اخلاقياتى كه بعضى از دانشمندان و فقها آنها را گرد آورده اند و از بعضى اخبار آنها را برگزيده اند.
رسول خدا صلى اللّه عليه و اله بردبارترين (1) ، شجاعترين (2) ، عادلترين (3) ، و پاكدامن ترين مردم بوده است . با هيچ زنى كه او را در ملكيت خود نداشت و يا به همسرى خود درنياورده بود و يا از خويشاوندان محرم او نبود، تماس نداشت .(4) از همه مردم بخشنده تر بود، هيچ دينار و درهمى شب در نزد او نمى ماند و اگر وجهى زياد مى آمد و كسى را پيدا نمى كرد كه به او بدهد و شب ناگهان مى رسيد به خانه نمى رفت تا آن را به نيازمندش مى رساند (5) و از آنچه خدا به او داده بود تنها به مقدار قوت سالانه خود از ساده ترين چيزى كه در دسترس بود از خرما و جو برداشت مى كرد و بقيه آن را در راه خدا مى داد. (6) كسى از او چيزى نمى خواست مگر اين كه به او مى داد.(7) آنگاه به قوت سالانه خود مى پرداخت و از آن هم ايثار مى كرد، و چه بسا كه خود پيش از پايان سال ، اگر چيزى به او نمى رسيد محتاج مى شد.(8) به دست خويش كفشش را وصله مى زد و جامه اش را مى دوخت و در امور خانه به خانواده خود خدمت مى كرد (9) و با همسران گوشت خرد مى كرد. (10) از همه كس با حياتر بود، به چهره كسى خيره نمى شد (11) و دعوت آزاده و برده را مى پذيرفت . (12) و هديه را قبول مى كرد اگر چه يك جرعه شير بود و در برابر آن هديه مى داد.
مال صدقه را نمى خورد. (13) و در پاسخ دادن به سخن كنيز و فرد تهى دست تكبر نمى ورزيد. (14) براى پروردگار خشمگين مى شد، نه براى خود. (15) حق را اجرا مى كرد اگر چه به زيان خود يا اصحابش تمام مى شد. (16) از طرف گروهى از مشركين پيشنهاد كمك در مقابل گروه ديگرى از مشركين به آن حضرت شد در حالى كه او كم باور بود و حتى به يك فرد نيازمند بود تا بر يارانش بيفزايد اما نپذيرفت و فرمود: ((من از مشرك كمك نمى طلبم .)) (17) جنازه يكى از فضلاى اصحاب و نيكانشان كه در بين يهوديان كشته شده بود پيدا شد، بر ايشان از راه ظلم وارد نشد و علاوه بر حق از آنها نخواست و صد شتر ديه پرداخت كرد در حالى كه اصحاب آن حضرت به يك شتر نيازمند بودند تا باعث تقويت آنها شود، (18) و از گرسنگى سنگ به شكم مباركش مى بست ،(19) هر خوراكى را كه حاضر بود ميل مى كرد، درباره آنچه موجود بود نمى پرسيد و آن را رد نمى كرد و از خوردن غذاى حلال خوددارى نمى فرمود. اگر خرمايى بدون نان به دستش مى رسيد ميل مى كرد و اگر كبابى پيدا مى كرد مى خورد و اگر نان گندم يا جو موجود بود مى خورد و اگر حلوا و يا عسلى بود مى خورد و اگر شير بدون نانى مى يافت به آن اكتفا مى كرد و اگر خربزه تازه اى بود، مى خورد.(20) در وقت غذا خوردن تكيه نمى داد و روى سفره نمى نشست بلكه حوله اى زير پاهايش مى انداخت .(21)
از نان گندم سه روز متوالى سير نخورد تا به ديدار خدا شتافت و اين اعمال را از باب ايثار و به خاطر كمك به ديگران مى كرد نه به دليل فقر و نه به سبب بخل (22). دعوت به مهمانى را قبول مى كرد (23) و به عيادت بيماران مى رفت ، و تشييع جنازه مى كرد. (24) در بين دشمنانش تنها و بدون پاسدار راه مى رفت ، (25) از همه مردم متواضع تر بود و از همه ساكت تر اما نه از راه كبر (26) و سخنش رساتر از همه بود بدون كلام زايد (27) و خوشروتر از همه مردم بود؛ (28) هيچ امرى از امور دنيا او را وحشت زده نمى ساخت . (29) هر لباسى كه ممكن بود مى پوشيد؛ گاهى پارچه اى به دور خود مى پيچيد و گاهى برد مخصوص يمنى و گاهى جبه پشمى ، هر پوشيدنى اى را كه از راه مباح در اختيار داشت مى پوشيد. (30) انگشترى اش نقره بود، (31) كه به انگشت كوچك دست راست و چپش مى كرد.(32) بر پشت مركب خود، برده و غير برده را سوار مى كرد. (33) بر هر چه ممكنش بود، از قبيل اسب ، شتر، استر شهبا و الاغ ، سوار مى شد و گاهى پياده و با پاى برهنه بدون ردا و عمامه و كلاه راه مى رفت . از بيماران در دورترين نقطه شهر عبادت مى كرد. (34) بوى خوش را دوست مى داشت و از بوهاى بد ناراحت مى شد.(35) با تهيدستان همنشين و با مستمندان هم خوراك مى شد، (36) و صاحبان فضيلت را براى اخلاق خوبشان گرامى مى داشت و با شرافتمندان به نيكوكارى برخورد مى كرد.(37) با خويشاوندان صله رحم مى كرد بدون اين كه ديگران را بر ايشان مقدم بدارد. (38) بر كسى ستم روا نمى داشت . (39) هر كه از او معذرت مى خواست ، عذرش را مى پذيرفت . (40) شوخى مى كرد ولى جز سخن حق نمى گفت . (41) مى خنديد اما نه با صداى بلند. (42) بازى مباح و مجاز را مى ديد و نهى نمى فرمود. (43) كسى با صداى بلند با آن حضرت صحبت مى كرد، تحمل مى فرمود.(44) يك ماده شتر و گوسفندى داشت كه خود و اعضاى خانواده اش از شير آنها تغذيه مى كردند.(45) غلامان و كنيزانى داشت ، از نظر خوراك و پوشاك بر آنها برترى نداشت ، (46) جز در كار خدايى و يا كارى كه ناگزير بر صلاح خودش بود، وقت را نمى گذراند.(47) به باغهاى اصحابش تشريف مى برد. (48)
هيچ مستمندى را به سبب بى چيزى و درماندگى اش تحقير نمى كرد ، و هيچ شاهى را به سبب سلطنتش اهميت نمى داد، براى هر دو ، در پيشگاه خدا يك نوع دعا مى كرد.(49)
خداوند اخلاق خوب و سياست كامل را در آن حضرت با وجود اين كه بى سواد بود جمع كرد، نه مى توانست بنويسد و نه بخواند ، در مناطق كوهستانى و بيابانهاى خشك (50) ، در حال گوسفند چرانى و يتيمى كه نه پدر داشت و نه مادر، بزرگ شد. پس خداوند تمام اخلاق نيك و راه و رسم پسنديده و شرح حال گذشتگان و آيندگان ، و آنچه را كه باعث نجات و رستگارى در آخرت و غبطه در امر خير و موفقيت در دنيا بود و با واجب و ترك امور زايد ارتباط داشت به آن حضرت آموخت ، خداوند ما را به اطلاعت از دستور او و پيروى از رفتار او، موفق بدارد. (( آمين رب العالمين . ))
پي نوشت ها :
1- اين حديث را ابوالشيخ در كتاب اخلاق رسول اللّه صلى اللّه عليه و اله آورده است . (( (المغنى ) ))
2- اين حديث را مسلم ، ج ۲، ص ۷۲ از قول انس نقل كرده و بخارى نيز نظير آن را آورده است .
3- اين حديث را ترمذى در (( الشمائل )) از قول حسن بن على بن ابى طالب عليه السلام ضمن حديث طولانى راجع به اوصاف پيامبر صلى اللّه عليه و اله نقل كرده است .
4- مسلم و بخارى اين حديث را از قول على بن ابى طالب عليه السلام نقل كرده اند و در حديث عايشه آمده : پيامبر صلى اللّه عليه و اله جز با زنى كه مالك بود تماس نگرفت .
5- اين حديث را طبرانى در (( الاوسط )) نقل كرده است .
6- اين حديث را ابوداوود، در ج ۲، ص ۱۵۲ ضمن حديث طولانى از قول بلال نقل كرده است .
7- اين حديث را بخارى به روش خود در كتاب (( النفقات )) از صحيح خويش ج ۷، ص ۱۸۱ از قول عمر نقل كرده و مسلم نيز نظير آن را آورده است .
8- اين حديث را ترمذى و ابن ماجه از قول ابن عباس نقل كرده اند.
9- اين حديث را احمد در مسند عايشه و صدوق در خصالج ۱، ص ۱۳۰ و بخارى در ج ۷، ص ۸۵ و ج ۸ ص ۱۲۱ نقل كرده است .
10- اين حديث را ترمذى در ج ۸، ص ۳۱ و احمد از قول عايشه نقل كرده است .
11- بخارى ، در ج ۶، ص ۲۲۵ و مسلم در ج ۷، ص ۷۷ مطلبى شامل اين مضمون آورده اند.
12- ترمذى در (( الشمائل )) ص ۲۳ و ابن ماجه و حاكم اين حديث را از انس نقل كرده اند.
13- اين حديث را بخارى در ج ۳، ص ۱۹۲ و ۱۹۵ صحيح خود آورده است .
14- اين حديث را حاكم نقل كرده و قبلا گذشت .
15- اين حديث را ترمذى چنين نقل كرده : دنيا و مال دنيا او را خشمگين نمى كرد و در برابر تجاوز به حق چيزى جلو خشم او را نمى گرفت .
16- مسلم اين حديث را در ج ۵، ص ۲۰۱ از قول عايشه نقل كرده است .
17- اين حديث را مسلم در ج ۵، ص ۹۸ از حديث سهل بن ابى حثمه نقل كرده است .
18- اين حديث را مسلم در ج ۵، ص ۹۸ از حديث سهل بن ابى حثمه نقل كرده است .
19- اين حديث را بخارى در ج ۵، ص ۱۳۸ ضمن داستان كندن خندق نقل كرده و طبرانى در حديث طولانى - به طورى كه در (( مجمع الزوائد )) ج ۶، ص ۱۳۱ آمده - با سند معتبرى نقل كرده است .
20- درباره تمام اين مطالب به (( المواهب اللدنية قسطلانى ، )) ج ۱، ص ۳۰۸ (( فصل ما تدعو ضرورته اليه صلى اللّه عليه و اله )) مراجعه كنيد.
21- به سند اين حديث برخورد نكردم ، عراقى گويد: چنين عملى را بين اعمال پيامبر سراغ ندارم قول معروف نوشته ابن ماجه است از قول جابر كه ما در زمان رسول خدا كمتر پيش مى آيد كه طعامى داشته باشيم و اگر هم داشتيم ، جز دست و ساعد خود چيزى براى گستردن نداشتيم .
22- در امالى صدوق ، ص ۱۹۲ نظير اين حديث آمده است .
23- اين حديث در آداب خوردن ص ۷ گذشت ، با اين عبارت : (( (( لودعيت الى كراع لا جبت .)) ))
24- اين حديث را ترمذى در ج ۴، ص ۲۳۵ و ابن ماجه به شماره ۴۱۷۸ نقل كرده اند.
25- به كتاب (( المواهب اللدنية ، )) ج ۱، ص ۳۰۲ مراجعه كنيد، حاكم در ج ۳، ص ۳۱۳ از عايشه نقل كرده مى گويد: پيامبر صلى اللّه عليه و اله نگهبان داشت تا اين كه آيه (( (( اللّه عصمك من الناس )) )) نازل شد، پيامبر صلى اللّه عليه و اله سر از گنبد در آورد و فرمود: مردم ، برويد خداوند نگهدار من است .
26- در كتاب (( شمائل ترمذى )) ص ۲۳ و همچنين در كتاب (( الشمائل ابوالحسن بن ضحاك )) نظير اين مطلب آمده است .
27- در صحيح بخارى ، ج ۴، ص ۲۳۱ و سنن ابى داوود آمده است : (( پيامبر صلى اللّه عليه و اله حديث را براى وعده معاد مى فرمود نه براى عده و رقم )) سند اين حديث صحيح است . و در حديث هند بن ابى هاله آمده است : پيامبر فصلى سخنان كوتاه و پر معنى فرمود بى كم و زياد. (( المعانى )) صدوق ص ۸۱ و (( الشمائيل )) ترمذى ص ۱۵.
28- حديثى با اين عبارت ترمذى در (( الشمائل )) ص ۱۶ از قول عبداللّه بن جزء آورده : من كسى را متبسم تر از رسول خدا صلى اللّه عليه و اله نديدم.
29- احمد در مسند عايشه به اين مضمون مطلبى را نقل كرده است .
30- به (( الشمائل )) ترمذى ص ۶ و صحيح مسلم ج ۶ ص ۱۴۵ مراجعه كنيد.
31- اين حديث را مسلم در ج ۶ ص ۱۵۱ آورده است .
32- اين حديث را ترمذى در (( الشمائل ع(( ص ۷ و مسلم در ج ۶ ص ۱۵۲ صحيح خود نقل كرده اند.
33- اين حديث را بخارى در ج ۶ ص ۴۹ و ج ۴ ص ۶۷، صحيح خود آورده است .
34- در اين مورد، مسلم در ج ۳، ص ۶۰ از حديث جابر بن سمره نقل كرده است ، پيامبر صلى اللّه عليه و اله سوار بر اسب برهنه اى بود موقعى كه از تشييع جنازه ابن دحداح بر مى گشت و از قول سهل بن سعد نيز نقل كرده است : (( پيامبر صلى اللّه عليه و اله اسبى داشت به نام لحيف )) و از قول ابن عباس آورده است : (( پيامبر صلى اللّه عليه و اله در حجة الوداع در حالى كه بر شترى سوار بود، طواف مى كرد.)) در ج ۵، ص ۱۶۷ از قول براء نقل كرده است : (( پيامبر صلى اللّه عليه و اله را سوار بر استر سفيد در روز حنين ديدم )) و از حديث اسامه نقل كرده : (( پيامبر صلى اللّه عليه و اله سوار بر الاغى بود و در زير، پالانى داشت )) و از حديث ابن عمر نقل كرده : (( آن حضرت سواره و پياده به مسجد قبا مى آمد)) و نيز در ج ۳، ص ۲۰ از قول وى در عيادت از سعد بن عباده نقل كرده : (( پيامبر برخاست و ما كه ده و اندى نفر بوديم به همراه او برخاستيم و بى كفش و جوراب و كلاه و پيراهن در زمينى شوره زار مى رفتيم .))
35- اين خبر كه حضرت (( زنان و بوى خوش را دوست داشت )) معروف است . نسائى ، و ابوداوود آن را نقل كرده اند و قبلا گذشت . ابن عدى از عايشه نقل كرده : (( پيامبر صلى اللّه عليه و اله دوست نداشت جز بوى خوش داشته باشد)) و نيز بد آمدنش از بوى سير معروف است . مسلم و بخارى آن را در احكام مساجد نقل كرده اند، بخارى در ج ۷، ص ۲۱۱ از قول انس نقل مى كند: (( اگر كسى به آن حضرت عطر تعارف مى كرد، رد نمى فرمود)) در مسند، طيالسى ص ۲۱۸ شماره ۱۵۵۹ به سند خود از عايشه نقل كرده و مى گويد: براى پيامبر صلى اللّه عليه و اله رواندازى سياه از پشم ساختم ، پوشيده خوشش آمد، چون عرق كرد، برد يمنى داد، آن را دور انداخمت . در آن جا ص ۲۷۷ شماره ۲۰۸۱ از انس نقل شده مى گويد: (( نديدم كسى به رسول خدا صلى اللّه عليه و اله عطر تعارف نمايد و او رد كند.))
36- هم خوراكى آن حضرت را با مساكين بخارى در ج ۸ ص ۱۲۰ از حديث ابوهريره نقل كرده ، مى گويد: (( اصحاب الصفه ، مهمانان اسلام ، زن و فرزند كس و كارى نداشتند، وقتى صدقه اى مى رسيد، پيامبر صلى اللّه عليه و اله براى آنها مى فرستاد و خود ميل نمى كرد و اگر هديه اى مى آوردند، براى آنها مى فرستاد و خود نيز استفاده مى كرد و با آنها شريك مى شد.))
37- اين حديث را ترمذى در (( الشمائل )) ضمن حديث طولانى در وصف آن حضرت آورده است .
38- در مستدرك حاكم ج ۳، ص ۳۲۴ از قول ابن عباس آمده : (( آن حضرت ، عباس را مانند احترام فرزند به پدر، احترام مى كرد.)) و از قول سعد بن ابى وقاص است : (( آن حضرت ، عمويش عباس و ديگران را از مسجد بيرون كرد، عباس گفت : ما را كه فاميل و عموى تو هستيم بيرون مى كنى و على را در مسجد جا مى دهى ؟ فرمود: من شما را بيرون نمى كنم و او را ساكن نمى سازم ...))
39- نظير اين حديث را ابوداوود، در ج ۲، ص ۵۵۰ از قول انس و عايشه نقل كرده است .
40- اين حديث را بخارى در ج ۶، ص ۸۹ ضمن داستان كعب بن مالك ، هلال بن اميه و مرارة بن ربيعه - كه هر سه نفر تخلف كردند - نقل كرده است . به (( درالمنثور )) ، ج ۳، ص ۲۸۶ مراجعه كنيد.
41- اين حديث را ترمذى در ج ۸، ص ۱۵۷ نقل كرده است .
42- اين حديث را بخارى ، در ج ۶، ص ۱۶۷ از قول عايشه نقل كرده ، گويد: هرگز از پيامبر صلى اللّه عليه و اله خنده نديدم مگر وقت شادمانى اش كه لبخند مى زد و در حديث هند بن ابى جعاله كه در (( الشمائل )) ترمذى ، ص ۱۶ آمده است : (( خنده اش لبخند بود.))
43- اين موضوع ذاتا درست است ، در مسند طيالسى ، ص ۲۱۷ نظير اين مطلب آمده ولى عراقى به داستان بازى حبشيها در حضور پيامبر صلى اللّه عليه و اله اشاره كرده و به گفته آن حضرت كه فرمود: (( بس كنيد بچه حيوانها!)) كه اين داستان خرافى و افترا بر رسول خدا صلى اللّه عليه و اله و گستاخى بر خداست و در صحيح مسلم ؛ ج ۳، ص ۲۲ و صحيح بخارى ؛ ج ۲ ۷ ص ۲۰ و سنن نسائى ، ج ۳، ص ۱۹۵ (( باب اللعب فى المسجد )) آمده است .
44- اين حديث را بخارى در ج ۶، ص ۱۷۱ نقل كرده و ابن منذر و طبرانى از ابن ابى مليكه نقل كرده اند مى گويد: (( نزديك بود كه دو كار خير ابوبكر و عمر را هلاك سازد، اين دو تن در نزد پيامبر صلى اللّه عليه و اله صدايشان را بلند كردند موقعى كه سواران بنى تميم نزد پيامبر آمدند يكى از آن دو نفر به اقرع بن حابس و آن يكى به مرد ديگرى اشاره كرد، آنگاه ابوبكر و عمر گفت ، تو جز مخالفت با من غرضى نداشتى عمر گفت : قصد من مخالفت با تو نبود، صدايشان از اين بابت بلند شد، پس خداوند آيه : (( (( يا ايها الذين آمنوا لاترفعوا اصواتكم ...)) )) را نازل كرد. به (( درالمنثور )) ، ج ۶، ص ۸۹ مراجعه كنيد.
45- نظير اين حديث را محمّد بن سعيد در (( الطبقات )) از قول ام سلمه نقل كرده است .
46- ترمذى در (( الشمائل )) از قول ابوسعيد خدرى با سند ضعيف نقل كرده است : (( پيامبر صلى اللّه عليه و اله با خدمتگزاران غذا مى خورد.)) و در (( الطبقات )) از قول سلمى و ديگران نظير اين حديث را نقل كرده است .
47- ترمذى در (( الشمائل ، )) ص ۲۴ از حسن بن على عليه السلام و صدوق نيز در (( المعانى )) نظير اين حديث را آورده است .
48- اين حديث را ترمذى در (( السنن ع(( ضمن داستان آمدن پيامبر با جمعى از صحابه به خانه ابوالهيثم بن تيهان و ابوايوب نقل كرده و مسلم نيز نقل كرده و بخارى در ج ۸، ص ۲۶ از انس نقل كرده است : (( رسول خدا صلى اللّه عليه و اله از خانواده اى از انصار ديدن كرد و نزد آنها غذا خورد.))
49- بخارى در ج ۷، ص ۹ از حديث سهل بن سعد نقل كرده ، مى گويد: مردى بر رسول خدا صلى اللّه عليه و اله گذشت ، پرسيد: چه مى گوييد درباره اين شخص ؟ گفتند: او شايسته است كه اگر از زنى خواستگارى كرد قبول كنند و اگر از كسى وساطت كرد بپذيرد و اگر سخنى گفت ، گوش دهند. مى گويد: سپس پيامبر صلى اللّه عليه و اله ساكت شد، مردى از مستمندان مسلمان گذر كرد، فرمود: درباره اين شخص چه مى گوييد؟ گفتند: سزاوار است كه اگر از زنى خواستگارى كرد، قبول نكنند و اگر واسطه شد، نپذيرند و اگر سخنى گفت ، گوش فرا ندهند، رسول خدا صلى اللّه عليه و اله فرمود: اما اگر تمام روى زمين از اقران آن مردم پر باشد، اين يكى از همه آنها بهتر است . اما ناترسى پيامبر: او به پادشاهان ، فرمانروايان و به هر ستمگرى بدون ترس و بيم نامه نوشت كه معروف است ، به صحيح مسلم ، ج ۵، ص ۱۶۶ و (( جمهرة رسائل العرب ، )) ج ۱، ص ۳۲ - ۷۲ مراجعه كنيد.
50- در (( احياء العلوم )) و بعضى از نسخه هاى اين كتاب ، عوض بلاد جبل ، بلا جهل آمده است .
/م