آرنولد. جوزف. توين بي (1)
آرنولد توين بي، (2) از سرشناس ترين نمايندگان معاصر فلسفله نظري يا جوهري تاريخ به شمار مي رود. او کوشيده است تا به کشف قوانين حاکم بر تاريخ بپردازد و کشف قوانين تاريخي را، به واسطه يافتن قوانين رشد و تکامل تمدن ها پي گرفته و با بررسي تطبيقي جوامع مختلف تاريخي به دنبال کشف قوانين حاکم بر فرآيند حرکتي تمدن ها بوده است. او بر خلاف خوش بيني هاي ماده گرايانه در نگرش خطي به تاريخ، گونه اي صبغه عرفاني و آرمان گرايي ديني را در قالب حرکت ادواري تاريخ جست وجو و دنبال کرده است. توين بي عرصه واقعي تحقيقات تاريخي را نه رويدادهاي فردي و زندگي خصوصي افراد در زمان ها و مکان ها مي داند و نه تاريخ دولت ها و سياستمداران، بلکه واحد مطالعه تاريخي يا حوزه معقول پژوهش تاريخي را واحد تمرين در نظر مي گيرد. توين بي با توجه به ترکيب ويژگي هاي مذهبي، جغرافيايي و تا حدودي مشخصه هاي سياسي «تمدن» را شايسته ترين واحد مطالعه تاريخي معرفي مي کند.
توين بي ابتدا بيست و يک و اندکي بعد بيست و شش گونه از اين تمدن هاي «مرتبط و نامرتبط با يکديگر» را مورد مطالعه تاريخي قرار ميدهد: تمدن غرب، دو تمدن ارتدکسي در ورسيه و خاور نزديک، تمدن ايراني، تمدن عربي، تمدن هندو، دو تمدن خاور دور. تمدن هلني، تمدن سرياني، تمدن هندي، تمدن چيني، تمدن مينوي، تمدن سومري، تمدن هيتي، تمدن بابلي، تمدن آندي، تمدن مکزيکي، تمدن يولاتک. تمدن مايايي، تمدن مصري به اضافه پنج تمدن ديگر مثل تمدن هاي «پلي نزي، اسکيو، نماديک، عثماني و اسپارت» که تحرک و پويايي خود را از دست دادند و از حرکت ماندند. (3)
توين بي به چگونگي تولد تمدن ها پرداخته و به مراحل رشد، شکوفايي و پويايي آنها توجه کرده و در صدد يافتن قاعده و قانوني براي سير تکوين و پيدايش تمدن ها بوده است او عوامل نژادي يا محيط جغرافيايي را از عوامل اصلي اين سير تکوين و پيدايش نمي داند. (4)
اصول نظري و کلان حاکم بر فلسفه نظري يا جوهري تاريخ و قانون مندي تاريخ توين بي
با ملاحظه و مطالعه ديدگاه هاي فلسفه نظري و يا جوهري تاريخ توين بي وديدگاه او در باب قانون مندي تاريخ اصول نظري و کلان حاکم بر نگرش تاريخي و قانو مندي تاريخ توين بي را مي توان در محورهاي زير خلاصه کرد:
1. تمدن؛ واحد مطالعه تاريخي در فلسفه نظري تاريخي توين بي
يکي از اصول کلان يا ارکان اصلي فلسفه نظري يا جوهري تاريخ توين بي، انتخاب تمدن به عنوان «واحد مطالعه تاريخي»است. موضوع يا عنوان مورد بررسي توين بي در فلسفه تاريخ و قانون مندي تاريخ، به نوع بشر به طور عام، نه ملت و نه طبقه اجتماعي است، بلکه تمدن، تنها واحد مطالعه تاريخي براي کشف قوانين تاريخي حاکم بر جوامع مي باشد. او تمدن را تنها واحد قابل درک در مطالعه تاريخي مي داند و از قانون حاکم بر تمدن ها، قانون حاکم بر کل تاريخ را استنباط و استخراج مي کند.(5) توين بي، برخلاف اکثر مورخان که حوزه مطالعاتي آنها در تاريخ و فلسفه تاريخ ملت هاست، به تمدن مي پردازد؛ زيرا وي بر اين باور است که تمدن فرآيند و جريان مشخصي دارد و رويکرد حرکتي آن مبتني بر يک نظم و قاعده معين است. از نظر توين بي تمدن ها داراي چرخه حياتي ثابت نيستند اما رويکرد و روند حرکتي آنها مشابهتي جدي با همديگر دارد. لذا ترجيح توين بي در انتخاب واحد تمدن در جريان مطالعات فلسفي تاريخ، تنها يک اتخاد روش گرايانه نيست، بلکه مبتتي بر اين است که روند حرکتي تمدن تحت قاعده است و براساس آن مي توان قانون مندي تاريخ را تحليل کرد.
2. رويکرد تجربي و استقرايي، روش مطالعه تاريخي تمدن ها
رويکرد و روشي که توين بي در عرصه مطالعات تاريخي براي کشف قوانين حاکم بر تمدن ها در پيش مي گيرد، رويکرد تجربي و استقرايي است. رويکردي که توين بي پذيرفت اين است که مسئله اي به نام تبيين وجود دارد و راه حل پاسخگويي به اين نوع تبيين، استواري فرضيه هاي تأييدپذيري بر مبناي روش استقرايي و تجربي است، تا بتواند از آزمون تجربي تاريخي پيش گفته بيرون آورد.توين بي همواره روش خود را روشي اساساً «استقرايي» مي شمرد و آن را رويکرد اساساً علمي در تحقيقات و مطالعات تاريخي خود قلمداد مي کند تا به واسطه آن، قوانين حاکم بر مراحل تاريخي تمدن ها را به دست آورد.(6)
3. الگوي چالش -پاسخ معيار قانون مندي تمدن و تاريخ
بنابر نظر توين بي، تمدن ها داراي چرخه هاي حياتي ثابتي نيستند، گرچه مراحل مشابهي را مي پيمايند. ويژگي هاي شاخص و وجه مميز اصلي تمدن ها پويايي و تحرک آنهاست؛ هر تمدن برخاسته از دل تمدن پيش از خود مي باشد. در پي ظهور و سر برآوردن يک نيروي معارض يا چالش تهديدکننده قدرتمند که ضرورتا واکنش يا پاسخ مناسب و خلّاقه جديدي را در پي دارد.چالش تمدن ساز مطلوب بايد آن چنان قدرتمند و عظيم باشد که بتواند پاسخي مناسب و جديد در پي داشته باشد. ولي نه آن قدر عظيم که کل ماهيت تمدن قبلي را به ورطه سقوط بکشاند. الگوي چالش - پاسخ نه تنها خاستگاه و منشا پيدايش تمدن ها، بلکه روند رشد و تکامل بعدي آنها را نيز تبيين مي کند؛ گرچه چالش هاي بعدي ممکن است عمدتا بر چالش هاي داخلي مبتني باشد نه چالش هاي خارجي. در الگوي چالش - پاسخ يا پيکار متقابل يا الگوي تهاجم - تدافع، سير تکوين و پيدايش تمدن ها به دو شرط زير وابسته است.
الف. وجود اقليتي خلاق در جامعه
ب. وجود محيطي نه چندان مساعد و مطلوب و نه چندان نامساعد و سخت
جوامعي که واجد چنين شرايطي باشند و در فرآيند الگوي چالش - پاسخ يا پيکار متقابل يا الگوي تهاجم - تدافع قرار گيرند، در قالب تمدني بزرگ جلوه گر مي شوند(7) جوامعي که فاقد دو شرط مذکور باشند و در فرآيند اين الگوي چالش- پاسخ قرار نگيرند، در سطح پاره تمدن يا مادون تمدن باقي مي مانند. از نظر توين بي وقتي تمدن در چنين شرايطي قرار مي گيرد، يعني محيط جغرافيايي نه چندان مساعد و نه چندان نامساعد و وجود گروه هاي اقليت خلاق، نتيجه چنين فرآيندي به وجود آمدن پيکار و پاسخ متقابل است که به تولد تمدن و رشد و پويايي آن مي انجامد. بنابراين به صورت دوراني هميشه بين اقليت خلاق و محيط جغرافيايي با شرايط گفته شده، درگيري و پيکار رخ مي دهد که اين درگيري و پيکار متقابل دوراني، به اقتضاي ماهيت خويش هميشه پاسخ جديد دريافت مي کند. اين روند بي وقفه ادامه دارد و از حرکت نمي ايستد و چنين روندي جامعه را در مسير مدنيت و تمدن قرار مي دهد. (8)
بنابراين از ديدگاه توين بي عامل حاکم بر سير و تکوين تمدن ها و قوانين حاکم برتاريخ، الگوي چالش - پاسخ يا الگوي تهاجم و تدافع و يا الگوي پيکار متقابل است که اين عامل در فرآيند جريان اقليت خلاق و محيط نه کاملاً مساعد و نه کاملاً نامساعد، موجب بروز و ظهور و پيدايش و ميرايش تمدن ها مي شود.
4. چگونگي و چرايي سقوط و انحطاط تمدن ها
چگونگي و چرايي سقوط و انحطاط تمدن ها از نظر توين بي، در واقع همان عامل و الگوي چالش - پاسخ يا پيکار متقابل مي باشد. تفاوت اساسي ميان مرحله رشد و مرحله انحطاط و فروپاشي تمدن ها تنها در يک نکته خلاصه مي شود و آن عبارت است از اينکه در مرحله رشد، جامعه به يک سلسله از پيکارها پاسخ هاي موفقيت آميز مي دهد. درحالي که در مرحله سقوط، انحطاط و فروپاشي، پاسخ جامعه به اين پيکارها، توأم با ناکامي است. در مرحله رشد تمدن ها، هر بار نوع پيکار و پاسخ ها متفاوت است، اما در مرحله فروپاشي تنها پاسخ ها متفاوت مي شود، ولي پيکارها بدون پاسخ باقي مي مانند. بنابراين با شکست و ناکامي قدرت اقليت خلاق و سرپيچي اکثريت جامعه از تبعيت اقليت حاکم و نبودن وحدت اجتماعي، تمدن به مرحله سقوط و انحطاط نزديک مي شود.توين بي دوره سقوط تمدن ها را مشتمل بر سه مرحله فرعي مي داند: الف. دوره انحطاط؛ ب. دوره فروپاشي؛ ج. دروه تجزيه و متلاشي شدن. فاصله زماني بين مرحله انحطاط و مرحله متلاشي شدن از نظر توين بي قرن ها و گاه هزاران سال طول مي کشد. (9)
بنابراين، ماهيت کلي انحطاط تمدن ها از نظر توين بي به پيکار متقابل اقليت خلاق جامعه و اکثريت جامعه و به نوع پاسخگويي آنها به لحاظ موفقيت و ناکامي بستگي دارد.
5. سرانجام فرآيند يک تمدن
آنچه توين بي از الگو و مدل چالش- پاسخ يا الگوي پيکار متقابل در زمينه سرانجام غايي و نهايي يک تمدن مي گيرد، رسيدن و تأسيس يک دين جهاني است. توين بي در کتاب تمدن در بوته آزمايش تا حدودي عقيده خود را تعديل مي کند، او به جاي اينکه مذهب را پلي بين طلوع و افول تمدن ها بداند، توالي طلوع و افول تمدن ها را نشانه اي از رشد مذاهب مي شمارد.(10) از نظر توين بي بر اثر پيکار متقابل اقليت خلاق جامعه با اکثريت فاقد خلاقيت جامعه، تمدن به مرحله انهدام مي رسد، اما توين بي اعتقاد دارد سرانجام اين دگرگوني بنيادي در مرحله انهدام تمدن، به ظهور چهار گروه شخصيت و منجيان بشر منجر مي شود.
1. کهنه پرست؛
2. آينده نگر؛
3. عزلت گزيني و منفعل،
4. منجيان مذهبي يا مبشران عالم لاهوتي.
اما سرانجام تمامي تاريخ بشر يا کل فرايند يک تمدن به عدل الهي خلاق منتهي مي شود، از نظر توين بي مسيحيت هدف نهايي تاريخ بشر و بالاترين حد خير براي بشر روي کره زمين است. بنابراين، کل روند تاريخي چيزي جز رسيدن به عدل الهي نيست.(11)
پي نوشت ها :
*دانشجوي دکتري تاريخ تمدن اسلامي دانشگاه معارف اسلامي قم
1.Arnold Joseph Toynbee
2. توين بي در سال 1889 در لندن به دنيا آمد. در زمينه زبان و ادبيات کهن لاتين و يونان در کالج هاي وينچستر و باليول و دانشگاه آکسفورد به تحصيل پرداخت. به آتن رفت و در مدرسه عالي باستان شناسي بريتانيايي اين شهر مشغول تحقيق شد. در سال 1912 به سمت استاد تاريخ به باليول بازگشت و تا سال 1915 به تدريس تاريخ باستان پرداخت و توين بي مشاغل دولتي را با کارشناس امور ترکيه در اداره سياسي وزارت خارجه و سپس کنفرانس صلح پاريس آغاز کرد. از سال 1919 تا 1924 استاد کرسي مطالعه زبان و ادبيات يونان و بيزانسي در کينگ کالج دانشگاه لندن بود. در سال 1925 سرپرست بخش مطالعات امور بين الملل انستيتو سلطنتي انگلستان شد و طي سال هاي 1939 تا 1946 سرپرست تمام وقت مطالعات و تحقيقات وزارت خارجه شد. اوآثار گوناگوني در موضوعات مختلف نظير تاريخ يونان، سياست بين المللي و مسائل جاري نگاشته است. اثر اصلي او مطالعه تاريخ (A study of history) است که ده جلد آن بين سالهاي 1936 تا 1954 منتشر شد (در زمينه زندگي نامه توين بي ر. ک: ادواردز، پل، فلسفه تاريخ، ص 313-314؛ سوروکين پي تريم، نظريه هاي جامعه شناسي و فلسفه هاي نوين تاريخ ، ص 139- 140).
3. همان، ص 141.
4. همان، ص142.
5. دبيلو والش، مقدمه اي بر فلسفه تاريخ، ص 178- 179؛ حسينعلي نوذري، فلسفه تاريخ ، ص 58-59.
6. پل ادواردز، فلسفه تاريخ ، ص 315.
7. حسينعلي نوذري، فلسفه تاريخ، ص 59- 60؛ پي تريم سورو کين، نظريه هاي جامعه شناسي و فلسفه هاي نوين تاريخ، ص 142- 143.
8. همان، ص 142- 143.
9. همان، ص 144- 146.
10. همان، ص 146.
11. همان، ص 147-148.
منبع:تاريخ در آينه پژوهش-شماره 25
ادامه دارد...
/ك