پيشرفت روز افزون اسلام قريش را سخت ناراحت كرده بود روزى نبود كه گزارشى درباره گرايش فردى از قبيله به آنان نرسد و از اين جهت شعله غضب در درون آنها زبانه مىكشيد. فرعون مكه ابوجهل روزى، در محفل قريش چنين گفت: شما اى گروه قريش مىبينيد كه محمّد چگونه دين ما را بد مىشمرد و به آيين پدران ما و خدايان آنها بد مىگويد و مارا بيخرد قلمداد مىنمايد. به خدا سوگند فردا در كمين او مىنشينم و سنگى را در كنار خود مىگذارم و هنگامى كه محمّد سر به سجده مىگذارد
پيشرفت روز افزون اسلام قريش را سخت ناراحت كرده بود روزى نبود كه گزارشى درباره گرايش فردى از قبيله به آنان نرسد و از اين جهت شعله غضب در درون آنها زبانه مىكشيد. فرعون مكه ابوجهل روزى، در محفل قريش چنين گفت: شما اى گروه قريش مىبينيد كه محمّد چگونه دين ما را بد مىشمرد و به آيين پدران ما و خدايان آنها بد مىگويد و مارا بيخرد قلمداد مىنمايد. به خدا سوگند فردا در كمين او مىنشينم و سنگى را در كنار خود مىگذارم و هنگامى كه محمّد سر به سجده مىگذارد سر او را با آن مىشكنم. فرداى آن روز رسول خدا براى نماز وارد مسجد الحرام شد و ميان ركن يمانى و حجر الاسود براى نماز ايستاد. گروهى از قريش كه از تصميم ابوجهل آگاه بودند به فكر فرو رفته بودند كه آيا ابوجهل در اين مبارزه پيروز مىگردد يا نه؟ پيامبر سر به سجده نهاد دشمن ديرينه او از كمينگاه برخاست و نزديك پيامبر آمد ولى چيزى نگذشت كه رعب عجيبى در دل او پديد آمد لرزان و ترسان با چهره پريده به سوى قريش برگشت همه جلو دويدند و گفتند چه شد اباحكم؟ وى با صداى بسيار ضعيف كه حاكى از ترس و اضطراب او بود گفت منظرهاى در برابرم مجسم گشت كه در تمام عمرم نديده بودم از اين جهت از تصميم خود منصرف گشتم. جاى گفتگو نيست كه نيرويى غيبى به فرمان خدا به كمك برخاسته و چنين منظرهاى را بوجود آورده بود. وجود پيامبر را طبق وعده قطعى الهى إنّا كَفَيْناكَ الْمُسْتَهْزِئينَ (15حجر/95) ما تو را از [شر] ريشخندكنندگان كفايت [و حمايت] مىكنيم. ما از شر مسخره كنندگان تو را نگاه مىداريم از گزند دشمنان حفظ كرده است.
قرآن و افشاگرى عليه دو منافق
پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله همراه جمعى از مهاجران و انصار در مسجد النبى نشسته بودند، ناگاه على عليه السّلام وارد مسجد شد، حاضران به احترام او برخاسته و به گرمى از او استقبال نمودند، تا اين كه حضرت در جايگاه خود كه در محضر پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله بود نشست. در اين ميان دو نفر از حاضران كه متهم به نفاق بودند، با هم در گوشى صحبت مىكردند، رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله وقتى كه آنها را ديد، دريافت كه چرا آهسته با هم حرف مىزنند، به طورى خشمگين شد كه آثار خشم در چهرهاش ظاهر گرديد، سپس فرمود: سوگند به آن كسى كه جانم در دست او است، داخل بهشت نمىشود مگر كسى كه مرا دوست بدارد. آگاه باشيد: دروغگو است كسى كه گمان كند مرا دوست دارد ولى اين شخص (اشاره به على بن ابيطالب عليه السّلام) را دشمن دارد. در اين هنگام دست على عليه السّلام در دست پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله بود و اين آيه نازل گرديد. يا أيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا إذا تَناجَيْتُمْ فَلا تَتَناجَوْا بِاْلإِثْمِ وَ الْعُدْوانِ وَ مَعْصِيَةِ الرَّسُولِ وَ تَناجَوْا بِالْبِرِّ وَ التَّقْوى وَ اتَّقُوا اللَّهَ الَّذى إلَيْهِ تُحْشَرُونَ (58مجادله/9) اى مؤمنان چون رازگويى كنيد، به قصد گناه و ستمكارى و نافرمانى از پيامبر نجوا مكنيد، و به قصد نيكى و تقوا نجوا كنيد، و از خداوندى كه نزد او محشور مىگرديد پروا كنيد. اى كسانى كه ايمان آوردهايد، هنگامى كه رازگويى مىكنيد به گناه تعدى و معصيت رسول، رازگويى نكنيد ...1