جود و سخاوت[1]
اشاره
بعضى نيز گفتهاند: «كسى كه بخشى از اموال خود را ببخشد و بخش ديگر را براى خودبگذارد، صاحب سخاوت است و كسى كه اكثر آن را ببخشد و مقدار كمى را براى خود بگذارد، داراى جود است». مطابق تمام اين تعريفها «جود» مرحله بالاتر از «سخاوت» است.
به هر حال «جود» و «سخاوت» از فضايل مهم اخلاقى است، هر اندازه «بخل» نشانه پستى و حقارت و ضعف ايمان و فقدان شخصيت است، «جود» و «سخاوت» نشانه ايمان و شخصيت والاى انسان است.
در آيات قرآن مجيد گرچه واژه «جود» و «سخاوت» به كار نرفته است، اما تعبيرات ديگرى ديده مىشود كه منطبق بر اين دو مفهوم است و قرآن نيز براى آن ارج فراوانى بيان كرده است، به عنوان نمونه به آيات زير توجه فرماييد:
1- ..يحبون من هاجر اليهم و لا يجدون فى صدورهم حاجة مما اوتوا و يؤثرون علىانفسهم و لو كان بهم خصاصة... (حشر، 9)
2- و يطعمون الطعام على حبه مسكينا و يتيما و اسيرا-انما نطعمكم لوجه اللهلا نريد منكم جزاء و لا شكورا (دهر،8 و 9)
3- مثل الذين ينفقون اموالهم فى سبيل الله كمثل حبة انبتتسبع سنابل فى كلسنبلة ماة حبة و الله يضاعف لمن يشاء و الله واسع عليم (بقره،261)
4- الذين ينفقون اموالهم بالليل و النهار سرا و علانية فلهم اجرهم عند ربهم و لاخوف عليهم و لا هم يحزنون (بقره،274)
5- لن تنالوا البر حتى تنفقوا مما تحبون و ما تنفقوا من شىء فان الله بهعليم (آل عمران،92)
6- الذين يؤمنون بالغيب و يقيمون الصلاة و مما رزقناهم ينفقون (بقره،3)
7- و لا تجعل يدك مغلولة الى عنقك و لا تبسطها كل البسط فتقعد ملومامحسورا (اسراء،29)
ترجمه
2- و غذاى (خود) را با اين كه به آن علاقه (و نياز) دارند، به مسكين و يتيم و اسير مىدهند- (و مىگويند:)ما شما را به خاطر خدا اطعام مىكنيم و هيچ پاداش و سپاسى از شما نمىخواهيم.
3- كسانى كه اموال خود را در راه خدا «انفاق» مىكنند، همانند بذرى هستند كه هفت خوشه بروياند كه در هر خوشه يكصد دانه باشد و خداوند آن را براى هر كس بخواهد (و شايستگى داشته باشد)، دو يا چند برابر مىكند و خدا(از نظر قدرت و رحمت) وسيع و (به همه چيز) داناست.
4- آنها كه اموال خود را شب و روز پنهان و آشكار انفاق مىكنند، مزدشان نزد پروردگارشان است، نه ترسى بر آنهاست و نه غمگين مىشوند.
5- هرگز به (حقيقت) نيكوكارى نمىرسيد! مگر اين كه از آنچه دوست مىداريد (در راه خدا)انفاق كنيد و آنچه انفاق مىكنيد، خداوند از آن آگاه است.
6- (پرهيزكاران) كسانى هستند كه به غيب (آنچه از حس پوشيده و پنهان است) ايمان مىآورند و نماز را بر پا مىدارند و از تمام نعمتها و مواهبى كه به آنان روزى دادهايم، انفاق مىكنند.
7- هرگز دستت را بر گردنت زنجير مكن (و ترك انفاق و بخشش منما) و بيش از حد نيز دست خود را مگشا تا مورد سرزنش قرار گيرى و از كار فرو مانى.
تفسير و جمعبندى چهره سخاوتمندان در قرآن
قرآن درباره آنها در آيه فوق مىگويد: «آنها كسانى را كه به سويشان هجرت مىكنند، دوست دارند و در درون دل نيازى نسبتبه آنچه به مهاجران داده شده، احساس نمىكنند و آنها را بر خود مقدم مىدارند، هر چند شديدا فقير باشند، ... يحبون من هاجر اليهم ولا يجدون فى صدورهم حاجة مما اوتوا و يؤثرون على انفسهم و لو كان بهم خصاصة... » [2]
به گفته بعضى از مفسران معروف: «در تاريخ بشريت، چنين استقبالى سابقه نداشتهاست كه گروهى غريب در شهرى وارد شوند و مؤمنان آن شهر چنان استقبالى از آنان كنند كه حتى آنها را بر خويش مقدم شمرند و حاضر باشند تمام زندگى خود را با آنان تقسيم نمايند، حتى در بعضى از روايات وارد شده است كه عدد مهاجران نسبت به داوطلبان پذيرايى از آنها كم بود به همين دليل،گاه در ميان دو و يا چند نفر، بر سر افتخار ميزبانى مهاجران، اختلاف پيدا مىشد كه براى حل آن به قرعه متوسل شدند». [3]
به هر حال،خداوند اين محبت و بلند نظرى و ايثار و سخاوت را كه از ويژگيهاىانصار بود، مىستايد.
در دومين آيه مورد بحث، سخن از بزرگوارانى است كه غذاى خود را در حالى كه شديدا به آن نياز داشتند به مسكين و يتيم و اسير دادند، بدون اين كه هيچ انتظار پاداش وتشكرى داشته باشند، «و يطعمون الطعام على حبه مسكينا و يتيما و اسيرا*انمانطعمكم لوجه الله لا نريد منكم جزاء و لا شكورا». [4]
روايات فروانى از طرق شيعه و سنى، حكايت از اين دارد كه آيات 8 و 9 سوره «دهر» در فضيلت اهلبيت عليهم السلام نازل شده است. «مرحوم علامه امينى» در «الغدير) 34 نفراز علماء معروف اهل سنت را نام مىبرد كه اين حديث را در كتابهاى خود آوردهاند(با ذكر نام كتاب و صفحه آن). [5]
بنابراين حديث مزبور در ميان اهل سنت مشهور، بلكه متواتر است و علماى شيعه اتفاق نظر دارند كه همه سوره «دهر» يا بخش قابل ملاحظهاى از آيات آن، درباره اهلبيت پيامبر صلى الله عليه و اله (على،فاطمه زهرا، حسن و حسين عليهم السلام)نازل شده است.
دقت در آيات سوره «دهر» نشان مىدهد كه خداوند چگونه از اين سخاوتمندان ايثارگر مدح و ستايش كرده و عمل آنها را ستوده و بالاترين پاداش را براى آنها قرارداده است. در يك جا از آنها به عنوان «ابرار» و در جاى ديگر از آنها به عنوان «عباد الله» (بندگان خاص خدا) ياد كرده است.
در سومين آيه، تشويق بىنظيرى نسبت به انفاق كنندگان سخاوتمند ديده مىشود. با تعابيرى كه در آيات انفاق بىنظير است، مىفرمايد: «كسانى كه اموال خود را در راه خداانفاق مىكنند، همانند بذرى است كه هفت خوشه بروياند و در هر خوشه نيز يكصد دانه باشدو خداوند آن را براى هر كسى بخواهد(و شايسته بداند) دو يا چند برابر مىكند و خداوند توانا وداناست، مثل الذين ينفقون اموالهم فى سبيل الله كمثل حبة انبتتسبع سنابل فى كل سنبلة ماة حبة و الله يضاعف لمن يشاء و الله واسع عليم». [6]
اگر آيه را بر خلاف ظاهر آن تفسير كنيم و حذف و تقدير نيز قايل نشويم، آيه دلالت بر اين دارد كه رشد و نمو بىنظير در روح و جان انفاق كنندگان نيكوكار صورت مىگيرد. اموال آنها بر اثر انفاق چندين برابر شده و خودشان نيز در پرتو سخاوت، مدارج كمال را به سرعت مىپيمايند و حتى گامهاى كوچك در اين راه آثار عظيم دارد.
به اين ترتيب انفاق علاوه بر اينكه مايه رشد بشرى است، مايه رشد و تكامل اخلاقى و معنوى خود انسان نيز هست.
در روايت آمده است كه امام سجاد عليه السلام، هر گاه كه چيزى به سائلى مىبخشيد، دست سائل را نيز مىبوسيد، عدهاى علت اين كار را از حضرت جويا شدند. حضرت عليه السلام در جواب فرمودند: «لانها تقع فى يد الله قبل يد العبد،اين به خاطر آن است كه (اين بخشش) پيش از آن كه به دست بنده قرار گيرد،به دست خدا مىرسد». [7]
در چهارمين آيه، ضمن اشاره به نكته مهمى درباره انفاق، آمده است: «كسانى كه اموال خود را در شب و روز، پنهان و آشكار انفاق مىكنند، پاداششان نزد پروردگارشان است، نه ترسى بر آنهاست و نه غمگين مىشوند، الذين ينفقون اموالهم بالليل و النهار سرا وعلانية فلهم اجرهم عند ربهم و لا خوف عليهم و لا هم يحزنون». [8]
بنابراين «سخاوت» و «انفاق»در راه خدا به هر شكل و صورتى كه باشد، محبوب و پسنديده است،از سوى ديگر «انفاق» ترس از عذاب الهى را برطرف ساخته و حزن و اندوه را مىزدايد.افراد انفاقگر و بخشنده خوف و وحشتى از آينده ندارند، زيرا، خداوند زندگى آنها را تضمين كرده است و به خاطر از دست دادن بخشى از اموالشان اندوهگين نمىشوند، زيرا مىدانند، آنچه از فضل پروردگار به آنها داده مىشود، بيشتراز آن است كه از دست دادهاند.
پنجمين آيه باز با تعبير تازهاى در زمينه انفاق مىفرمايد «هرگز به (حقيقت) نيكوكارى نمىرسيد، مگر آن كه از آنچه دوست مىداريد (در راه خدا)انفاق كنيد و آنچه انفاق مىكنيد، خداوند از آن با خبر است، لن تنالوا البر حتى تنفقوا مما تحبون و ما تنفقوا من شيىء فانالله به عليم». [9]
در ادبيات عرب «بر» به معنى نيكوكارى توام با توجه و از روى قصد و اختيار است و اين نشانه شخصيت و روحانيت انسان مىباشد. جالب اين كه «بر» در آيه به طور مطلق ذكر شده و نشان مىدهد تا سخاوت و انفاق نباشد، انسان هرگز به حقيقت نيكوكارى نمىرسد. گرچه بعضى از مفسران واژه«بر» را به معنى «بهشت» و بعضى به معنى «تقوا» و بعضى به معنى «پاداش نيك» گرفتهاند، ولى ظاهر اين است كه مفهوم «بر» وسيع بوده و شامل همه اينها نيز مىشود.
در ششمين آيه،انفاق را ضمن اين كه يكى از اركان مهم تقوا ذكر كرده- تقوايى كهسرچشمه هدايت الهى و محتواى قرآنى است- مىفرمايد:«پرهيزكاران كسانى هستند كهايمان به غيب دارند (ايمان به خدا و جهان ماوراء طبيعت) و نماز را برپا مىدارند و از نعمتهايى كه بر آنها روزى دادهايم، انفاق مىكنند، الذين يؤمنون بالغيب و يقيمون الصلاة و مما رزقناهم ينفقون». [10]
با توجه به اينكه «ينفقون» به صورت فعل مضارع ذكر شده، مفهومش اين است كه آنها انفاق مواهب الهى را به طور مستمر انجام مىدهند و اين نشانه سخاوتمندى آنهاست كه در نهادشان ريشه دوانده و به صورت يك صفت برجسته در آمده است.
تعبير به «مما رزقناهم» (از آنچه به آنان روزى دادهايم) اشاره به نكته لطيفى مىكندو آن اين كه آنها مىدانند كه همه اموال، مواهب الهى است، بنابراين، دليلى ندارد كه از انفاق بخشى از آن در راه بندگان نيازمند خدا، «بخل» بورزند. در ضمن روشن است كه «انفاق» منحصر به زكات نيست، بلكه معنى گستردهاى دارد كه هم صدقات واجب و هم مستحبات را شامل مىشود.
در هفتمين و آخرين آيه، ضمن دادن دستور به رعايت اعتدال در بذل و بخشش و دورى از افراط و تفريط و نشان دادن تصويرى از صفت سخاوت كه حد وسط در ميان «بخل» و «اسراف» است، مىفرمايد: «دستت را بر گردنت زنجير مكن(و ترك انفاق وبخشش منما) و بيش از حد نيز آن را مگشا (و آلوده اسراف و تبذير مشو) مبادا مورد سرزنش قرار گيرى و از كار فرومانى، و لا تجعل يدك مغلولة الى عنقك و لا تبسطها كل
البسط فتقعد ملوما محسورا».
[11] اين آيه، تعريف روشنى براى سخاوت است.
امام صادق عليه السلام در حديث معروفى اين مطلب را ضمن مثال روشنى بيان داشتهاند:
«مشتى خاك را از زمين برداشت و محكم در دست گرفت، فرمودند: اين بخل است، سپس مشت ديگرى برداشت و دست را چنان گشود كه تمام خاكها، روى زمين ريخت، سپس فرمودند:اين اسراف است، مرتبه سوم، مشتى خاك برداشت و كف دست را رو به آسمان كرد و دست را گشود، مقدارى از خاكها از لابلاى انگشتان و اطراف دستشان فرو ريخت و مقدارى باقى ماند، حضرت عليه السلام فرمودند: اين حد اعتدال است (و حقيقت سخاوت همين است)» [12]
در آيه مورد بحث از «بخل» تعبير به «زنجير شدن بر گردن» شده است و از اسراف به گشودن دست، آن چنان كه كارى از آن ساخته نباشد و هر دو را مورد سرزنش قرار گرفتن و از كار باز ماند (ملوما محسورا)ذكر مىكند.
از مجموع آيات مختلفى كه به نحوى به مساله سخاوت و انفاق و بذل و بخشش ارتباط دارد- كه بخشى از آن را در بالا تفسير كرديم- به خوبى عظمت و اهميت وارزش والاى اين صفت برجسته انسانى ظاهر مىشود، نه تنها باعث نظم و سعادت جوامع انسانى و مبارزه با فقر و محروميتى كه سرچشمه انواع نابسامنىها و گناهان است، مىشود بلكه در تكامل معنوى و روحى انسان نيز نقش بسيار مهمى دارد.
سخاوت در منابع حديث
1- در حديثى از پيغمبر اكرم صلى الله عليه و اله آمده است: «السخاء خلق الله الاعظم، [13] سخاوت، اخلاق بزرگ الهى است»
در واقع تمام سخاوتها در وجود ذى جود پروردگار متجلى است، زيرا هر چه داريم از اوست. نعمتهاى گوناگون، زمين و آسمان، حيات وجود ما، همه از اوست و هر جا سخاوتى است از سخاوت او سرچشمه گرفته است، زيرا اگر او مواهبى به ما نمىبخشيد، ما توان بخشش را نداشتيم، حتى صفت جود و بخشش نيز از مواهب اوست.
2- امام صادق عليه السلام مىفرمايند: «السخاء من اخلاق الانبياء و هو عماد الايمان ولا تكون المؤمن الا سخيا و لا يكون سخيا الا ذو يقين و همه عالية لان السخاء شعاع نوراليقين، و من عرف ما قصد هان عليه ما بذل، سخاوت از اخلاق انبياء است و ستون ايمان است و هيچ فرد با ايمانى وجود ندارد، مگر اين كه با سخاوت است و هيچ سخاوتمندى وجود ندارد، مگر اين كه داراى يقين و همت عاليه است، زيرا سخاوت، شعاع نور يقين است و آن كس كه بداند چه چيزى را قصد كرده، آنچه را كه بذل نموده در نظر او كم اهميت است». [14]
از اين حديث استفاده مىشود كه اين صفت والا بعد از ذات پاك الهى كه مبدا سخاوت است در وجود انبياء، نشانه ايمان و يقين آنهاست.
3- در حديث ديگرى از امير مؤمنان عليه السلام آمده است: «تحل بالسخاء و الورع فهماحلية الايمان و اشرف خلالك، به سخاوت و ورع، خود را بياراى كه اين دو آرايش ايمان و برترين صفات توست». [15]
اين تعبير نشان مىدهد كه اين صفت را از برترين صفات مؤمن به حساب آورده است.
4- در حديث ديگرى از همان امام بزرگوار آمده است: «السخاء ثمرة العقل والقناعة برهان النبل، سخاوت ميوه درخت عقل و خرد و قناعت دليل بر نجابت است». [16]
آنها كه در بخشش به ديگران «بخل» مىورزند، اموال زيادى را فراهم كرده و مىگذارند و مىروند، در حقيقت اين گونه افراد عاقل نيستند، زيرا، زحمت بر دوش آنها بوده، بدون آن كه از اموالشان بهره مادى يا معنوى ببرند. كدام عاقلى چنين كارى مىكند!
5- در تعبير ديگرى از آن حضرت عليه السلام در مورد اهميت «سخاوت» به نكته لطيف ديگرى اشاره مىفرمايند: «غطوا معايبكم بالسخاء فانه ستر العيوب، عيوب خويش را با سخاوت بپوشانيد، زيرا سخاوت پوشاننده عيبهاست». [17]
صدق اين كلام مولى با تجربه به خوبى ثابت مىشود، اشخاص را مىبينيم كه عيوب گوناگونى دارند، ولى چون سخاوتمندند همه مردم به ديده احترام به آنها مىنگرند.
6- باز در تعبيرى ديگر از همان امام همام عليه السلام آمده است: «السخاء يمحص الذنوب و يجلب محبة القلوب، سخاوت، گناهان را پاك مىكند و دلها را سوى سخاوت كننده فرامىخواند». [18]
اين تعبير نشان مىدهد كه «سخاوت» كفاره بسيارى از گناهان است!
7- مولى الموحدين على عليه السلام درباره تاثير عميق محبت در جلب قلبها مىفرمايند: «مااستجلبت المحبة بمثل السخاء و الرفق و حسن الخلق، هيچ چيزى مانند سخاوت و مدارا كردن و حسن خلق، جلب محبت نمىكند. [19]
8- رسول خدا صلى الله عليه و اله در اين باره مىفرمايند: «السخى قريب من الله قريب من الناس قريب من الجنة، سخاوتمند نزديك به خدا، نزديك به مردم و نزديك به بهشت است». [20]
9- در حديث ديگرى از امام صادق عليه السلام آمده است: «شاب سخى مرهق فىالذنوب احب الى الله عز و جل من شيخ عابد بخيل، جوان سخاوتمند آلوده به گناه، نزد خدا محبوبتر از پيرمرد عابد بخيل است». [21]
به يقين اين «سخاوت» سبب امدادهاى الهى مىشود و سرانجام آن جوان آلوده رانجات مىدهد، ولى آن پير عابد بخيل به خاطر بخلش در گناه فرو خواهد رفت.
10- اين بحث را با حديثى از پيامبر اكرم صلى الله عليه و اله به عنوان حسن ختام پايان مىدهيم:
«تجافوا عن ذنب السخى فان الله آخذ بيده كلما عشر،از گناه و لغزش سخاوتمند صرفنظر كنيد، زيرا، هر زمان بلغزد، خداوند دست او را مىگيرد (و نجاتش مىدهد). [22]
از مجموع احاديث بالا،ارزش و اهميت فوق العاده «سخاوت» در كلام پيشواياناسلام مشخص مىشود و نشان مىدهد كه كمتر فضيلتى با آن برابرى مىكند.
آثار و پيامدهاى سخاوت
از روايات متعددى استفاده مىشود و تجربيات روزانه نيز آن را تاييد مىكند كه «سخاوت» محبت دوست و دشمن را جلب مىكند، بر عدد دوستان مىافزايد و ازدشمنان مىكاهد.
2- «سخاوت» پوششى براى عيوب انسانهاست و به اين ترتيب، آبروى انسان راحفظ مىكند.
3- «سخاوت» در عين اين كه ثمره درخت عقل است، بر عقل و خرد انسان مىافزايد. عقل مىگويد: دليلى ندارد كه انسان با زحمت زياد اموال فراوانى تهيه كند و آن را براى بازماندگان بگذارد و خودش به وسيله آن،جلب ثواب و كسب آبرو نكند.
از سوى ديگر «سخاوت»،گروهى از انديشمندان را گرد انسان جمع مىكند و آنها مىتوانند بر فكر و عقل و دانش او بيفزايند.
4- «سخاوت» فاصله طبقاتى جامعه را كم مىكند و از اين طريق ناهنجاريهاى ناشى از فاصله طبقاتى را از بين مىبرد و يا كاهش مىدهد. آتش كينههاى محرومان راخاموش مىكند و حس انتقامجويى را در آنان تضعيف مىنمايد و از اين طريقپيوندهاى اجتماعى را محكم مىسازد.
5- «سخاوت» مدافعان انسان را زياد مىكند و آبروى او را محفوظ مىدارد ودشمنان و بدخواهان را عقب مىراند، امير مؤمنان عليه السلام در اين باره مىفرمايند: «الجودحارس الاعراض، جود و بخشش آبروى انسان را حفظ مىكند». [23]
6- جود و «سخاوت»، آثار معنوى فوق العادهاى نيز دارد، به همين دليل از صفات انبياء شمرده شده و همان گونه كه در روايات گذشته خوانديم، شعاع نور «يقين» است، حتى اگر اين فضيلت در افراد بىايمان باشد، به حال آنها مفيد و سودمند است.
در حديثى آمده است كه خداوند متعال به حضرت موسى عليه السلام وحى نمود: «لا تقتلالسامرى فانه سخى، سامرى را به قتل مرسان، زيرا او مرد سخاوتمندى است». [24]
درست است كه سامرى، منشا فساد عظيمى در بنىاسرائيل شد و آئين بت پرستى رادر ميان آنها پايه نهاد و در انتها نيز زندگى را با خفت و ذلت و حقارت گذراند كه شايد مرگ بر آن زندگى، ترجيح داشت، ولى با اين همه به حضرت موسى عليه السلام وحى رسيد كه خون او را به خاطر سخاوتش نريزد.
از رسول خدا عليه السلام نقل شده است كه به فرزند حاتم طائى به نام «عدى» فرمود: «دفع عن ابيك العذاب الشديد لسخاء نفسه،عذاب شديد از پدرت به خاطر سخاوتش برداشته شد». [25]
در ذيل همين حديث، آمده است كه پيامبر صلى الله عليه و اله دستور داد، گروهى از جنايتكاران يكى از جنگها را به قتل برسانند، ولى يكى از آنها را استثناء كرد. آن مرد تعجب كرد وگفت: «با اين كه گناه ما يكى است، چرا مرا از ميان آن جمعيت جدا كردى؟» حضرت صلى الله عليه و الهفرمودند: «خداوند به من وحى فرستاد كه تو سخاوتمند قوم خود هستى و من نبايد تو را به قتل برسانم.»
آن مرد با شنيدن اين سخن ايمان آورد و شهادتين بر زبان جارى كرد، آرى! سخاوت آن مرد، او را به بهشت رسانيد.
از رسول خدا صلى الله عليه و اله نقل شده است: «شخص سخى را اهل آسمانها دوست دارند و اهل زمين هم دوست دارند.. .در حالى كه بخيل را اهل آسمانها و زمين دشمن دارند» . [26]
محدوده سخاوت
«سخاوت» بايد در اموال حلال باشد، نه اموالى كه از راههاى حرام و يا ظلم و ستم بهدست آمده است، مانند، «سخاوت» بسيارى از سلاطين ظالم و ستمگر.
همچنين «سخاوت» نبايد در اموال مربوط به بيتالمال باشد، زيرا اموال بيتالمال، حساب و كتاب مخصوص به خود دارد كه بايد به دقت رعايت گردد.
راههاى كسب سخاوت
توجه به اين حقيقت كه اين اموال و ثروتها، امانتهاى الهى در دست ماست و هيچكدام دوام و بقايى ندارد، انسان را وامىدارد با بذل و بخشش، آن را در صندوق امانت الهى، براى روزى كه دستها خالى است، ذخيره كند. همچنين دقت در آثار و بركات و پيامدهاى مهمى كه براى «سخاوت» در مطالب قبل ذكر شد، مشوق مؤثرى در امر «سخاوت» است.
مطالعه تاريخ زندگى سخاوتمندان و بخيلان و مقايسه آن دو با يكديگر و احترام و آبرو و شخصيتى كه گروه اول داشتند و ذلت و بد نامى كه دامنگير گروه دوم بوده است نيز در ايجاد اين «سخاوت اخلاقى» بسيار مؤثر است.
اينها جنبههاى تعليماتى اين مساله است، اما از نظر عملى، هر قدر تمرين و ممارست بيشترى در اين زمينه شود، توفيق زيادترى در به دست آوردن اين فضيلت اخلاقى حاصل مىگردد، زيرا تكرار اعمال سخاوتمندانه و بذل و بخشش، هر چند از راه تحميل بر نفس خويش باشد، به تدريج به صورت عادت و سپس مبدل به حالت، و سرانجام به يك ملكه اخلاقى مبدل خواهد گرديد.
در ضمن، تربيت پدر و مادر و معلم و استاد در اين زمينه، بسيار مؤثر است. اگر آنها كودكان را از آغاز عمر به «جود» و «سخاوت» عادت دهند،اين ملكه، به آسانى در وجود آنها ريشه مىدواند و در بزرگى جزء زندگى آنان مىشود.
در حالات «صاحببن عباد» آمده است كه در كودكى هنگامى كه مىخواست براى فرا گرفتن درس دينى به مسجد برود، هميشه مادرش يك دينار و يك درهم به او مىداد و مىگفت: «اين را به اولين فقيرى بده كه در مسير راه خود مىبينى». كمكم اين خصلت در وجودش ريشهدار شد تا اين كه در بزرگى چنان بذل و بخششى مىكرد كه همه به او آفرين مىگفتند. اگر كسى بعد از ظهر ماه مبارك رمضان به خانهاش مىآمد، سخاوتش مانع از آن مىشد كه كسى بدون خوردن افطار از خانه او بيرون رود. هر روز حداقل هزار نفر بر سر سفره او افطار مىكردند و بذل و بخشش او در ماه رمضان به اندازه تمام ماههاى سال بود. [27]
از شگفتيهاى ديگر زندگى او چنين نقل مىكنند: «روزى نوشابه براى او آوردند، ازنزديكانش نسبت به آن نوشابه سوءظن پيدا كرد و گفت:از اين نوشابه ننوش، زيرا مسموماست، خدمتكارى كه آن قدح را آورده بود، همچنان ايستاده بود. «صاحب بن عباد» به شخصى كه ادعاى مسموم بودن آن را مىكرد، گفت: به چه دليل مىگويى كه اين مسموم است؟ گفت: بهترين راه اين است كه كسى كه اين قدح را آورده و به دست تو داده، موردآزمايش قرار گيرد و از آن بنوشد، «صاحب» گفت: من به اين كار راضى نيستم، آن شخص گفت: به وسيله يك مرغ خانگى آزمايش كن. «صاحب» گفت: كشتن حيوان به اين صورت نيز جايز نيست، سپس دستور داد: قدح آب را واژگون كردند و آب را ريختند و به خدمتكار گفت:
برو و ديگر در خانه من قدم مگذار، ولى با اين حال دستور داد: حقوق او را به طور كامل بپردازند. سپس گفت: هرگز نبايد يقين را با شك از بين برد و مجازات به وسيله قطع حقوق، دليل بر پستى است». [28]
اين بحث را با چند حديث و سخنانى از بعضى از بزرگان پايان مىدهيم:
پيامبر اكرم صلى الله عليه و اله مىفرمايند: «الجنة دار الاسخياء،بهشت خانه سخاوتمندان است». [29]
امام صادق عليه السلام مىفرمايند كه خداوند فرمود: «انى جواد كريم لا يجاورنى لئيم،من بخشنده با سخاوتم،افراد پست و بخيل نمىتوانند در جوار من (در بهشت) جاى بگيرند». [30]
در حديث ديگرى از پيامبر اسلام صلى الله عليه و اله آمده است: «طعام الجواد دواء و طعامالبخيل داء، طعام سخاوتمند، دواست و طعام بخيل، درد و بيمارى است». [31]
يكى از عارفان به نام «ابن سماك» [32] مىگويد:«عجبت لمن يشترى المماليك بماله ولا يشترى الاحرار بمعروفه، در شگفتم! از كسانى كه بردگان را با مال خود خريدارى مىكنند، ولى آزادهها را با احسان و نيكى، در بند محبت خود در نمىآورند». [33]
به عربى گفتند: آقا و بزرگ شما كيست؟ گفت: «من احتمل شتمنا و اعطى سائلنا واغضى جاهلنا، كسى كه بدگويىهاى ما را تحمل كند و به نيازمندان ببخشد و از اعمال جاهلان چشم پوشى كند». [34]
پي نوشت ها:
[1]. اخلاق در قرآن جلد دوم صفحه 385.
[2]. حشر،9.
[3]. فى ظلال،ج7 (ذيل آيه).
[4]. دهر/ 8 و9.
[5]. الغدير،ج3، ص 107 به بعد. احقاق الحق، ج 3،ص 157- 171.(در اين كتاب حديث مزبور از 36 نفر از دانشمندان اهل نتبا بيان ماخذ حديث ذكر شده است.)
[6]. بقره/ 261.
[7]. بحار الانوار،ج 93،ص 129.
[8]. بقره/ 274.
[9]. آل عمران/ 92.
[10]. بقره/ 3.
[11]. اسراء/ 29.
[12]. تفسير نور الثقلين، ج 3،ص 158.
[13]. كنز العمال، ج 6، ص 337، حديث 15926.
[14]. بحار الانوار،ج 68، ص 355، حديث 17.
[15]. غرر الحكم، حديث 4511.
[16]. غرر الحكم، حديث 2145.
[17]. غرر الحكم، حديث 6440.
[18]. غرر الحكم، حديث 1738.
[19]. غرر الحكم، حديث 9561.
[20]. بحار الانوار، ج 70، ص 308.
[21]. بحار الانوار، ج 70،ص 307.
[22]. كنز العمال، ج 6، ص 392، حديث 16212.
[23]. غرر الحكم، حديث 333.
[24]. كافى، ج 4، ص 41.
[25]. بحار الانوار، ج 68،ص 354.
[26]. وسايل الشيع، ج 15،ص 252.
[27]. سفينة البحار، ماده صحب.
[28]. همان.
[29]. المحجة البيضاء، ج 6،ص 62.
[30]. همان. ص 64.
[31]. همان، ص 61.
[32]. «ابن سماك» در قرن دوم هجرى در دوران حكومت هارون الرشيد زندگى مىكرد و در سال 183 ه ق. در كوفه درگذشت (ر.ج. سفينة البحار، ماده سمك).
مرحوم محدث قمى در سفينة البحار در شرح حال «ابن سماك»،او را مردى خوش بيان و صاحب مواعظ واندرزها مىشمرد و از «ابن ابى الحديد» نقل مىكند كه او روزى وارد بر هارون شد، هنگامى كه چشم هارون به او افتاد، گفت: مرا موعظه كن، (هارون در همين موقع تقاضاى آب كرد). ابن سماك اشاره به آب كرد و گفت: تو را به خدا سوگند مىدهم!اگر يك بيمارى داشته باشى كه نتوانى آب بنوشى، چه مىكنى؟گفت: حاضرم نيمى از تمام ملك و حكومتم را بدهم تا اين بيمارى برطرف شود، سپس به او گفت: بنوش.
هارون آب را نوشيد. «ابن سماك» دوباره گفت: تو را به خدا سوگند مىدهم!اگر اين آب را كه نوشيدى از تو دفع نشود، چه مىكنى؟ گفت: حاضرم نيمى ديگر از حكومتم را براى حل اين مشكل بدهم. ابن سماك گفت: حكومتى كه نيمى از آن فداى نوشيدن آب و نيمى فداى خارج شدن آن شود، چيزى نيست كه مردم براى آن بجنگند.
[33]. همان. ص 65.
[34]. همان.
/خ