عدالت در دولت نبوی (1)

پیدایش دغدغه زندگی عادلانه، همزاد زندگی اجتماعی بشر است و به همین دلیل مهم‏ترین مسئله او هنگام اندیشه ورزی درخصوص مسائل اجتماعی بوده است. از این رو در دستگاه‏های فکری که شکل می‏یافتند، عدالت اجتماعی جایگاه ویژه‏ای داشته است. با این حال علی رغم اشتراک منظومه‏های مختلف فکری در پرداختن به مسئله عدالت، هر کدام از آنها تعریف خاصی از آن را مطرح ساخته‏اند.این تفاوت‏ها به اختلاف جهان‏بینی‏ها باز می‏گردد. عدالت اجتماعی به تعداد حوزه‏های اجتماعی قابل
يکشنبه، 6 تير 1389
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
عدالت در دولت نبوی (1)
عدالت در دولت نبوی (1)
عدالت در دولت نبوی (1)

نویسنده : روح الله دهقانی




چکیده :

پیدایش دغدغه زندگی عادلانه، همزاد زندگی اجتماعی بشر است و به همین دلیل مهم‏ترین مسئله او هنگام اندیشه ورزی درخصوص مسائل اجتماعی بوده است. از این رو در دستگاه‏های فکری که شکل می‏یافتند، عدالت اجتماعی جایگاه ویژه‏ای داشته است. با این حال علی رغم اشتراک منظومه‏های مختلف فکری در پرداختن به مسئله عدالت، هر کدام از آنها تعریف خاصی از آن را مطرح ساخته‏اند.این تفاوت‏ها به اختلاف جهان‏بینی‏ها باز می‏گردد. عدالت اجتماعی به تعداد حوزه‏های اجتماعی قابل تفکیک است. بنابراین تحت مقوله کلی عدالت اجتماعی، عدالت اقتصادی، عدالت سیاسی و عدالت حقوقی از یکدیگر قابل تفکیک هستند. این پژوهش درصدد پاسخ به این پرسش‏ها است که کدام یک از حوزه‏های عدالت اجتماعی، در سیره نبوی، مهم‏تر و به عبارتی زیر بنایی‏تر از دیگر حوزه‏هاست؟ تعریف هر کدام از این گونه‏ها چیست و چگونه و با چه وسیله‏ای می‏توان بدان دست یافت؟ وظیفه حاکمیت در قبال اجرای این عدالت چیست؟ پیامبر اسلام‏صلی الله علیه وآله بنیان‏های حکومت دینی در مدینه را بر ایجاد قسط و برپایی عدالت گذاردند. که پیش از آن در شبه جزیره سابقه نداشت. پیامبر اسلام بر مبنای جهان بینی توحیدی خود با تشکیل حکومتی براساس آموزه‏های اسلامی، با هر گونه بی عدالتی در حوزه‏های مختلف اجتماعی به مقابله برخاستند. در این پژوهش مجموعه بیانات و اقدامات حضرت در این خصوص به صورت مستند ذکر و تحلیل شده است.
کلمات کلیدی : عدالت اجتماعی، عدالت اقتصادی، عدالت سیاسی، عدالت حقوقی، حکومت دینی، مدینةالنبی.
پیدایش دغدغه زندگی عادلانه، همزاد زندگی اجتماعی بشر است و به همین دلیل مهم‏ترین مسئله او هنگام اندیشه ورزی درخصوص مسائل اجتماعی بوده است. از این رو در دستگاه‏های فکری که شکل می‏یافتند، عدالت اجتماعی جایگاه ویژه‏ای داشته است. با این حال علی رغم اشتراک منظومه‏های مختلف فکری در پرداختن به مسئله عدالت، هر کدام از آنها تعریف خاصی از آن را مطرح ساخته‏اند.این تفاوت‏ها به اختلاف جهان‏بینی‏ها باز می‏گردد. عدالت اجتماعی به تعداد حوزه‏های اجتماعی قابل تفکیک است. بنابراین تحت مقوله کلی عدالت اجتماعی، عدالت اقتصادی، عدالت سیاسی و عدالت حقوقی از یکدیگر قابل تفکیک هستند. این پژوهش درصدد پاسخ به این پرسش‏ها است که کدام یک از حوزه‏های عدالت اجتماعی، در سیره نبوی، مهم‏تر و به عبارتی زیر بنایی‏تر از دیگر حوزه‏هاست؟ تعریف هر کدام از این گونه‏ها چیست و چگونه و با چه وسیله‏ای می‏توان بدان دست یافت؟ وظیفه حاکمیت در قبال اجرای این عدالت چیست؟ پیامبر اسلام‏صلی الله علیه وآله بنیان‏های حکومت دینی در مدینه را بر ایجاد قسط و برپایی عدالت گذاردند. که پیش از آن در شبه جزیره سابقه نداشت. پیامبر اسلام بر مبنای جهان بینی توحیدی خود با تشکیل حکومتی براساس آموزه‏های اسلامی، با هر گونه بی عدالتی در حوزه‏های مختلف اجتماعی به مقابله برخاستند. در این پژوهش مجموعه بیانات و اقدامات حضرت در این خصوص به صورت مستند ذکر و تحلیل شده است.
عدالت از چالش‏های عمده پیش روی بشر از آغاز حیات اجتماعی‏اش، چه در وجه نظری و چه در بعد عملی، بوده است. این مواجهه را چه این که در اثر خواست «به زیستن» او بدانیم، چه در ارتباط با محدودیت امکانات زندگی و فرصت‏های اجتماعی یا تحت تأثیر تفاوت در توانایی‏ها و استعدادهای افراد، یا جملگی این عوامل را مورد توجه داشته باشیم، نافی نگرش‏ها و دیدگاه‏های متفاوت و بعضاً متعارضی که در پاسخ به این چالش، شکل یافته، نیست. این تفاوت‏ها و تعارض‏ها بیش از همه براساس ارزش‏های فکری متنوع قابل تفسیر است. در میان این نگره‏های مختلف و پاسخ‏های متفاوت به تعریف عدالت، در منظومه فکری اسلام، که هدایت بشر را سرلوحه آموزه‏های خود قرار داده است، رویکرد ویژه‏ای را به این بحث می‏توان یافت. پیامبر اسلام‏صلی الله علیه وآله با محوریت قرآن،1 افق جدیدی را در پاسخ به این مسئله اساسی بشر گشوده است که برای همه ابعاد وجودی انسان در تمامی اعصار،2 راهگشا خواهد بود.

تعریف عدالت‏

واژه «عدل» از نظر لغوی، در معانی مختلفی چون ضد یا نقیض جور، حکم به حق یا حدوسط وضع گردیده است. واژه «قسط» نیز به معنای عدل به کار رفته است.3 در معنای اصطلاحی، عدالت، به‏منزله اعطای حقوق، مراعات شایستگی‏ها، مساوات، توازن اجتماعی، بی طرفی و وضع بایسته قابلیت طرح دارد و به همین دلیل نمی‏توان از عدالت تعریفی جامع و خالی از ابهام به دست داد. سپردن حق هر صاحب حقی به خودش، احترام‏4 دقیق به شخص و حقوق او،5 اجرای یکسان قوانین،6 مساوات در برخورداری از مواهب طبیعی و امکانات اجتماعی‏7 و... تعاریف مختلفی است که از عدالت ارائه شده است. با توجه به این تعاریف دو نکته قابل توجه است:
اوّل این که عدالت ناظر به دو جنبه سلبی و اثباتی است. عدالت در وجه سلبی به معنای ضد ظلم و جور آمده است و در معنای ایجابی به وضعیت خاصی که به آن عادلانه گفته می‏شود، اشاره دارد که این وضعیت باید ایجاد شود.
دوم این که با توجه به ابهام و کلی‏گویی این تعاریف، در مورد تعریف دقیق و معین کردن حدود آن و مباحث محتوایی و ماهوی، اختلاف وجود دارد که بیش از همه محل نزاع در این خصوص به حوزه فلسفه بازمی‏گردد. از این رو مفهوم عدالت، اساسی‏ترین مفهوم در فلسفه اخلاق، فلسفه سیاست و فلسفه حقوق‏8 شده است. پرسش‏های گوناگون درباره رفتار و شیوه درست زندگی در سطوح فردی، جمعی و سیاسی ، ایجاد تعادل میان اهداف زندگی انسان مانند شادی ، رفاه ، فضیلت و معرفت و نیز ایجاد تعادل میان تمایلات و غایات خصوصی و عمومی ، همگی ذیل مفهوم کلی عدالت قرار می‏گیرند. با این وجود، مبحث عدالت، بحثی صرفاً نظری نیست ، بلکه اساساً معطوف به عمل است و در همین معنا با مقولات و مفاهیمی هم‏خانواده و همبسته چون برابری، اخلاق، قانون، انصاف و آزادی درمی‏آمیزد. به عبارت دیگر، اگر در حوزه نظری مقوله عدالت تا حدی از این مقولات قابل تفکیک است ، در حوزه عمل این کار اصلاً ممکن نیست. از این رو مفهوم عدالت در معنای گسترده آن با همه مفاهیم و ارزش‏هایی که برای انسان گرامی و ارجمند است، پیوندی ناگسستنی دارد.9 بنابراین شریعت و تعالیم دینی به‏خصوص ادیانی که داعیه ارائه تعالیم خود در زندگی اجتماعی را دارند ، در حوزه عدالت اجتماعی بر مبنای نوع جهان‏بینی و انسان‏شناسی خود، مباحث خاص خویش را مطرح می‏کنند. در واقع یکی از مهم‏ترین مباحث موجود در حوزه مفهومی عدالت اجتماعی، تبیین این مفهوم در عرصه‏های مختلف حیات اجتماعی بشر است. اقتصاد عادلانه، سیاست عادلانه و اجتماع عادلانه از حوزه‏هایی است که می‏توان در این عرصه پی گرفت.
چنان‏که گفته شد، عدالت از چالش‏انگیزترین مسائل در حوزه حیات اجتماعی انسان است و منشأ برداشت‏ها و دیدگاه‏های متفاوتی گردیده است. در این بین، پیامبر اسلام‏ صلی الله علیه وآله در مجموعه آموزه‏های دینی،10 تعریف خاصی از عدالت در هر کدام از این ساحت‏ها را ارائه کردند که با تکیه بر مبانی اسلامی، شکل‏بندی و محتوای خاص خود را مطرح می‏سازد.

مبانی عدالت نبوی‏

در بینش نبوی، در گستره حیات و عمر آدمی و برای احاطه بر مسائل آن، نه علم و تجربه، و نه عرفان و شهود او راه‏گشاست، بلکه بشر در این مرحله نیازمند آگاهی‏هایی است که روابط زندگی این حیات را با عوالم نامشهود نمایان سازد و در این گستره، طرح و برنامه مخصوص به خود را می‏طلبد. در این وسعت است که نیاز آدمی به دین مطرح می‏شود.11 بنابراین انسان، نیازمند هدایت دین در همه شؤون زندگی خود است. براساس این بینش، موارد ذیل قابل طرح است:
1. همان‏گونه که در بحث تعریف عدالت اشاره شد، مفهوم محوری در عدالت ، تعیین حقوق و حدود است. نکته حایز اهمیت در بینش دینی آن است که مبنا و منشأ حقانیت و عدالت را به دستورها و شرایع دینی ارجاع می‏دهد؛ دستورهای الهی است که تعیین می‏کند «حق»، به عنوان زیربنای تعریف عدالت، چیست. بر این اساس اگر رفتارهای انسانی براساس حقوق و حدودی که در نظام تشریع الهی وضع شده است، تنظیم شود، عادلانه خواهد بود؛ زیرا « انّ اللّه یأمر بالعدل»12 و «العدل حیاة الاحکام».13 استاد مطهری درباره نقش و مرتبت «عدل» در اسلام می‏نویسد:
در قرآن، از توحید گرفته تا معاد ، و از نبوت گرفته تا امامت و زعامت و از آرمان‏های فردی گرفته تا هدف‏های اجتماعی، همه بر محور عدل استوار شده است. عدل قرآن ، هم‏دوش توحید ، رکن معاد ، هدف تشریع نبوت ، فلسفه زعامت و امامت، معیار کمال فرد و مقیاس سلامت اجتماع است. عدل قرآن ، آن‏جا که به توحید یا معاد مربوط می‏شود به نگرش انسان به هستی و آفرینش شکل خاص می‏دهد؛ به عبارت دیگر ، نوعی «جهان‏بینی» است؛ آن‏جا که به نبوت و تشریع و قانون مربوط می‏شود، یک «مقیاس» و «معیار» قانون‏شناسی است؛ و به عبارت دیگر جای پایی است برای عقل که در ردیف کتاب و سنت قرار گیرد و جزء منابع فقه و استنباط به‏ شمار آید. آن‏جا که به امامت و رهبری مربوط می‏شود یک «شایستگی» است، آن‏جا که پای اخلاق به میان می‏آید « آرمانی انسانی» است، و آن‏جا که به اجتماع کشیده می‏شود یک «مسئولیت» است.14
در قرآن، عدل به مثابه اصلی اساسی تلقی می‏گردد که خلقت هستی بر پایه آن صورت گرفته است، تدبیر امور عالم براساس آن تحقق می‏یابد و کتب آسمانی و بیان شرع بر مبنای آن و در جهت تحقق آن است.15 همان‏طور که قرآن می‏فرماید: «و تمت کلمة ربک صدقاً و عدلاً لا مبدل لکلماته».16
2. تربیت انسان، مقدمه و پیش‏نیاز هرگونه اصلاح است؛ همان‏گونه که رسول‏ صلی الله علیه وآله حرکت و دعوت خود را از تربیت انسان‏ها آغاز کرد و به جامعه‏سازی و دولت‏سازی رسید. در بینش نبوی ، زیربنای هرگونه اصلاح و تغییر، تحول در درون انسان‏هاست که این خود می‏تواند منشأ و مبدأ تحولات بیرونی قرار گیرد. «انّا ارسلنَا رُسُلنَا بالبیّنَاتِ و انزلنَا معَهمُ الکتابَ و المیزانَ لِیقومَ النّاسُ بالقسطِ».17 بر این مبنا هدف اصلی از ارسال پیامبران و دستورهای الهی، برپایی قسط است؛ اما این اقامه قسط می‏باید به وسیله خود انسان‏ها (لِیَقُومَ) صورت گیرد که در واقع به پاداشتن و اجرای فرمان‏های الهی است.18
با بیعت عَقَبه در واپسین ایام حضور پیامبر در مکه، نهال دولت اسلامی در دل و جان تنی چند از مردم یثرب (نخستین انصار) غرس شد.19 این گروه و پس از آن مبلغانی که پیامبر برای مردم یثرب اعزام کردند ، مقدمات رویش معارف دین در بین اهالی یثرب را پی‏ریزی کردند. پس از هجرت ، اولین کار پیامبر ساختن جامعه‏ای تازه بود: جامعه‏ای نمونه، عاری از جاهلیت و منزه از مفاسد حیات قریش و مکه.20 تأسیس چنین جامعه‏ای با عادات و رسوم گذشته ناسازگار بود و دشواری بسیار داشت. در این جامعه جدید، دین به‏عنوان اصل مبنای پیوند مطرح شد و خویشاوندی و پیوندهای کهن تقریباً کمرنگ شد.21
ارتباط معرفت دینی با جامعه‏سازی دینی را شهید صدر این‏گونه تشریح می‏کند: ایشان در تحلیل عناصر جامعه، با استناد به آیه خلافت‏22، سه عنصر را ذکر می‏نماید: 1. انسان، 2. زمین یا به‏طور کلی طبیعت، 3. پیوند معنوی که انسان را از یک سو با زمین و با طبیعت و از سوی دیگر با انسان های دیگر ، به‏عنوان برادر ، مرتبط می سازد. دو عنصر اول و دوم، در همه جوامع ثابت است ، اما مسئله «پیوند» و « ارتباط» میان انسان‏ها با یکدیگر و با طبیعت، در هر جامعه‏ای می‏تواند متفاوت باشد و این به عنصر چهارم و رکن بیرونی جامعه ، یعنی خدا ، بستگی دارد که عمل تعیین جانشین در زمین را انجام داده است. اگر انسان مسئولیت جانشینی را آنچنان که او می‏خواهد به جا آورد ، عنصر سوم جامعه یعنی «پیوند و ارتباط» شکل می‏گیرد و برادری، صلح، آرامش ، عدالت و برابری تحقق می یابد. اما اگر انسان خود را در برابر خداوند مسئول و متعهد نداند، به هر کس مسلط شود، رابطه‏اش با آن فرد، رابطه حاکم و محکوم خواهد بود و به هر چیز دست یابد، رابطه‏اش با آن چیز رابطه مالک و مملوک خواهد بود. در نتیجه، سرکشی، استثمار ، استعمار و استکبار حاکم خواهد شد.23 همچنین شهید صدر از آیه شریفه «إنّ الله لا یغیّر ما بقوم حتی یغیِّروا ما بأنفسهم» استفاده می‏کند که تغییر یک یا چند فرد کافی نیست، بلکه تغییر محتوای باطنی و روانی یک ملت است که می تواند پایه و اساس تغییرات روبنایی حرکت‏های تاریخ باشد.24 با استفاده از چارچوب نظری وبر نیز می‏توانیم بگوییم پیامبر اسلام‏صلی الله علیه وآله با ایجاد تغییر در باورهای اعراب تمدن جدیدی را پایه‏گذاری کرد.25
3. بنا بر آنچه گفته شد، در بینش دینی، منشأ حق و عدالت ، دستورها و شرایع دینی است و نیز مبدأ تحولات، تغییر نگرش انسان است. برای این منظور شرایع دینی که ناظر به سه حوزه فرد، جامعه و حکومت است نیز عدالت را در این سه سطح دنبال می‏کنند و سلسله مراتب انسان عادل، جامعه عادل و حکومت عادل را شکل می‏دهند؛ به‏عبارت دیگر، در بینش دینی، انسان عادل است که می‏تواند جامعه عادل را بسازد و جامعه عادل، حکومت عادل را تشکیل می‏دهد. با این رویکرد، نقش دولت در تحقق عدالت اجتماعی به کمترین حد ممکن کاهش می‏یابد، چرا که افراد در عرصه روابط اجتماعی، هر کدام اصلاحگران اجتماعی هستند و خود در پی تحقق عدالت.26 علاوه بر این، کنترل و نظارت بر جنبه‏هایی از اجرای عدالت که در حیطه وظایف دولت قرار دارد نیز توسط همین بدنه قوی اجتماعی صورت خواهد گرفت. بر اساس نظریات فرهنگ گرا، پس از آن که فکر، اندیشه و باور انسان تغییر کرد، رفتار و کردار او نیز تغییر خواهدکرد؛ لذا تغییر در محتوای باطنی انسان‏ها، عاملی سرنوشت‏ساز به شمار می‏آید.27 در این نگره، توسعه حقیقی آن است که انسان‏ها توسعه پیدا کرده باشند. اگر انسان‏ها به توسعه و تعالی برسند، خود به وظایف‏شان عمل خواهند کرد و نیازی به بسیاری از نهادهای اجتماعی نیست. در یک جامعه تعالی یافته اسلامی، کمبود نیروی‏انتظامی (و نه نظامی) علامت توسعه و تعالی است، چون انسان‏ها به خاطر کنترل درونی (تقوا)، خود تخلف نمی‏کنند. اما در یک جامعه توسعه یافته، از نظر مادی، افزایش نیروهای انتظامی علامت توسعه است، چون انسان‏ها وقتی به کنترل‏های درونی مجهز نیستند، طبیعی است که باید از بیرون کنترل شوند.28
بسیاری از تعالیم دینی در جهت تحقق عدالت در سطح فرد و در سطح جامعه اسلامی وضع شده‏اند و بخشی از فرمایش‏های پیامبر در جایگاه مربی و مبلغ پیام الهی در خصوص عدالت به این دو حوزه مربوط می‏شود و مباحث عدالت در دولت نبوی آن دسته از فرمایش‏های ایشان هستند که به عنوان حاکم دولت دینی به آن امر فرموده‏اند.
4. از آن‏جا که برپایی عدالت در واقع اجرای دستورها و شرایع الهی است که برای رستگاری بشر وضع شده است، مقوله عدالت در بینش نبوی اهمیت ویژه‏ای می‏یابد ، به‏طوری که پیامبر اکرم بیانات متعددی در ضرورت برپایی عدالت دارند. آن حضرت می‏فرمایند: «یک ساعت به عدالت رفتار کردن ، از هفتاد سال عبادتی که در روزهای آن روزه و شب های آن احیا داشته باشید بهتر است».29 در روایتی دیگر نیز می‏فرمایند: «عمل یک روز رهبر و مسئوولان که میان مردم به عدالت رفتار کنند، از عمل پنجاه سال کسی که در میان اهل و عیال خود مشغول عبادت باشد بهتر است». بر همین مبناست که حضرت‏صلی الله علیه وآله در اجرا و برپایی عدالت به هیچ وجه حاضر به کوتاهی نبودند30 و با تشکیل حکومت، به دنبال برپایی عدالت در همه ساحت‏های زندگی بشری بودند.
با توجه به این مبانی، عدالت در دولت نبوی را می‏توان در ساحت‏های مختلف اجتماعی بررسی کرد.
ادامه دارد ...

پي نوشت ها:

*. کارشناسی ارشد علوم سیاسی.
1. «کتَابٌ أنزَلنَاهُ إلیکَ لِتُخرِجَ النّاسَ مِنَ الظّلماتِ إلی النّورِ بإذنِ ربّهم إلی صراطِ العَزیزِ الحمیدِ». ابراهیم (14) آیه 1.
2. «مَا کانَ محمدٌ ابا احدٍ من رجالکم و لکن رسولَ اللهِ و خاتمَ النبیّینَ». احزاب (33) آیه 40.
3. ابن منظور، لسان العرب؛ ابن فارض، معجم مقاییس اللغه.
4. «اعطاء کلّ ذی حقٍّ حقّه».
5. موسوعه السیاسه، ج‏4، ص‏18.
6. احمد واعظی، برگرفته از نشست تخصصی پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی، 1/11/1384.
7. سید صادق حقیقت، «اصول عدالت سیاسی»، مجله نقد و نظر، سال سوم، ش 2 و 3، ص‏368.
8. به‏طور کلی پرسش درباره عدالت، جامع‏ترین پرسشی است که درباره آن حوزه‏های معرفتی گوناگونی چون فلسفه اخلاق، فلسفه سیاست و فلسفه حقوق، تکوین یافتند. از این منظر عدالت در رفتار فردی، موضوع فلسفه اخلاق، عدالت در حوزه قضا و داوری، موضوع فلسفه حقوق و عدالت در توزیع قدرت و امتیازات اجتماعی و اقتصادی، موضوع فلسفه سیاست قرار دارند. جایگاه اصلی طرح مسئله عدالت و انصاف در حوزه فلسفه اخلاق است که موضوع کلی آن ماهیت عمل درست است و فلسفه سیاست و فلسفه حقوق تنها دامنه بحث را گسترده‏تر کرده و به حوزه روابط مختلف بین افراد و بین دولت و شهروندان تسری می‏بخشند. حسین بشیریه، «دیباچه‏ای بر فلسفه عدالت»، نشریه ناقد، سال اول، شماره اول (اسفند 82) ص‏11.
9. همان، ص 11.
10. منظور کتاب و سنت است.
11. برای مطالعه بیشتر، ر . ک: صفایی حائری، علی، از معرفت دینی تا حکومت دینی (قم: لیلةالقدر، 1382) ص‏12.
12. نحل (16) آیه 90. همچنین آیه شریفه «قل امر ربی بالقسط». اعراف (7) آیه 29.
13. محمد بن محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج 8، ص 267؛ محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج 75، ص 353؛ تفسیر نور الثقلین، ج 5، ص 243.
14 مرتضی مطهری، عدل الهی، ص‏38.
15. محمدحسین جمشیدی، نظریه عدالت، پژوهشکده امام خمینی و انقلاب اسلامی (تهران: 1380)، ص‏104.
16. انعام (6) آیه 115.
17. حدید (57) آیه 25.
18. ر . ک: محمدحسین طباطبایی، تفسیر المیزان، ذیل این آیه شریفه؛ علی صفایی، صراط (قم: لیلةالقدر، 1381) ص‏75-76.
19. هادی عالم‏زاده، استقرار و تحکیم خلافت در مدینه، برگرفته از سایت «شارح».
20. عبدالحسین زرین‏کوب، بامداد اسلام، برگرفته از سایت «تبیان».
21. همان.
22. بقره (2) آیه 30.
23. سید محمدباقر صدر، سنت‏های تاریخ در قرآن، ترجمه سیدجمال موسوی اصفهانی (انتشارات اسلامی، بی‏تا) ص‏184.
24. ناصر جهانیان، جایگاه دولت در اقتصاد اسلامی، برگرفته از سایت «شارح» (معاونت پژوهشی دفتر تبلیغات اسلامی).
25. نجف لک‏زایی، «پیامبر اسلام‏صلی الله علیه وآله و شیوه گذر از جامعه جاهلی به جامعه اسلامی: به سوی یک نظریه توسعه»، تاریخ اسلام، ش 1، (بهار 1379).
26. «کلکم راع و کلکم مسوول عن رعیته؛ همه شما چوپانید و همه‏تان در برابر رعیت خود مسئول می‏باشید». سیوطی، الجامع الصغیر، ص‏95.
27. نجف لک‏زایی، پیشین.
28. همان .
29. «عدل ساعه خیر من عباده سبعین سنه قیام لیلها و صیام نهارها»، آمدی، شرح غررالحکم، ج‏2، ص‏30؛ میرزا حسین نوری، مستدرک الوسائل، ج‏11، ص‏319.
30. ر . ک: مصطفی دلشاد تهرانی، اصل عدالت اجتماعی.

منبع: مجله علوم سیاسی ، پاییز 1385 - شماره 35




نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط