نظامهای ایدئولوژیک«قسمت پنجم»
1 - 4 . کارکرد مشروعیت و توجیه
با وجود حاکمیت ایدئولوژی در حوزه سیاست، ساختارهای سیاسی و روابط آن و نیز مناسبات و رفتارهای سیاسی، توجیه و تبیین منطقی به خود میگیرند . به گفته «بشلر» ، توجیه و مشروعیت ایجاد شده به واسطه ایدئولوژی، به معنای مدلل کردن و ارائه منطق رفتارها و عملکردهای مربوط به این حوزه است .
از این روی، نظریههای سیاسی که توسط ایدئولوژیهای سیاسی ارائه میشود، پیش فرضها و اصول پذیرفته شدهای است که در تحت عنوان ایدئولوژی قابل اندراج است و از اتمام عمکردها و رفتارهای سازمانی دولت در حوزه سیاست را توجیه و برهانی میکنند و در نتیجه در آنها مشروعیت و اعتبار عمومی بخشد تا بتواند مقبولیت و اقناع عمومی را کسب کند .
زیرا افکار عمومی و ذهنیتهای تودههای مردمی، همواره نسبتبه اصول و ایدئولوژی مورد پذیرش که از سوی حاکمان و رهبران سیاسی در حوزه سیاست اعمال میشود، بسیار حساس و دقیق است، لذا انحراف و تخطی از آن ایدئولوژی، از ناحیه متولیان سیاسی موجب تزلزل و تضعیف مشروعیت و مقبولیت نظام سیاسی و عملکردهای حاکمان میگردد .
بدینسان عمر نظامهای ایدئولوژی و میزان اقبال عمومی، به میزان کارکرد مشروعیتبخشی و توجیهگری بستگی دارد و نیز سرنوشت نظام ایدئولوژیک یک جامعه با کارکرد مشروعیت آفرینی رقم میخورد، لذا اگر بخواهد کارکردهای دیگر ایدئولوژی کارگر شود، از رهگذر مشروعیتبخشی امکانپذیر خواهد بود . از این رو، در نظام ایدئولوژیکی، معقولیت رفتارها و کنشهای سیاسی مشروعیت آنها را تامین میکند . مشروعیت آن نیز مقبولیت و اقبال عمومی تودهها را به همراه دارد .
این کارکرد مرکز ثقل، تاثیرگذاری ایدئولوژیها در قلمرو ایجاد جنبشهای سیاسی و حفظ نظام سیاسی موجود است . کارکرد توجیه و مشروعیتبه گونهای است که کارکرد هویتبخشی و وحدتگرایی و جهتگیری، بواسطه این ویژگی و کارکرد کلان ایدئولوژی حاصل میشود .
چنانچه «جان پلامتانس» نیز یکی از کارکردهای ایدئولوژی را توجیه و توصیف تلقی میکند . (1) همچنین «ژان بشلر» با تفکیک و فرقگذاری میان توجیه و مشروعیت، با پردهپوشی بر عملکردهای ضعیف، بر این باور و اعتقاد است که توجیه و مشروعیت، به معنی ارائه دلیل منطقی برای عمل سیاسی و ساختار و نهادهای مربوط به آن است; لذا یکی از کارکردهای اساسی و مستقل ایدئولوژی به شمار میآید .
به همین خاطر، در ایدئولوژی استبدادی و توتالیتاریسم، (2) چه در حکومت فاشیسمی و نازیسم، و چه در حکومت استبداد و دیکتاتوری کمونیستی سابق، برای ثبات و حفظ خود از این کارکرد ایدئولوژی بسیار بهره جسته بودند . به گفته «هاناآرنت» (3) ، در این نظام استبدادی ایدئولوژیهایی را به کار میبستند که همانند یک نیروی الزامآور منطقی، تودهها را همچون رشته آهنین، فشرده نگه میداشت; اگر چه نگاه منفی «هاناآرنت» به ایدئولوژی و تعریف و تحلیلی که از ایدئولوژی ارائه میکند، ناشی از تحلیل و توصیفی است که وی از شیوه حکومتی توتالیتاریسم عصر خود دارد . به همین دلیل لزوما رویکرد منفی وی به ایدئولوژی برخاسته از تعمیم حکومت ایدئولوژیکی توتالیتاریسم، به کل حکومت ایدئولوژیک است .
در همین رابطه، «استیوارت هیوز» (4) در بیان سیر تفکر اجتماعی و جریان روشنفکری اروپا در ادامه بحثخود به اثر مشهور و معروف «آرنت» میپردازد که از حیث عاطفی، تکاندهندهترین کتاب، با سبک و سیاق جدید است و قضاوت «هیوز» نسبتبه اثر مشهور «هانا آرنت» ، یعنی «سرچشمههای توتالیتاریسم» این است که کتابی بود هیجانزده و سرشار از پیشداوری که تعبیراتی که عرضه میکرد، همواره بیش از آن بود که بر پایه دادههای موجود، جوازی بر آن وجود داشته باشد، از حیث عدم تخصص نویسنده در تاریخ و تلاش او برای «شوکه» کردن خواننده، به «جالوت بورجسه» شباهت داشت .
هیوز در ادامه به عدم دقت وی در فرقگذاری میان حکومت نازیسم و شوروی اشاره میکند . از همه بدتر اینکه او تفاوتهای شکلی نازی و شوروی در پدیده «توتالیتاریسم» را به صورت سرسری مورد بررسی قرار میدهد و یا دستکم آن دو را «ذاتا یکی» میانگاشت . شرحی که او میداد، اخذ هر گونه ارزیابی تفاوت میان دو نظام بود; غافل از اینکه همین تفاوتها به کمونیسم روس انعطاف و دوام بیشتری داده است . (5)
هاناآرنت در بیان ویژگیهای تفکر ایدئولوژیک که آنها را به عنوان عناصر توتالیتاریسم یاد میکند، یکی از آن ویژگیها در تفکر ایدئولوژیک را استفاده از برهان و الزام منطقی برای توجیه و مشروعیتبخشیدن به نظام سیاسی حاکم ذکر میکند . تبعا الزام منطقی بودن در تفکر ایدئولوژیک که به عنوان عنصری است که مشروعیت، و به دنبال آن مقبولیت عمومی را همراه دارد .
خود وی در اثر مشهورش مینویسد:
تفکر ایدئولوژیک واقعیتها را در یک سیاق مطلقا منطقی سامان میدهد; سیاقی که از یک قضیه اصلی بدیهی و مسلم آغاز میکند و سپس همه چیزهای دیگر را از همان قضیه بدیهی استنتاج مینماید ... . (6)
در ادامه آرنت میگوید: ایجاد حرکت و جنبشها در مردم از سوی حکومتها، لزوما مبتنی بر اجبار و ارعاب صرف نیست، بلکه برای این کار باید توجیه و مشروعیت نیز همراه آن باشد تا حجیتیک حرکت و جنبش برای تودهها تمام شده باشد .
«برای آنکه جنبش مبتنی بر ارعاب به حرکت در آید و حرکتش را ادامه دهد، به نیروی الزامآور قیاس منطقی نیاز دارد تا یکی با رشته آهنینش تودههای انسانهای منزوی را به هم فشرد ... و آنها را در دنیایی که بر ایشان بسان جنگل گشته است، حمایت کند و دیگری هر فردی را در انزوایش علیه دیگران تنها نگذارد» . (7)
به هر صورت ایدئولوژیها و ایسمهایی که میتوانند برای ارضای هوادارانشان هر چیز و هر رخدادی را با استنتاج منطقی از یک قضیه اصلی توجیه کند ... . (8)
البته در این مقطع در صدد نقد و انتقاد نگاه «آرنت» نیستیم . آنچه به بحث ما مربوط میشود این است که ایدئولوژی در حوزه کارکردها، مشروعیت و توجیه منطقی و عقلی، کنشها را در این عرصه بر عهده دارد که هم رکن مفهومی و اصطلاحی ایدئولوژی است و هم رکن محوری عملکرد ایدئولوژی است .
اینکه در حکومتهای استبدادی، برای تمام کنشها و واکنشهای سیاسی خود دلیل و برهان ایدئولوژیکی میآورند و آن را در راستای اهداف غیرانسانی به کار میگیرند، لزوما به معنی درستی و صحت چنین الزامات منطقی آن است . و نه دلیلی برای غلط بودن و غیرانسانی و استبدادی بودن الزامهای منطقی و برهانی در نظامهای ایدئولوژیکی دیگر . «ولفگانگ لئونارد» در رابطه با این کارکرد مشروعیتبخشی ایدئولوژی میگوید:
«ایدئولوژی برای مدلل و موجه کردن تصمیمها و اقدامهایی است که از پیش گرفته شده واز پیش به عمل آمده، اقدامات اغلب از روی ضرورتهای عملی صورت میپذیرد . اما تاثیر ایدئولوژی برای توجیه آنها است و توضیح میدهد که سیاست «سیاست علمی» است . (9)
2 - 4 . کارکرد مشروعیت و توجیه در حوزه اجتماع
در هر حال ایدئولوژی، همانند قانون و منطق عملی رفتارهای اجتماعی مردم و همچون دستورالعملی برای نهادها و ساختارهای اجتماعی است که در ایفای رسالت و نقشهای اجتماعی به کار گرفته میشود . لذا این چارچوبها و قوانین اجتماعی دستآویز و وسیلهای برای منطقی و برهانی کردن تمام رفتارها و کنشها و واکنشهای اجتماعی از سوی اشخاص و جامعه است .
با توجه به اینکه ایدئولوژی همچون ملاط و سیمان نامریی است که پیوندهای اجتماعی را مستحکم میکند و نیز ساختارهای اجتماعی و مناسبات اجتماعی را تشخص و تعین میبخشد، در همه آن موارد ایدئولوژی کارکرد و کارویژه مشروعیتآفرینی سبتبه تمام موارد را دارا است . در این رابطه «لئواشتراوس» (Leostrauss) متفکر و پژوهشگر آمریکایی که یکی از صاحبنظران فلسفه و اندیشه سیاسی است، در بحثحقوق طبیعی و تاریخ که در آن به بنیادهای سیاسی و روح مدرنیته میپردازد، با بیان اینکه بشر به طبع یک موجود اجتماعی است و ساختمان وجودی انسان به گونهای است که تنها در جامعه میتواند به حیات خود ادامه دهد، بر این باور است که:
انسانها چون دارای ارتباطات و مناسبات اجتماعی خاص هستند، قطعا دارای رفتارها و موضعگیری اجتماعی است، منطقی بودن و درست و غلط بودن آن به یک مکانیسم توجیهگر منطقی و برهانی نیازمند است . در این شرایط حقوق طبیعی، به جهت اینکه بشر طبیعتا اجتماعی است و بدنبال تحقق عملی عالیترین فضیلت اجتماعی، یعنی تحقق عدالت میباشد، موضوعیت پیدا میکند . در این نگاه، حقوق و عدالت اجتماعی دیگر بر پایه مفاهیم متافیزیکی تبیین نمیشود، بلکه براساس حقوق طبیعی که از معیارهای عقلانیتسود انگار پیروی میکند، تبیین میشود . لذا تحقق چنین فضیلت اجتماعی برپایه حقوق طبیعی که به اعتقاد وی در یک جامعه مدنی امکانپذیر است، همواره به یک ایدئولوژی نیازمند است تا فعالیتها و رفتارهای اجتماعی بر این مبنا را توجیه و مستدل کند .
هر گونه ایدئولوژی، کوششی استبرای توجیه یک خط رفتاری نیازمند توجیه - یعنی خطی که عادلانه بودنش برای همگان واضح و آشکار نیست - در برابر خود و یا در برابر دیگری . (10)
لذا ایدئولوژی در یک جامعه مدنی که براساس حقوق طبیعی استوار گشته، کارکرد مشروعیت و توجیه سنخ رفتارهایی که در آن واقع میشود را به عهده دارد، زیرا وجود ایدئولوژی، رفتارها و حدود رفتاری افراد را قید میزند . نسبتبه عدم تجاوز از مرزهای حقوق اجتماعی تبیین ایدئولوژیکی ارائه میکند . هر چند وی آن را آگاهی طبیعی بشر مینامد .
«هابرماس» نیز در این رابطه، در بخش نهایی کتاب خود، در بحران سرمایهداری مدرن، به بیان مسائل مشروعیت و منطق آن در نظام مورد نظر میپردازد . وی در این مقطع به نقش عوامل مشروعیتزا و عواملی که نظام اجتماعی را نسبتبه نوع تحولات و بحرانها، توجیه و برهان ایدئولوژیکی ارائه میکند، میپردازد . به همین خاطر، دیدگاه «ماکس وبر» را درباره مشروعیتبیان میکند که همه نظامها برای بقای خود به مشروعیت و مکانیسمهایی نیازمند است که مشروعیت و توجیه را به عهده دارند . این اعتقاد به مشروعیتبه اعتقاد «هابرماس» یک رابطه ذاتی با حقیقت دارد . هر چند این اعتقاد وی با تردیدی نسبتبه رابطه استنتاجی آن دو سازگار نیست . در غیر این صورت، پایههای مشروعیت صرفا اهمیت روان شناختی خواهد داشت، نه اهمیت عینی و محسوس، خود وی مینویسد:
«وبر» حتی میپذیرد، «هر قدرت یا حتی هر مزیتی از زندگی به طرزی کاملا مشهود، به توجیه خود نیاز دارد» . اگر چنین تصور شود که اعتقاد به مشروعیت، پدیدهای تجربی است و رابطه ذاتی با حقیقت ندارد، در آن صورت پایههایی که بر آنها مشروعیتبه طرز کاملا روشنی استوار میگردد، تنها از اهمیت روان شناختی برخوردار خواهند بود; اینکه چنین پشتوانههایی بتوانند به اندازه کافی اعتقاد به مشروعیت چیزی را محکم کنند، به پیشداوریهایی نهادینه شده و خلقیات رفتاری قابل مشاهده گروه مورد نظر بستگی دارد . (11)
هرگونه تصمیمگیری در یک جامعه از سوی حاکمان و اطمینان برای اجرای چنین تصمیمگیری، بدون پشتوانه ایدئولوژیکی که مشروعیت و توجیه را بر عهده دارد، مقدور نیست . حتی هابرماس قواعد صوری را به عنوان مبنای مشروعیتبخشی تصمیمگیریها برای کاستن از تردیدها در امر اجرا، مورد توجه قرار میدهد . روشن است که این قواعد به مثابه ایدئولوژی کارکردهای آن ارائه خواهد کرد . (12)
توجیه و ایجاد تبیین منطقی برای شکلگیری رفتارها و کنشها از نگاه روان شناسان نیز پنهان نمانده و بر آن تاکید میورزند .
مهمترین عامل ایجادکننده اطاعت داوطلبانه، آن گونه که مورد بحث ما بوده، یک ایدئولوژی مسلط از سوی فرد است . این ایدئولوژی به اقتدار فرد مسئول رسمیت میبخشد و پیروی از دستورات او را توجیه میکند ... این ایدئولوژی مسلط است که فرد را وادار میکند که از استقلال خود چشم بپوشد و آن را در خدمت هدفها و مقاصد یک سازمان اجتماعی بزرگتر قرار دهد . (13)
به هر صورت، مشروعیتبخشی و توجیهآفرینی از کارکردهایی است که هم در نظام مدرنیته ضرورت دارد که بر نظام تفسیری و ایدئولوژی مبتنی بر مرجعیت علمی استوار است و هم در نظام تفسیری مبتنی بر دین، به همین جهت هابرماس به تصریح، مشروعیت را از کارکردهای بنیادی و ضروری میداند .
وی در این رابطه مینویسد: از کارکردهای بنیادی نظامهای تفسیری که تداومبخش جهان است، جلوگیری از آشوب، یعنی غلبه بر عارضی بودن است . مشروعیتیافتن مراتب اقتدار و هنجارهای اساسی را میتوان به صورت یکی از موارد خاص این کارکرد «معنابخشی» دانست» . (14)
3 - 4 . کارکرد مشروعیت و توجیه در حوزه اقتصاد
از آنجا که ایدئولوژی قدرت تبیین و توجیه و اقناع در تمامی عرصهها و حوزهها و در هر سطحی دارا میباشد، مقبولیت عمومی را نیز به واسطه آن میتوان بدست آورد .
از این جهت، با مقبول جلوه دادن و مشروعیتبخشیدن، میتوان در جهتحفظ وضعیت موجود اقتصادی تلاش کرد و آن را در راستای منافع ملی و عمومی تلقی کند . (15)
البته گفتنی است که مشروعیتآفرینی ایدئولوژی، لزوما به معنای پردهپوشی بر ناکارآمدی و ضعفها در همه قلمروهای مورد بحث نیست، (16) بلکه مشروعیت و توجیه ارائه دلیل منطقی و برهان اقناعکننده ایدئولوژیکی است که هم افکار عمومی را راضی میکند و هم دغدغههای درونی تودهها را نسبتبه عملکرد و ضعف حاکمان و رهبران رفع شده و تسکین مییابد . لذا در این مشروعیت ایدئولوژیکی، هم اقناع فکری را با خود به همراه دارد، و هم یک اثر روان شناختی و اعتقادی از خود بجای میگذارد و به بسیج تودهها و یکپارچه سازی آن کمک میکند .
«ولفگانگ» در این رابطه میگوید: «ایدئولوژی در خدمت مشروع کردن رژیم است و این امکان را فراهم میکند که شرایط و ضربههای سنگین اقتصادی توجیه گردد . ادعا شود که کارها در خدمتیک ایدئولوژی است و بر یک ایدئولوژی تکیه دارد .» (17)
در همین رابطه «جان کنت گالبرایت» (18) نیز بر این باور است که یک نظام اقتصادی برای تداوم فعالیتهای خود و ایجاد اعتماد نسبتبه یک سیستم اقتصادی حاکم، نیازمند مشروعیت و توجیه عقلانی است و این مشروعیت و توجیه عقلانی نیز از ارکان نظام فکری و عقیدتی حاکم بر یک سیستم اقتصادی حاصل میشود .
«گالبرایت» با ترسیمی که در ابتدا از توهم تا ایمنی و عدم اطمینان در نظام اقتصادی سرمایهداری ارائه میکند، وجود مکانیسمهایی که در یک سیستم اقتصادی دلهره و تشویش درون را خاتمه دهد، یاد آور میشود و مینویسد: «وجود داشتن نظام یا به عبارت دقیقتر، اقتصادی که بر اساس مشخصات آن ساخته شده باشد، در آن قواعد رفتاری سخت رعایت گردد، مساوی استبا برطرف شدن تمام دلهرهها و نگرانیها . فصل پیشین (توهم ناایمنی) این سیستم، توصیف کننده یک نظام اقتصادی با کارآیی اجتماعی عالی است ... .» . (19)
وی با بیان اینکه مدل رقابتی اقتصاد کلاسیک در جامعه سرمایهداری در شرایطی پا به عرصه گذاشته بود که مدل دیگری برای تفسیر زندگی اقتصادی پرداخته نشده بود، به این نکته اشاره میکند که هر اقتصادی بدون پشتوانه اعتقادی و ایدئولوژیکی مشروعیتبخش و توجیهگرا که خود از آن به الهیات اقتصادی تعبیر میکند، قادر به ادامه زندگی نخواهد بود .
انسان بدون یک الهیات اقتصادی، بدون نوعی توجیه عقلانی برای ترتیبات مجرد و ظاهرا ناقصی که موجبات امرار معاش او را فراهم میآورند، قادر به زندگی نیست . مدل رقابتی یا کلاسیک برای این منظور محاسن فراوان داشت . هم جامع بود و هم اجزای داخلی آن هماهنگ و یکدستبودند .
آدم محافظهکار میتوانست ادعا کند که مدل رقابتی تصویری از واقعیت است و آن را دلیلی برای توجیه نظام موجود بشمارد . این مدل برای آدم اصلاحطلب میتوانستیک هدف یا چراغ راهنمای نشان دهنده راه تغییرات لازم باشد ... . (20)
به هر صورت، ایدئولوژی به صورت کلی، در تمام نظامها و سیستمهای حکومتی پیشین و جدید، همواره با توجیه و مشروعیت آفرینی بقا و تداوم آنها را تضمین کرده و میکند .
حتی در عصر حاضر که با عصر «ارتباطات» و ظهور رسانههای جمعی و تکنولوژیهای پیچیده اطلاعرسانی مواجه هستیم، شاهد ظهور یک امپریالیسم مدرن هستیم که با شکست مرزها و دیوارهای جغرافیایی، برای مشروعیت و توجیه هژمونی خود با خود ایدئولوژی فرامدرنیسم را تولید کرده است; از اینروی مشروعیت و توجیه منطقی چنین سلطه و هژمونی را ایدئولوژی فرامدرنیسم بر عهده گرفته است .
این ایدئولوژی به تعبیر جبسون ، فرامدرنیسم است که دقیقا در جهت توجیه وضع موجود طراحی شده است . ایدئولوژی از این منظر، مجموعهای از ایدهها است که به قدرت هژمونیک جهان مشروعیت و مقبولیت میدهد; یعنی قدرت هژمونیک برای اینکه بتواند پایداری و ثبات و همچنین بقا داشته باشد، به قدرت نرمافزاری نیازمند است که این قدرت نرمافزاری قدرت ایدئولوژیک است . (21)
کارکرد ایدئولوژی در حوزه فرد
لذا ایدئولوژی از یکسوی وحدت و انسجام فکری و عملی فرد را موجب میشود، زیرا ایدئولوژی میتواند نظام فکری هماهنگی در فرد بهوجود آورد که کل رفتارها و کردارها و روابط فردی را منسجم و هماهنگ کند . از اینروی وحدت و یکپارچگی میتواند بهواسطه ایدئولوژی، به کنش و واکنشهای خصوصی و فردی شکل و تعین خاص بخشد . در این رابطه، سید قطب در ضمن بیان یکی دیگر از ویژگیهای ایدئولوژی اسلامی به کارکرد وحدتگرایی و ایجاد انسجام روانی و روحی انسان بواسطه ایدئولوژی اشاره میکند و بر این باور است که جهان بینی اسلامی به لحاظ جامعیت و شامل بودن، تمام حرکت و اشیای هستی، عالم را به یک اراده برتر که جامع و همگانی استبرمیگرداند . با ارجاع بشر به اراده و مبدا واحد موجب میشود که افکار، ارزشها، ارزیابیها، و شرایع و قوانین منسجم و یکپارچه شود . با وحدت و انسجام روحی و روان، انسان از خلاء و پوچی در هستی رهایی پیدا کند .
چون انسان بدینگونه مجتمع شد، در ادراک و رفتارش، فکر و پاسخگوییش در مراحل عقیده و رفتار و دریافت و همچنین مسئله زندگی، مرگ، کوشش، حرکت، سلامت، رزق و بالاخره دنیا و آخرت ... دیگر صدپارهای نخواهد بود که هر رویش به کعبهای و هر قدمش در جادهای باشد . (22)
این تمرکز روانی و حرکتی (تجمع)، همان امتیاز بزرگ اسلام و جهانبینی اسلامی است که تفسیر تمام حقایق در روح بشری و توجیه همه جوانب فعالیتهای انسانی نیز میباشد . (23)
انسان وقتی بدین گونه متمرکز گردد، دارای بهترین حالات خود خواهد بود، زیرا در حالت «وحدت» که نشانهای از حقیقت و واقعیت در تمام مراحل جهان و حیات است، قرار خواهد گرفت ... . (24)
سید قطب با اعتقاد بر اینکه دین اسلام یک سیستم عملی است که متکفل مدیریت و اداره هماهنگ زندگی مادی و معنوی است، به وحدت و یگانگی شخصیت انسان که از رهگذر چنین سیستم عملی حاصل میشود، اشاره میکند و مینویسد:
اگر وحدت برنامه و عقیده به وجود نیاید، یعنی باطن و درون او فرمانبر یک قانون و زندگی، و نیروهای حیاتی او محکوم قانونی دیگر باشد ... در این صورت انسان یگانگی و وحدت شخصیتخود را از دست داده، گرفتار «شخصیت مزدوج» میگردد . (25)
در کنار و همراه این وحدت و انسجام در بخش خصوصی، تمایلات و گزینشها و موضعگیریهای شخصی افراد در یک جهت و سمت و سوی خاص تعین مییابد . لذا کارکرد ایدئولوژی در حوزه فردی و شخصی، به انگیزهها و موضعگیری افراد و رفتارهای فردی وحدت و انسجام میبخشد .
برای تبیین کارکردهای فردی، میتوان کارکردهای ارزشها را که به اعتقاد «روکیش» باورهای آمرانه و نهیآمیز میباشد، اشاره کرد که در واقع همان کارکردهای ایدئولوژیک در قلمرو شخصی و فردی است .
«دکتر عبداللطیف محمد خلیفه» ، با ذکر کارکردهای ارزشها، آن را به کارکرد انگیزشی و کارکرد توافقی ارزشها و کارکرد دفاع از «خود» و کار کرد معرفتیا تحقق «من» تقسیم میکند و در مورد این کارکردها مینویسد: از کارکردهای مستقیم ارزشها و همسانی ارزشها، جهت دهی کارهای بشری به موقعیتهایی است که در مسیر زندگی، در معرض آن قرار میگیرند . ارزشها، به اعتبار این که ابزار استمرار تصویر فرد از خود و نکو داشت آن تصویر، به این کارکردها میپردازد . «مک دوگل» آن را احساس توجه به خود مینامد .
رشد نظام ارزشهای فرد، به تحقق توافق روانی و اجتماعی وی منجر میشود . هر دوره سنی، نظامی از ارزشهای مخصوص به خود دارد که از دیگر دورهها بنابه ویژگیهای شناختی، عاطفی و رفتاری آن متمایز است . این نظام در حالت توازن خود، به تحقق توافق فرد با قوانین و معیارهای اجتماعی و اخلاقی رایج در جامعه منجر میشود .
روانکاوان معتقدند که ارزشها در زمینه خدمتبه نیازهای دفاع از «خود» ، کم اهمیتتر از میلها نیستند; ارزشها در کار توجیهپذیر کردن خاص برای تامین زندگی خود، به فرد یاری مینماید . (26)
«اورتکاای گاست» ، در همین زمینه با تصریح به اینکه انسان بدون باور و اعتقاد وجود ندارد، به اهمیت و کارکرد اساسی نظام اعتقادات در ایجاد حس جهتیابی و تعیین جهت و سمت و سوی حرکت اشاره میکند و مینویسد: جهان و اعتقادات ما نسبتبه جهان، حس جهتیابی ما را تشکیل میدهند و سمت و سوی ما را تعیین میکنند . همچون قطب نمایی جهتحرکتها و اقدامهای ما را مشخص میسازند . انسان بحرانی، بدون جهان، به حال خود رها شده است . به درون آشوبها و نابسامانیهای یک محیط افتاده، و در یک وضعیتحسرتبار فاقد هر نوع جهتیابی گرفتار شده است ... . انسانی که احساس گسستگی میکند، ممکن استبا سردی شکآمیز با اضطراب یا با ناامیدی واکنش نشان دهد ... . (27)
به همین جهت، انسان برای گریز از خلاء و اضطرابی که با بحران ایدئولوژیکی و خلاء ید کردن انسان از نظام فکری و عقیدتی مبتنی بر متافیزیک حادث شده، میباید برای تصمیمگیری در مورد وجودش، باید در مورد «باید و نبایدهایش» در مورد جهان، به مخزنی از باورها و اعتقادات مجهز باشد، باید این گنجینه را داشته باشد و در مورد آن متقاعد شده باشد ... . (28)
از این روی، ایدئولوژی هویت فردی و شخصی را نیز تعیین میکند . انسان را از هم گسیختگی روانی و درونی در تعارض و کشمکش میان انواع گرایشها و گزنیشها و استارها رهایی میبخشد .
لذا حوزه رفتاری شخص و کنشهای فردی با هویتخاص و معین، به مفهوم زندگی و هستی و زاویه دید و نگاه وی نسبتبه خود و هستی، معنا و مفهوم میبخشد . از این حیث، هویت فردی که بوسیله ایدئولوژی حاصل شد، امنیت روانی و فکری فرد را تامین میکند و فرد را از اضطراب و تشتت مصون میدارد . چنانچه «گی روشه» یکی از خصوصیات اصلی ایدئولوژی و کارویژه آن را مرتبط بودن ایدئولوژی با خصوصیات روانی فرد ذکر میکند که چگونه ایدئولوژی بر کاهش اضطراب و تشویش درونی و ناامنی درونی و روحی کمک میکند . وی مینویسد: «در مورد خصوصیات روانی ایدئولوژی همچنان که گفتیم، میتوان از حالات اضطرابانگیز و تهاجمی و هیجان تند درونی که در میان اعضای یک جامعه بهوجود میآورد و همچنین انتقال این احساسات بر روی «ما» ، از طریق وحدت افراد یا گروه و یا جامعه که بهوجود آورنده «ما» هستند، نام برد ... .» . سخن کوتاه، اختلاط خصوصیات دوگانه اجتماعی - روانی، به ایدئولوژی، نیروی استثنایی بخشیده است . نیازها و تمایلات افراد در اینجا به اضطرابات و جاهطلبیها و آرزوها پیوند میخورد و حالات روانی افراد و ایستارهای جمعی متقابلا در یکدیگر اثر میگذارند و در هم گره میخورند . (29)
در هر حال، ایدئولوژی تمام رفتارهای فرد و کنش شخصی را در محدوده، فردی توجیه و مشروع میکند . از این روی تمام کارکردهای ایدئولوژی در یک فرایند خاص، برای پاسخگویی به نوع خاص از مطالبات، در تمام حوزهها شرکت و مشارکت میجویند . لذا این کارکردها به صورت مجزا و مستقل و منفک از هم عمل نمیکنند، بلکه در تعامل هم میتوانند در تمام حوزهها و زمینهها تاثیرگذار باشند .
پي نوشت ها:
1) ایدئولوژی، ص 78 .
2) totalitarism
3) Hanah Arendt
4) H . stuart Hughes
5) هجرت اندیشه اجتماعی، ص 146 و 147 .
6) توتالیتاریسم، ص 327 .
7) توتالیتاریسم، ص 331 .
8) توتالیتاریسم، ص 322 .
9) چرخشهای یک ایدئولوژی، ص 128 .
10) حقوق طبیعی و تاریخ، ص 149 .
11) بحران مشروعیت، ص 207 .
12) بحران مشروعیت، ص 209 .
13) زمینه روانشناسی، ج 2، ص 399 .
14) هابرماس، بحران مشروعیت، ص 241 .
15) در رابطه با فرق بین توجیه و مشروعیتبا پردهپوشی ژان بشلر مینویسد: «در پردهپوشی فرد سعی میکند چیزی را از چشم دیگران پنهان کند، در توجیه بازرگان سیاسی تلاش میکنند بر عمل سیاسی خود دلیل منطقی بیاورد» ص 67 .
16) تکمیل شود .
17) چرخشهای یک ایدئولوژی، ص 128 و 129 .
18) John Kenneth Galbraith
19) سرمایهداری آمریکا، ص 12 .
20) سرمایهداری آمریکا، ص 16 .
21) فرامدرنیسم و تحلیل گفتمان، ص 14 .
22) ویژگیهای ایدئولوژی اسلامی، ص 231 .
23) ویژگیهای ایدئولوژی اسلامی، ص 233 .
24) ویژگیهای ایدئولوژی اسلامی، ص 232 .
25) آینده در قلمرو اسلام، ص 47 .
26) بررسی روانشناختی تحول ارزشها، صص 169 - 170 .
27) انسان و بحران، ص 106 .
28) انسان و بحران، ص 108 .
29) تغییرات اجتماعی، ص 86 .
/خ