سکینه (س)، دختر شهادت و بانوی نور

مورخین در باره تاریخ ولادت سکینه(سلام الله علیها) چیزی ننوشته‏اند. از این رو نمی‏توان تاریخ دقیقی را برای آن ذکر کرد ولی به قراینی می‏توان حدس زد که در حدود سالهای 50 هجری، کمی بیشتر یا کمتر بوده است. از جمله این قراین جمله‏ای است که خود سکینه(سلام الله علیها) بعدها پس از قتل مصعب بن‏زبیر، همسرش خطاب به جمعی از مردم کوفه گفت: شما مرا در زمانی که صغیر بودم یتیم کردید و در بزرگی، بیوه‏ام ساختید.
يکشنبه، 11 اسفند 1387
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
سکینه (س)، دختر شهادت و بانوی نور
سکینه(سلام الله علیها)، دختر شهادت و بانوی نور
سکینه (س)، دختر شهادت و بانوی نور

نويسنده:سید ضیاء مرتضوی
پنجم ربیع‏الاول، سال 1420 ه .ق مصادف با هزار و سیصد و سومین سال رحلت دخت بزرگوار سیدالشهداء(علیه السلام)، حضرت سکینه(سلام الله علیها) است
که در سال 117 ه .ق پس از عمری سراسر فضیلت و عظمت رحلت کرد و اهل بیت(علیه السلام)را در فقدان خویش سوگوار نمود.

ولادت و نام

مورخین در باره تاریخ ولادت سکینه(سلام الله علیها) چیزی ننوشته‏اند. از این رو نمی‏توان تاریخ دقیقی را برای آن ذکر کرد ولی به قراینی می‏توان حدس زد که در حدود سالهای 50 هجری، کمی بیشتر یا کمتر بوده است. از جمله این قراین جمله‏ای است که خود سکینه(سلام الله علیها) بعدها پس از قتل مصعب بن‏زبیر، همسرش خطاب به جمعی از مردم کوفه گفت: شما مرا در زمانی که صغیر بودم یتیم کردید و در بزرگی، بیوه‏ام ساختید.
دیگر اینکه بنا بر یک احتمال و طبق یک قول، قرار ازدواج او با قاسم بن‏حسن(علیه السلام)گذاشته شده بود که حادثه عاشورا باعث شهادت قاسم(علیه السلام)شد و این ازدواج به سرانجام نرسید. خانم بنت‏الشاطی در تحقیق خویش، سن سکینه(سلام الله علیها) هنگام حضور در کربلا را 12 یا 13 سال دانسته است.
در باره اینکه نام اصلی سکینه(سلام الله علیها) چه بوده میان تاریخ‏نویسان اختلاف‏نظر است. آمنه، امیمه و امینه از جمله نامهایی است که گفته‏اند و برخی گزارشها نشان می‏دهد که این امر در همان دوره نیز مورد اختلاف بوده است، اما آنچه همه بر آن اتفاق دارند این است که «سکینه» لقبی بوده که به حضرت(سلام الله علیها) داده شده است. برخی گفته‏اند این لقب را مادرش رباب برای او برگزید. این مطلب را «ابن خلکان» در «وفیات الاعیان» آورده است.

رباب مادر سکینه

امام حسین(علیه السلام)آن گونه که نوشته‏اند، شش پسر و سه دختر داشت که از چندین مادر بوده‏اند. سکینه و عبداللّه‏ که در کتب مقاتل و مراثی از آن به نام علی‏اصغر(علیه السلام)یاد می‏شود هر دو از رباب بودند، و رباب طبق معروف دختر امرؤالقیس می‏باشد. امرؤالقیس جزء یکی از قبایل شامی به نام کلب بود که به نوشته برخی مورّخان در زمان خلیفه دوم به اسلام گروید و به خاطر علاقه‏ای که به امیرالمؤمنین(علیه السلام)پیدا کرد سه دختر خود «محیات»، «سلمی» یا «زینب» و «رباب» را به ترتیب به همسری علی(علیه السلام)و امام حسن(علیه السلام)و امام حسین(علیه السلام)در آورد. البته بنا بر نوشته بلاذری، این ازدواج به دنبال خواستگاری امیرالمؤمنین(علیه السلام)بود که پس از معرفی خود و فرزندانش، اعلام فرمود که علاقه‏مند به این وصلتهاست و امرؤالقیس نیز با افتخار پذیرفت. بعدها «محیات» برای امیرالمؤمنین(علیه السلام)دختری به نام «ام‏یعلی» به دنیا آورد و زینب یا (سلمی) فرزندی نیاورد، و رباب سکینه و عبداللّه‏ را آورد.
توضیح اینکه امرؤالقیس که از عربهای شام بود و در کیش مسیحیت بود پس از اسلام آوردن به خاطر شخصیتی که داشت بلافاصله پس از گرویدن به اسلام، توسط خلیفه دوم به مسؤولیت مسلمانان قبیله قضاعه گمارده شد و لذا در باره او گفته‏اند هنوز حتی یک وعده نماز نخوانده بود که به این مسؤولیت دست یافت و هنوز آن روز را به شب نرسانده بود که امیرالمؤمنین(علیه السلام)دختران او را خواستگاری نمود. البته لازم به یادآوری است که بنا بر نوشته طبری در تاریخ معروف خویش و نیز ابن‏اثیر در تاریخ خود، امرؤالقیس یکی از کارگزاران پیامبر اکرم(صلی الله علیه واله) بوده است که حضرت(صلی الله علیه واله) او را بر دو قبیله قضاعه و کلب گمارده بود و پس از رحلت پیامبر(صلی الله علیه واله) با اینکه بخشی از قبیله کلب دچار ارتداد شدند اما امرؤالقیس ثابت‏قدم ماند و دستورالعملی نیز از طرف ابوبکر دریافت کرد. از این رو تفصیلی که در باره اسلام آوردن او در زمان عمر و خواستگاری حضرت(علیه السلام)به صورتی که گذشت نقل شده مورد تردید است.
رباب بانویی باشخصیت و بزرگوار بود و شخصیت والای او مورد اعتراف و اذعان جمعی از سیره‏نویسان قرار گرفته است. چنان که مورخ مشهور، هشام کلبی در باره‏اش گفته است که «رباب از بهترین زنان و از برترین آنها بود.» و دیگری در باره او نوشته است:
«کانت من خیار النساء جمالاً و ادبا و عقلاً»، «او از نظر جمال و ادب و عقل از بهترین زنان بود». در باره شخصیت این بانو و جایگاهی که در نگاه امام حسین(علیه السلام)داشت همین بس که آن حضرت(علیه السلام)علاقه و احترام خویش به رباب و نیز سکینه دختر او را در چند بیت شعر که به همین مناسبت سروده بیان کرده است. متن آن شعر چنین است:
لعمرک اننّی لأحب دارا
تکون بها سکینة و الرباب
احبّهما و ابذل جلّ مالی
و لیس لعاتب عندی عتاب
مفاد این دو بیت این است که «به جان تو سوگند من خانه‏ای را دوست دارم که در آن سکینه و رباب باشند. آن دو را دوست دارم و همه مالم را برای آنان بذل می‏کنم و هیچ ملامتگری نیز حق سرزنش مرا ندارد».
در برخی روایات، بیت دیگری نیز افزوده شده است:
فلست لهم و ان عتبوا مطیعا
حیاتی او یغیبنی التراب
«اگر کسانی نیز در این باره مرا سرزنش کنند، آن را تا هنگامی که زنده‏ام و نیز پس از آنکه خاک مرا در بر گیرد پیروی نخواهم کرد».
باید توجه کرد که ابیات یاد شده توسط خود حضرت(علیه السلام)سروده شده است و کسی نگفته که به عنوان زبان حال حضرت(ع)، توسط دیگران سروده شده باشد. شاید علاقه وافری که امام(علیه السلام)به رباب داشته مایه تعجب برادر بزرگوارش حضرت امام حسن(علیه السلام) گردیده است که بر اساس گزارش ابوالفرج اصفهانی در «آغانی» به نقل از خود سکینه(سلام الله علیها)، این ابیات را حضرت(علیه السلام) در پاسخ به امام حسن(علیه السلام) فرموده است. بهرحال اشعار یاد شده که برخی کلمات آن در نقلهای دیگر کمی تفاوت دارد، در میان مردم معروف بوده است و بسیاری از مورخین نیز آن را بازگو نموده‏اند. بویژه که بی‏سابقه و یا کم سابقه بوده است که از اهل بیت(علیه السلام) کسی این گونه نسبت به همسر و دختر خود در قالب شعر اظهار محبت و علاقه و تعظیم نماید. چنان که نوشته‏اند وقتی زنان اهل بیت(علیه السلام)را در اسارت در برابر یزید بن‏معاویه حاضر کردند، یزید خطاب به «رباب» گفت: تو همان کسی هستی که حسین در باره تو و دخترت سکینه می‏گفت: لعمرک اننی لاحبّ دارا... و رباب فرمود: آری.
شعر دیگری نیز در همین زمینه از حضرت(علیه السلام)نقل شده که اگر چنین باشد
نشان‏دهنده گسترش و عمق بیشتر این علاقه است:
احبّ لحبّها جمیعا
و نثلة کلّها و بنی الرباب
و اخوالاً لها من آل‏لام
احبّهم و طرّبنی جناب
این دو بیت در صورت صحت انتساب به حضرت(علیه السلام)حاکی از این است که حضرت(علیه السلام)از شدت علاقه‏ای که به رباب داشته به بستگان مادری او از تیره «آل‏لام» نیز اظهار علاقه می‏کرده است. چنان که ابوالفرج اصفهانی در برشماری مادران رباب او را به شخصی به نام «حارثة بن لام طائی» می‏رساند.
بهرحال رباب و سکینه هر دو چنان که از ابیات یاد شده پیداست مورد علاقه وافر امام(علیه السلام) بوده‏اند و البته که آن حضرت (علیه السلام) نیز شدیدا مورد علاقه آن دو بوده است. رباب که در کربلا نیز حضور داشت در دو قطعه مرثیه‏ای که از او بر جای مانده این علاقه شدید را سوگمندانه بیان می‏کند و در یکی از آن دو سوگند می‏خورد که پس از شهادت حسین(علیه السلام)با کس دیگری ازدواج نخواهد کرد و لذا بعدها که برخی از بزرگان قریش پیشنهاد ازدواج به او دادند نپذیرفت و گفت:
«من پس از آنکه رسول خدا(صلی الله علیه واله) پدر شوهرم بوده است، کسی دیگر را به عنوان پدرشوهر قبول نمی‏کنم ...»
رباب که از حادثه شهادت امام حسین(علیه السلام) شدیدا متأثر و آزرده بود و آرام نداشت، پس از شهادت حضرت(علیه السلام)و در پایان دوران اسارت، آنگاه که به مدینه آمد، دیگر چنان که نوشته‏اند حتی زیر سقف نیز جای نگرفت تا آنکه پس از یک سال، غم جانکاه این مصیبت، او را از پای در آورد و در مدینه درگذشت. برخی نیز گفته‏اند که این بانوی داغدیده مدت یک سال را بر سر قبر همسرش حسین(علیه السلام)ماند و آنگاه به مدینه برگشت و از همین غم درگذشت. البته ماندن رباب در کربلا و یا برگشتن از شام و ماندن در کربلا را باید با تردید نگریست ولی آنچه مورد اتفاق مورخین است اینکه او از داغ این مصیبت بزرگ بیمار گشت و درگذشت. رحلت او را در سال 62 هجری نوشته‏اند. او در یکی از آن دو سوگنامه‏اش می‏گوید:
ان الذی کان نورا یستضاء به
بکربلا، قتیل غیر مدفون
سبط النبی جزاک‏اللّه‏ صالحة
عنّا و جُنّبت خسران الموازین
قد کنت لی جبلاً صعبا ألوذ به و
کنت تصحبنا بالرحم و الدین
من للیتامی و من للسائلین و مَن
یغنی و یأوی الیه کلّ مسکین
و اللّه‏ لا ابتغی صهرا بصهرکم
حتی أغیّب بین الرمل و الطین
«آن نوری که دیگران از درخشش آن بهره می‏بردند، در کربلا کشته و بدون دفن رها شده است»
«ای نواده پیامبر که خداوند تو را جزای خیر دهد و در هنگامه میزان اعمال از هر زیانی باز دارد»
«تو برای من کوهی استوار بودی که بدان پناه می‏بردم و تو با مهربانی و از سر دینداری با ما همنشین بودی»
«پس از تو، یتیمان و درماندگان چه کسی را دارند؟ و چه کسی نیازمند را رفع نیاز می‏کند و هر مسکینی به او پناه می‏برد؟»
«به خدا سوگند دیگر پس از وصلت با شما وصلتی را نمی‏خواهم تا آنگاه که میان خاک و گل پنهان شوم».
رباب پیش از آن و در اولین روزهای شهادت حسین(علیه السلام)آنگاه که اسرای اهل بیت(علیه السلام)را در محفل ابن زیاد حاضر کرده بودند، هنگامی که توانست به سر حسین(علیه السلام)دست یابد، آن سر مقدس و پاک را در دامن نهاده، بوسه می‏زد و این شعر را سرود:
واحسینا فلا نسیت حسینا
أقصدته أسنة الاعداء
غادروه بکربلاء صریعا
لاسقی اللّه‏ جانبی کربلاء
«وای حسینم، من هرگز حسین را فراموش نمی‏کنم، حسینی که نیزه‏های دشمنان او را هدف قرار دادند»
«او را با خیانت در حالی که در کربلا افتاده بود کشتند. خداوند سرزمین کربلا را سیراب نکند».
مورخین در باره مدت عمر رباب مادر سکینه چیزی ننوشته‏اند ولی اگر جریان اسلام آوردن امرؤالقیس، پدر رباب در زمان عمر و خواستگاری امیرالمؤمنین(علیه السلام)به تفصیلی که گذشت منطبق با واقع باشد رباب هنگام وفات تقریبا بین 40 الی 50 سال سن داشته است. البته چنان که اشاره شد طبری و ابن‏اثیر در تاریخ خود تصریح نموده‏اند که او نه تنها در زمان پیامبر(صلی الله علیه واله) اسلام آورده بود بلکه از طرف پیامبر (صلی الله علیه واله) مسؤولیت قبیله قضاعه و کلب را نیز بر عهده داشت، و تصریح هر دو مورخ یاد شده به اینکه این امرؤالقیس همان جدّ سکینه دختر امام حسین(علیه السلام)است ما را از این احتمال که ممکن است در نظر این دو، شخص دیگری مراد باشد باز می‏دارد ولی احتمال می‏رود تطبیقی که از ناحیه این دو مورخ صورت گرفته و او را جد سکینه معرفی کرده‏اند صحیح نباشد و شاهد اینکه هم تاریخ‏نویس دیگر، بلاذری در انساب الاشراف و هم ابوالفرج در مقاتل الطالبیین از او با اسم امرؤالقیس بن عدی نام برده‏اند ولی در طبری و کامل به عنوان امرؤالقیس بن‏الاصبغ ثبت شده است. و این خود نیازمند تحقیق بیشتری است که همین مقدار نیز ما را از موضوع اصلی که اجمالی از زندگی حضرت سکینه(سلام الله علیها) است باز داشت.

شخصیت خانوادگی و اجتماعی

فضای تربیتی و نیز دامنی که سکینه(سلام الله علیها) در آن رشد می‏کرد زمینه کاملاً مساعدی بود که شخصیت بانوی بزرگوار ما به گونه‏ای شکل گیرد که در جریان نهضت جاودانه پدر بزرگوارش در سالهای پایانی اولین دهه یا در آغاز دومین دهه زندگی‏اش در کنار دیگر بانوان کربلا و فرزندان اهل بیت(علیه السلام) آن گونه سرافراز از انتخاب و امتحان بزرگ الهی بیرون آید و در ادامه و پس از شهادت پدر، در سالهای طولانی عمر خویش به عنوان یک بانوی سرشناس و متشخص خاندان اهل بیت(علیه السلام) در مدینه و دیگر شهرهای آن سامان مورد احترام همه باقی بماند و علاقه‏مندان به اهل بیت(علیه السلام)حتی از شهرهای دیگر همچون کوفه برای عرض ارادت و احترام به در خانه او بیایند.
این محیط مساعد افزون بر آن توجه ویژه‏ای بود که پدر بزرگوارش به او و مادرش رباب داشت و طبعا این خود در شکل‏گیری شخصیت انسانی و اجتماعی و الهی او تأثیری دیگر داشت. او کربلا و شهادت پدر و برادران و عموها و بهترین فرزانگان عالم را شاهد بود و با همه وجود تلخی آن مصیبت و روزهای سخت اسارت و نیز پیروزی خون بر شمشیر را حس می‏کرد. دوران و سالهای پس از شهادت حسین(علیه السلام) یعنی دوران امامت حضرت امام سجاد(علیه السلام) نیز از سخترین دوران برای اهل بیت(علیه السلام)و شیعیان بود. او که طبعی لطیف داشت و در برخورد با جامعه از جاذبه اجتماعی ویژه‏ای برخوردار بود طبیعی می‏نمود که حادثه کربلا در مقابل دیدگانش و نیز دوران غم‏انگیز اسارت همه وجود او را ریش‏ریش کند. به قراری که سید بن‏طاوس نوشته است سکینه پس از شهادت پدرش و احتمالاً در غروب عاشورا جسد پاره پاره پدر را در بغل گرفت. گویا صحنه به گونه‏ای بود که کسی را یارای جدا کردن سکینه از بدن بی‏سر حسین(علیه السلام) نبود که جمعی از بادیه‏نشینان خشن و به احتمال قوی از خود سپاهیان ابن‏زیاد او را کشانده و با خشونت از جسد پدرش جدا کردند.
آن بزرگوار که شجاعت را از پدر شهیدش(علیه السلام) به ارث برده بود طبق نوشته ابوالفرج اصفهانی، روز جمعه که حاکم مدینه خالد بن‏عبدالملک به منبر می‏رفت با کنیزان خود به مسجد می‏آمد و در مقابل او می‏ایستاد و هنگامی که خالد به امیرالمؤمنین(علیه السلام) ناسزا می‏گفت، او و کنیزانش پاسخ ناسزاهای خالد را می‏دادند و به او دشنام می‏گفتند. حاکم نیز به مأمورینش دستور می‏داد که کنیزهای او را بزنند.
روزی در مجلس ترحیمی نشسته بود که دختری از خانواده عثمان نیز حضور داشت. دختر عثمان به انگیزه افتخار گفت: من دختر شهیدم! سکینه(سلام الله علیها) چیزی نگفت، تا آنکه به هنگام اذان، مؤذن جمله «أشهد أن محمدا رسول‏اللّه‏» را سر داد. سکینه گفت: این پدر من است یا پدر تو؟! آن زن گفت: دیگر هرگز بر شما فخرفروشی نخواهم کرد.

شخصیت ادبی

سکینه(سلام الله علیها) چنان که اشاره شد شخصیتی شناخته شده و مورد احترام قشرهای مختلف بود. و طبیعی بود که شخصیت بزرگی چون او با ویژگی اخلاق اجتماعی و چهره شاخصی که داشت جایگاهی برای ابراز محبت به اهل بیت(علیه السلام)و اظهار پیوستگی به این خاندان(علیه السلام) باشد. البته برخی مورّخان که رگه‏هایی از تعصب اموی و یا حداقل عدم معرفت نسبت به اهل بیت(علیه السلام)را در آنان می‏توان یافت و یا برخی که بیش از همه و بیش از هر چیز خود را وامدار دستگاه بنی‏امیه و بنی‏عباس می‏دانستند تا بیان واقعیات، این جنبه از شخصیت اجتماعی سکینه (سلام الله علیها) را به گونه‏ای که بیشتر به مذاق آنان خوش می‏آمده است نوشته‏اند. روشن است که این گزارشها را نمی‏توان به راحتی پذیرفت. این موضوع هر چند نیازمند بررسی و تحلیل درخور است اما آنچه به اجمال می‏توان یادآور شد و برخی بزرگان از جمله مرحوم سید محسن امین بر آن تأکید ورزیده‏اند این بوده است که شعرا بر در خانه سکینه(سلام الله علیها) حاضر می‏شدند و کنیزهای او واسطه انتقال گفته‏های شاعران و سخنان سکینه (سلام الله علیها) بوده‏اند. و یا با استفاده از پرده و به گونه‏ای که سکینه بر سخنان آنان اشراف داشته ولی آنان او را نمی‏دیده‏اند اشعار آنان را می‏شنیده است و مورد ارزیابی و تشویق قرار می‏داده است. چنان که نمونه‏ای مفصل از آن را ابوالفرج در «آغانی» آورده است.
بهرحال آنچه از مجموع این گزارشها به دست می‏آید علاقه و توجه سکینه(سلام الله علیها) به سروده‏ها و اشراف به اشعار شعرای معاصر و تشویق آنان بویژه آنهایی که در وصف اهل بیت(علیه السلام)و شهدای آنان شعر می‏سرودند می‏باشد. از نمونه یاد شده در «آغانی» به خوبی پیداست که سکینه(سلام الله علیها) به سروده‏های شاعران معاصر خویش حتی کسانی که شهرت فرزدق را نداشتند نیز اشراف و آگاهی داشته و آنها یا بسیاری از آنها را خوانده و از حفظ بوده است. بصیرت و خبرگی او به شعر تا آنجا بود که شعرا سروده‏های خویش را برای داوری نزد او می‏آوردند تا قضاوت کند که کدام یک برتر است و به قضاوت او نیز رضایت می‏دادند. او نیز آنان را بزرگ می‏داشت و احترام می‏کرد و بر طبق یک گزارش، در حالی که او را نمی‏دیدند توسط کنیزی که ادبیات و شعر را به او آموزش داده بود به ارزیابی اشعار آنان می‏پرداخت. یک بار که جمعی از شعرا از جمله فرزدق، جریر، نصیب، کثیر عزّه و جمیل سروده‏های خود را مطرح کرده بودند، او شعر جمیل را که متضّمن تعریف و تمجید از سخن اهل بیت(علیه السلام)و دادن عنوان شهادت به کشتگان آنان بود بر سایر سروده‏ها برگزید و طبق نوشته
سبط بن‏جوزی در تذکرة‏الخواص، چهار هزار دینار به او جایزه داد، به این دلیل که خود فرمود:
«جزاک‏اللّه‏ خیرا جعلت لحدیثنا بشاشة و قتیلنا شهیدا».
«خدا به تو پاداش خیر دهد که در شعر خود بشاشت و شادابی را برای سخن ما قرار دادی و کشته ما را شهید خواندی».
البته جاعلان حدیث و تاریخ‏نویسان درباری و آنان که عداوت خویش نسبت به اهل بیت(علیه السلام) را بارها در نوشته‏ها و نقلیات دروغین خود نشان داده‏اند و با حمایت حکام بنی‏امیه و بنی‏مروان و بنی‏عباس بدترین نسبتها و افتراءها را بر چهره‏های پاک اهل بیت عصمت و طهارت(علیه السلام) و فرزندان آنان بسته‏اند و همراه با جنایت‏پیشگانی که تاریخ از حجم ستمی که آنان به اهل بیت(علیه السلام) کردند سرافکنده و شرمگین است، اینان نیز به مخدوش ساختن چهره‏های پاکی چون سکینه سلام‏اللّه‏ علیها به گونه‏ای که مطابق خواست درباریان و فاسدان و دشمنان اهل بیت(علیه السلام)باشد پرداختند و برخی نیز ندانسته پذیرفتند.
حضرت سکینه (سلام الله علیها) از فرط عبادت و مقام عرفانی‏اش در روایتی آمده است که امام حسین(علیه السلام) در باره‏اش فرمود: «و اما سکینة فغالب علیها الاستغراق مع‏اللّه‏ فلا تصلح لرجل» «اما سکینه آن چیزی که بر او غلبه دارد اشتغال کامل با خداوند است لذا مناسب هیچ مردی نیست». آن وقت دستهای علم و جهالت، آن گونه او را معرفی کرده است که گویا جلساتی را با غزلسرایان داشته و غزلیات آنان را ارزیابی می‏نموده است!! این است که می‏توان گفت ستمی که از این ناحیه بر آن شخصیت والا رفته اگر بیش از ظلم و جنایتی که در کربلا و در اسارت بر او رفت نباشد کمتر نیست. از این رو همان مقدار را نیز که در باره شخصیت اجتماعی ـ ادبی آن بزرگوار و مراجعه شعرا به او نقل کرده‏ایم با دیده تردید و احتیاط می‏نگریم.
در روزها و ماههایی که مصیبت بزرگ شهادت جوانان بنی‏هاشم حتی دشمنان خاندان پیامبر(صلی الله علیه واله) را نیز به گریه می‏انداخت آیا می‏توان پذیرفت که سکینه(سلام الله علیها) بی‏توجه به همه این اشکها و گریه‏ها به تغزّل و ارزیابی کار غزلسرایان مشغول بوده است! در حالی که مادرش رباب حتی حاضر به ازدواج با اشراف قریش نشد و از داغ حسین(علیه السلام)در گذشت. در روایتی از امام صادق(علیه السلام) آمده است که پس از شهادت حسین(علیه السلام) حتی یک زن هاشمی نیز نه شانه‏ای به سر زد و نه حنا گذاشت تا مختار سرهای قاتلین حسین(علیه السلام) را برای ما فرستاد:
«ما امتشطت فینا هاشمیة ولا اختضبت حتی بعث الینا المختار برؤوس الذین قتلوا الحسین صلوات‏اللّه‏ علیه».
ام‏البنین نیز هر روز در بقیع به همراه فرزند کوچک ابوالفضل(علیه السلام)به نام عبیداللّه‏ حاضر می‏شد و در سوگ چهار پسر شهیدش به مرثیه‏سرایی می‏پرداخت و اهل مدینه جمع می‏شدند و چنان مرثیه او سوزناک بود که کسی مانند مروان بن‏حکم که از دشمنان اهل بیت(علیه السلام) بود نیز از سوز آن به گریه می‏افتاد. آیا پذیرفته است که سکینه (سلام الله علیها) آن بانویی که به تعبیر سیدالشهدا(علیه السلام) «مستغرق جذبه الهی» بود متوجه غزلسرایانی چون «عمر بن‏أبی‏ربیعه» باشد؟ این در حالی است که وقتی اسرا را به شام آوردند و مردم به تماشای آن نوامیس الهی ایستاده بودند سکینه (سلام الله علیها) به یکی از صحابه پیامبر(صلی الله علیه واله) به نام «سهل بن سعد ساعدی» که حضور داشت فرمود: به این کسی که این سر بریده را بر نیزه دارد بگو که سر را جلوتر از ما ببرد تا مردم مشغول نگاه به آن سر شوند و به حرم رسول خدا (صلی الله علیه واله) نگاه نکنند:
«قل لصاحب هذا الرأس أن یقدّم الرأس أمامنا حتی‏یشتغل الناس بالنظر الیه ولا ینظروا الی حرم رسول‏اللّه‏ (صلی الله علیه واله)».
سهل می‏گوید: نزدیک مأمور حمل سر شدم و به او گفتم: آیا خواسته مرا برآورده می‏کنی و در عوض 400 دینار دستمزد بگیری؟ گفت: خواسته‏ات چیست؟ گفتم: سر را در جلو زنان ببری. او این کار را کرد و من آنچه را گفته بودم به او پرداخت کردم.
وقتی اهتمام حضرت سکینه(سلام الله علیها) نسبت به مسأله نگاه دیگران، آن هم در جایی که او اختیاری ندارد تا این اندازه است آیا حتی می‏توان تصور کرد که آن بزرگوار چندی بعد
فارغ از این امور می‏زیسته است؟!
هنگامی که برادر شیرخوارش علی‏اصغر(علیه السلام) به شهادت رسید به گونه‏ای سکینه(سلام الله علیها) بی‏تاب و بی‏هوش شد که حتی نتوانست برای وداع با پدرش حسین(علیه السلام) بایستد و در حالی که دیگر دختران و زنان اهل بیت(علیه السلام)گرد حسین(علیه السلام)حلقه زده بودند او در جای خویش در حال گریه و شیون مانده بود که نگاه حسین(علیه السلام)در این حال به دخترش سکینه(سلام الله علیها) افتاد. برای صحبت و دعوت به صبر در کنار دخترش ایستاد و طبق نقل این شعر را خطاب به او خواند:
سیطول بعدی یا سکینة فاعلمی
منک البکاء اذا الحِمام دهانی
لاتحرقی قلبی بدمعک حسرة
ما کان منی الروح فی جثمانی
فاذا قتلت فأنت أولی بالذی
تأتینه یا خیرة النسوان
«سکینه، بدان که بعد از من، آنگاه که مرگم فرا رسد، گریه‏ات طولانی خواهد بود»
«تو با اشک حسرتت، قلبم را آتش نزن، مادامی که روحم در بدنم است»
«پس آنگاه که کشته شدم تو به آنچه می‏کنی سزاواری، ای برترین زنان»
بهرحال جای پرداختن تفصیلی به آنچه در این زمینه به حضرت(سلام الله علیها) نسبت داده‏اند نیست و پیش از این بارها توسط محققین شیعه و حتی برخی از نویسندگان و پژوهشگران اهل سنت به گونه‏ای عالمانه به بررسی و ارزیابی و مردود دانستن نسبتهای یاد شده پرداخته شده که می‏تواند مورد استفاده علاقه‏مندان قرار گیرد. ولی از آن میان یک نکته را ناگفته نمی‏گذاریم و آن اینکه اگر آن گونه که کسانی چون ابوالفرج اصفهانی نوشته‏اند سکینه(سلام الله علیها) به حضور در جلسات شعر و داوری میان اشعار سروده شده می‏پرداخته است و ذوق ادبی و شعری آن حضرت (سلام الله علیها) در حدی بوده که آنان گمان برده‏اند، خوب طبیعی بود اشعار بسیاری از آن حضرت (سلام الله علیها) بویژه در رثای پدر شهیدش(علیه السلام)بر جای بماند در حالی که تعداد ابیاتی که از او در دست است و در قالب یک مرثیه برای پدرش حسین(علیه السلام)باقی مانده به ده بیت نیز نمی‏رسد.
لازم به گفتن نیست که در جامعه‏ای که آن همه عداوت و بغض نسبت به اهل بیت(علیه السلام)نشان داده می‏شود و دهها سال بر منابر به گونه‏ای رسمی به برترین انسان پس از پیامبر اکرم(صلی الله علیه واله) یعنی امیرالمؤمنین(علیه السلام) ناسزا گفته می‏شود و فرزندان او را آن گونه می‏کشند و حتی زنده زنده لای دیوار می‏گذارند (چنان که از قضا خود ابوالفرج اصفهانی، اسامی و شرح حال این کشته‏شدگان تا زمان خودش را یک به یک در کتابی جداگانه به نام «مقاتل الطالبیین» گردآوری کرده است) دیگر چه باک و جای چه شگفتی که توسط دروغپردازانی چون «حماد بن‏سابور» آن کذّاب و دائم‏الخمر معروف به بانوی بزرگ اهل بیت(علیه السلام)جسارت شود.

ازدواج

تاریخ در باره ازدواج حضرت سکینه(سلام الله علیها) نیز متأسفانه به گونه‏ای نگاشته شده که نمی‏توان بر آن اعتماد کرد بلکه باید اصل را بر بی‏اعتمادی به آن گذاشت. در باره همسران سکینه(سلام الله علیها) نیز گاه چنان سخن به گزافه گفته شده که جای شگفتی و حتی موجب خنده است. برای آن بزرگوار همسرانی با سه نسل فاصله نیز تراشیده‏اند و گاه از برخی افراد به عنوان همسر او نام برده شده که در تاریخ انساب نمی‏توان نام و نشانی از آن یافت. این است که برای آن بزرگوار همسران متعددی را برشمرده‏اند که یکی پس از دیگری به علت فوت یا جدایی به همسری حضرت(علیه السلام) در می‏آمده‏اند. آن گونه که نوشته‏اند سکینه(سلام الله علیها) پیش از عاشورا برای پسر عمویش قاسم بن‏حسن(علیه السلام)خواستگاری شده بود ولی با شهادت قاسم(علیه السلام) این ازدواج ناتمام ماند. بر طبق نقلی دیگر، اولین همسر او پسر عموی دیگرش عبداللّه‏ بن‏حسن(علیه السلام)بود که با او ازدواج کرد ولی او کشته شد و فرزندی نیز از او نداشت. بر اساس گزارشی دیگر، اولین ازدواج او با مصعب بن‏زبیر بن‏عوام بود که با مهریه‏ای برابر 600 هزار یا یک میلیون درهم او را به همسری گرفت که احتمالاً از سر ناچاری و اجبار پذیرفته است. سکینه (سلام الله علیها) برای او دختری به نام فاطمه یا رباب آورد. البته مصعب نیز در حرکتی که به راه انداخت کشته شد و سکینه (سلام الله علیها) تنها ماند. پس از آن نیز چند مورد دیگر ازدواج نوشته‏اند که به راحتی نمی‏توان پذیرفت و برخی از آنها دارای تناقض آشکار و مردود می‏باشد ولی اگر نسبت به برخی از اینها به دیده تردید ننگریم می‏توان گفت با توجه به جایگاه اجتماعی و خانوادگی و تربیتی و نیز بهره زیادی که سکینه (سلام الله علیها) از عقل و ادراک و جمال و ادب و اوصاف والای انسانی داشت، طبیعی بود که ازدواج با او خواسته برخی شخصیتهای آن روز حتی کسی چون عبدالملک بن‏مروان باشد که البته پاسخ سکینه (سلام الله علیها) به کسانی چون عبدالملک منفی بود. آنچه از نظر برخی پژوهشگران شیعه مورد پذیرش است فقط ازدواج سکینه (سلام الله علیها) با پسر عمویش عبداللّه‏ بن‏حسن(علیه السلام)است. البته ازدواج با مصعب بن‏زبیر نیز در نگاه خانم بنت‏الشاطی از نظر شیعه پذیرفته شده است و نه بیش از آن. البته بنت‏الشاطی خود از محققان اهل سنت است. برخی از موارد ذکر شده با اطمینان باید گفت که خلاف واقع است و برخی دیگر نیز به خاطر تناقضهای آشکاری که دارد نمی‏تواند مورد قبول باشد.
نوشته‏اند روزی جمعی از مردم کوفه در مدینه به دیدن حضرت سکینه (سلام الله علیها) آمدند تا به او عرض سلام کنند. به آنان فرمود: خدا می‏داند که من نسبت به شما بغض دارم. شما جدم علی را کشتید، و نیز پدرم حسین و برادرم علی و شوهرم مصعب را کشتید. با کدام رو مرا ملاقات می‏کنید. در کوچکی مرا یتیم کردید و در بزرگی بیوه‏ام نمودید.
لکن این سخن بر مذاق مرحوم سیدمحسن امین، صاحب کتاب ارزشمند اعیان‏الشیعه، که در شرح حال بزرگان و شخصیتهای شیعه است، خوش نیامده و در دفاع از اهل کوفه یاد آور شده که این اهل کوفه‏اند که در گذشته و حال، شیعه و دوستدار شما و گسترش‏دهنده فضایل شما بوده‏اند نه دیگران.
البته به مرحوم امین، آن عالم بزرگوار، می‏توان یاد آور شد که اگر سخن یاد شده ساخته دست هواخواهان مصعب در مذمت مردم کوفه و در طرفداری از قیام مصعب نباشد، باید گفت مردم کوفه آنقدر ناسپاسی و جفا در حق اهل بیت(علیه السلام) کرده‏اند که مستحق این سرزنش حضرت(سلام الله علیها) باشند و آنان را و هیچ جامعه دیگری را بر اهل بیت(علیه السلام) منّتی نیست که طرفداری کرده‏اند و جزء دوستداران آنان بوده‏اند. این امیرالمؤمنین علی(علیه السلام) بود که با انتقال مرکز خلافت و امامت خویش از مدینه به کوفه، به این شهر جایگاه و شخصیتی ویژه داد و باز همین مردم کوفه بودند که امام حسن مجتبی(علیه السلام) را رها کردند و بدین گونه حکومت را تماما به شام و در دستهای بنی‏امیه منتقل نموده و عزّت روزهای حکومت امیرالمؤمنین(علیه السلام) را دستخوش فرومایگانی چون ابن‏زیاد و حجاج بن‏یوسف قرار دادند و فرزند پیامبر(صلی الله علیه واله) و بهترین و پاکترین انسانهای گرده زمین را آن گونه کشتند و سپس به تماشای زنان و دختران و کودکان آنان به صف ایستادند. و بدین گونه بود که زینب سلام‏اللّه‏ علیها آن سخنرانی شدید را در توبیخ مردم آن دیار در هنگامه ورود به کوفه ایراد فرمود و به سختی آنان را سرزنش و تحقیر نمود.

وفات حضرت سکینه(سلام الله علیها)

اینکه سکینه(سلام الله علیها) در چه سالی متولد شده چنان که اشاره شد به درستی معلوم نیست و مورخین نیز تاریخی را ذکر نکرده‏اند اما می‏توان حدس زد که در حدود سالهای 47 تا 50 هجری قمری به دنیا آمده است و در کربلا حدود 10 الی 13 یا 14 سال سن داشته است. خانم بنت‏الشاطی چنان که اشاره شد در پژوهش خود سن او را 12 یا 13 سال ذکر کرده است.
لکن تاریخ وفات حضرت(سلام الله علیها) را سال 117 هجری نوشته‏اند. ابن‏خلکان تاریخ دقیق آن را پنجشنبه 5 ربیع‏الاول این سال نوشته است. بدین ترتیب سکینه(سلام الله علیها) هنگام وفات حدود 67 تا 70 سال سن داشته است. وفات او در مدینه و در زمان حکومت هشام بن‏عبدالملک در حالی که خالد بن‏عبدالملک حاکم مدینه بود اتفاق افتاد. ولی به نوشته ابن‏سعد در کتاب طبقات خود، حاکم وقت مدینه، خالد بن‏عبداللّه‏ بن‏الحرث بن‏الحکم بود. برخی نوشته‏اند سکینه(سلام الله علیها) که ساکن مدینه بود در همین سال ولی در مکه درگذشت و برخی مردم نیز رحلت او را در خارج مکه در مسیر عمره دانسته و قبر او را در ناحیه زاهر که در مسیر عمره قرار دارد شمرده‏اند. ولی به نوشته مرحوم سیدمحسن امین، مورخین وفات او را در مدینه می‏دانند. به هر روی، درگذشت سکینه(سلام الله علیها) را به حاکم مدینه اعلام کردند. در حالی که در آغاز روز و در هوایی بسیار گرم بود آنان را معطل نگه داشت و ظاهرا به انگیزه بی‏احترامی به جنازه حضرت(سلام الله علیها) برای نماز حاضر نشد تا جنازه حالتی نامطلوب پیدا کند. تأخیر او تا پس از نماز عشا نیز به درازا کشید. مردم نیز دسته دسته اقدام به گزاردن نماز بر جنازه حضرت(سلام الله علیها) نمودند.
بر اساس نقل ابوالفرج اصفهانی، امام سجاد(علیه السلام)دستور داد که از عطریات تهیه کردند و با بکارگیری بوی خوش، فضا را برای نمازگزاردن مردم و جلوگیری از وضعیت نامطلوب تا هنگام دفن آماده ساختند. البته واضح است بنابراین که رحلت سکینه(سلام الله علیها) در سال 117 ه••• .ق باشد چنان که نوع مورخین گفته‏اند در آن زمان بیش از 20 سال از شهادت امام سجاد(علیه السلام) می‏گذشته است و قهرا این قضیه در باره آن حضرت(علیه السلام) نمی‏تواند صحت داشته باشد. حتی در باره امام باقر(علیه السلام) نیز بعید است چرا که شهادت امام باقر(علیه السلام) بنا بر معروف در سال 114 هجری بوده است؛ بنابراین درگذشت سکینه(سلام الله علیها) در زمان امامت حضرت صادق(علیه السلام) اتفاق افتاده است. البته برخی شهادت امام باقر(علیه السلام) را در سال 117 و یا 118 نیز گفته‏اند. بهرحال وفات سکینه(سلام الله علیها) با شهادت امام سجاد(علیه السلام) که در سال 94 یا 95 واقع شده بسیار فاصله دارد. و این خود شاهدی است همراه با صدها شاهد دیگر که همان گونه که مرحوم شیخ محمدحسین کاشف‏الغطاء تأکید ورزیده ابوالفرج اصفهانی در تدوین کتاب «الاغانی» خویش تنها در اندیشه جمع‏آوری شنیده‏ها و روایات و اشعار و غزلیات و داستانها بدون توجه به صحت و سقم آنها و بی‏آنکه بخواهد به ارزیابی آنها بپردازد، بوده است و چنان که در بحث «شخصیت ادبی»
سکینه(سلام الله علیها) به اجمال گفتیم نسبتهای ناروایی را در کتاب خویش از دروغگویان شرابخواری چون حماد بن‏سابور نیز نقل کرده و گاه نیز در یک صفحه کتاب خود به صورت متناقض سخن رانده است. در اینجا نیز از اقدام امام سجاد(علیه السلام)در تهیه بوی خوش نوشته است در حالی که حضرت(علیه السلام)بیش از 20 سال قبل به شهادت رسیده بود.
اما به نوشته ابن‏سعد، خالد بن‏عبداللّه‏ که حاکم مدینه بود دستور داد منتظر بمانند تا او بر جنازه نماز گزارد و خود برای کاری! از مدینه خارج شد. آنان برای معطر کردن جنازه، کافوری را به 30 دینار خریدند. پس از آن، خالد دستور داد شخصی به نام شیبة بن‏نصاح بر جنازه حضرت(سلام الله علیها) نماز گزارد.
هر چه باشد، مورخین اتفاق نظر دارند که آن بانوی بزرگ در مدینه به خاک سپرده شده است. البته تصریح نشده که قبر او در بقیع است ولی طبع قضیه همین را اقتضا می‏کند. قبری که امروزه در قبرستان باب الصغیر دمشق سوریه واقع است و در گمان برخی، منسوب به سکینه(سلام الله علیها) می‏باشد همان گونه که مرحوم سیدمحسن امین تصریح و تأکید کرده هیچ ارتباطی به حضرت سکینه(سلام الله علیها) جز تشابه اسمی ندارد و بی‏شک مربوط به سکینه دیگری است که دختر یکی از ملوک بوده است. چنان که بر صندوقی که بر این قبر نهاده بودند به خط کوفی مشجّر عنوان «سکینه بنت الملک ...» نوشته شده بوده و مرحوم حاج شیخ عباس قمی نیز آن را دیده و برای مرحوم سیدمحسن امین بازگو نموده است. خود مرحوم امین نیز آن را دیده و تصریح می‏کند که مربوط به دختر یکی از ملوک است که نام سکینه را داشته و چون صندوق از کلمه «الملک» به بعد دچار شکستگی شده است معلوم نیست که کدام شاه و حاکم مراد است.
به هر حال آن گونه که همه مورخین نوشته‏اند سکینه(سلام الله علیها) در مدینه مقیم بوده و در آنجا نیز رحلت نموده است و طبعا قبر او نیز باید در بقیع باشد. درود خداوند و اولیاء الهی و همه پاکان عالم بر روح بلند بانوی بزرگ ما حضرت سکینه و بر پیامبر اکرم(صلی الله علیه واله) و خاندان پاک آن حضرت.
منابع
1ـ اعیان‏الشیعه، سیدمحسن امین، ج3، ص491 ـ 494. و ج6، ص449.
2ـ الاعلام، خیرالدین زرکلی، ج3، ص106.
3ـ اعلام‏النساء المؤمنات، محمد حسون و ام‏علی مشکور، ص429 ـ 445.
4ـ تذکرة الخواص، سبط ابن‏جوزی، ص249 ـ 251.
5ـ تاریخ طبری، محمد بن‏جریر طبری، ج2، ص475 ـ 476 و ج5، ص439.
6ـ الکامل فی التاریخ، ابن‏اثیر، ج2، ص343 و ج5، ص195.
7ـ انساب الاشراف، احمد بن‏یحیی بلاذری، ج2، ص194 ـ 195.
8ـ جنة‏المأوی، شیخ محمدحسین کاشف‏الغطاء، ص164 ـ 169.
9ـ وفیات الاعیان، ابن‏خلکان، ج1، ص211.
10ـ الآغانی، ابوالفرج اصفهانی، ج16.
11ـ مقاتل الطالبیین، ابوالفرج اصفهانی، ص89 ـ 90.
12ـ مجله پیام زن، سال اول، شماره 4.
13ـ زینب الکبری(سلام الله علیها)، شیخ جعفر نقدی، ص109.
14ـ سکینه بنت‏الحسین(ع)، علی دخیل.
15ـ فی رحاب ائمة اهل البیت، سیدمحسن امین، ج3، ص49 (همان اعیان الشیعه است).
منبع : پایگاه حوزه



نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط