پرتوى از سيره و سيماى محمد (صلى الله عليه و آله و سلم)
حضرت محمـد (صلی الله علیه و آله و سلم) فرزند عبدالله بن عبدالمطلب بن هاشم بن عبد مناف, در مكه به دنيا آمد. پيـش از ولادت, پدرش عبـدالله در گذشته بـود, محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) شـش سال داشت كه مـادرش آمنه را نيز از دست داد. او تـا هشت سـالگـى زيـر سـرپـرستـى جدش عبـدالمطلب بـود و پـس از مـرگ جـدش در خـانه عمـويـش ابـوطـالب سكنـا گزيـد.
رفتار و كردار او در خانه ابوطالب , نظر همگان را به سوى خود جلب كرد و ديرى نگذشت كه مهرش در دلها جاى گرفت .
او برخلاف كودكان همسالش كه موهايى ژوليده و چشمانى آلوده داشتـند , مانـنـد بزرگسالان موهايش را مرتب مـى كرد و سر و صورت خود را تميز نگه مى داشت .
او بـه چيـزهـاى خـوراكـى هـرگـز حـريص نبود , كودكان همسالـش , چنان كه رسـم اطفال است , با دستپاچگى و شتابزدگـى غذا مى خـوردند و گاهى لقمه از دست يكديگر مى ربـودند , ولـى او به غذاى اندك اكتفا و از حرص ورزى در غذا خـوددارى مى كرد.
در همه احـوال , متانت بيش از حد سـن و سال خويـش از خـود نشان مـى داد. بعضـى روزها هميـن كه از خـواب بر مى خاست , به سر چاه زمزم مى رفت و از آب آن جرعه اى چند مى نـوشيد و چـون به وقت چاشت به صرف غذاى دعوتـش مى نمـودند مى گفت : احساس گرسنگى نمى كنـم . او نه در كـودكـى و نه در بزرگسالـى , هيچ گاه از گرسنگـى و تشنگى سخـن به زبان نمىآورد. عموى مهربانـش ابوطالب او را هميشه در كنار بستر خـود مـى خـوابانيد . همـو گـويـد: مـن هـرگز كلمه اى دروغ از او نشنيـدم و كار ناشايسته و خنده بيجا از او نـديدم . او به بازيچه هاى كـودكان رغبت نمـى كرد و گوشه گيرى و تنهايى را دوست مى داشت و در همه حال متواضع بـود . (1) آن حضرت در سيزده سالگى , ابوطالب را در سفر شام, همراهى كرد, در هميـن سفر بود كه شخصيت عظمت , بزرگوارى و امانتـدارى خـود را نشان داد. بيست و پنج سال داشت كه با خـديجه دختـر خـويلـد ازواج كرد, محمـد (ص) در ميان مردم مكه به امانتـدارى و صداقت مشهور گشت تا آنجا كه همه, او را محمد امين مى خـواندند. در هميـن سـن و سال بـود كه با نصب حجرالاسـود و جلـوگيرى از فتنه و آشـوب قبايلـى, كاردانى و تدبير خويش را ثابت كرد و با شركت در انجمـن جـوانمردان مكه ( حلف الفضلول) انساندوستـى خـود را به اثبات رسانـد. پاكـى و درستكارى و پـرهيز از شرك و بت پرستى و بـى اعتنايى به مظاهر دنيـوى و انديشيدن در نظام آفرينـش , او را كاملا از ديگران متمايز ساخته بود.
آن حضـرت در چهل سالگى به پيامبرى برانگيخته شد و دعوتش تا سه سال مخفيانه بـود. پـس از اين مـدت , به حكـم آيه (( و انذر عشيرتك الاقربيـن ))(2); يعنـى :
((خـويشاونـدان نزديك خـود را هشـدار ده)) , رسالت خـويـش را آشكار ساخت و از بستگان خـود آغاز كرد و سپـس دعوت به تـوحيد و پرهيز از شرك و بت پرستى را به گوش مردم رساند. از هميـن جا بود كه سران قريش, مخالفت با او را آغاز كردند و به آزار آن حضرت پـرداختنـد, حضـرت محمد(صلی الله علیه و آله و سلم) در مـدت سيزده سال در مكه, با همه آزارها و شكنجه هاى سـرمايه داران مشـرك مكه و همـدستان آنان , مقاومت كـرد و از مواضع الهى خويـش هرگز عقب نشينى ننمود. پس از سيزده سال تبليغ در مكه , ناچار به هجرت شد. پـس از هجرت به مدينه زمينه نسبتا مناسبى براى تبليغ اسلام فراهـم شـد, هر چنـد كه در طـى ايـن ده سال نيز كفار , مشركان , منافقان و قبايل يهود , مزاحمتهاى بسيارى براى او ايجاد كردند. در سال دهـم هجرت, پس از انجام مراسـم حج و ترك مكه و ابلاغ امامت علـى بـن ابـى طالب (علیه السلام) در غدير خـم و اتمام رسالت بزرگ خـويـش, در بيست و هشت صفـر سـال يـازدهـم هجـرى رحلت فـرمود.
اخلاق و سيره پيامبـر اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم)
در عظمت آن حـضـرت همـيـن بـس كـه خـداونـد متـعـال در قرآن مـجـيـد او را با تعبير ((يا ايها الرسـول)) و ((يا ايها النبى)) مورد خطاب قرار مى دهد و او را به عنوان انسانى الگو براى تمام جهانيان معرفى مى نمايد: ((لقد كان لكـم فى رسول الله اسـوه حسنه))(3) ; در (سيره و سخـن ) پيامبر خدا براى شما الگوى نيكـويى است. )) او به حق داراى اخلاقى كامل و جامع تمام فضايل و كمالات انسانى بود. خدايش او را چنيـن مى ستايد: ((انك لعلى خلق عظيم))(4) ; (( اى پيامبر تو داراى بهترين اخلاق هستى.)) ((و لو كنت فظا غليظ القلب لانفضوا مـن حولك)) (5); ((اگر تند خو و سخت دل مى بودى مردم از اطرافت پراكنده مى شدند.)) از ايـن رو , يكى از مهمترين عوامل پيشرفت اسلام , اخلاق نيكو و برخورد متيـن و ملايم آن حضرت با مردم بود. در طول زندگانى او هرگز ديده نشد وقتـش را به بطالت بگذراند. در مقام نيايـش هميشه مى گفت: ((خدايا از بيكارگـى و تنبلـى و زبـونى به تـو پناه مـى بـرم.)) و مسلمانان را به كار كـردن تحـريض مـى نمـود. او هميشه جانب عدل و انصاف رارعايت مى كرد و در تجارت به دروغ و تـدليس متـوسل نمـى شد و هيچگاه در معامله سخت گيرى نمى كرد و با كسى مجادله و لجالت نمى نمود و كارخود را به گردن ديگـرى نمـى انـداخت. او صـدق گفتار و اداى امانت را قـوام زنـدگـى مـى دانست و مى فرمود: ايـن دو در همه تعاليـم پيغمبران تاكيد و تاييد شده است در نظر او همه افـراد جامعه, مـوظف به مقاومت در بـرابـر ستمكاران هستنـد و نبايـد نقـش تماشاگر داشته باشند.
مى فرمود: برادرت را چه ظالم باشد و چه مظلوم, يارى نما, اصحاب گفتند: معنى يارى كردن مظلوم را دانستيم , ولى ظالـم را چگونه يارى كنيـم؟ فرمود: دستش را بگيريد تا نتواند به كسى ستـم كند.(6) خواننده گرامى از آنجا كه ما در روزگار تباهـى اخلاق و غلبه شهوات و آفات به سر مـى بـريـم,مناسب است كه در اينجاسيماى صميمـى پيامبران الهى را عمـوما وچهره تابناك حقيقت انسانـى محمد پيامبر اسلام را خصـوصا در تابلـوى تاريخـى مستند و شكـوهمنـدى بيابيـم كه به حق در عصر ما برتريـن تصوير انسانى نزديك به حقيقت از آن حضرات است . منشور سه بعدى تاريخ, سه چهره را نشـان مـى دهـد: قيصـران , فيلسـوفـان و پيـامبران.
پيامبران (سيمايـى دوست داشتنى دارند,در رفتار شان صـداقت و صميميت بيشتر از ابهت و قدرت پيداست, از پيشانيشان پرتـو مرمـوزى كه چشمها را خيره مـى دارد ساطع است, پرتـويى كه همچون ((لبخند سپيده دم)) محسوس است اما همچـون راز غيب مجهول, ساده ترين نگاهها آن را به سادگـى مى بينند اما پيچيده تريـن نبـوغها به دشـوارى مـى تـوانند يافت. روحهايى كه در برابر زيبايـى و معنا و راز حساسنـد, گرما و روشنايى و رمز شگفت آن را همچـون گرماى يك (( عشق)) برق يك ((اميد)) و لطيفه پيدا و پنهان زيبايى حـس مى كنند و آن را در پرتـو مرمـوز سيمايشان, راز پـرجذبه نگاهشان و طنيـن دامنگستـر آوايشان, عطر مستـى بخـش انـديشه شان , راه رفتنشان , نشستنشان, سخنشان, سكـوتشان و زندگـى كردنشان مى بينند, مـى يابنـد و لمـس مى كنند. و به روانى و شگفتـى , ((الهام)) در درونشان جريان مـى يابد و از آن پر, سرشار و لبريز مى شـوند.
و اين است كـه هرگـاه بـر بلنـدى قله تاريخ برآييم انسانها را هميشه و همه جا در پـى ايـن چهره هاى ساده اما شگفت مـى بينيـم كه ((عاشقانه چشـم به آنان دوخته اند,)) (7) ابراهيـم, نـوح , مـوسى و عيسـى, پيامبران بزرگ تـاريخ ايـن چنيـن بـوده انـد, اما محمـد(صلی الله علیه و آله و سلم) كه خـاتـم الانبياست چگـونه است؟
(( در برابر كسانى كه با وى به مشاجره برمـى خاستند وى تنها به خـواندن آياتـى از قرآن اكتفا مى كرد و يا عقيده خـويـش را با سبكى ساده و طبيعى بيان مى كرد و به جدل نمى پرداخت. زندگى اش, پارسايان و زاهدان را به ياد مى آورد . گرسنگـى را بسيار دوست مى داشت و شكيباييـش را بر آن مـى آزمـود. گاه خـود را چنـدان گرسنه مى داشت كه بر شكمـش سنگ مى بست تا آزار آن را اندكى تخفيف دهد. در برابر كسانى كه او را مى آزردنـد چنان گذشت مى كرد و بـدى را به مهر پاسخ مـى داد كه آنان را شرمنده مى ساخت. هر روز از كنار كـوچه اى كه مـى گذشت, يهودى يـى طشت خاكسترى گرم از بام خانه بر سرش مى ريخت و او بـى آنكه خشمگيـن شـود, به آرامى رد مـى شـد و گوشه اى مى ايستاد و پـس از پاك كردن سرو رو و لباسـش به راه مى افتاد. روز ديگر با آنكه مى دانست باز ايـن كار تكرار خواهد شـد مسير خـود را عوض نمـى كرد. يك روز كه از آنجا مـى گذشت با كمال تعجب از طشت خاكستر خبرى نشـد محمـد با لبخند بزرگـوارانه اى گفت: رفيق ما امروز به سراغ ما نيامـد گفتنـد: بيمار است. گفت:
بايد به عيادتش رفت. بيمار در چهره محمد كه به عيادتـش آمده بـود چنان صميميت و محبت صادقانه اى احساس كرد كه گـويـى سالها است با وى سابقه ديريـن دوستـى و آشنايى دارد. مرد يهودى در برابر چنيـن چشمه زلال جـوشانى از صفا و مهربانـى و خير , يكباره احساس كرد كه روحـش شسته شد و لكه هاى شـوم بد پسندى و آزارپرستى و ميل به كجـى و خيـانت از ضميـرش پـاك گـرديـد.
چنان متـواضع بـود كه عرب خـودخواه و مغرور و متكبر را به اعجاب وامى داشت.
زندگـى اش, رفتارش و خصـوصيات اخلاقـى اش محبت , قـدرت, خلـوص, استقامت و بلنـدى انديشه و زيبايى روح را الهام مى داد. سادگـى رفتارش و نرمخـويى و فروتنى اش از صلابت شخصيت و جذبه معنويتـش نمى كاست . هر دلى در برابرش به خضـوع مى نشست و هر غرورى از شكستـن در پاى عظمت زيبا و خـوب او سيراب مى شد. در هر جمعى برترى او بر همه نمايان بـود. ))(8)
صفات و ويژگيهاى پيامبـر اكـرم (صلی الله علیه و آله و سلم)
از مهمترين نمونه هاى انسانيت رسـول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) ايـن بـود كه آن حضرت نيروهايى را كه براى سرايا و جنگ با دشمـن اعزام مـى كرد به دوستـى و مـدارا با مردم و عدم يورش و شبيخون عليه ايشان وصيت و سفارش مى فرمود. او بيشتر دوست داشت دشمـن را به سوى صلح منقاد كند, نه ايـن كه مردان ايشان را بكشد. آن حضرت سفارش مى كرد تا پير مردان كـودكان و زنان را نكشند و بـدن مقتـول را شكنجه و مثله نكنند.
وقتى قريـش به او پناه آوردند, محاصره اقتصادى آنان را لغو با تقاضاى ايشان , براى تهيه گندم, از يمـن, موافقت فرمـود. او به صلح كامل در جهان دعوت مـى كرد واز جنگ , جز به هنگام ضـرورت و ناچـارى , پـرهيز داشت. نامه هايـى كه به سـوى پادشاهان مى فرستاد به سلام و صلح , آراسته و مزيـن بـود و آن را براى آغاز كلام در ديـدار بيـن فـرزنـدان آدم قـرار داده بود.
پيامبر اكرم(صلی الله علیه و آله و سلم) در جنگها بيـش از يك فرمانده تعيين مى كرد , ضوابطى دقيق براى فرمانـدهـى لشكر و تقـويت آن قرار مى داد و بيـن اصـول سياسـى و نظامـى ارتباط بـرقـرار مـى سـاخت و اطـاعت از فـرمانـدهان را رمزى بـراى انضبـاط , انقياد و فرمانبردارى مـى دانست. او برنامه ريزى جدى, سازماندهى نمـونه و فرماندهى برتر را بنياد گذاشت و فرمانـدهـى لشكر را بر اساس شايستگـى و شناخت برگزيد. لشكر را به طـور يكسان در فـرمانـدهـى خـود جمع كـرد و از آنچه كه در وسع و تـوانايـى رزمندگان بـود بيشتر به آنان مـى بخشيد.(9)
تلاش براى تحقق انسانيت
آن حضرت به ايـن رهنمودها دعوت مى كرد:
1ـ رشـد و اعتلاى انسانيت مـى فرمـود: (( همه مردم از آدم هستنـد و آدم نيزاز خاك است.))
2ـ صلح و سلامتـى قبل از جنگ.
3ـ گذشت و بخشـش قبل از مجـازات.
4ـ آسـان گيـرى و گذشت قبل از مجازات.
از ايـن رو, مشاهده مى كنيـم كه جنگهاى او همگى براى اهداف والاى انسانى بوده و به منظور تحقق انسـانيت انجـام مـى شده است.
آن حضرت به نيكـى و احسان به مردم و دوستـى و مدارا با آنان فرمان مـى داد. او نمـونه اى كامل از رحمت را در فتح مكه نشان داد كه با وجـود پيروزى بـر دشمنان با ايشان برخـوردى نيكو كرد, باتوجه به ايـن كه مى تـوانست از همه آنان انتقام گيـرد, ولـى آنان را بحشيـد و فـرمـود: بـرويـد شما آزادهستيـد, در جنگ ((ذات الرقاع)) به ((غوث بـن الحارث)) كه براى قتل آن حضرت مى كـوشيد دست يافت, ولـى از او گذشت و او را آزاد كـرد. پيامبـر با اسيـران با مـدارا و رحمت بـرخـورد مى كـرد, بـر بسيارى از آنان منت مـى گذاشت و آزادشان مـى ساخت و لشكـريان را به آنان سفارش مـى كرد از جمله در يكـى از جنگها, با دست خـود, دست اسيرى را ـ كه صداى ناله او را شنيدـ باز كرد. (10)
اخلاق فرماندهى رسـول اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم)
برجسته ترين صفات عقلى آن حضرت عبارت بـود از: تدبير, تفكر و دورانديشى. ايـن صفات در عملكردهاى او كاملا نمايان است. با تفكر و انديشه در مورد وضع قـوم او مى توان فهميد كه رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) عاقلتريـن مردم جهان بـوده است; زيرا قومى را به رغم خشـونت و تندى اخلاق و فخر فروشـى و سخت خـويـى اى كه داشتنـد چنان تربيت و رهبرى كرد كه, باهمه ايـن اوصاف, از حاميان جدى او گشتند و همراه با او پرچـم اسلام را بـرافـراشتنـد و به جهاد بـرخـاستند.
رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) روشهاى جديدى را در جنگ , حكومت , مديريت , سياست , اقتصاد و مسائل اجتماعى به وجـود آورد. در جنگ احزاب به كندن خندق پرداخت , در غزوه حديبيه با قريـش مذاكره كرد و با انعقاد پيمانى به نتايج عملى آن , كه بعدها نمايان شد, دست يافت و به هميـن گـونه در هر ميدان جنگـى به ابتكارى جديد دست مى زد كه او را در پيروزى بر دشمن يارى مى كرد و آنان رااز اقدامات و تاكتيكهاى خود در بهت و سرگردانى فرو مى برد.(12)
رسول اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) مـوفق گرديد حاكميتى از هر جهت باشكوه و محترم بر پا دارد تا همه مردم از زعامت و رهبرى او بهره مند گشته و به اوامـر او, پـس از رهـايـى از طـاعت رهبـران مختلف, گـردن نهنـد.
دعوت رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) به اسلام, مبتنى بر صلح و سلامت بود و جنگ را جز هنگامى كه قساوت و دشمنى و سختگيرى آنان بر مسلمانان زياد شد, مـورد تـوجه قرار نمى داد.
در حقيقت, براى دفع زور, به زورى متـوسل مى شد. از ايـن رو , جنگهاى او از آغاز بر اساسى ثابت و استـوار قرار داشت كه لشكر اسلامى از آن غفلت نمى كرد, از جمله:
دعوت مردم به دين جـديـد, انعقاد پيمان صلح و پـرداخت جزيه يا فتح سـرزميـن آنان, و نبـرد با كسانى كه با او دشمنـى كننـد.(13)
نظافت
آداب معاشرت
هـرگز به روى كسـى خيـره نگاه نمـى كـرد و بيشتـر اوقات چشمهايـش را به زميـن مـى دوخت. اغلب دو زانـو مـى نشست و پـاى خـود را جلـوى هيچ كـس دراز نمـى كـرد.
در سلام كردن به همه , حتى بردگان و كـودكان , پيشدستى مى كرد و هرگاه به مجلسى وارد مى شد نزديكتريـن جاى را اختيار مى نمـود. اجازه نمـى داد كسـى جلـوى پايـش بايستد يا جا برايـش خالى كند. سخـن همنشيـن خـود را قطع نمى كرد و با او طورى رفتار مى كـرد كه تصـور مى شـد هيچ كـس نزد رسـول خـدا از او گـرامـى تـر نيست.
بيش از حد لـزوم سخن نمى گفت , آرام و شمرده سخـن مى گفت و هيچ گاه زبانش را به دشنام و ناسزا آلـوده نمـى ساخت. در حياو شرم حضور , بـى ماننـد بـود. هرگاه از رفتار كسى آزرده مى گشت ناراحتى در سيمايش نمايان مى شد, ولى كلمه گله و اعتراض بر زبان نمىآورد. از بيماران عيادت مى نمـود و در تشيع جنازه حضـور مى يافت. جز در مقام دادخـواهى, اجازه نمى داد كسى در حضـور او عليه ديگرى سخـن بگويد و يا به كسى دشنام بدهد و يا بدگويى نمايد.
بخشايـش و گذشت
بار ديگر زنى از يهود دست بـه چنيـن عملى زد و خواست زهر در كامـش كند كه او را نيز عفو نمود. عبدالله بـن ابى سر دسته منافقان كه با اداى كلمه شهادت مصونيت يافته بـود, در باطن امر از ايـن كه با هجرت رسـول اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به مدينه بساط رياست او بر چيده شده بـود, عداوات آن حضرت را در دل مى پرورانيد و ضمـن همكارى با يهوديان مخالف اسلام, از كارشكنى و كينه تـوزى و شايعه سازى بر ضد او فرو گذار نبـود آن حضرت نه تنها اجازه نمى داد يارانـش را به سزاى عملـش برسانند, بلكه با كمال مـدارا با او رفتار مـى كرد و در حال بيمارى به عيادتـش مى رفت در مراجعت از غزوه تبـوك جمعى از منافقان به قصد جانـش تـوطئه كردند كه به هنگام عبور از گردنه, مركبـش را رم دهند تا در پرتگاه , سقوط كند وبا ايـن كه همگى صورت خود را پوشانده بـودند, آنها را شناخت و با همه اصرار يارانـش , اسـم آنها را فاش نساخت و از مجازاتشان صرف نظر كرد.(14)
حريـم قانون
((اقوام و ملل پيشيـن دچار سقـوط وانقراض شدند,بديـن سبب كه در اجـراى قانـون عدالت, تبعيض روا مـى داشتند, قسـم به خدايـى كه جانم در قبضه قدرت اوست در اجراى عدل درباره هيچ كس سستـى نمـى كنـم , اگر چه مجرم از نزديكتريـن خويشاوندان خودم باشد.))
او خـود را مستثنى نمـى كرد و فوق قانون نمـى شمـرد. روزى به مسجـد رفت و در ضمـن خطـابه فـرمود:
((خداوند سوگند ياد كرده است در روز جزا از ظلم هيچ ظالمى نگذرد, اگر به كسى از شما ستمى از جانب من رفته و از اين رهگذر حقى بر ذمه من دارد مـن حاضرم به قصاص و عمل تقابل تـن بدهـم.)) از ميان مردم شخصـى به نام سـواده بـن قيـس به پاخاست و گفت: يا رسـول الله روزى كه از طائف بر مى گشتـى و عصارا در دست خـود حركت مى دادى به شكم مـن خورد و مرا رنجه ساخت. فرمود : ((حاشا كه به عمد ايـن كار را نكرده باشـم معهذا به حكـم قصاص تسليـم مى شـوم) فرمان داد همان عصا را بياورند و به دست سـواده داد و فرمـود: (( هرعضـوى كه از بدن تـو با ايـن عصا ضربت خورده است به همان قسمت از بدن مـن بزن و حق خـود را در هميـن نشئه دنيا از من بستان.)) سواده گفت: نه, مـن شما را مى بخشـم. فرمود: (( خدا نيز بر تـو ببخشد.)) آرى چنين بـود رفتار يك رئيـس و زمامدار تام الاختيار ديـن و دولت در اجـراى عدل اجتماعى و حمايت از قـانـون. (15)
احتـرام به افكار عمـومـى
(و كسانى كه بهآنچه خدا فرو فرستاده داورى نكرده اند, آنان خـود كفر پيشه گانند)
اما در موضوعات مربوط به كار و زندگى,اگر جنبه فردى داشت و در عين حال يك امر مباح و مشروع بـود, افراد , استقلال راى و آزادى عمل داشتـند. كسـى حق مـداخله در كارها خصوصى ديگرى را نداشت, و هرگاه مربوط به جامعه بود حق اظهار راى را براى همه محفـوظ مى دانست و با ايـن كه فكر سيال و هـوش سرشارش در تشخيص مصالح امـور بر همگان برترى داشت , هرگز به تحكـم و استبداد راى رفتـار نمى كرد و به افكار مردم بـى اعتنايى نمى نمود. نظر مشـورتى ديگران را مـورد مطالعه و تـوجه قرار مى داد و دستور قرآن مجيد را عملا تايـيد نموده و مى خواست مسلمين ايـن سنت را نصب العيـن خـود قـرار دهنـد.
در جنگ بـدر در سه مـرحله, اصحاب خـود را به مشاوره دعوت نموده فرمـود نظر خـودتان را ابراز كنيد. اول درباره ايـن كه اصـلا با قريش بجنگند و يا آنها را به حال خـود ترك كرده و به مدينه مراجعت كنند .همگى جنـگ را ترجيح دادند و آن حضرت تصـويب فرمـود. دوم محل اردوگاه را به معرض مشورت گذارد كه نظر حباب بـن منذر مورد تايـيد واقع شد. سوم در خصوص ايـن كه با امراى جنگ چه رفتارى شود به شـور پرداخت . بعضى كشتـن آنها را ترجيح دادند و برخى تصـويب نمـودند آنها را در مقابل فديه آزاد نمايند و رسـول اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) باگروه دوم موافقت كرد.
در جنگ احد روش مبارزه را در معرض شـور قرار داد كه آيادر داخل شهر بمانند و به استحكامات دفاعى بپـردازنـد و يا در بيرون شهر اردو بزننـد و جلـوى هجوم دشمـن را بگيـرنـد, كه شق دوم تصـويب شـد.
در جنگ احزاب, شورايى تشكيل داد كه درخارج مدينه آرايش جنگى بگيرند و يا در داخل شهر به دفاع بپردازند. پس از تبادل نظر بر ايـن شدند كه كوه سلع را تكيه گاه قرار داده و در پيشاپيش جبهه جنگ , خندق حفر كنند مانع هجوم دشمـن گردند.
در غزوه تبـوك امپراطـور روم از نزديك شدن مجاهدان اسلام به سر حد سوريه به هراس افتاده بـود وچـون به لشكر خـوداعتماد نـداشت به جنگ اقـدام نكرد. رسـول خـدا(ص) به مشـورت پرداخت كه آيا پيشروى كند يا به مـدينه برگردنـد كه بنا به پيشنهاد اصحاب مـراجعت را تـرجيح داد.(17)
چنان كه مـى دانيـم همه مسلمانان به عصمت و مصونيت او از خطا و گناه, ايمـان داشتنـد وعمل او را سزوار اعتـراض نمى دانستند, ولـى درعيـن حال, رسـول اكرم(صلی الله علیه و آله و سلم) انتقاد اشخاص راـ اگر چه انتقادبـى مـورد ـ بـا سعه صـدر تلقـى مـى نمـود و مردم را در تنگـناى خفقـان و اختناق نمى گذاشت و با كمال ملايمت با جـواب قانع كننده, انتقاد كننـده را به اشتباه خـود واقف مى كرد.
او به ايـن اصل طبيعى اذعان داشت كه آفريدگار مهربان, وسيله فـكر كردن و سنجيـدن و انتقاد را بـه همه انسانها عنايت كـرده و آن را مختص به صاحبان نفوذ و قدرت ننموده است. پـس چگونه مى توان حـق سخـن گفتن و خرده گرفتـن را از مردم سلب نمود آن حضرت به ويژه دستـور فرموده است كه هرگاه زمامداران , كارى بر خلاف قانـون عدل مرتكب شـدند, مردم در مقام انكار و اعتـراض بـرآينـد.
رسول اكرم(صلی الله علیه و آله و سلم) به لشكرى از مسلمانان ماموريت جنگى داد و شخصى را از انصار به فرماندهـى آنها نصب كرد فرمانده در ميان راه بر سر مـوضعى بر آنها خشمگيـن شد ودستور دار هيزم فراوانى جمع كنند و آتش بيفروزند. هميـن كه آتش برافروخته شد گفت: آيا رسـول خـدا به شما تـاكيد نكـرده است كه از اوامـر مـن اطاعت كنيـد؟ گفتند: بلـى. گفت : فرمان مـى دهـم خـود را در آن آتـش بينـدازيد. آنها امتناع كردند. رسـول اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) از ايـن ماجرا مستحضر شد فرمـود: ((اگر اطاعت مـى كردند براى هميشه در آتـش مى سـوختند اطاعت در مـوردى است كه زمامداران مطابق قانـون دستـورى بدهند.))(18)
در غزوه حنين كه سهمـى از غنائم را به اقتضاى مصلحت به نو مسلمانان اختصاص داد, سعدبـن عبـاده و جمعى از انصـار كه از پيشقـدمان ومجاهدان بـودند زبان به اعتراض گشـودند كه چرا آنها را بر ما ترجيح دادى ؟ فرمود:
همگـى معترضيـن در يك جا گرد آيند, آن گاه به سخـن پرداخت و با بيانى شيـوا و دلنشيـن آنها را به موجبات كار , آگاه نمود. به طورى كه همگى به گريه افتادند و پوزش خواستند. همچنين در ايـن واقعه , مردى از قبيله بنى تميم به نام حرقوص ( كه بعدها از سردمداران خـوارج نهروان شد) اعتراض كرده با لحـن تشدد گفت: به عدالت رفتار كـن عمر بـن خطاب از گستاخـى او برآشفت و گفت: اجازه بـدهيـد هـم اكنون گردنش را بزنـم فرمود: نه او را به حال خودش بگذار و رو به سوى او كرده و با خونسردى فرمـود: (( اگر مـن به عدالت رفتار نكنـم چه كسـى رفتار خـواهـد كرد؟))
درصلح حـديبيه عمر بـن خطـاب در خصـوص معاهـده آن حضرت با قريـش انتقاد مى نمـود كه چرا با شرايط غير متساوى پيمان مى بندد؟ رسـول اكرم با منطق و دليل نه با خشـونت , او را قانع كرد.(19)
رسول اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) با اين روش خود عدل و رحمت را به هم آميخته بود و راه و رسم حكومت رابه فرمانروايان دنيا مىآموخت تا بدانند كه منزلت آنها در جـوامع بشرى مقام و مرتبـه پـدر مهربان و خردمنـداست نه مرتبه مالك الـرقابـى, او مى بايـد همه جا صلاح امر زير دستان را در نظربگيرند نه اينكه هوسهاى خـودشان را بر آنها تحميل نمايند. مى فرمود: (( مـن به رعايت مصلحت مردم از خود آنهانسبت به خـودشان اولى و شايسته ترم و قرآن كريـم مقام و منزلت مرا معرفى كرده است النبى اولى بالمـومنين مـن انفسهم (20) پس هركـس از شما از دنيا برود چنانچه مالى از خود بـجـا گذاشته متعلق به ورثه اوست وهرگاه وامـى داشته باشد و يا خانـواده مستمند و بـى پناهى از او بازمانده باشد دين او بر ذمه من و سرپرستـى و كفالت خانـواده اش بر عهده مـن است ))(21)
آرى اين است سيماى صميمى و چهره تابناك پيامبربزرگواراسلام, و چنين است سيره عملى آنحضرت. او كسى است كه اخلاق انسانى و ملكات عاليه را در زمانى كـوتاه آن چنان در دل مسلميـن گستـرش داد كه از هيچ , همه چيز را ساخت , او بـا رفتار و كـردارش گـردنكشان عرب را به تـواضع و زورگـويان رابه رافـت, و تفـرقه افكنان رابه يگانگـى, و كافران را به ايمان, و بت پرستان را به تـوحيـد,و بـى پروايان رابه پاكدامنى , و كينه توزان را به بخشايش , و بيكاران را به كار و كوشـش, و درشتگـويان را درشتخـويان رابه نـرمخـويـى, و بخيلان را به ايثـار و سخـاوت, و سفيهان را به عقل و درايت, رهنمـون و آنـان را از جهل و ضلالت به سـوى علم و هدايت رهبرى فرمـود.(22) صلـوات الله و سلامه عليه و على آله اجمعيـن .
پي نوشت ها :
1 ـ گوشه اى از اخلاق محمد . مقاله آيت الله سيد ابـوالفضل مجتهد زنجانى در كتاب محمد خاتم پيامبران, ج 1, ص 372.
2 ـ سوره شعراء آيه 214.
3 ـ سوره قلم , آيه 4.
4 ـ سوره قلم , آيه 4.
5 ـ سوره آل عمران , آيه 159.
6 ـ محمد خاتم پيامبران ج 1, ح 376.
7 ـ اسلام شنـاسـى (دانشگـاه مشهد) 562ـ 563.
8 ـ همان . 545 ـ 557.
9 ـ مـديـرت نظامـى در نبـردهـاى پيـامبـر اسلام , ص 108ـ 113.
10 ـ پيشين, ص 34.
11 ـ سوره قلـم , آيه 4. يعنى (( به راستى كه تـو داراى اخلاقى بزرگ و ارزشمند هستى .))
12 ـ پيشين ص 77.
13 ـ پيشين, ص 275.
14 ـ محمـد خاتـم پيامبران, ج 1, ص 348 ـ 386, به نقل از صحيح بخارى , ج 5, ص 152.
15 ـ مـاخذ پيشيـن - 16سـوره مـائده . ايه 44.
17 ـ پيشين.
18 ـ ماخذ پيشين .
19 ـ پيشين .
20 ـ سوره احزاب آيه 7.
21 ـ همان ,
22 ـ براى آگاهـى بيشتـر از سيـره و اخلاق پيامبـر اكـرم(ص) به مقاله ارزنده و پـرمحتـواى مـرحـوم آيت الله حـاج سيـد ابـوالفضل مجتهد زنجـانـى تحت عنـوا ن ( گـوشه اى از اخلاق محمـد) در كتـاب محمـد خـاتـم انبيـا ج اول مـراجعه شود.
/م