بینش و نیایش - 1

پيروزي انقلاب اسلامي ايران با معيارهاي جديد خود، پايه‏هاي سست و پوشالي دولت‏هاي مرتجع و دست‏نشانده منطقه را به لرزه انداخت، و آنها براي خفه‏كردن انقلاب ايران و عدم گسترش آن مجتمعاً با همه قوا وارد عمل شدند. امريكا نيز بزرگترين پايگاه مستحكم خود را در منطقه از دست داده بود، همه منافع نفتي ايران و منافع گران‏قيمت ديگر از دستش خارج شده بود، و به هيچ‏وجه
شنبه، 15 فروردين 1388
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
بینش و نیایش - 1
بینش و نیایش - 1
بینش و نیایش - 1

نويسنده: مهندس مهدی چمران




بخش اول : تأثير پيروزي انقلاب اسلامي ايران بر منطقه و كشورهاي اسلامي جهان

بِسْمِ‏ الله الرََّّحْمنِ الرََّّحيمِ
پيروزي انقلاب اسلامي ايران با معيارهاي جديد خود، پايه‏هاي سست و پوشالي دولت‏هاي مرتجع و دست‏نشانده منطقه را به لرزه انداخت، و آنها براي خفه‏كردن انقلاب ايران و عدم گسترش آن مجتمعاً با همه قوا وارد عمل شدند.
امريكا نيز بزرگترين پايگاه مستحكم خود را در منطقه از دست داده بود، همه منافع نفتي ايران و منافع گران‏قيمت ديگر از دستش خارج شده بود، و به هيچ‏وجه نمي‏توانست وجود چنين انقلابي را تحمل كند، بخصوص وقتي كه مي‏ديد مصالح نفتي او در خطر انقلاب قرار گرفته، و مي‏رود كه انقلاب ايران به كشورهاي مجاور منتشر شود و ريشه استعمار و استثمار از ‌آن كشورها كنده شود.
صهيونيسم بين‏المللي نيز بزرگترين دوست و پايگاه خود را از دست داده بود، و با دشمني جديد و قوي و انقلابي و بي‏باك روبرو شده بود و نمي‏توانست ساكت بنشيند.
توطئه‏ها براي درهم كوبيدن انقلاب اسلامي ايران شروع شد، از مشكلات و درگيري‏هاي داخلي، تا حمله نظامي و مستقيم امريكا در طبس كه معجزه‏آسا به شكست انجاميد.
امپرياليسم ضربه‏هاي متعددي به انقلاب زد، توطئه در نقاط مختلف مرزي، توطئه در ادارات، در ارتش، ايجاد اختلافات در لباس سازمان‏هاي تندروي چپ يا سازمان‏هاي وابسته به طاغوت، در شكل «قوميت‏»ها و «مليت»ها و اختلافات مذهبي، در فرم اعتصابات كارگري در كارخانه‏ها براي تخريب صنعت يا هرج و مرج،‌ در كشاورزي براي توقف آن و محاصره اقتصادي، و منزوي كردن ايران و تبليغات شوم خارجي. تهمت‏ها، شايعه‏ها، و دروغ‏ها، نمونه‏هايي از اين توطئه‏هاي همه‏جانبه و هماهنگ شده دشمنان عليه انقلاب اسلامي ايران بود.
بالاخره براي آخرين ضربت مهلك، به خيال آنكه رژيم جديد در معرض سقوط است، عراق حمله‏اي همه‏جانبه به ايران آغاز كرد. در ساعت 2 بعدازظهر روز 31 شهريور 1359، هواپيماهاي عراقي فرودگاه تهران و فرودگاه‏هاي اغلب شهرها را بمباران كردند و 12 لشگر عراقي كه از مدت‏ها قبل در پشت مرزها بصورت آماده‏باش درآورده بودند، در طول 800 كيلومتري از شمال قصرشيرين تا خرمشهر و آبادان حمله سرتاسري خود را شروع كردند. در حالي كه ارتش ايران در مشكلات داخلي خود دست و پا مي‏زد، عده‏اي شعار انحلال آن را مي‏دادند، عده‏اي نيز، كينه‏هاي انباشته شده ده‏ها سال گذشته را خالي مي‏كردند، و عده‏اي ارتش را مثل گوشت قرباني شده قطعه‏قطعه مي‏كردند، و ارتشيان نيز گيج و مبهوت، در عقده حقارت فرو رفته، شخصيت انساني و نظامي خود را بكلي از دست داده بودند. افسران قدرت فرماندهي نداشتند، و زيردستان از فرماندهان اطاعت نمي‏كردند، بازار اعتصاب و هرج و مرج و درگيري و تظاهرات در داخل ارتش رواج داشت، و ستون پنجم دشمن با شعارهاي تند انقلابي و تحريك احساسات خام پرسنل، عملاً نظام و ديسيپلين ارتش را فلج كرده، ‌از انجام هر قدم سازنده‏اي جلوگيري مي‏كرد. محاصره اقتصادي نيز باعث كمبود قطعات يدكي براي تسليحات شده، و بخصوص اخراج متخصصين و يا جابجايي آنان هرج و مرج، عملاً باعث ركود كامل در همه امور شده بود.
از نيروهاي ارتش ما نيز آنچه وجود داشت در نبردهاي داخلي كردستان و گنبد و خرمشهر تحليل رفته، ‌درگير و فرسوده شده، و چيزي از آن باقي نمانده بود، و بنابراين هنگام شروع حمله دشمن فقط دو لشكر 92 اهواز و 81 كرمانشاه حركتي از خود نشان دادند. دو لشكر بسيار ناقص، با وسايل خراب و بدون تجهيزات كافي، با روحيه متشتت و ضعيف كه به هيج‏وجه آمادگي رزمي نداشتند، و به همين سبب دشمن با 12 لشكر زرهي و مكانيزه، به سرعت پيشروي كرد تا نزديكي شهرهاي بزرگ آبادان و اهواز و دزفول پيش آمد. دشمن بعد از يك حمله انحرافي در منطقه قصرشيرين، حمله بزرگ خود را به خوزستان آغاز كرد.
صدام، براساس محاسباتي كه از نيروهاي ارتش عراق و ايران داشت، به تحريك حسابگران غربي، تصور مي‏كرد كه در عرض سه‏روز نظام اسلامي ايران را واژگون كند، و با پيروزي بر ايران،‌ عقده‏هاي شكست اعراب را در جنگ‏هاي عليه اسرائيل جبران نمايد و خود به عنوان فاتح قادسيه جديد، رهبري كشورهاي عربي را كه سال‏ها در آرزوي آن مي‏سوخت، به دست آورد.
حمله شروع شد، نيورهاي صدامي به سرعت پيش مي‏آمدند، و مطابق محاسبات نظامي و رياضي، نيروهاي ضعيف ارتش جمهوري اسلامي ايران را درهم مي‏كوبيدند،‌ تا به نزديكي شهرهاي بزرگ رسيدند، ولي در اينجا مردم وارد معركه شدند و جلوي آنها را سد كردند و حماسه‏ها بوجود آوردند، و خرمشهر قهرمان با قرباني كردن بهترين فرزندان خود، و زدن سخت‏ترين ضربات به دشمن، آن‏چنان حماسه‏اي از شجاعت و فداكاري و شهادت خلق كرد كه خرمشهر، به شهر خون و مقاومت معروف شد. و به عنوان اسطوره‏اي از مقاومت مردمي و عشق به انقلاب در دل تاريخ فرو رفت. در نقاط ديگر هم، هر كجا كه نيروي دشمن با توده‏هاي مردم شهرها روبرو شد، از پيشرفت بازماند، تا بالاخره نيروي دشمن از حالت هجومي به حالت دفاعي درآمد و جريان جنگ عوض شد، و نقشه‏هاي صدام براي تسخير مواضع استراتژيك، و اسقاط نظام اسلامي ايران نقش بر آب شد.
روزهاي اول حمله، نيروهاي دشمن در بهترين وضع و نيروهاي ارتش جمهوري اسلامي ايران در ضعيف‏ترين و بدترين شرايط قرار داشتند، و به طور تقريب نيروهاي دشمن بيست‏برابر نيروهاي ايران بود و بخصوص از نظر تجهيزات و مهمات هيچ شباهتي بين دو نيرو وجود نداشت، با اين‏همه،‌ دشمن نتوانست جز بيابان‏هاي لم‏يزرع و قسمت‏هايي از مرزهاي غيرمسكوني، يا شهرهاي كوچك را تسخير كند. با ورود مردم به جنگ از پيشرفت دشمن جلوگيري شد و ارتش توانست كم‏كم خود را تجهيز كند و به صحنه آورد، و مشكلات داخلي خود را كم‏كم حل كند، و در خلال نبرد نسبت نيروهاي دشمن به خودي را از بيست به يك، به نسبت سه بر يك برساند، و از آنجا كه براساس قوانين نظامي دنيا نيروي مهاجم بايد حدود سه برابر نيروهاي مدافع باشد، بنابراين نيروي دشمن مهاجم با نيروي ارتش جمهوري اسلامي ايران از صورت تدافعي به حالت تعادل درآود و پيشروي دشمن متوقف گرديد و نيروهاي رزمنده ايراني شروع به حمله متقابل كردند، كه نمونه‏هاي بارز آن را در پيروزي‏هاي بازي‏دراز و شوش و الله‏اكبر مي‏توان ديد، و مسلماً نيروهاي ايراني رو به صعود و نيروهاي عراقي رور به نزول هستند، و اين تعادل قوا به طور مستمر به نفع انقلاب اسلامي ايران در تغيير است، بنابراين شكست نيروهاي عراقي حتمي است و در روزهاي آينده نيز شاهد پيروزي‏هاي بزرگتري براي انقلاب اسلامي ايران خواهيم بود.
به طور مسلم مي‏بينيم كه صدام و اربابان او در معادلات خود اشتباه كردند و مثل هميشه در محاسبات خود، قياس به نفس نمودند و فقط نيروهاي ارتشي را، آن هم با شرايط بحراني آن روز در نظر داشتند، ولي در جنگ واقعيت‏هاي عيني ديگري خودنمايي كرد كه باعث بهم خوردن همه معاملات دشمن بود، ‌به طور خلاصه مي‏توان عوامل اساسي زير را كه در محاسبات دشمن وارد نشده بود ذكر كرد:

1- عامل مردمي

صدام و اربابان او اصلاً قدرت مردمي را حساب نكرده بودند. اصولاً ديكتاتورها به مردم تكيه نمي‏كنند و مردم در حساب آنها جايي ندارد، ديكتاتور هميشه درمقابل مردم قرار مي‏گيرد، و اراده خود را به زور بر مردم تحميل مي‏كند و منفور ملت است. ديكتاتورها نظير هيتلر و استالين، به قدرت نظامي خود و دستگاه مخوف اطلاعات تكيه مي‏كنند و سيطره شيطاني خود را به زور و با تهديد و شكنجه تحميل مي‏نمايند و همه محاسبات آنها بر پايه قدرت نظامي و سازمان اطلاعاتي و اسلحه سبك و سنگين دور مي‏زند، و قدرت كشورهاي ديگر را نيز بر همين منوال مي‏سنجند و به همين علت صدام نيز از قدرت لايزال ملت انقلاب ديده ايران غافل بود و نمي‏توانست بفهمد كه مردمي ممكن است در راه دفاع از نظام خود و ارتش خويش اينگونه جانبازي كند.
انقلاب ايران از ميان توده‏‏هاي ملت جوشيده و به پيروزي رسيده است و اين مردمند كه با صبر و تحمل انقلابي خود همه مشكلات را بر جان مي‏خرند و براي پاسداري از انقلاب خود از هيچ‏نوع فداكاري دريغ ندارند. قدرت نظامي ايران به قدرت ملت متكي است كه خود به بي‏نهايت ارتباط دارد و تجسمي از اراده لايزال خداست.
در خلال جنگ ما شاهد بوده‏ايم كه ده‏ها و صدها هزار جواني كه با شور و شوق به صحنه‏ها مي‏آيند با چه جانبازي سينه خود را سپر گلوله و خمپاره مي‏كنند و آرزوي شهادت دارند، مردان پير و جوانان خردسال و زنان، كه گاهي با گريه و التماس خواستار اجازه هستند كه به جبهه بروند و به افتخار شهادت نايل آيند، يا پيرزناني كه حتي لقمه ناني را از فرزندان خود مي‏گيرند كه براي پشتيباني از رزمندگان به جبهه جنگ بفرستند. حتي عرب خوزستاني كه صدام به آنها دل‏بسته بود و فكر مي‏كرد كه با تحريك حس قومي و نژادي مي‏تواند آنها را به سمت خود جذب كند، ولي در عمل آنها هم وفاداري خود را نسبت به ايران ابراز داشتند و از همه مزايايي كه صدام براي آنها مهيا كرده بود در گذشته و خانه و زندگي خود را رها كردند و آوارگي در اردوگاه‏هاي دوردست، و زندگي با فقر و محروميت و دربه‏دري را، بر سلطه صداميان ترجيح دادند و اين درس عبرت بزرگي براي صدام و ديگران بود.

2- ارتش جمهوري اسلامي ايران

براي ده‏ها سال، قبل از انقلاب، ‌ارتش ما در خدمت طاغوت و عليه منافع و مصالح ملت به كار گرفته مي‏شد و حافظ پايگاه امريكا در خاورميانه بود، و در حقيقت اسير و برده طاغوت و صهيونيسم و امپرياليسم به شمار مي‏رفت و از خود اراده و اختياري نداشت. شخصيت خود را از دست داده بود، بت طاغوت را مي‏پرستيد و كوركورانه از او اطاعت مي‏كرد.
صدام و مستشاران خارجي او مي‏پنداشتند كه ارتش ما به علت سابقه خود با انقلاب اسلامي ايران مخالف است و در اولين فرصت هنگام هجوم عراق به ايران، يكباره با ارتش عراق متحد مي‏شود و براي اسقاط نظام جديد سرازير تهران مي‏گردد. درحالي كه عملاً مشاهده شد كه ارتش، ‌برخلاف تصور دشمن با چه حماسه‏اي جنگيد و چه معجزه‏ها خلق كرد، زيرا وظيفه طبيعي ارتش در هر كشوري دفاع از استقلال و تماميت ارضي آن سرزمين است، و ارتش در دوران طاغوت برخلاف وظيفه طبيعي خود عمل مي‏كرد، به جاي دفاع از استقلال، برعكس استقلال ميهن را فداي دشمن مي‏نمود و اگر آزادمردي اعتراض مي‏كرد، توسط او به شدت كوبيده مي‏شد و اين، عقده‏اي از حقارت و گناه براي ارتش بوجود آورده بود كه وجدانش را رنج مي‏داد و او راه علاجي نداشت، اما انقلاب نيرومند ايران، ميدان وسيعي براي ارتش باز كرد، تا بتواند در صحنه عمل، وفاداري به انقلاب و پاسداري از استقلال ميهن را كه وظيفه طبيعي او بود اثبات كند، و بر عقده حقارت و گناه گذشته فايق آيد و وجدان چركين ساليان دراز را با خون و ايثار پاك نمايد، و در نظر ملت، محبوبيت و مقبوليت پيدا كند. بنابراين ارتش از انقلاب استفاده كرد و در فرصت تاريخي بي‏نظيري كه براي او پيش آمده بود خود را به بيش از پيش نشان داد، و اين حماسه‏ها و معجزه‏ها كه از ارتشيان به ظهور رسيده و مي‏رسد همه مردم و بلكه دنيا را به تعجب انداخت. لذا ارتش، مستضعفي بود كه در رژيم طاغوت، از حق فطري و طبيعي خود محروم شده، ‌و انقلاب علاج قطعي آن را نشان مي‏داد و اينها حقايقي بود كه صدام و مستشاران نمي‏فهميدند و به حساب نمي‏آوردند، ولي واقعيت در صحنه جنگ خود را عريان نشان داد و تصورات پوچ صداميان را درهم فرو ريخت.

3- شكوفايي استعدادها

طبيعتاً، استعداد افراد در يك حكومت ديكتاتوري مي‏ميرد، و ديكتاتور «فعال مايشاء» است، و كسي اراده و اختياري از خود ندارد. در رژيم گذشته نيز، طاغوت براي همه تصميم مي‏گرفت و هيچ‏كاري بدون فرمان او انجام نمي‏گرفت. صدام هم براي همه در عراق تصميم مي‏گيرد، و به هيچ‏كس اجازه نفس كشيدن نمي‏دهد و همه قدرت او براساس سلاح و ابتكارهايي است كه ديگران قبلاً انجام داده‏اند، و در داخل هيچ استعدادي شكوفايي ندارد. اما در ايران، انقلاب در محاصره اقتصادي و كمبود قطعات، و مراجعت متخصصين خارجي است، و با فشار احتياجات و مبارزه همه‏جانبه با ابرقدرت‏ها و عوامل دست‏نشانده آنها، مردم مجبورند كه همه استعدادهاي خفته خود را به كار اندازند، تا كمبودهاي خود را جبران كنند. اراده مقاومت و خواسته پيروزي از قلوب مردم مي‏جوشد، و اين مردمند كه اراده مي‏كنند در همه شرايط سخت در مقابل دشمنان بايستند، و با هر قيمت وجب‏به‏وجب خاك وطن را از دشمن متجاوز پاك كنند و به همين علت شاهديم كه در سرتاسر كشور، استعدادهاي ناشناخته يكباره بكار افتاده، دنيايي از ابتكار و خلاقيت بوجود آورده، و يك سازندگي بزرگ به راه افتاده و در هر گوشه كشور استعدادهايي مشغول فعاليت و بازسازي فني و صنعتي و نظامي كشورند، و اين حركت علمي و صنعتي در راه خودكفايي، و استقلال اقتصادي و نظامي، بزرگترين و مهمترين ثمره مبارزة انقلابي مردم، و نتيجة مستقيم محاصره اقتصادي دشمن، و فشار خارجي و احتياجات فوري و ضروري است. تا روزي كه ملت بر پاي خود نايستد و استقلال اقتصادي و نظامي خود را به دست نياورد همچنان برده و اسير ديگران خواهد بود.

پيروزي يا شكست انقلاب اسلامي ايران

پيروزي يا شكست انقلاب اسلامي ايران،‌ بايد از جنبه‏هاي فكري، فرهنگي، فلسفي، اجتماعي، سياسي، اقتصادي و نظامي در نظر گرفته شود. اين انقلاب داراي ابعاد مختلف و عميق تاريخي و جهاني است كه در خلال 1400 سال تاريخ اسلام، بي‏نظير بودن، و رسالت مقدس اسلام را در اين دوره بحراني جهان از نو زنده كرده است.
پيروزي يا شكست اين انقلاب، مستقمياً به پيروزي يا شكست اسلام، و معيارهايي كه اين انقلاب اسلامي مطرح كرده است منتهي مي‏شود.
براي مطالعه اثرات اين پيروزي با شكست بايد ماهيت اين انقلاب معيارهاي اسلامي آن را شناخت، و بخصوص با انقلاب‏هاي بزرگ معروف جهان مقايسه كرد، و تأثير فلسفي و اجتماعي آن را بر مردم جهان مطالعه نمود.
در ميان انقلاب‏هاي مهم و اثربخش عصر حاضر، دو انقلاب بزرگ؛ يكي انقلاب كبير فرانسه، و ديگري انقلاب اكتبر روسيه را بايد نام برد.
انقلاب كبير فرانسه، دموكراسي، و آزادي غربي را به مردم هديه كرد، نتيجة آن آزادي فردي، سيستم سرمايه‏داري غرب، رقابت آزاد، استثمار و استعمار و ظلم و ستم، و بالاخره جنگ‏هاي وحشتناك بين‏المللي و نابودي انسان‏هاست، و حتي «آزادي» كه هدف انقلاب بود، دستاويز قدرتمندان و سرمايه‏داران قرار گرفت،‌ و از آن جز اسم بي‏مسمايي باقي نماند.
انقلاب اكتبر روسيه، خواستار عدالت‏اجتماعي براي محرومين و مستضعفين بود، و سوسياليسم را به مردم هديه كرد، تا با ملي كردن وسايل توليد و توزيع، جلوي استثمار را بگيرد و سرمايه‏داري را از بين ببرد، و طبقه كارگر را به حكومت برساند. نتيجه اين انقلاب، سيستم شرقي است؛ كه بر روسيه و كشورهاي اطراف آن مسلط است، و ما شاهد ديكتاتوري و خفقان و ظلم و استثمار در اين منطقه از جهان هستيم،‌ مردم به اسارت كشيده شده‏اند، و فرياد نارضايتي هميشه و همه‏جا به گوش مي‏رسد، و قيام‏هاي خونين متعدد در اين كشورها عليه سلطه موجود، نمودار شكست اين سيستم است.
اين دو انقلاب فرانسه و روسيه، هر دو از ديدگاه فلسفي يكسانند، و به بعد مادي انسان توجه دارند و مي‏خواهند لذت و تمتع مادي بشر را هرچه بيشتر و بهتر تأمين كنند، هدف آنها يكي است، ولي راه وصول به هدف مختلف است، يكي سرمايه‏داري را انتخاب كرده و ديگري سوسياليسم را.
به طوركلي، ‌اين دو انقلاب،‌ فلسفه وجودي خود را بر دو اصل زير استوار كرده‏اند:
1- اصل حب ذات، كه اساس خودخواهي و مصلحت‏طلبي انسان است، او را وادار مي‏كند كه براي لذت بيشتر و تمتع كافي از حيات فعاليت كند، و براي اين كار علم و تكنولوژي را نيز به خدمت مي‏گرد، تا هرچه بيشتر وسايل آسايش و لذت انسان را تأمين كند.
2- اصل تنازع در بقاء كه پايه رقابت و مبارزه انسان‏ها باهم است، و هر كس براي آن كه پيشرفت كند و باقي بماند، بايد در جنگل اجتماع،‌ مثل حيوانات وحشي، عليه ديگران بجنگد، ‌تا سهم بيشتري براي خود به دست آورد، و علم و تكنولوژي نيز وسيله مؤثرتري به دست انسان‏ها و ملت‏ها مي‏دهد كه در اين مبارزه‏ حيات، بهتر و سريع‏تر مردم ديگر را بكوبند و حق آنها را بخورند، و به عنوان نوع اصلح شايستگي بقاء داشته باشند.
ما شاهديم كه اين دو اصل پايه قتل‏عام‏ها،‌ جنايت‏ها، ‌خونريزي‏ها، جنگ‏هاي وحشتناك و بالاخره نابودي انسان‏ است، و علم و تكنولوژي هم نه فقط اين بشر را كمكي نمي‏كند، بلكه وسيله‏اي خطرناك در دست اين بشر نابالغ قرار مي‏دهد تا هرچه زودتر و بهتر خود را نابود نمايد.
مشكل بزرگ اين دو انقلاب از آنجا ناشي مي‏شد كه هر دو به بعد مادي حيات توجه كردند، و تأمين هرچه بيشتر تمنيات مادي انسان را سرلوحه فلسفه و برنامه زندگي خود قرار دادند.
در مقارنه با اين دو انقلاب بزرگ جهاني، انقلاب اسلامي ايران، از پشت ابرهاي جهل و خودخواهي مادي‏گري چهره تابناك خودرا مي‏نماياند، و معيارهاي جديدي به دنيا عرضه مي‏كند، گرچه قديمي‏ترين ارزش‏هاست ولي هرچه بيشتر تكرار مي‏شود و عميق‏تر در دل‏ها فرو مي‏رود، جذابيت و اهميت بيشتري كسب مي‏نمايد.
انقلاب ايران بدون شك از مكتب اسلام روح گرفته است، ‌و بنابراين ويژگي‏هاي خود را مديون اسلام است. در مقابل دو اصل فوق كه ذكرش رفت، اسلام به دو اصل ديگر تكيه مي‏كند.
1- اصل خداپرستي، كه مبداء حيات و هدف انسان در زندگي فقط خدا است و بنابراين، ‌اصالت در اين مكتب،‌ بر خداقرار مي‏گيرد، و مبارزه با نفس انسان و محدوديت لذت و تمتع شخص انسان تجويز مي‏شود، غرور و خودخواهي مصلحت‏طلبي شخص مذموم و پست قلمداد مي‏گردد، و انسان مادي كه براي لذت و تمتع شخصي فعاليت مي‏كند،‌ به انسان لجني و كثيف تشبيه مي‏شود. در اين مكتب فقط خداي يگانه پرستش مي‏شود، كه منشاء همه معيارها و خوبي‏هاست، و انسان فقط در برابر او تسليم مي‏شود، واز هر نوع شرك و كفر و طاغوتي آزاد مي‏گردد،‌ و آزادي حقيقي خود را از آنجا به دست مي‏آورد. بندگي خدا بي‏نهايت و كمال مطلق است، به هيچ‏وجه باعث اسارت نمي‏شود، زيرا پرستش بي‏نهايت و كمال‏مطلق، انسان را به حركت به سوي كمال رهبري مي‏كند، و او را از همه قيدها و بندهاي مادي حيات و همه طاغوت‏ها آزاد مي‏گرداند. انسان از مركزيت بيرون مي‏رود، از تخت كبريايي خود به زير مي‏آيد و تسليم حق مي‏شود، ‌و هنگامي اسنان ارزش پيدا مي‏كند كه در برابر حق متواضع مي‏شود و خدا را سجده مي‏كند و معيارهاي خدايي را در همه وجود خود و همه اعمال و افعال خود پياده مي‏نمايد، «خليفته‏الله علي‏الارض» يا نماينده خدا بر زمين مي‏گردد. تنها در اين صورت است كه مشكل خودخواهي و خودبيني و خودپرستي و غرور و مشكلات ناشي از آن حل مي‏شود، و انسان با خود و با انسان‏هاي ديگر به صلح و صفا مي‏رسد، و جنگ‏ها و خونريزي‏ها و ستم‏گري‏ها و استثمار انسان از انسان از ميان مي‏رود. فقط در اين صورت است كه انسان بر نفس خود مسلط مي‏شود، و از لجنزار هوي و هوس‏هاي مادي آزاد مي‏گردد، و از بشري لجني به انساني خدايي تحول پيدا مي‏كند.
اسلام به جاي تنازع و بقاء و ناقض بين موجودات و انسان‏ها، كه در مكتب‏هاي مادي رايج است،‌به اصل تعاون اعتقاد دارد، كه از توحيد انسان‏ها و موجودات سرچشمه گرفته است. در اسلام مبارزه فقط بايد در راه حق عليه باطل باشد، ‌حق و باطلي كه براساس معيارهاي خدايي معين شده است، و كسي حق ندارد به خاطر نفع شخصي و مصلح‏طلبي،‌ عليه ديگران دست به مبارزه بزند، و حق ضعيفي را ضايع كند، و اصولاً آنچه مردم را از هجوم به ديگران مانع مي‏شود و حدود خدايي است، نه قدرت دفاعي آنها. در اسلام بر همكاري و تعاون و ايثار براي ديگران تأكيد شده است، تا محيطي از صفا و محبت و تعاون، مدار زندگي انسان‏ها باشد.
اسلام بر پايه ايمان به وحدانيت خدا كه سبب توحيد انسان‏هاست، و تقويت معنويت و نفي خودخواهي و منيت و انسانيت، و تأكيد بر تعاون و ايثار، قادر مي‏شود كه آروزهاي بر خاك شده دو سيستم موجود عصر را تحقق بخشد، و اين فقط در سايه معنويت اسلام قابل تصور است. ديديم كه سيستم غربي، خواستار آزدي و دموكراسي بوده، لذا به آزادي خود تكيه مي‏كرد و رقابت آزاد را توسعه مي‏داد، كه در نتيجه اختلاف استعدادها، كساني قدرت مالي بيشتري به دست مي‏آورند كه به استثمار ديگران مي‏پردازند، و لذا غني‏تر مي‏شوند، كه در نتيجه، ظلم و زور و پول وارد مي‏شود و عدالت‏اجتماعي را از بين مي‏برد. در سيستم شرقي براي آن كه عدالت‏اجتماعي را تأمين كنند آزادي افراد را فدا مي‏كنند،‌ مالكيت را سلب كرده، امكان استثمار را از افراد مي‏گيرند. همچنان كه اشاره شد اين دو سيستم در دو قطب متضاد قرا گرفته‏اند، و هيچ كدام به هدف خود نرسيده‏اند و نخواهند رسيد، ولي اسلام قادر است كه در سايه فلسفه توحيدي خود، هم آزادي واقعي را براي انسان‏ها بوجود آورد، و هم عدالت‏اجتماعي را به بهترين وجهي تأمين نمايد، و اين تلفيق دو سيستم متضاد، از معجزات اسلام است.
پيروزي و شكست انقلاب اسلامي ايران، پيروزي و يا شكست ايده‏آل بشري، براي تحقق يك نظام كامل اجتماعي است، كه آزادي واقعي انسان را همراه با عدالت‏اجتماعي، ‌در سايه معنويت تضمين مي‏كند، اثرات اين پيروزي و يا شكست را از نظرات مختلف به ترتيب مورد مطالعه قرار مي‏دهيم:

الف- تأثير بر اسلام و مسلمانان

اسلام پس از وفات نبي اكرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) منحرف شد. افراد فرصت‏طلبي كه ديروز عليه اسلام مي‏جنگيدند، به صفوف مسلمين رخنه كردند و اسلام، آرام آرام از خط صحيح آن فاصله بيشتري گرفت، خلفاي اموي و عباسي به نام اسلام، سلطنتي نظير امپراتوري قديم ايران و روم تشكيل دادند،‌ و بخصوص با قويمت عرب تكيه كردند و علم و تقوا را، كه پايه برتري در اسلام بود زير پا گذاشتند و مليت‏هاي ديگر سر به اعتراض برداشتند، اختلافات شروع شد و قدرت مسلمين از بين رفت، و كم‏كم زير سلطه مهاجمين و قدرتمندان بيگانه قرار گرفتند و شخصيت و هويت خود را از دست دادند و آن قدر ضعيف شدند كه تحت تسلط استعمارگران غربي قرار گرفتند،‌ در دوران ماشينيسم، ‌فرهنگ اسلامي خود را نيز از دست دادند و برده و اسير استعمارگران شدند، مكتب‏هاي انحرافي غربي و شرقي در ميان كشورهاي مسلمان توسعه يافت، مفاسد غربي در همه شئون زندگي آنها رخنه كرد، و حتي پس از استقلال ظاهري در بعضي از كشورها، خطوطي نامرئي همچنان دست و پاي آنها را بسته بود و استعماري نو از راه اقتصادي و فرهنگي همه را ذليل و خوار كرده بود. مردمي كه فرهنگ خود را، كه با رگ و پوست آنها در طول تاريخ عجين شده است از دست بدهند، مانند يك درخت بدون ريشه‏‏اي خواهند بود كه در مقابل باد حوادث سقوط مي‏كنند و از بين مي‏روند. سياست استعماري براي استثمار يك ملت هميشه فرهنگ آنها را از بين مي‏برد، شخصيت و هويت تاريخي و اجتماعي آنها را نابود مي‏كند تا بتوانند سلطه‏ فكري و فرهنگي خود را جانشين كند. اين داستان شومي است كه در چند قرن اخير، در همه كشورهاي منطقه شاهد آن بوده‏ايم، و هنوز هم اكثريت آنها جيره‏خوار زائده‏هاي فكري و مفاسد اجتماعي غرب هستند، و هنوز نتوانسته‏اند شخصيت و هويت فرهنگي و تاريخي خود را كسب كنند.
انقلاب اسلامي ايران، پس از ضعف و انحراف، تكاني سخت به دنياي اسلام داد، و نشان داد كه اسلام قوي‏ترين حربه‏اي است كه مسلمانان مي‏توانند به كمك آن آزادي و نجات خود را در اين دوران پرآشوب تأمين كنند. مسلماناني كه از مسلماني خود عقده داشتند و در اكثر مواقع شرم مي‏كردند اسلام خود را ظاهر كنند، در وسط خيابان‏هاي شهرهاي بزرگ اروپا و امريكا، در وسط روز، در برابر دوربين‏ها و چشم‏هاي خارجي‏ها، به نماز جماعت مي‏ايستند و به اسلام خود افتخار مي‏كنند.
نهضت‏هاي اسلامي در همه كشورها، حتي در كشورهاي غربي و شرقي اوج مي‏گيرد، و محرومين و مستضعفين دنيا براي نجات واقعي خود از سلطه قدرتمندان، دست به دامان اسلام مي‏شوند. قيام‏هاي متعددي از طرف مسلمانان عليه جباران و ستم‏گران به وقوع مي‏پيوندند و حتي «فلسطيني‏»ها ظلم زده، در سرزمين‏هاي اشغال شده براي مبارزه با اسرائيل دست به دامان اسلام مي‏زنند، و استعمارگران جهاني نيز به وحشت افتاده با تمام قواي خود براي درهم كوبيدن اسلام، و تهمت و افتراي به آن دست به كار مي‏شدند.
امروز اسلام، به عنوان قوي‏ترين وسيله ديناميك اجتماعي براي نجات انسان‏ها از استعمار و استثمار وارد ميدان نبرد شده است، و شهرت و سيادت تاريخي خود را باز مي‏يابد و پس از 1400 سال دوباره زنده مي‏شود، قدرت پيشرفت آن به مقدار زيادي وابسته به پيروزي انقلاب اسلامي ايران است.

ب- تأثير بر منطقه خاورميانه

بحراني‏ترين منطقه مسلمانان، بدون شك خاورميانه است، كه از نظر تاريخي مهد ظهور اسلام و اديان آسماني ديگر بوده، و از نظر نظامي و سوق‏الجيشي اهميت فراوان دارد، و بزرگترين منبع نفتي جهان نيز به شمار مي‏رود. از قرن‏ها پيش نيز استعمارگران در اين منطقه نفوذ كرده‏اند، و با ايجاد اختلاف بين مردم اين منطقه بر آنها سلطه داشته‏اند، و هم‏اكنون نيز دو بلوك شرق و غرب اين منطقه را بين خود تقسيم كرده، و كشورهاي اين منطقه نيز تسليم سياست‏هاي غربي و شرقي شده، اختلافات و درگيري‏هاي مستمر، مردم منطقه را خسته و ضعيف و ذليل كرده است. اسرائيل جبار نيز از طرف استعمار در وسط اين منطقه بوجود آمده، تا برنامه‏هاي شوم استعمارگران را پياده كند، و از پيشرفت مردم منطقه و از وحدت آنها جلوگيري بعمل آورد و منطقه را هميشه زير سلطه استعمار نگاهدارد، ما شاهد بازي‏هاي شوم استعار در اين منطقه هستيم، تاجايي كه كسينجر، طراح معروف صهيونيسم و امپرياليسم نقشه‏ جدايي و تجزيه دولت‏هاي منطقه را طراحي مي‏كند، و لبنان زجر ديده، در آتش و خون مي‏غلتد و هنور هم، پس از سال‏ها جنگ داخلي، سرنوشت دردناك آن، در خطر نيستي و تجزيه قرار دارد. براي سوريه و عراق و ايران نيز طرح‏هايي براي تجزيه و تقسيم وجود دارد، و امپرياليسم همچنان مشغول فعاليت براي تضعيف دولت‏هاي اين منطقه است، تا هيچ‏كس در مقابل اسرائيل نتواند بايستد، و هيچ ملتي نتواند تصور آزادي و استقلال خود را از سلطه اسعمار به مخيله خود راه دهد.
ما شاهديم كه ابرقدرت‏ها، تا چه اندازه مكتب‏هاي فكري و سياسي مختلف در اين منطقه خلق كرده‏اند، و با «ايسم» و «ايست»ها تا چه اندازه مردم را تجزيه نموده‏اند و به جان هم انداخته‏اند. در لبنان كوچك و ستم‏كشيده، بيش از 72 حزب و سازمان سياسي و نظامي وجود دارد، كه اغلب آنها وابسته به قدرت‏هاي خارجي هستند و پول و اسلحه مي‏گيرند تا همديگر را نابود كنند. ما شاهديم كه استعمارگران مي‏كوشند كه اختلافات مذهبي را در لبنان و سوريه و عراق و ايران و كشورهاي ديگر، تشديد كنند و به درگيري‏هاي خونين بكشانند.
ما شاهديم كه ملت‏ها را به جان هم انداخته‏اند، تا همديگر را ضعيف كنند و لقمه مأكولي براي استعمار آماده بلع بشوند، ما شاهديم كه فكر قومي را در مقابل اسلام علم كردند، و آن جنان احساسات عربيت را تحريك كردند، كه از آن الهه‏اي جديد ساختند و ملت‏ها را به جان هم انداختند و اختلافات را تشديد كردند.
انقلاب اسلامي ايران، با معيارهاي جديد خود، تأثير عظيمي بر منطقه گذاشت، نوراميد در دل محرومين و مستضعفين تابانيد، رژيم‏هاي دست‏نشانده و مرتجع منطقه را به لرزه درانداخت، و مردم زجر ديده و استعمارزده را به صحنه مبارزه كشانيد، و راه عملي پيروزي را در سايه اسلام راستين و بازگشت به فرهنگ اصيل اسلامي، به همه نشان داد، پيروزي انقلاب ايران بزرگترين پايگاه اسرائيل و امريكا در خاورميانه به شمار مي‏رفت. يكي از متفكرترين صهيونيست در امريكا گفته بود: «رژيم‏هاي اسرائيل و شاه باهم رابطه ارگانيك دارند و سقوط شاه معادل سقوط اسرائيل است.» انقلاب ايران بزرگترين پايگاه امريكا را از دست او گرفت. و يك منبع مهم نفتي دنيا را از تار عنكبوت «كارتل»ها و «تراست»هاي امريكايي آزاد كرد، و امريكا را دشمن شماره يك محرومين و مستضعفين ايران معرفي نمود و عليه امريكا دست به مبارزه‏اي عميق و اساسي زد، و همه مصالح امريكا را در منطقه در خطر نيستي قرار داد، و مبارزه با استعمارگران را يك ركن اساسي انقلاب اسلامي قرار داد.
پيروزي انقلاب اسلامي ايران، تعادل قوا را در منطقه بهم زد، و راه پيروزي مردم را عليه استعمار هموار كرد، به آنها قدرت و جرأت داد كه با اتكاء به اسلام، ‌عليه همه طاغوت‏ها بايستند و بجنگند و معيارهايي ارائه داد كه راه صحيح مبارزه را به همه آموخت. در رابطه با كشورهاي منطقه، معيارهاي انقلاب اسلامي ايران منحصراً از اين قرارند:

1- فلسفه «نه شرقي، نه غربي»

متأسفانه در عصر حاضر ملت‏ها براي نجات خود از سلطه‏هاي شيطاني موجود، بر حسب شرايط به يكي از ابرقدرت‏ها متوسل مي‏شوند، تا بتوانند خود را در برابر ديگري حفظ كنند. ما شاهديم كه چه انقلاب‏هاي متعددي براي مبارزه با سلطه موجود، خود را در اختيار ابرقدرت ديگر قرار دادند، و به انتظار كمك آن دل‏بستند، ما شاهديم كه براي مبارزه با امريكا و اسرائيل، چه كشورها و انقلاب‏هاي متعددي به آغوش روسيه شوروي رفتند، و به كمك آنها اميد بستند، تا فلسطين را آزاد كنند. درحالي كه دو ابرقدرت در عين رقابت و مبارزه با هم، بر سر تسلط بر منطقه، و استعمار و استثمار ملت‏ها، باهم توافق دارند، و روسيه اولين كشوري است كه اسرائيل را به رسميت شناخته، و همه ساله عده كثيري يهودي را به فلسطين مي‏فرستند. برادران ما بايد بدانند كه روسيه حاضر است عليه امريكا به كشور، يا انقلابي اسلحه بدهد؛ به شرط آنكه هميشه محتاج روسيه بماند، و در قلمرو سياسي روسيه حركت كند؛ و هيچ‏گاه راضي نيست كه ملتي آزاد گردد و استقلال خود را از هر دو ابرقدرت بازيابد.
ما مخالف استفاده از تناقضات ابرقدرت‏ها نيستم، ولي معتقديم تا وقتي كه ما استقلال ذاتي و خودكفايي خود را تأمين نكنيم، بازيچه قدرت‏هاي خارجي و سياست‏هاي شوم استعماري باقي خواهيم ماند. فكر دنباله روي و تكيه به غرب و شرق بايد از ميان برداشته شود، و مردم ما بر خلاقيت و ابتكارهاي شخصي خود تكيه كنند، و در راه خودسازي علمي و تكنيكي كشور خويش بكوشند، و شخصيت و هويت فرهنگي خويش را بازيابند، و سرنوشت مردم خود را از واشنگتن و مسكو آزاد كنند.

2- رفع اختلافات موجود در منطقه

بايد بدانيم كه استعمار هميشه اختلافات مي‏اندازد تا سلطه خود را حفظ كند، و در حال حاضر، اختلافات مذهبي، قومي، حزبي و سياسي در اين منطقه، از هر نقطه ديگري از جهان بيشتر است، و طرح كيسينجر و استعمارگران ديگر نيز استفاده از همين اختلافات، و دامن‏زدن به آنهاست.
براي مبارزه با دشمن بايد به سوي وحدت رفت، و اسلام تنها راهي است كه مي‏تواند توحيد نيروها را در اين منطقه تأمين نمايد. در اين منطقه، مذهب‏هاي گوناگون، مليت‏هاي متفاوت و اقوام مختلف زندگي مي‏كنند، و تكيه بر اين عوامل بيشتر باعث تفرقه و تشتت مي‏شود، فقط در سايه مكتب اسلام است كه مذهب‏هاي گوناگون، تحت‏الشعاع قرار مي‏گيرند، و مليت‏هاي مختلف احساس هم‏رنگي و يگانگي با ديگران مي‏كنند، زيرا اسلام با همه آنها يكسان و برادروار عمل مي‏كند وهيچ يك را بر ديگري برتري نمي‏دهد و معيارهاي عالي‏تري را مقياس سنجش قرار مي‏دهد، و اصولاً به همه احترام مي‏گذارد، و حقوق همه را بطور يكسان و عادلانه محفوظ مي‏دارد، بنابراين دليلي براي دشمني و حساسيت و تفرقه و اختلاف باقي نمي‏‏گذارد.

3- پشتيباني از محرومين و مستضعفين منطقه

مبارزه با ظلم و استعمار و استثمار و صهيونيسم، بايد از طرف انقلاب اسلامي انجام پذيرد، همه محرومين و زجرديدگان را به هم مرتبط كند و به آنها اميد بدهد، همه مردم را به صحنه مبارزه بكشاند. مبارزه با ظلم و فساد را وظيفه هر انساني بداند، و سكوت و بي‏طرفي را در برابر ظالم و استثمارگر خيانت به حساب آورد، و روح ديناميكي مبارزه و جهاداسلامي را در مردم بدمد، و يك قدرت همه‏جانبه جهاني براي مبارزه با استعمار، و فعاليت در راه نجات و استقلال و آزادي ملت‏ها بوجود آورد. انقلاب اسلامي ايران بر حسب فطرت مكتبي خود اين مبارزه عليه ظلم و دفاع از مستضعفين را وظيفه شرعي و انساني خود مي‏شمرد، و در اين راه از هيچ نوع فداكاري مضايقه نمي‏كند؛ اين نيروي ديناميك بزرگترين پشتوانه براي آزادي فلسطين به شمار مي‏رود و اطمينان دارد كه تا زنده است در اين راه مقدس مي‏جنگد و لحظه‏اي با فساد و ظلم و استعمارگر و متجاوز آشتي و سازش نمي‏كند. امروز دوست و دشمن در دنيا مي‏داند كه انقلاب اسلامي ايران بر حسب ديد فلسفي و بنيادي خود،‌ دشمن مستكبرين و دوست و پشتيبان مستضعفين است، و به همين علت استعمارگران و نوكران آنها، با همه قدرت خود در پي كوبيدن انقلاب اسلامي ايران متفق شدند، و محرومين و مستضعفين دنيا نيز چشم اميد پيروزي انقلاب اسلامي ايران دوخته‏اند و با همه وجود از آن دفاع مي‏كنند. من خود در لبنان، در روزهاي پيروزي انقلاب اسلامي ايران، شاهد هيجانات و احساسات آتشين محرومين و مظلومين بودم، كه ديوانه‏وار به خيابان‏ها مي‏ريختند فرياد مي‏زدند، و از شدت شوق لباس‏هاي خود را پاره مي‏نمودند، و از انقلاب اسلامي ايران پشتيباني مي‏كردند. در جنوب لبنان پيرزني را ديدم كه شوهر و يگانه فرزندش به شهادت رسيده بودند و خانه‏اش زير بمباران‏هاي اسرائيل ويران شده بود، و ديگر چيزي نداشت، بر خرابه‏هاي خانه خود نشسته بود، و دست نياز به سوي پروردگار خود دراز كرده، پيروزي انقلاب اسلامي ايران و سلامت رهبر ارجمند آن را از خدا آرزو مي‏نمود. براي اين پيرزن دربه‏در، مصيبت‏زده خاك‏نشين، زندگي و آينده، شوهر و پسر وخانه و كشورش، همه تحت‏الشعاع انقلاب اسلامي ايران قرار گرفته‏اند و او مي‏دانست كه در برابر اين دشمنان خونخوار جبار كه از هر طرف او را احاطه كرده‏اند، فقط يك راه نجات وجود دارد و آن پيروزي انقلاب اسلامي ايران است، و همه اميد خود را به انقلاب ايران دوخته است كه راه مبارزه صحيح را عليه دشمن باز كند، و اين انسان‏هاي مستضعف را براي هميشه نجات دهد. يكي از سفراي ايران نقل مي‏كرد كه در يك كشور افريقايي، مسلماني يقه او را گرفته و با التماس به سفير ايران مي‏گفت: شما را به خدا اختلافات داخلي خود را فراموش كنيد، همه اميد و آرزوي ما به انقلاب اسلامي ايران وابسته است، و اگر به حال خودتان دلتان نمي‏سوزد. لااقل دلتان به حال ما بدبخت‏ها مي‏سوزد...

ج- تأثير پيروزي انقلاب ايران بر دنيا

در سطح وسيع‏تري انقلاب اسلامي ايران بر همه جهان تأثير گذاشته است، دو سيستم بزرگ موجود،‌ در برابر پيروزي معجزه‏آساي انقلاب اسلامي ايران،‌ به بهت و حيرت فرو رفته‏اند، شاه؛ ظاغوتي مورد پشتيباني بلادريغ دو ابرقدرت و حتي چين بود و از بزرگترين ارتش‏هاي مقتدر جهان استفاده مي‏كرد ولي يكباره در بابر مردمي بدون سازمان و بدون اسلحه و بدون وابستگي به هيچ قدرت خارجي، متلاشي شد، و انقلابي عجيب و نوظهور به صحنه ميدان آمد و هر دو ابرقدرت را از نظر فكري و فلسفي و انقلابي به مبارزه طلبيد.
پيروزي انقلاب اسلامي ايران با هيچ‏كس از تئوري‏هاي دو سيستم شرق و غرب قابل توجيه نبود، و هيچ‏يك از دو ابرقدرت نمي‏توانستند بر انقلاب كنترلي داشته باشند. تمام فعاليت‏ها و نقشه‏ها و طرح‏هاي آنها براي مقابله با انقلاب نقش بر آب شد. دو سيستم موجود اين پديده جديد را در تضاد مستقيم با موجوديت بنيادي خود مي‏دانستند و لذا به مقابله برآمدند. ولي محرومين و مستضعفين دنيا تكان خوردند و به حركت درآمدند، كه با دست خالي هم مي‏شود عليه ابرقدرت‏ها قيام مرد و پيروز شد. اين فكر انقلابي جديد، با تكيه بر معيارهاي اسلامي خود در دنيا گسترش پيدا كرده و خواهد كرد، و يك نظام جديد را در مقايسه با سيستم‏هاي موجود معرفي مي‏كند، كه بزرگترين تأثير فكري و روحي و بنيادي را بر جامعه انسان‏ها خواهد گذاشت. هم‏اكنون دنياي كنوني ما در مشكلات فراواني دست و پا مي‏زند، ظلم و زور و استثمار تشديد مي‏شود، ناراحتي مردم و تشنج و عصيان اوج مي‏گيرد،‌ آرزوهاي طلايي دو سيستم شرق و غرب در تحقق يك جامعه آزاد دموكراتيك و يك جامعه سوسياليستي به يأس مبدل شده است، در كشورهاي سرمايه‏داري شاهديم كه وضع زندگي هر روز وخيم‏تر مي‏شود و تشنجات و عصيان‏ها شدت مي‏يابد، مشروبات الكلي و مواد مخدره، در همه اجتماع و بخصوص در نيروهاي نظامي شيوع پيدا مي‏كند، يك احساس پوچي و بيهودگي بر اجتماع سايه مي‏افكند، ‌يأس فلسفي،‌ متفكران و انديشمندان را فرا مي‏گيرد،‌ جوانان به زندگي عبث خود فكر مي‏كنند و بيزار از زندگي به مخدرات و يا حركت‏هاي عكس‏العملي مانند «هيپسيم» و غيره پناه مي‏برند و بدينوسيله با نظام سرمايه‏داري موجود مخفيانه مبارزه مي‏كنند،‌ انسان‏ها بي‏ارزش و بي‏مقدار مي‏شوند، قتل و خشونت رواج پيدا مي‏كند، و قبح جنايت و خيانت از بني مي‏رود. تا ديروز پول، الهه‏اي براي غريبان بود كه با قدرت آن عطش زندگي خويش را سيراب مي‏كردند، ‌ولي امروز همان‏ها از پول و زندگي بيزار شده‏اند و نتوانسته‏اند گمشده خود را در اين تجليات مادي حيات پيدا كنند، روح و فطرت آنها تشنه حقيقتي است كه در نظام سرمايه‏داري غرب، و در دامان الهه پول پيدا نمي‏شود. آنها كه در كشورهاي پيشرفته غربي مثل سوئد به اعلا درجه علم و تمدن و اقتصاد مي‏رسند و احتياجات مادي آنها كاملاً تأمين مي‏شود، و ديگر دغدغه‏اي براي نان و مسكن و بهداشت باقي نمي‏ماند. آنگاه بيشتر از ديگران به پوچي و عبث بودن زندگي خود پي مي‏برند و چه بسا كه دست به انتحار مي‏زنند. اين انسان‏ها، از آن جا كه مي‏بينند پيچ و مهره‏اي بي‏اراده در سيستم ماشيني بي‏روح موجود بيش نيستند و همه روزه عده‏اي از آنها زير چرخ‏دنده‏هاي سنگين و بي‏رحم ماشين خرد مي‏شوند و حيات و ممات آنها هيچ ارزشي در عالم ندارد به خود مي‏لرزند و از درك واقعيت رنج مي‏برند و عليه نظام موجود علم مخالفت بلند مي‏كنند، و آنها كه وجداني و عقلي و اراده‏اي دارند براي رفع تشنگي روحي خود به دامان تصوف،‌يا هندوئيسم يا بودائيسم يا مكتب‏هاي افراطي نظير «يوگا» پناه مي‏برند. يا در عالم مخدرات و بي‏هوشي از رنج موجود مي‏گريزند و يا خود را نابود مي‏كنند و يا احتمالاً ديگران را به نابودي مي‏كشانند. زندگي غربي در گردابي از مشكلات رواني و اجتماعي فرو رفته است و راهي براي نجات پيدا نمي‏كند و هر زمان مي‏گذرد به سراشيب سقوط نزديك‏تر مي‏شود.
زندگي در سيستم شرق نيز با همان مشكلات غربي روبروست،‌ گواينكه هنوز از نظر مادي اشباع نشده‏اند و هدف آنها براي ارضاي احتياجات مادي هنوز جذاب است، ولي پيدايش هيپيسم در مسكو و در مجامع بزرگ صنعتي روسيه، نشان مي‏دهد كه آنها هم دنبال نظام مادي غرب به همان سراشيب سقوط اخلاقي و رواني و فلسفي دچار خواهند شد.
دينا ناراحت و نگران است و در يك سردرگمي فرو رفته، و از عاقبت تلخ خويش وحشت دارد. اسنان‏هايي كه از رشد روحي و اخلاقي بي‏بهره‏اند؛ وي بزرگترين و خطرناك‏ترين بمب‏ها در دست آنهاست، كه هر لحظه ممكن است خود را و همه انسان‏ها را به نابودي بكشانند.
ارزش انسان از بين رفته است، و مي‏رود كه زير چرخ‏دنده‏هاي ماشين خرد شود، زيرا آنچه انسان غربي به آن متصل است، ماشين بهتر و سريع‏تر انجام مي‏دهد. اگر ارزش انسان در قدرت جسمي او باشد، مسلماً ماشين‏هايي با قدرت سرسام‏آور مشغول كارند كه اين انسان در مقابل آن صفر است،‌ هواپيماهاي سريع‏السيري كه زهاران بار از انسان سريع‏تر است. اگر ارزش انسان به حافظه و كار دماغي اوست، كامپيوترها به مراتب قوي‏تر و سريع‏ترند، حتي كامپيوترهايي ساخته شده‏اند كه فكر مي‏كنند و طرح مي‏دهند و شطرنج‏بازي مي‏كنند و حتي كامپيوتر ديگري را طراحي مي‏كنند و مي‏سازند، پس ارزش انسان در كجاست؟ اگر ارزش در قدرت جسمي و هوش و حافظه و فكر و دماغ باشد،‌ ماشين قوي‏تر و سريع‏تر و بهتر از انسان است، و اين انسان بايد رد پاي ماشين قرباني شود، بخصوص طرح‏هاي جديدي كه كامپيوتر مي‏تواند احساس كند و از عواطف حيواني برخوردار گردد. بنابراين بشر به كجا مي‏رود؟ آيا مي‏رود كه خود را براي هميشه نابود كند؟ و يا اسير و برده ماشين،‌ بي‏اراده و بي‏اختيار، به سوي سرنوشتي مبهم و مجهول به پيش برود؟ راستي امتياز انسان بر ماشين چيست؟ آنچه انسان را، هر چه ضعيف باشد، بر ماشين، هر چه قوي باشد، مزيت مي‏بخشد، كدام است؟ به نظر ما مزيت انسان در روح و قلب او نهفته است كه در مكتب‏هاي مادي جايي ندارد!
آيا وقت آن نرسيده است كه بشر با يك تكان شديد و يك تغيير ناگهاني، خود را از منجلاب فساد و بدبختي و سقوط در مادي‏گري نجات دهد؟ و غل و زنجير اسارات ماشين را از دست و پاي خود بشكند؟ و حقيقت انساني خود را بازيابد؟
آيا وقت آن نرسيده است كه تولدي جديد در عالم انسانيت رخ دهد؟ و انساني نو قدم به عرصه حيات بگذارد؟ و علم و صنعت و تكنولوژي را به عنوان يك وسيله در اختيار انسان قرار دهد، نه آنكه انسانيت را در معبد ماشين قرباني كند.
براستي وقت چنين تحولي فرار رسيده است و عالم در انتظار تولد ديگري است. علم و تكنولوژي به حد رشد و تكامل خود رسيده است و قدرتي بي‏نظير در اختيار انسان قرار داده و اين اسنان بر طبيعت مسلط شده و قوانين طبيعي را در خدمت خود درآورده است، ولي روح تشنه اين انسان، هواي پرواز دارد و همه موجودات عالم ماده نمي‏تواند عطش اين روح را سيراب كند. انسان به دنبال گمشده خود در تلاش مستمر و اضطراب دايم بسر مي‏برد و از عدم اطمينان و امنيت روحي و دروني رنج مي‏برد و راه نحات مي‏جويد.
انقلاب اسلامي ايران چنين نويدي به انسان‏هاي عالم مي‏دهد، معادلات مادي حيات را به هم مي‏ريزد، پول و زور و ماشين و تجليات مادي حيات و زندگي اشرافي و مصرفي و حتي مصنوعات علم و تكنولوژي را زير پاي برهنگان انقلابي لگدكوب مي‏كند. درهاي دنياي جديد را به سوي انسان‏ها باز مي‏كند، ‌ابعاد روحي انسان را به اعلا درجه نشان مي‏دهد، هدف راستين زندگي را كه تكامل به سوي خداست به همه معرفي مي‏كند،‌ غرور و خودخواهي و هواي نفس و مصلحت‏طلبي بشر را نشان مي‏دهد، دست بشر را مي‏گيرد و او را از لجنزار مادي عالم به سوي آسمان‏ها پرواز مي‏دهد و به سوي كمال و معراج رهبري مي‏كند، اگر انفلاب اسلامي ايران پيروز شد، جهشي در راه تكامل انسان‏ها صورت مي‏گيرد، و تولد انسان جديد را در عالم تسهيل مي‏كند و دنيا را براي استقرار عدالت و آزادي در يك نظام توحيدي آماده مي‏نمايد.
منبع:http://www.chamran.org




نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط