مضامين مشترک عرفاني اشعار امام خميني و لسان الغيب

از ميان قالب‌هاي گوناگون شعر فارسي، غزل بيشترين مورد استفاده را در ديوان شعر خواجه حافظ و حضرت امام خميني (رحمت الله علیه) دارد و شکي نيست که در بافت غزل‌هاي آنان، وجوه تمايزي وجود دارد، به‌طوري‌که مي‏توان گفت‏حافظ شاعري است‏حرفه‏اي، اما حضرت امام(رحمت الله علیه) هرگز به‌صورت جدي به شعر نپرداخته است. البته اين بدان معنا نيست که ما ديوان لسان الغيب را فقط هنرنمايي محض بدانيم و از روح عرفان خالي و تهي فرض کنيم، بلکه به‌قول شهيد مطهري او با
شنبه، 23 خرداد 1388
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
مضامين مشترک عرفاني اشعار امام خميني و لسان الغيب
مضامين مشترک عرفاني اشعار امام خميني و لسان الغيب
مضامين مشترک عرفاني اشعار امام خميني و لسان الغيب

نویسنده: احمد فرشبافيان

از ميان قالب‌هاي گوناگون شعر فارسي، غزل بيشترين مورد استفاده را در ديوان شعر خواجه حافظ و حضرت امام خميني (رحمت الله علیه) دارد و شکي نيست که در بافت غزل‌هاي آنان، وجوه تمايزي وجود دارد، به‌طوري‌که مي‏توان گفت‏حافظ شاعري است‏حرفه‏اي، اما حضرت امام(رحمت الله علیه) هرگز به‌صورت جدي به شعر نپرداخته است. البته اين بدان معنا نيست که ما ديوان لسان الغيب را فقط هنرنمايي محض بدانيم و از روح عرفان خالي و تهي فرض کنيم، بلکه به‌قول شهيد مطهري او با اين وسيله به زيبايي بيان عرفاني افزوده است. همچنان‌که تأثير قرآن کريم در قلوب، تا حدي مرهون زيبايي ادبي و هنري آن است، در سطح پايين‌تر نيز ديوان حافظ چنين حکمي را دارد.
نيک مي‏دانيم که لسان الغيب، همه رمز و راز کلام را دريافته و سخن فارسي را به ذروه اعجاز رسانده است. آگاهي او بر تکامل، شکوه و شيوايي شعرش تا آنجاست که با اطمينان و جرات تمام سوگند مي‏خورد که:
نديدم خوشتر از شعر تو حافظ
به قرآني که‏اندر سينه داري
در عين حال که اشعار حضرت امام، به‌ويژه غزل‌هاي او در مقام انصاف در سطحي خوب و قابل قبول بوده و تعداد قابل ملاحظه‏اي از غزل‌ها از بعد هنري قويتري برخوردارند، شکي نيست که حيث هنر شعري در مقايسه با غزل‌هاي حافظ در مقامي پايين‌تر قرار دارد؛ اما الحق شعر امام از جنبه غناي علمي و مباحث عرفاني داراي ارزش و اعتبار فوق‏العاده‏اي است. و ناگفته پيداست که آن بزرگوار شاعرپيشه نبودند بلکه شعر براي اظهار و ابراز جلوه‏هاي روح بلند و متعالي ايشان ابزاري بيش نبوده و شايد .....
بتوان گفت که در شعر حضرت امام کفه مضمون بر بعد هنري مي‏چربد. برخلاف حافظ که جنبه هنري، بعد عرفاني (مضمون) آن‌را تحت‏الشعاع خود قرار داده است. به‌همين دليل نمي‏توان همچون حافظ در امام خميني به‌عنوان يک شاعر عارف نگريست. چون «امام نخواسته شعر بگويد. شعر امام از سر تفنن نيست، از سر شاعري نيست و (ما ينبغي له)، اگر از امام به شاعر تعبير کنيم، نوعي تنزل رتبه است‏ براي آن بزرگ»1 او مقصدش شعر و شاعري نبود بلکه شعر نيز جلوه‏اي از جلوه‏هاي روح بلند و متعالي او بود، شعر او به مثابه «ارحنا يا بلال» است.
شعر امام نجواي عاشقانه روح هيجان زده و بيتابي است که در خلوت تنهايي با به‌کارگيري کلمات، راز دل دردمند را با محبوب باز گفته و با معبود به راز و نياز پرداخته است. او قافيه‏انديش نبوده و به گفته مولانا هرگاه خون در درونش جوشش کرده، از شعر بدان رنگي داده است. امام(رحمت الله علیه) در باب شعرگويي خويش فرموده است:
«بايد بحق بگويم که نه در جواني، که فصل شعر و شعور است و اکنون سپري شده و نه در فصل پيري، که آن را هم پشت‏سر گذاشته‏ام، و نه در حال ارذل‏العمر، که اکنون با آن دست‏بگريبانم، قدرت شعرگويي نداشتم.»
نکته قابل توجهي که در تمامي غزليات حافظ به چشم مي‏خورد، سبک بيان است. خواجه معمولاً با هنرنمايي خاصي، نکات عرفاني را با آرايش‏ها و صنايع ادبي عجين کرده و به زبان ساده بگوييم بازي با کلمات کرده تا جايي‌که انسان احتمال مي‏دهد اگر چنين کاري صورت نمي‏گرفت‏ خواجه نمي‏توانست درون عرفاني و آتشين خود را به بيرون انتقال دهد؛ اما در مورد اشعار حضرت امام خميني قضيه برعکس است. امام(رحمت الله علیه) بي‏قافيه‏انديش، بدون تعمد تکلف، بلکه با سادگي خاصي، هر آنچه را که از دل برخاسته بر زبان آورده و بر نوک خامه رانده و به روي کاغذ آورده است. لذا غزل‌هاي ديوان امام از اين سادگي حلاوت گرفته است. البته ناگفته نماند که صنايع گوناگوني که لازمه شعر است در ديوان حضرت امام به‌طور طبيعي و خالي از حالت تصنع به‌کار گرفته شده است که براي توضيح بيشتر مي‏توان به بخش «شناسنامه سروده‌ها» در ملحقات ديوان رجوع کرد.

مشرب عرفان خواجه حافظ و حضرت امام (رحمت الله علیه)

قرن هفتم هجري، قرن ظهورانديشه‏اي نو و بديع به‌نام «وحدت وجود» است که ابداع کنندةآن محي الدين ابن عربي است.
شهيد مرتضي مطهري در کتاب «عرفان حافظ» يا «تماشاگه راز» مي‏گويند: آن‌کسي که عرفان را به‌صورت يک علم در آورد و آن‌را به اصطلاح متفلسف کرد و به‌صورت يک مکتب در آورد و در مقابل فلاسفه، آن‌را عرضه داشت و فلاسفه را در واقع تحقير کرد و اثر گذاشت روي فلسفه، و فلاسفه‏اي که بعد از او آمدند چاره‏اي جز اعتنا به نظريات او نداشتند؛ محي الدين ابن عربي است. بدون شک «پدر عرفان نظري» در اسلام محي‏الدين ابن عربي، اين اعجوبه روزگار است.
محي الدين، هم در عرفان عملي قدمي راسخ داشته يعني از اول عمرش اهل رياضت و مجاهده بوده و هم در ارائه عرفان نظري بي‏نظير بوده است. بحث وحدت وجود که محور عرفان است، ‏براي اول بار توسط محي‏الدين بيان گرديد. عرفان نظري بدين‌صورت که علمي مدون باشد و در مسائل به شکل فلسفي اظهار نظر کند، اگرچه بيش و کم سابقه دارد ليکن مسلماٌ تدوين کننده آن در دوره اسلامي محي‏الدين ابن عربي طايي‏اندلسي است.
اما در خصوص مشرب عرفاني حضرت امام خميني(رحمت الله علیه) آقاي محمد جواد گوهري با درايت کافي، در مروري بر کتاب ارزشمند «تعليقات علي شرح فصوص الحکم و مصباح الانس» مقاله‏اي تحت عنوان «يک‏فروغ رخ ساقي» نوشته‏اند که در جاي‏جاي آن به الهام‏گيري امام از ابن عربي اشاره دارد که ما در اين قسمت گزينه‏هايي را سند قرار مي‏دهيم:
"مهمترين مساله، تبلور برخي از عقايد شيخ اکبر، ابن عربي است در گفتارها و نوشتارهاي مستقل امام. اين مساله يکي از پراهميت‌ترين و با ارزشترين ابعاد بررسي افکار وانديشه‏هاي امام را تشکيل مي‏دهد.... در اظهارات يکي از بستگان حضرت امام بود که ايشان از آن رو به کودکان، خصوصا تازه تولديافتگان علاقه داشتند که آنها را قريب العهد به پروردگارشان مي‏دانستند که نظير چنين امري را در فصوص [ابن عربي] مي‏توان يافت. در جايي که سخن از تسخير است. در اين مبحث‏شيخ تاکيد مي‏کند که: مخلوق هرچقدر به خداوند نزديکتر و متشبه‏تر باشد، قدرت و توانايي او در تسخير مخلوقات ديگر بيشتر است، از همين روست که اطفال به‌رغم همه ضعف و ناتوانيشان حتي در تسخير قدرتمندترين شخصيت‌ها موفقند. اين از آن روست که ايشان قريب العهد - يا به تعبير شيخ - «جديدالعهد» به پروردگارشان هستند. اين‌که «عالم محضر خداست» و اين‌که عشق خداوند با جهاد در راه او به لقاءالله منتهي مي‏شود، جمله مطالبي هستند که شايد امروزه از بديهي‏ترين تصورات به حساب آيند، ولي بايد دانست که اين مفاهيم در گذشته‏اي نه چندان دور و تحديداٌ قبل از انقلاب اسلامي بسيار محتاطانه به‌کار گرفته مي‏شدند. بي ترديد يکي از مهمترين مراجعي که به صراحت و با جرأت تمام اين امور را مورد بحث قرار داده کتاب شريف «فصوص» است. انطباق مشهود و ملحوظ برخي نظريات حضرت امام (رحمت الله علیه) ا دکترين‌هاي عرضه شده در کتاب فصوص شيخ کاملا در تعليقات بر شرح فصوص نمايان است. 2
واضح است که تأثر شخصي از شخصي ديگر فقط محدود به نقل قول نبوده و در استفاده از کتب علمي نمودار نمي‏شود، بلکه اگر تأثير عميق باشد، در غيرمورد ياد شده مثلاٌ رفتار و عمل و در صحنه زندگي نيز خود را نمايان مي‏سازد و اين، کاري است که در زندگي سياسي و اجتماعي حضرت امام(رحمت الله علیه) رخ داده است. امام تا جايي از عرفان ابن عربي الهام پذيرفته‏اند که در نامه تاريخي خودشان به گورباچف که فروپاشي و اضمحلال سيستم کمونيستي را پيش‏بيني کرده‏اند مي‏فرمايند:
«اگر جنابعالي ميل داشته باشيد در اين زمينه‏ها تحقيق کنيد، مي‏توانيد دستور دهيد که صاحبان اين‌گونه علوم علاوه بر کتب فلاسفه غرب در اين زمينه به نوشته‏هاي فارابي و بوعلي سينا - رحمة الله عليهما - در حکمت مشاء مراجعه کنند تا...، ديگر شما را خسته نمي‏کنم و از کتب عرفا، بخصوص محي‏الدين عربي نام نمي‏برم که اگر خواستيد از مباحث اين بزرگمرد مطلع گرديد...». 3
از آنچه گذشت معلوم مي‏شود كه مشرب عرفاني اين دو بزرگمرد در عين حال که برگرفته از مفاهيم اصيل اسلام منبعث از قرآن کريم و سيره و کلام نبي اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) و معصومين(علیهم السلام) است، از فکر و نظريات مشاهير عرفاي اسلامي نيز بهره‏ها گرفته‏اند. ناگفته نگذريم که در خصوص مکتب حافظ، آقاي دکتر منوچهر مرتضوي مي‏گويند: «حافظ را صوفي و متصوف نمي‏توان ناميد و عنوان عام (عارف) نيز براي نشان دادن تمام مختصات و مشخصات مکتب حافظ رسا، نيست و تنها نام و عنواني که به هدايت صريح خود خواجه بر او و مکتبش مي‏توانيم انتخاب کنيم (رند و رندي) است». 4 قصر فردوس به‌پاداش عمل مي‏بخشند
ما که رنديم و گدا دير مغان ما را بس
عاشق و رند و نظر بازم و مي‏گويم فاش
تا بداني که به چندين هنر آراسته‏ام
مشخصه‏هاي عرفان ناب امام خميني(رحمت الله علیه)
1- امام با علم به اين‌که عرفان در طول تاريخ به انحرافات و صوفي زدگي آلوده شده بود، در مقام دفاع از عارفان دلسوخته برآمده و با انگشت نهادن بر انحرافات آنان، نفرت و بيزاري خود را چنين ابراز مي‏دارند:
اين جاهلان که دعوي ارشاد مي‏کنند
در خرقه شان به غير منم تحفه‏اي مياب
ديوان امام / 48
و در جاي ديگر در مقام دفاع از مقام شامخ عرفان راستين چنين متذکر مي‏شوند:
«انکار مقامات عارفين و صالحين را نکني و معاندت با آنان را از وظايف ديني نشمري... چون ما جاهلان از آنها محروميم با آن به معارضه برخاستيم; نمي‏خواهم مدعيان را تطهير بکنم که «اي بسا خرقه که مستوجب آتش باشد» مي‏خواهم اصل معني و معنويت را انکار نکني.5
2- امام جامع بين سياست و معنويت‏بودند که تبلور آن در ايجاد حکومت اسلامي مشهود است و از طرفي دايره ارشاد عرفاني را توسعه بخشيده و آنرا عمومي کردند نه اينکه تنها عده‏اي بعنوان اهل دل مورد ارشاد و هدايت قرار گيرند بلکه همه اقشار اجتماع را با اين فکر وارد جرگه نمودند تا اگر اهليت داشته باشند از اين ارشاد بهره‌گيرند و ديديم که مخلصين اين امت‏با الهام‏گيري از امام و ارشادهاي ايشان چگونه به اوج کمال رسيدند. بطوري که طفل يکشبه ره صد ساله را پيمود و....
3- گرچه امام در تمام زمينه‏ها شجاعانه و با صراحت مسايل را مطرح مي‏کردند، اما شجاعتي که در بيان مسايل عرفاني به‌خرج داده‏اند قابل توجه است و بسا کساني بودند و باشند که در اشعار عرفاني او انگشت تحير و تعجب به دندان مي‏گيرند و در صدور چنان مضامين، با اصطلاحات خاص عارفانه از سوي آن بزرگوار شگفت زده و مبهوت مي‏شوند. گذشته از مطلب فوق، امام (ره) اگر انتقادي بر کسي و سخني دارد، آن را بي‏پرده و بدون در نظر گرفتن شخصيت طرف مقابل بيان مي‏کند. براي مثال آن حضرت در جواب منصور حلاج که نداي اناالحق سر مي‏دهد مي‏گويند:
بر فراز دار فرياد اناالحق مي‏زني
مدعي حق طلب، انيت و انا چه شد
ديوان امام/94
مقايسه کلي امام خميني(رحمت الله علیه) و خواجه حافظ در شعر و عرفان
1- از حيث قدرت و هنر شعري: در اين بعد يقيناٌ حافظ قويتر است؛ چون او در ديوانش مسائل عرفاني را با به صيقل کشيدن کلمات براي رسيدن به گونه ايده آل و نهايي شعر و با هنرنمايي خاص بيان مي‏کند. در حالي‌که حضرت امام، از سر ذوق عارفانه، براي دل شيدا و عاشق خود شعري سرايد و فقط هدفش رساندن پيام عرفاني است؛ ‏بدون ايجاد پيچيدگي صنعتي در شعر.
2- از حيث عرفان: آنچنان که در بررسي عرفان امام توضيح داده شد، آن حضرت با توجه به سيره و احوال عيني و ملموسش در بعد عرفاني، گوي سبقت را از حافظ و ديگران ربوده و در واقع عرفان را از حيث نظري و عملي معنايي تازه و کامل بخشيده است.
3- از حيث‏بکارگيري اصطلاحات عرفاني: مي‏توان گفت که هر دو شخصيت عرفاني ما به‌طور يکسان و در حد کامل از اصطلاحات معمول عرفا بهره‌برده و از سنت ادب عرفان کناره نگرفته‏اند. ناگفته نماند که از بوستان غزل‌هاي امام بوي سنايي و عطر عطار و مولوي و محي‏الدين ابن عربي و ديگر مشاهير عرفاني اسلامي به مشام جان مي‏رسد، اما عنايتي که آن بزرگوار نسبت‏به حافظ داشته قابل مقايسه با ديگران نيست.

پي نوشت :

1- صادقي رشاد، علي اکبر. مقاله جهان بيني شهودي امام خميني(رحمت الله علیه) ، مجموعه مقالات سمينار بررسي ادبيات انقلاب اسلامي
2- گوهري، محمد جواد. مقاله يک فروغ رخ ساقي، مجله حضور، شماره 4، خرداد 71 ص‏70
3- جوادي آملي، آواي توحيد (متن نامه حضرت امام خميني(رحمت الله علیه) به گورباچف رئيس‌جمهور وقت‏شوروي سابق و شرح نامه) ص‏72
4- مرتضوي، منوچهر. مکتب حافظ، ص‏94
5- امام خميني(رحمت الله علیه) ، ره عشق، سازمان چاپ و انتشار وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي، ص 35

منبع:روزنامه اطلاعات




ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط