عدالت در دولت نبوی (1)
چکیده :
کلمات کلیدی : عدالت اجتماعی، عدالت اقتصادی، عدالت سیاسی، عدالت حقوقی، حکومت دینی، مدینةالنبی.
پیدایش دغدغه زندگی عادلانه، همزاد زندگی اجتماعی بشر است و به همین دلیل مهمترین مسئله او هنگام اندیشه ورزی درخصوص مسائل اجتماعی بوده است. از این رو در دستگاههای فکری که شکل مییافتند، عدالت اجتماعی جایگاه ویژهای داشته است. با این حال علی رغم اشتراک منظومههای مختلف فکری در پرداختن به مسئله عدالت، هر کدام از آنها تعریف خاصی از آن را مطرح ساختهاند.این تفاوتها به اختلاف جهانبینیها باز میگردد. عدالت اجتماعی به تعداد حوزههای اجتماعی قابل تفکیک است. بنابراین تحت مقوله کلی عدالت اجتماعی، عدالت اقتصادی، عدالت سیاسی و عدالت حقوقی از یکدیگر قابل تفکیک هستند. این پژوهش درصدد پاسخ به این پرسشها است که کدام یک از حوزههای عدالت اجتماعی، در سیره نبوی، مهمتر و به عبارتی زیر بناییتر از دیگر حوزههاست؟ تعریف هر کدام از این گونهها چیست و چگونه و با چه وسیلهای میتوان بدان دست یافت؟ وظیفه حاکمیت در قبال اجرای این عدالت چیست؟ پیامبر اسلامصلی الله علیه وآله بنیانهای حکومت دینی در مدینه را بر ایجاد قسط و برپایی عدالت گذاردند. که پیش از آن در شبه جزیره سابقه نداشت. پیامبر اسلام بر مبنای جهان بینی توحیدی خود با تشکیل حکومتی براساس آموزههای اسلامی، با هر گونه بی عدالتی در حوزههای مختلف اجتماعی به مقابله برخاستند. در این پژوهش مجموعه بیانات و اقدامات حضرت در این خصوص به صورت مستند ذکر و تحلیل شده است.
عدالت از چالشهای عمده پیش روی بشر از آغاز حیات اجتماعیاش، چه در وجه نظری و چه در بعد عملی، بوده است. این مواجهه را چه این که در اثر خواست «به زیستن» او بدانیم، چه در ارتباط با محدودیت امکانات زندگی و فرصتهای اجتماعی یا تحت تأثیر تفاوت در تواناییها و استعدادهای افراد، یا جملگی این عوامل را مورد توجه داشته باشیم، نافی نگرشها و دیدگاههای متفاوت و بعضاً متعارضی که در پاسخ به این چالش، شکل یافته، نیست. این تفاوتها و تعارضها بیش از همه براساس ارزشهای فکری متنوع قابل تفسیر است. در میان این نگرههای مختلف و پاسخهای متفاوت به تعریف عدالت، در منظومه فکری اسلام، که هدایت بشر را سرلوحه آموزههای خود قرار داده است، رویکرد ویژهای را به این بحث میتوان یافت. پیامبر اسلامصلی الله علیه وآله با محوریت قرآن،1 افق جدیدی را در پاسخ به این مسئله اساسی بشر گشوده است که برای همه ابعاد وجودی انسان در تمامی اعصار،2 راهگشا خواهد بود.
تعریف عدالت
اوّل این که عدالت ناظر به دو جنبه سلبی و اثباتی است. عدالت در وجه سلبی به معنای ضد ظلم و جور آمده است و در معنای ایجابی به وضعیت خاصی که به آن عادلانه گفته میشود، اشاره دارد که این وضعیت باید ایجاد شود.
دوم این که با توجه به ابهام و کلیگویی این تعاریف، در مورد تعریف دقیق و معین کردن حدود آن و مباحث محتوایی و ماهوی، اختلاف وجود دارد که بیش از همه محل نزاع در این خصوص به حوزه فلسفه بازمیگردد. از این رو مفهوم عدالت، اساسیترین مفهوم در فلسفه اخلاق، فلسفه سیاست و فلسفه حقوق8 شده است. پرسشهای گوناگون درباره رفتار و شیوه درست زندگی در سطوح فردی، جمعی و سیاسی ، ایجاد تعادل میان اهداف زندگی انسان مانند شادی ، رفاه ، فضیلت و معرفت و نیز ایجاد تعادل میان تمایلات و غایات خصوصی و عمومی ، همگی ذیل مفهوم کلی عدالت قرار میگیرند. با این وجود، مبحث عدالت، بحثی صرفاً نظری نیست ، بلکه اساساً معطوف به عمل است و در همین معنا با مقولات و مفاهیمی همخانواده و همبسته چون برابری، اخلاق، قانون، انصاف و آزادی درمیآمیزد. به عبارت دیگر، اگر در حوزه نظری مقوله عدالت تا حدی از این مقولات قابل تفکیک است ، در حوزه عمل این کار اصلاً ممکن نیست. از این رو مفهوم عدالت در معنای گسترده آن با همه مفاهیم و ارزشهایی که برای انسان گرامی و ارجمند است، پیوندی ناگسستنی دارد.9 بنابراین شریعت و تعالیم دینی بهخصوص ادیانی که داعیه ارائه تعالیم خود در زندگی اجتماعی را دارند ، در حوزه عدالت اجتماعی بر مبنای نوع جهانبینی و انسانشناسی خود، مباحث خاص خویش را مطرح میکنند. در واقع یکی از مهمترین مباحث موجود در حوزه مفهومی عدالت اجتماعی، تبیین این مفهوم در عرصههای مختلف حیات اجتماعی بشر است. اقتصاد عادلانه، سیاست عادلانه و اجتماع عادلانه از حوزههایی است که میتوان در این عرصه پی گرفت.
چنانکه گفته شد، عدالت از چالشانگیزترین مسائل در حوزه حیات اجتماعی انسان است و منشأ برداشتها و دیدگاههای متفاوتی گردیده است. در این بین، پیامبر اسلام صلی الله علیه وآله در مجموعه آموزههای دینی،10 تعریف خاصی از عدالت در هر کدام از این ساحتها را ارائه کردند که با تکیه بر مبانی اسلامی، شکلبندی و محتوای خاص خود را مطرح میسازد.
مبانی عدالت نبوی
1. همانگونه که در بحث تعریف عدالت اشاره شد، مفهوم محوری در عدالت ، تعیین حقوق و حدود است. نکته حایز اهمیت در بینش دینی آن است که مبنا و منشأ حقانیت و عدالت را به دستورها و شرایع دینی ارجاع میدهد؛ دستورهای الهی است که تعیین میکند «حق»، به عنوان زیربنای تعریف عدالت، چیست. بر این اساس اگر رفتارهای انسانی براساس حقوق و حدودی که در نظام تشریع الهی وضع شده است، تنظیم شود، عادلانه خواهد بود؛ زیرا « انّ اللّه یأمر بالعدل»12 و «العدل حیاة الاحکام».13 استاد مطهری درباره نقش و مرتبت «عدل» در اسلام مینویسد:
در قرآن، از توحید گرفته تا معاد ، و از نبوت گرفته تا امامت و زعامت و از آرمانهای فردی گرفته تا هدفهای اجتماعی، همه بر محور عدل استوار شده است. عدل قرآن ، همدوش توحید ، رکن معاد ، هدف تشریع نبوت ، فلسفه زعامت و امامت، معیار کمال فرد و مقیاس سلامت اجتماع است. عدل قرآن ، آنجا که به توحید یا معاد مربوط میشود به نگرش انسان به هستی و آفرینش شکل خاص میدهد؛ به عبارت دیگر ، نوعی «جهانبینی» است؛ آنجا که به نبوت و تشریع و قانون مربوط میشود، یک «مقیاس» و «معیار» قانونشناسی است؛ و به عبارت دیگر جای پایی است برای عقل که در ردیف کتاب و سنت قرار گیرد و جزء منابع فقه و استنباط به شمار آید. آنجا که به امامت و رهبری مربوط میشود یک «شایستگی» است، آنجا که پای اخلاق به میان میآید « آرمانی انسانی» است، و آنجا که به اجتماع کشیده میشود یک «مسئولیت» است.14
در قرآن، عدل به مثابه اصلی اساسی تلقی میگردد که خلقت هستی بر پایه آن صورت گرفته است، تدبیر امور عالم براساس آن تحقق مییابد و کتب آسمانی و بیان شرع بر مبنای آن و در جهت تحقق آن است.15 همانطور که قرآن میفرماید: «و تمت کلمة ربک صدقاً و عدلاً لا مبدل لکلماته».16
2. تربیت انسان، مقدمه و پیشنیاز هرگونه اصلاح است؛ همانگونه که رسول صلی الله علیه وآله حرکت و دعوت خود را از تربیت انسانها آغاز کرد و به جامعهسازی و دولتسازی رسید. در بینش نبوی ، زیربنای هرگونه اصلاح و تغییر، تحول در درون انسانهاست که این خود میتواند منشأ و مبدأ تحولات بیرونی قرار گیرد. «انّا ارسلنَا رُسُلنَا بالبیّنَاتِ و انزلنَا معَهمُ الکتابَ و المیزانَ لِیقومَ النّاسُ بالقسطِ».17 بر این مبنا هدف اصلی از ارسال پیامبران و دستورهای الهی، برپایی قسط است؛ اما این اقامه قسط میباید به وسیله خود انسانها (لِیَقُومَ) صورت گیرد که در واقع به پاداشتن و اجرای فرمانهای الهی است.18
با بیعت عَقَبه در واپسین ایام حضور پیامبر در مکه، نهال دولت اسلامی در دل و جان تنی چند از مردم یثرب (نخستین انصار) غرس شد.19 این گروه و پس از آن مبلغانی که پیامبر برای مردم یثرب اعزام کردند ، مقدمات رویش معارف دین در بین اهالی یثرب را پیریزی کردند. پس از هجرت ، اولین کار پیامبر ساختن جامعهای تازه بود: جامعهای نمونه، عاری از جاهلیت و منزه از مفاسد حیات قریش و مکه.20 تأسیس چنین جامعهای با عادات و رسوم گذشته ناسازگار بود و دشواری بسیار داشت. در این جامعه جدید، دین بهعنوان اصل مبنای پیوند مطرح شد و خویشاوندی و پیوندهای کهن تقریباً کمرنگ شد.21
ارتباط معرفت دینی با جامعهسازی دینی را شهید صدر اینگونه تشریح میکند: ایشان در تحلیل عناصر جامعه، با استناد به آیه خلافت22، سه عنصر را ذکر مینماید: 1. انسان، 2. زمین یا بهطور کلی طبیعت، 3. پیوند معنوی که انسان را از یک سو با زمین و با طبیعت و از سوی دیگر با انسان های دیگر ، بهعنوان برادر ، مرتبط می سازد. دو عنصر اول و دوم، در همه جوامع ثابت است ، اما مسئله «پیوند» و « ارتباط» میان انسانها با یکدیگر و با طبیعت، در هر جامعهای میتواند متفاوت باشد و این به عنصر چهارم و رکن بیرونی جامعه ، یعنی خدا ، بستگی دارد که عمل تعیین جانشین در زمین را انجام داده است. اگر انسان مسئولیت جانشینی را آنچنان که او میخواهد به جا آورد ، عنصر سوم جامعه یعنی «پیوند و ارتباط» شکل میگیرد و برادری، صلح، آرامش ، عدالت و برابری تحقق می یابد. اما اگر انسان خود را در برابر خداوند مسئول و متعهد نداند، به هر کس مسلط شود، رابطهاش با آن فرد، رابطه حاکم و محکوم خواهد بود و به هر چیز دست یابد، رابطهاش با آن چیز رابطه مالک و مملوک خواهد بود. در نتیجه، سرکشی، استثمار ، استعمار و استکبار حاکم خواهد شد.23 همچنین شهید صدر از آیه شریفه «إنّ الله لا یغیّر ما بقوم حتی یغیِّروا ما بأنفسهم» استفاده میکند که تغییر یک یا چند فرد کافی نیست، بلکه تغییر محتوای باطنی و روانی یک ملت است که می تواند پایه و اساس تغییرات روبنایی حرکتهای تاریخ باشد.24 با استفاده از چارچوب نظری وبر نیز میتوانیم بگوییم پیامبر اسلامصلی الله علیه وآله با ایجاد تغییر در باورهای اعراب تمدن جدیدی را پایهگذاری کرد.25
3. بنا بر آنچه گفته شد، در بینش دینی، منشأ حق و عدالت ، دستورها و شرایع دینی است و نیز مبدأ تحولات، تغییر نگرش انسان است. برای این منظور شرایع دینی که ناظر به سه حوزه فرد، جامعه و حکومت است نیز عدالت را در این سه سطح دنبال میکنند و سلسله مراتب انسان عادل، جامعه عادل و حکومت عادل را شکل میدهند؛ بهعبارت دیگر، در بینش دینی، انسان عادل است که میتواند جامعه عادل را بسازد و جامعه عادل، حکومت عادل را تشکیل میدهد. با این رویکرد، نقش دولت در تحقق عدالت اجتماعی به کمترین حد ممکن کاهش مییابد، چرا که افراد در عرصه روابط اجتماعی، هر کدام اصلاحگران اجتماعی هستند و خود در پی تحقق عدالت.26 علاوه بر این، کنترل و نظارت بر جنبههایی از اجرای عدالت که در حیطه وظایف دولت قرار دارد نیز توسط همین بدنه قوی اجتماعی صورت خواهد گرفت. بر اساس نظریات فرهنگ گرا، پس از آن که فکر، اندیشه و باور انسان تغییر کرد، رفتار و کردار او نیز تغییر خواهدکرد؛ لذا تغییر در محتوای باطنی انسانها، عاملی سرنوشتساز به شمار میآید.27 در این نگره، توسعه حقیقی آن است که انسانها توسعه پیدا کرده باشند. اگر انسانها به توسعه و تعالی برسند، خود به وظایفشان عمل خواهند کرد و نیازی به بسیاری از نهادهای اجتماعی نیست. در یک جامعه تعالی یافته اسلامی، کمبود نیرویانتظامی (و نه نظامی) علامت توسعه و تعالی است، چون انسانها به خاطر کنترل درونی (تقوا)، خود تخلف نمیکنند. اما در یک جامعه توسعه یافته، از نظر مادی، افزایش نیروهای انتظامی علامت توسعه است، چون انسانها وقتی به کنترلهای درونی مجهز نیستند، طبیعی است که باید از بیرون کنترل شوند.28
بسیاری از تعالیم دینی در جهت تحقق عدالت در سطح فرد و در سطح جامعه اسلامی وضع شدهاند و بخشی از فرمایشهای پیامبر در جایگاه مربی و مبلغ پیام الهی در خصوص عدالت به این دو حوزه مربوط میشود و مباحث عدالت در دولت نبوی آن دسته از فرمایشهای ایشان هستند که به عنوان حاکم دولت دینی به آن امر فرمودهاند.
4. از آنجا که برپایی عدالت در واقع اجرای دستورها و شرایع الهی است که برای رستگاری بشر وضع شده است، مقوله عدالت در بینش نبوی اهمیت ویژهای مییابد ، بهطوری که پیامبر اکرم بیانات متعددی در ضرورت برپایی عدالت دارند. آن حضرت میفرمایند: «یک ساعت به عدالت رفتار کردن ، از هفتاد سال عبادتی که در روزهای آن روزه و شب های آن احیا داشته باشید بهتر است».29 در روایتی دیگر نیز میفرمایند: «عمل یک روز رهبر و مسئوولان که میان مردم به عدالت رفتار کنند، از عمل پنجاه سال کسی که در میان اهل و عیال خود مشغول عبادت باشد بهتر است». بر همین مبناست که حضرتصلی الله علیه وآله در اجرا و برپایی عدالت به هیچ وجه حاضر به کوتاهی نبودند30 و با تشکیل حکومت، به دنبال برپایی عدالت در همه ساحتهای زندگی بشری بودند.
با توجه به این مبانی، عدالت در دولت نبوی را میتوان در ساحتهای مختلف اجتماعی بررسی کرد.
ادامه دارد ...
پي نوشت ها:
*. کارشناسی ارشد علوم سیاسی.
1. «کتَابٌ أنزَلنَاهُ إلیکَ لِتُخرِجَ النّاسَ مِنَ الظّلماتِ إلی النّورِ بإذنِ ربّهم إلی صراطِ العَزیزِ الحمیدِ». ابراهیم (14) آیه 1.
2. «مَا کانَ محمدٌ ابا احدٍ من رجالکم و لکن رسولَ اللهِ و خاتمَ النبیّینَ». احزاب (33) آیه 40.
3. ابن منظور، لسان العرب؛ ابن فارض، معجم مقاییس اللغه.
4. «اعطاء کلّ ذی حقٍّ حقّه».
5. موسوعه السیاسه، ج4، ص18.
6. احمد واعظی، برگرفته از نشست تخصصی پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی، 1/11/1384.
7. سید صادق حقیقت، «اصول عدالت سیاسی»، مجله نقد و نظر، سال سوم، ش 2 و 3، ص368.
8. بهطور کلی پرسش درباره عدالت، جامعترین پرسشی است که درباره آن حوزههای معرفتی گوناگونی چون فلسفه اخلاق، فلسفه سیاست و فلسفه حقوق، تکوین یافتند. از این منظر عدالت در رفتار فردی، موضوع فلسفه اخلاق، عدالت در حوزه قضا و داوری، موضوع فلسفه حقوق و عدالت در توزیع قدرت و امتیازات اجتماعی و اقتصادی، موضوع فلسفه سیاست قرار دارند. جایگاه اصلی طرح مسئله عدالت و انصاف در حوزه فلسفه اخلاق است که موضوع کلی آن ماهیت عمل درست است و فلسفه سیاست و فلسفه حقوق تنها دامنه بحث را گستردهتر کرده و به حوزه روابط مختلف بین افراد و بین دولت و شهروندان تسری میبخشند. حسین بشیریه، «دیباچهای بر فلسفه عدالت»، نشریه ناقد، سال اول، شماره اول (اسفند 82) ص11.
9. همان، ص 11.
10. منظور کتاب و سنت است.
11. برای مطالعه بیشتر، ر . ک: صفایی حائری، علی، از معرفت دینی تا حکومت دینی (قم: لیلةالقدر، 1382) ص12.
12. نحل (16) آیه 90. همچنین آیه شریفه «قل امر ربی بالقسط». اعراف (7) آیه 29.
13. محمد بن محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج 8، ص 267؛ محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج 75، ص 353؛ تفسیر نور الثقلین، ج 5، ص 243.
14 مرتضی مطهری، عدل الهی، ص38.
15. محمدحسین جمشیدی، نظریه عدالت، پژوهشکده امام خمینی و انقلاب اسلامی (تهران: 1380)، ص104.
16. انعام (6) آیه 115.
17. حدید (57) آیه 25.
18. ر . ک: محمدحسین طباطبایی، تفسیر المیزان، ذیل این آیه شریفه؛ علی صفایی، صراط (قم: لیلةالقدر، 1381) ص75-76.
19. هادی عالمزاده، استقرار و تحکیم خلافت در مدینه، برگرفته از سایت «شارح».
20. عبدالحسین زرینکوب، بامداد اسلام، برگرفته از سایت «تبیان».
21. همان.
22. بقره (2) آیه 30.
23. سید محمدباقر صدر، سنتهای تاریخ در قرآن، ترجمه سیدجمال موسوی اصفهانی (انتشارات اسلامی، بیتا) ص184.
24. ناصر جهانیان، جایگاه دولت در اقتصاد اسلامی، برگرفته از سایت «شارح» (معاونت پژوهشی دفتر تبلیغات اسلامی).
25. نجف لکزایی، «پیامبر اسلامصلی الله علیه وآله و شیوه گذر از جامعه جاهلی به جامعه اسلامی: به سوی یک نظریه توسعه»، تاریخ اسلام، ش 1، (بهار 1379).
26. «کلکم راع و کلکم مسوول عن رعیته؛ همه شما چوپانید و همهتان در برابر رعیت خود مسئول میباشید». سیوطی، الجامع الصغیر، ص95.
27. نجف لکزایی، پیشین.
28. همان .
29. «عدل ساعه خیر من عباده سبعین سنه قیام لیلها و صیام نهارها»، آمدی، شرح غررالحکم، ج2، ص30؛ میرزا حسین نوری، مستدرک الوسائل، ج11، ص319.
30. ر . ک: مصطفی دلشاد تهرانی، اصل عدالت اجتماعی.
/ن