آداب و شرايط دوستى در سیره امام علی علیه السّلام
دوستى نيز مانند ديگر مفاهيم اخلاقى داراى ضوابط، شرايط و آداب خاصى است. چه اينكه دوستى تنها مسئلهایى دنيايى براى پر كردن اوقات فراغت نيست و همانگونه كه گذشت در روز رستاخيز از دوستىها و همنشينىها نيز سؤال مىشود.
دوست آن باشد كه گيرد دست دوست
در پريشان حالى و درماندگى
يكى از آداب دوستى اين است كه وقتى كسى بيمار مىشود و نياز به توجه عاطفى بيشترى دارد دوستان به عيادتش بروند. اميرالمؤمنين(عليهالسلام) وقتى شنيد دوستش «حارث هَمدانى» بيمار است و در بستر مرگ افتاده تصميم گرفت به عيادت او برود. وارد خانه شد و كنار بالين حارث نشست. حارث چشمان خود را گشود و ديد مولايش اميرالمؤمنين(عليهالسلام) در كنار بستر او نشسته است. امام با او احوالپرسى كرد و براى خشنودى او گفت: «اى حارث! من به تو بشارت مىدهم كه تو در وقت مرگ و هنگام عبور از پل صراط و در كنار حوض كوثر و در موقع «مُقاسمه» مرا مىبينى». حارث كه ديگر از دنيا بريده بود پرسيد: «مقاسمه چيست؟» امام فرمود: «مقاسمه، تقسيم كردن مردم با آتش است. روز قيامت، من با آتشِ جهنم، مردم را تقسيم مىكنم. من به آتش مىگويم: اى آتش! اين دوست من است او را رها كن و اين دشمن است او را بسوزان». سپس دست حارث را در دست خود گرفت و فشرد و گفت: «روزى همينطور كه دست تو را گرفتهام پيامبر خدا (صلىاللهعليهوآله) نيز دست مرا گرفته بود. من از كارشكنى و دشمنى قريش به او شكايت كردم و او به من فرمود: هنگامى كه قيامت برپا مىشود من ريسمان خدا را مىگيرم و تو اى على! دامن مرا مىگيرى و شيعيان دامن تو را مىگيرند». سپس سه بار به حارث فرمود: «اى حارث! در آن دنيا هر كس با آن كسى كه دوست است خواهد بود و او را همراهى خواهد كرد». حارث كه بسيار دوستدار امام بود از اين جمله خوشحال شد و براى لحظهاى حالش بهبود يافت و نشست و گفت: «بعد از اين هيچ باكى ندارم كه من به سوى مرگ روم يا او به سوى من آيد.» و اندكى بعد از دنيا رفت.3
قال اميرالمؤمنين(عليهالسلام): جالس العلماء فسعد؛ با علما همنشينى كن؛ خوشبخت مىشوى.6
قال اميرالمؤمنين(عليهالسلام): جالس الفقراء تزدد شكراً؛ با فقرا همنشينى كن و شكرگزارى خدا را زياد نما.7
قال اميرالمؤمنين(عليهالسلام): جالس الحكماء و يكمل عقلك و تشرف نفسك ينتفِ عنك جهلك؛ با حكما همنشينى كن تا عقلت كامل، نفست شريف، و جهلت دور گردد.8
قال اميرالمؤمنين(عليهالسلام): خلطة ابناء الدنيا تشين الدين و تضعف اليقين؛ همنشينى با اهل دنيا سبب زائل شدن دين و ضعيفشدن ايمان مىگردد.9
قال اميرالمؤمنين(عليهالسلام): صاحب العقلاء و جالس العلماء و اغلب الهوى ترافق الملاء الاعلى؛ با عقلا و علما همنشينى كن و بر نفس غلبه نما تا همنشين ملأ اعلى گردى.10
قال اميرالمؤمنين(عليهالسلام): صحبة الولّى اللبيب حياة الروح؛ همنشينى دوستِ عاقل، زندگانى روح است.11
قال اميرالمؤمنين(عليهالسلام): انّما سمّى الرفيق رفيقاً لانه يرفقك على صلاح دينك فمن اعانك على صلاح دينك فهو الرفيق الشفيق؛ دوست به اين دليل دوست ناميده شده كه به تو در صلاح دينت نفع مىرساند پس او رفيق دلسوز توست.12
قال اميرالمؤمنين(عليهالسلام): انّما سمّى الصديق صديقاً لانّه يصدقك فى نفسك و معايبك فمن فعل ذلك فاستنم اليه فانّه الصديق؛ دوست به اين دليل دوست ناميده شده كه در مورد نفس و عيبهايت به تو راست مىگويد. پس هر كس اين كار را با تو كرد به آن آرام گير كه او دوست توست.13
/س
1- رعايت صداقت در دوستى
2- احترام به دوست
3- تداوم دوستى در سختىها
دوست آن باشد كه گيرد دست دوست
در پريشان حالى و درماندگى
يكى از آداب دوستى اين است كه وقتى كسى بيمار مىشود و نياز به توجه عاطفى بيشترى دارد دوستان به عيادتش بروند. اميرالمؤمنين(عليهالسلام) وقتى شنيد دوستش «حارث هَمدانى» بيمار است و در بستر مرگ افتاده تصميم گرفت به عيادت او برود. وارد خانه شد و كنار بالين حارث نشست. حارث چشمان خود را گشود و ديد مولايش اميرالمؤمنين(عليهالسلام) در كنار بستر او نشسته است. امام با او احوالپرسى كرد و براى خشنودى او گفت: «اى حارث! من به تو بشارت مىدهم كه تو در وقت مرگ و هنگام عبور از پل صراط و در كنار حوض كوثر و در موقع «مُقاسمه» مرا مىبينى». حارث كه ديگر از دنيا بريده بود پرسيد: «مقاسمه چيست؟» امام فرمود: «مقاسمه، تقسيم كردن مردم با آتش است. روز قيامت، من با آتشِ جهنم، مردم را تقسيم مىكنم. من به آتش مىگويم: اى آتش! اين دوست من است او را رها كن و اين دشمن است او را بسوزان». سپس دست حارث را در دست خود گرفت و فشرد و گفت: «روزى همينطور كه دست تو را گرفتهام پيامبر خدا (صلىاللهعليهوآله) نيز دست مرا گرفته بود. من از كارشكنى و دشمنى قريش به او شكايت كردم و او به من فرمود: هنگامى كه قيامت برپا مىشود من ريسمان خدا را مىگيرم و تو اى على! دامن مرا مىگيرى و شيعيان دامن تو را مىگيرند». سپس سه بار به حارث فرمود: «اى حارث! در آن دنيا هر كس با آن كسى كه دوست است خواهد بود و او را همراهى خواهد كرد». حارث كه بسيار دوستدار امام بود از اين جمله خوشحال شد و براى لحظهاى حالش بهبود يافت و نشست و گفت: «بعد از اين هيچ باكى ندارم كه من به سوى مرگ روم يا او به سوى من آيد.» و اندكى بعد از دنيا رفت.3
4- پرهيز از تكبر و خودبزرگبينى در دوستى
گلبرگى از آفتاب
قال اميرالمؤمنين(عليهالسلام): جالس العلماء فسعد؛ با علما همنشينى كن؛ خوشبخت مىشوى.6
قال اميرالمؤمنين(عليهالسلام): جالس الفقراء تزدد شكراً؛ با فقرا همنشينى كن و شكرگزارى خدا را زياد نما.7
قال اميرالمؤمنين(عليهالسلام): جالس الحكماء و يكمل عقلك و تشرف نفسك ينتفِ عنك جهلك؛ با حكما همنشينى كن تا عقلت كامل، نفست شريف، و جهلت دور گردد.8
قال اميرالمؤمنين(عليهالسلام): خلطة ابناء الدنيا تشين الدين و تضعف اليقين؛ همنشينى با اهل دنيا سبب زائل شدن دين و ضعيفشدن ايمان مىگردد.9
قال اميرالمؤمنين(عليهالسلام): صاحب العقلاء و جالس العلماء و اغلب الهوى ترافق الملاء الاعلى؛ با عقلا و علما همنشينى كن و بر نفس غلبه نما تا همنشين ملأ اعلى گردى.10
قال اميرالمؤمنين(عليهالسلام): صحبة الولّى اللبيب حياة الروح؛ همنشينى دوستِ عاقل، زندگانى روح است.11
قال اميرالمؤمنين(عليهالسلام): انّما سمّى الرفيق رفيقاً لانه يرفقك على صلاح دينك فمن اعانك على صلاح دينك فهو الرفيق الشفيق؛ دوست به اين دليل دوست ناميده شده كه به تو در صلاح دينت نفع مىرساند پس او رفيق دلسوز توست.12
قال اميرالمؤمنين(عليهالسلام): انّما سمّى الصديق صديقاً لانّه يصدقك فى نفسك و معايبك فمن فعل ذلك فاستنم اليه فانّه الصديق؛ دوست به اين دليل دوست ناميده شده كه در مورد نفس و عيبهايت به تو راست مىگويد. پس هر كس اين كار را با تو كرد به آن آرام گير كه او دوست توست.13
پي نوشت :
1. كلمات الامام الحسن (عليهالسلام)، ص 168 .
2. الأصول من الكافى، ج 2، ص 670 ، ح 5 ؛ بحارالأنوار، ج 41، ص 53 ، ج 74، ص 157.
3. بحارالانوار، ج 6 ، ص 179.
4 . همان، ج 74، ص 183.
5. غرر/3/357.
6 . همان/356.
7. همان/357.
8. همان/372.
9. غرر/453.
10 . همان/4/204.
11 . همان/206.
12 . همان/3/79.
13 . همان.
/س