تاريخچه ي رودخانه ي زاينده رود(2
آميختگي تاريخي فضاهاي شهر با زاينده رود
«ابن حوقل» که از جغرافيانويسان عرب است، در قرن چهارم هجري درباره ي آتشکده اين طور مي نويسد: «در اين بخش، تل بزرگي است که مانند کوه بر روي قلعه اي بنا شده و بر آن آتشکده اي است که مي گويند آتش آن، از آتش هاي ازلي قديم است».
همچنين بنا بر گفته ي «حمزه ي اصفهاني»، نام آتشکده «مهرين» بوده است. چنانچه «ماربين» نام تغييريافته ي «مهرين» يا «مهره بين» باشد، مي توان چنين انديشيد که قدمت آن فراتر از دوران زرتشت است.
بر اساس نوشته ي ميرسيدعلي جناب، در کتاب «الاصفهان»، «ماربين» نام آتشگاهي بوده که رودخانه ي زاينده رود از آن جا بسان مار نقره فامي نظاره مي شده است و سپس، روستاهاي اطراف کوه را هم ماربين ناميده اند.
از آن جا که از «گودرز بن کشواد» در برخي منابع، به عنوان امير اصفهان نام برده شده، مي توان به رابطه ي اين شهر با اسطوره هاي ايراني پي برد. همچنين بر اساس پژوهش ضياء شهابي (1385)، در اين شهر جشن هاي گوناگوني که يادآور اسطوره هاي ديرين بوده اند در حاشيه ي زاينده رود برگزار مي شده است. از اين ميان، مي توان به جشن آب ريزان يا تيرگان که در زمان صفويه با شکوه فراوان برگزار مي شده است، اشاره نمود. اين جشن، به بزرگداشت پرتاب تير توسط آرش کمان گير (پس از محاصره شدن منوچهر در طبرستان توسط افراسياب) جهت تعيين مرزهاي ايران مربوط مي شود. در تاريخ عالم آراي عباسي، با اشاره به شرکت شاه عباس در اين جشن مي خوانيم:
« در اول تحويل سرطان به عرف اهل عجم و شگون کسري و جم روز «آب پاشان» فرمودند. در آن روز زياده از صد هزار نفس از طبقات خلايق و صنيع و شريف، در خيابان چهارباغ جمع آمده و به يکديگر آب مي پاشيدند. از کثرت خلايق و بسياري آب پاشي، زاينده رود خشکي پذيرفت و في الواقع تماشاي غريبي بود».
ضياء شهابي به نقل از نصراله فلسفي، در کتاب پنج جلدي تاريخ شاه عباس، از نوشته ي پيترو دلاواله جهانگرد ايتاليايي در سال 1028 هجري، که در اصفهان شاهد جشن آب ريزان بوده است اين گونه نقل قول مي کند: «در اصفهان جشن آب ريزان را در کنار زاينده رود در انتهاي خيابان چهارباغ برابر پل زيباي الله وردي خان به جاي آورند. به همين سبب، شاه آن روز از اول صبح بدان جا رفت و تمام روز را در يکي از غرفه هاي زير پل، به تماشا نشست. اندکي پيش از آن که مراسم جشن به پايان برسد و مردم دست از آب پاشي بردارند، شاه سفيران ممالک خارجي را به زير پل خواند و چون وقت تنگ بود زماني پس از آمدن ايشان، مردم را مرخص کرد و خود در صحبت سفيران به تفريح پرداخت». و نيز دنباله اي داستان را از زبان سفير اسپانيا «دن گارسيا دوسيلوا فيگوئروا» اين گونه نقل مي کند:
«چند روز بعد، شاه از سفيران خواهش کرد که طرف عصر روي پل زنده رود، که محل جلفا و محل گبران را از محله ي تبريزيان و بقيه ي شهر کهنه ي اصفهان جدا مي سازد، حاضر شوند. از چند قرن پيش همه ساله در ماه ژوئيه، ايرانيان جشني مي گيرند. بدين ترتيب که همه از هر ملت و طبقه غير از زنان، در کنار رودخانه جمع مي شوند و زنان بالاي پل به تماشا مي نشينند. مردان در اين روز، لباس هاي کهنه ي کوتاهي که با لباس هاي معمولي ايشان تفاوت بسيار دارد مي پوشند و شلوارهاي تنگ معمولي به پا مي کنند و به جاي عمامه، شب کلاه کوچکي به سر مي نهند و در کنار رودخانه همگي به درون آب مي روند و بر سر و روي يکديگر آب مي پاشند و براي اين که بهتر از عهده ي اين کار برآيند، هر يک ظرفي نيز همراه مي برد. کار آب پاشي گاه بدان جا مي رسد که ظرف ها را به سوي يکديگر پرتاب مي کنند و سرهاي بسيار شکسته مي شود و گاه چند نفري هم به جهان ديگر مي روند».
در آن اثر، همچنين ابياتي از سراينده ي ناشناس «تاريخ منظوم شاه عباس» که در وصف جشن آبريزان يا آب پاشان سروده بدين شرح نقل شده است:
چو هر سال روز نخستين مهر
برافروزد از برج خرچنگ مهر
بود آب پاشان به رسم عجم
که کسري شگون کرده بودست وجم
شهش نيز نيکو شمردي به فال
به ابرش شدي جشن آن روز سال
در آن روز در چارباغ ازدحام
نمودند بيش از شمر خاص و عام
ز بس ريختند آب بر يکدگر
جهان گشت تا ماهي و ماه تر
همچنين «اين جشن که از پيش از مسيح، در ميان ايرانيان رواج بسيار داشته است، هم اکنون در بين ايرانيان ارمني و ديگر ارامنه ي جهان مرسوم است و آن را ماه ژوئن که برابر با تيرماه ايراني است بر پا مي دارند».
رودخانه زاينده رود، همواره از زمان آشنايي نياکان ايرانيان به کشاورزي، جولان گاه خلاقيت هاي گوناگون بوده است. فعاليت هاي کشاورزي که محور اقتصاد آن دوران به شمار مي رفت، در کنار ايجاد کانون هاي مسکوني و ابداع رفتارهاي فرهنگي و اجتماعي که پيوندي آشکار با رودخانه داشت و شاهکارهاي معماري همه از آبشخور زاينده رود سيراب شدند و بنيان تمدني را نهادند، که در دوران گوناگوني به حيات خود ادامه داد. توزيع فضاها در اصفهان، بر محوريت زنده رود شکل گرفت. به تدريج پس از سقوط ساسانيان و سلطه ي اعراب بر اصفهان، شيوه هاي تازه اي از معماري فضايي در اين شهر هويدا شد. مردآويز ديلمي، در اوايل قرن چهارم هجري قمري در اين شهر به بزرگداشت و احياي آداب نياکان پرداخت و جشن سده را به شکوه فراوان احيا کرد. تاريخ اصفهان، نشان گر آميختگي جدايي ناپذير آداب فرهنگي نياکان با فضاهاي پديدآمده در شهر است و حذف سنن فرهنگي در برش هاي تاريخي، به تضعيف کمّي و کيفي فضاها از جمله شاهکارهاي معماري انجاميده است. در دوران آل بويه، اصفهان گسترش يافت و در دوران سلجوقيان، معماري اسلامي به اوج رسيد. ناصرخسرو در سفرنامه ي خود در قرن پنجم هجري، اصفهان را بي همتا معرفي کرده است. در دوران تيمور، مردم اصفهان قتل عام شدند و اين زاينده رود بود که زنده ماند و با غرش جاودانه اش، حيات دوباره اي را از طراحي و معماري فضا و ديگر فعاليت ها در دوران صفويه موجب شد. در اين دوران، فقط معماري کم نظير مساجد، مدارس و پل ها شاخصه ي توسعه ي شهر نبود، بلکه طراحي باغ هاي گوناگون که رگ هاي زنده رود (مادي ها) آن ها را تغذيه مي کرد، بخش عمده اي از فضا را به خود اختصاص داد و چنان جاذبه اي را پديد آورد که براي تأمين نيازهاي بازديدکنندگان از باغ شهر اصفهان، کاروانسراهاي متعددي در طراحي فضاي شهري جاي گرفتند. در اين دوران، تمامي رفتارهاي فرهنگي در قالب جشن ها گوناگون (گُل ريزان – قالي شويان – کتان شويان) در کنار رودخانه زاينده رود تعين يافت و مسيحيان ارمني نيز، در برگزاري مراسم عيد پاک از آن حاشيه ي سرسبز، بي بهره نماندند.
اصفهان در دوران چندساله ي تسلط افغان ها، ضربه هاي هولناک فرهنگي را متحمل شد، ليکن در دوران سلطه ظل السلطان فرزند ناصرالدين شاه قاجار، با تخريب بسياري از بناهاي عصر صفوي ضربه ي هولناک افغان به اوج خود رسيد؛ به طوري که مي توان به تخريب بناهاي شکل گرفته در حاشيه ي رودخانه همانند کاخ هفت دست، عمارت نمکدان، کاخ آيينه خانه و ديگر کاخ ها و بيشه ها و باغ هاي کنار رودخانه مانند کاخ جهان نما و عمارت سرپوشيده اشاره کرد. در آن دوران ظل السلطان، سلطه ي خود را در حذف آثار و فضاهاي برجاي مانده ي گذشتگان مي ديد و با ويران سازي بناها، زمين ها را هم تصاحب مي کرد. با نابودي آن بناها، فضاها و رفتارهاي فرهنگي وابسته به آن ها نيز کم رنگ و محو شدند. ولي زاينده رود هنوز زنده بود و شهر به حيات خود ادامه داد. زيرا به ذهن کسي حتي ظل السطان هم نرسيده بود که شريان رودخانه را مي توان از بالادست قطع کرد و اين رود خروشان را که گنبدهاي لاجوردي رنگ خود را از آن رود و از آسمان زنده رود به وديعت گرفته اند، براي هميشه به نابودي کشاند. در سال هاي اخير، مردم خسته از قيل و قال و تصنع در آداب و کردار، عصرها و روزهاي تعطيل نظاره گر آوازه خوانان بي نام و نشاني اند که چهچه ي دلنشين خود را در سينه ي زنده رود رها مي کنند. در اين سالها که گاه زاينده رود به جاي آب، بستر بازي کودکان شده است، هر از چندگاهي با آب چرکين صنايع کنار رودخانه، خاکش نيز آلوده و سياه مي شود. به جاي آن همه فضاها، کارخانه هاي ريز و درشت در حاشيه ي رودخانه سر بلند کرده اند و زمين هاي سرسبز به بناهاي بلندمرتبه تغيير شکل يافته اند. با اين ساز و کار، که اثري از فضاي فيزيکي گذشته در آن نيست، جستجوي فضاي فرهنگي يا تلاش در بازسازي فرهنگ گذشته (که در تعامل با رودخانه، تکامل يافته بود)، امري غريب و ناشدني است. رودخانه را به هر بهايي حفظ کنيم تا شهر اصفهان پايدار بماند. اگر رودخانه و حريم امن او را دريابيم، فضاهاي سازگار دوباره جوانه مي زنند و رشد خواهند کرد. دوباره مادي ها پيام طراوات زنده رود را به کوچه پس کوچه ها خواهند رساند و حياط خانه ها که ديوار نجابت دورشان کشيده شده بود، از آن طراوت، سرسبز خواهند شد و دل هاي ساکنان را پرنشاط خواهند کرد.
سابقه ي تقسيم آب زاينده رود و طومار شيخ بهايي
حسيني ابري مي افزايد: در اين تقسيم بندي يک مسأله ي خاص جغرافيايي آشکارا به چشم مي خورد و آن موضوع تقليل دبي رودخانه در فصل تابستان است و چون در اين فصل تبخير آب و نفوذ آن در زمين در اثر طي مسافت طولاني، به حداقل مي رسد، کوشيده اند فعاليت هاي کشاورزي را هر چه بيشتر به سرچشمه ي رودخانه نزديک تر کنند تا حداکثر استفاده از آب به عمل آيد.
النجان و لنجان 10 سهم ماربین و جی 10 سهم براآن و رودشتین 10 سهم کرارج 3 سهم مقرراً تحت مادی
النجان
4
سهم لنجان
4
سهم ماربین
4
سهم جی
6
سهم براآن
4
سهم رودشتین
6
سهم
جدول بالا تقسيم آب رودخانه ي مبارکه ي زاينده رود اصفهان که از قرار سهم تحت بلوکات و تحت قراء و تحت مادي ها از قراري است که به جزء تقسيم شده است.
مشارکت مردم در مديريت رودخانه يکي از مقوله هاي اساسي در پايداري اکوسيستم رودخانه ي زاينده رود است. آنچه که در گذشته بهره برداري از آب رودخانه را بر مبناي طومار منسوب به شيخ بهايي امکان پذير ساخته بود، همکاري سازمان يافته ي نمايندگان گروه هاي اجتماعي بوده است. در حال حاضر با توجه به ايجاد سد و خروج جريان آب از مسير طبيعي، سازمان هاي اداري ذي ربط تمامي اختيارات را بر اساس قدرت متمرکز خود در اختيار داشته و صاحبان حق آبه را به عنوان افرادي داراي مطالبات غيرمنطقي تلقي مي نمايند. چنانچه اين نگرش تغيير نمايد و مردم را به عنوان افرادي ذي حق، و اکو سيستم رودخانه را به صورت مجموعه اي زنده و پيوسته در نظر بگيريم، مديريت مشارکتي و پايدار زاينده رود همان گونه که در طومار (که ميراث تاريخي گذشتگان اين مرز و بوم است) پيش بيني شده بود، به اجرا درخواهد آمد.
بر اساس پژوهش حسيني ابري ( 1379)، «نکته ي حائز اهميت در تقسيم و توزيع آب رودخانه، مشارکت سازمان يافته ي مردم در امر مديريت رودخانه است، به نحوي که مديريت آب اعم از سراسر رودخانه (ميراب)، مادي ها (سرکشيک يا مادي سالار) و جوي ها (سرجوي) همواره با معتمدين و خبرگان محلي و صاحب حق آبه بوده، و انتخاب آنان از طريق انتخاب اصلح انجام مي شده است. ميراب از طريق نمايندگان هر يک از سهام سي و سه گانه کل آب رودخانه و تقريباً در ايام نوروز و از بين معتمدين صاحب حق آبه و از بلوک ميانه ي رودخانه (بلوک جي) انتخاب مي شد تا از روز 75 نوروز (در سال هاي بدون خشک سالي) امور مربوط را عهده دار شود. حکم ميراب و تحويل مهر ميراب به او (مهري چوبي که بر روي آن عبارت تحويل مي شد. اما ساير دست اندرکاران که به طور کلي داراي ويژگي هاي ميراب بودند، از طريق انتخاب به وسيله ي ميراب (براي مادي سالاري ها) و انتخاب به وسيله ي همياران (سرجوي ها) و انتخاب از طريق همياران (مردان قاصد) انجام مي شد. گو اين که مدت کار آنان کوتاه بود (يعني براي مدت يک دوره ي آبياري که از 75 نوروز تا نيمه ي عقرب (آبان) بود، اما به غير از ميراب که گاهي عوض مي شد، بقيه به صورت سنتي در سال هاي متمادي، عهده دار مشاغل خود بودند. (به ويژه مردم سالاري ها و سرجوي) ».
تالاب گاوخوني
از جنبه ي تاريخي ابن رسته در «الاعلاق النفيسه» مي گويد: «... آن گاه باقيمانده ي آب روستاي روي دشت را که آخرين روستاي اين مسير است سيراب مي کند و سپس به زمين فرو مي رود».
ميرزا محمدحسين خان تحويل دار، در کتاب «جغرافياي اصفهان»، گاوخوني را جايي مي داند که: «... غير از آب هاي مادي هاي مزبور، زمين گاوخوني تمام فاضلاب رودخانه را که در اوقات سيلابي بزرگ به اندازه شط بغداد مي شود، مي خورد و باز (هل من مزيد) مي گويد: گاوخوني زميني است وسيع و محيطش دو فرسنگ، کنارش گزستان و ميانش را کسي نديده». بر اساس پژوهش حسيني ابري در کتاب زاينده رود از سرچشمه تا تالاب، «محققاني که، رساله ها و جزوه هاي جديدتر در مورد اصفهان نوشته اند نيز به علت دشواري دسترسي به مرداب گاوخوني نتوانسته اند اين مرداب را از نزديک مشاهده کنند. در نتيجه با زبان ديگر کم و بيش همان مطالب گذشتگان را تکرار کرده اند. براي نمونه توصيفي که در يکي از متون تحت عنوان گاوخوني يا گاوخاني آمده چنين است:
مرداب گاوخاني در جنوب شرقي اصفهان واقع است. بلوک جرقويه در جنوب غربي آن، و ابرقو در جنوب آن واقع شده است. وسعت اين مرداب در موقع طغيان زاينده رود يعني بهار زياد مي شود. در اطراف نيزارهاي زيادي است، به طوري که نزديک شدن به آن خطرناک، و ممکن است انسان در زمين فرو برود. فقط بعضي راه هاي مخصوص است که بلدهاي محلي از آن اطلاع دارند و در موقع چرا گوسفندان از اين راه ها استفاده مي کنند.»
معمرين روستاي ورزنه اظهار مي دارند تا 30 – 40 سال گذشته حدود 150 هزار رأس دام در فصل زمستان در اين علف زارها تعليف مي شدند، اما امروزه اين ظرفيت به مراتب کمتر شده است زيرا اين ظرفيت چرا، در سال هاي اخير با گسترش اراضي زراعتي و زهکشي اراضي اطراف شاخ ميان به شدت در حال کاهش است. از اين گذشته علفزارهاي حاشيه ي گاوخوني مأمن حيواناتي از قبيل گورخر، آهو و انواع پرندگان است، که با وجود شکار بي رويه ي سال هاي بعد از انقلاب، هنوز حيات آن ها قطع نشده است. اما شوري آب رودخانه در مدخل مرداب حيات آبزيان را قطع مي کند، به طوري که در چند کيلومتري بعد از پل ورزنه، ماهي و ديگر آبزيان در رودخانه مشاهده نمي شوند.»
ورود آلاينده هاي گوناگون از پساب واحدهاي صنعتي به زاينده رود و نيز زه آب هاي مزارع موجب افزايش ميزان هدايت الکتريکي آب (EC) در پاياب رودخانه گشته است و اينک با خشک شدن تالاب، هر آنچه بر بستر خشک و تفتيده ي آن بر جاي مانده، رسوبات مهلک است که به نوبه ي خود بسياري از جانداران را در حاشيه ي تالاب نابود کرده است.
نتيجه گيري
*اين مقاله قبلاً به همايش "همايش علل بحران زاينده رود در اصفهان" ارائه شده است.
پي نوشت
1- عضو هيأت علمي دانشگاه صنعتي اصفهان
1- ابودلف، سفرنامه ابودلف در ايران، ترجمه ي ابوالفضل طباطبائي.
2- ابي خرداد، المسالک و الممالک، ترجمه ي دکتر قره چانلو، حسين، تهران، نشر نو، 1370، ص 2.
3- ابن حوقل، صورء الارض (سفرنامه ي ابن حوقل)، شعار، جعفر، تهران، اميرکبير، 1366، ص 365.
4- بلوک ماربين، همان بخش سده (مخلص سه يا ده يا همايون شهر سابق و خميني شهر فعلي) در غرب اصفهان است.
5- بيروني، ابوريحان، آثار الباقيه، ترجمه ي اکبر داناسرشت، تهران، اميرکبير، 1363، ص 335، 337، 336.
6- تاورنيه، ژان باتيست، سفرنامه ي تاورنيه، ترجمه ي ابوتراب نوري، تهران، انتشارات کتابخانه صنائي، چاپ چهارم، 1369.
7- جناب، ميرسيد علي، الاصفهان، چاپ سنگي، مطيعه ي فرهنگ و اصفهان، 1304، ص 148.
8- حسيني ابري، حسن، زاينده رود از چشمه تا مرداب، انتشارات شهرداري اصفهان، 1379.
9- خاتون آبادي، احمد، جنبه هايي از توسعه ي پايدار: از انديشه تا کنش، انتشارات جهاد دانشگاهي صنعتي اصفهان، 1383.
10- ديولافرا، مادام ژان، سفرنامه ديولافرا، ترجمه ي قره وشي، تهران، انتشارات دانشگاه تهران، 1334.
11- دلاواله پيترو، نقل در فلسفي، نصراله، زندگاني شاه عباس اول، تهران، انتشارات دانشگاه تهران، 1345.
12- روح الاميني، محمود، آئين ها و جشن هاي کهن در ايران امروز، تهران، آگاه، 1376.
13- شاردن، ژان، سفرنامه ي شاردن، ترجمه ي حسين عريضي، به کوشش مرتضي تيموري، اصفهان، نشر گل ها، 1379.
14- ضياء شهابي، مهرنوش، زنده باد زاينده رود (کتاب دوم)، تهران، انتشارات شرکت انتشارات فني ايران، 1385.
15- قبادياني، ناصرخسرو، گزيده ي سفرنامه ي ناصرخسرو، تهران، شرکت چاپ و انتشارات علمي، چاپ اول، 1370.
16- هولستر، ارنست، ايران در 113 سال پيش، ترجمه ي محمد قاسمي، تهران، وزارت فرهنگ و هنر، 1355.
منبع:نشريه دانش نما 175 - 174
/ن