شهيد سيد عباس موسوي و پارادوكس آن زمان نجف
گفت و گو با حجت الاسلام و المسلمين سيد علي اكبر محتشمي پور
درآمد:
به عنوان اولين سؤال بفرماييد چه شناختي از شهيد سيد عباس موسوي داريد و ابعاد و ويژگي شخصيتي ايشان كدامند؟
«بسم الله الرحمن الرحيم و الذين جاهدوا فينا لنهدينهم سبلنا،ان الله مع المحسنين». شخصيت علمي آقاي سيد عباس موسوي شهيد بزرگواري كه اهل روستاي نبي شيث در منطقه بقاع لبنان بود، در دوران طلبگي در حوزه علميه نجف شكل گرفت ايشان قبل از پيروزي انقلاب اسلامي ايران يكي از طلبه هاي خوب و فاضل حوزه علميه نجف بود.در نجف اشرف طلاب لبناني بيشتر با بيت مردم شهيد آيت الله سيدمحمد باقر صدر رفت و آمد داشتند به اين دليل كه شهيد صدر يك شخصيت مبارز، روشنفكر و براي آينده جهان اسلام و مسلمانان طرح و برنامه ارائه مي كرد. طلاب و فضلاي لبناني كه در نجف اشرف بودند، با توجه به فرهنگ غني كه در لبنان وجود داشته، بيشتر جذب مراكز فرهنگي بالا و مراكز سياست اسلامي پيشرو مي شدهاند، كه شهي صدر پيشگام و طلايه دار آن مراكز بود.
در آن برهه، به موازات فعاليتهاي فرهنگي و سياسي شهيد صدر، جريانات روشنفكري ديگري نيز در حوزه علميه نجف اشرف وجود داشتند، ولي به زبانهاي ديگري غير از زبان عربي فعاليت ميكردند.اما اغلب جريانات عرب زبان كه در نجف فعاليت ميكردند، با تشكيلات شهيد صدر سر و كار داشتند. بنابراين بيشتر طلاب كشورهاي عربي از جمله طلاب لبناني جذب جريان شهيد صدر مي شدند.جريانات ديگري هم وجود داشتند كه داراي رويكرد فرهنگي غني و پيشرو بودند.
آيا اين جريانات با تشكيلات و مكتب امام خميني(ره)نيز ارتباط داشتند؟
ارتباط طلاب عرب با بيت امام نسبتاً محدود و مختصر بود.به اين دليل كه محاوره در بيت امام با زبان فارسي صورت ميگرفت.البته بسياري از طلاب عرب زبان در بيت امام حضور داشتند و در كلاسهاي درس ايشان شركت ميكردند.اما مكالمه غالب در بيت امام زبان فارسي بود.كساني كه به بيت امام رجوع ميكردند، اعلاميهها و كتابهاي حاوي بيانات امام خميني (ره)را كه به زبان عربي ترجمه شده بود دريافت و از آنها استفاده ميكردند.
آقاي سيد عباس موسوي و ساير طلاب لبناني، از طريق كتابها و اعلاميههاي عربي امام خميني، با بيت امام ارتباط برقرار كرده بودند.لذا آنها خوب امام را درك كرده و ميشناختند.هر چند كه رفت و آمد روزانه و مستمر با بيت امام نداشتند.رفت و آمد مستمرشان با بيت شهيد آيتالله سيد محمد باقر صدر بود. چون آقاي صدر هم به زبان عربي تدريس ميكرد و هم بيشتر شاگردان او عربزبان بودند.
پس از اين كه انقلاب اسلامي به پيروزي رسيد، و تحولاتي در داخل عراق روي داد، بعثيها همه طلاب غير عراقي را از حوزه علميه نجف اشرف به خارج عراق اخراج كرده و بر اثر اين اقدام، مجموعه طلاب لبناني به كشورشان بازگشته و جذب نهادهاي امام موسي صدر شدند.افرادي كه روحيه مبارزه جويي داشتند و اجراي عمليات مسلحانه بر ضد نظام رژيم صهيونيستي را ضروري ميدانستند، جذب جنبش امل و شاخههاي نظامي اين جنبش (گردانهاي مقاومت لبنان)شدند.افرادي هم كه طرز تفكر سياسي داشتند به تشكيلات امام موسي صدر پيوستند.چه عضو جنبش امل باشند، يا نباشند.آقاي سيد موسي صدر يك شخصيت برجسته بود كه افكار عمومي لبنان و جهان عرب او را مي شناختند.انديشه و تفكر او بسيار روشن و پيشرو بود.بالطبع ابعاد ضد صهيونيستي امام موسي صدر باعث شده بود كه اين گونه فضلا و علمايي كه در بيت امام و در بيت شهيد صدر در نجف اشرف آموزش علمي ديده و پرورش يافته بودند، بيشتر جذب تشكيلات امام موسي صدر شوند.
هر چند كه جريانات ديگري هم در لبنان مانند حزبالدعوه و ديگران وجود نداشتند، اما تأثير روحيه جهادگرايانه شهيد صدر در لبنان كمتر بود.ناگفته نماند كه شاخه حزبالدعوه در لبنان با جريان شهيد صدر در عراق ارتباط داشت.فعالان اين جريانات بيشتر به مسائل فرهنگي و اجتماعي ميپرداختند و مسائل تبليغاتي و اطلاعرساني براي آنها ارزش داشت. اما جنبههاي مبارزاتي و سياسي و جهادي قوي، كمرنگ بود.
اجازه فرماييد كمي در نجف بمانيم و رويدادهاي اين شهر را بيشتر بازنگري كنيم.در آن شرايط كه جنابعالي در نجفاشرف و در بيت امام خميني حضور داشتيد، در حالي كه امام موضوع حكومت اسلامي را مطرح ميكردند، شهيد صدر موضوع پيكار سياسي را مطرح ميكردند.اين نشان ميدهد كه در نجف نوعي تضارب آراء وجود داشته است. اين تضارب آراء چه تأثيري بر شكلگيري انديشه سيد عباس موسوي و ساير طلاب لبناني بر جاي گذاشت؟
امثال سيد عباس موسوي در نجف اشرف دچار يك پارادوكسي شده بودند.(شايد بازنگري اين مسائل براي روشنگري افكار عمومي مفيد بوده باشد).اصولاً شهيد صدر بر اين باور بود كه با حركت فرهنگي و گسترش آگاهي ميان جوانان و دانشگاهيان و دامن زدن به حركت تبليغاتي بتواند جامعه را اصلاح كند، و در پي اصلاح جامعه، اركان كشور متحول ميگردد.مديريت كشور سيماي اسلامي به خود ميگيرد، و جنبش اسلامي در درازمدت به حكومت اسلامي ميرسد. شهيد صدر اين حركت را حركت سه مرحلهاي ناميده بود.
آيا هدف شهيد صدر از تأسيس حزبالدعوه همين بود؟
آري.همين طور است.شعار «الدعوه و الدعاه»مشخص است.بنابراين شهيد صدر كمتر وارد كارهاي اجرايي و عملياتي و سياسي مي شد.در حالي كه گرايش جوانان و جامعه به سمت مسائل سياسي و حركتهاي انقلابيگرايانه خيلي بيشتر بود.و لذا در نجفاشرف يك نوع اختلاف و تضاد سليقهاي و رهيافتي بين ياران امام خميني(ره)و جريانات وابسته به حزبالدعوه وجود داشت.البته شهيد صدر كاملاً به امام خميني(ره)اعتقاد داشت، و براي ايشان احترام قائل بود. ولي حزبالدعوه كه ظاهر فرهنگي و در واقع عملكرد سياسي داشت (سياسي كاري حزبالدعوه فقط در برابر جريانات سياسي بود)و گرنه در مقابل رژيم حاكم بر عراق حركت سياسي چشمگيري نشان نميداد.بيشتر سعي ميكرد با مسائل، محتاطانه برخورد كند.بر اين اساس طرفداران حزبالدعوه سعي ميكردند ميان بيت امام خميني و جوانان عراقي و عرب ديواري ضخيم ايجاد كنند.از اين نظر خوشحال بودند كه زبان امام خميني(ره)فارسي است و به زبان فارسي درس ميدهد و سخنراني ميكند و به زبان فارسي اعلاميه منتشر ميكند و تأثير چنداني بر اقشار مردم به خصوص قشر جوان در عراق و كشورهاي عربي ندارد.آن چيزي كه تأثير دارد، حركتهاي حزبالدعوه و در رأس آن شهيد صدر ميباشد.
بنابراين يك سري كارشكنيهايي از سوي حزبالدعوه در برابر راهكار امام خميني (ره)صورت ميگرفت.به عنوان نمونه ميگويم، وقتي امام خميني(ره)در سال 1348 درس حكومت اسلامي را در نجف اشرف آغاز كردند، تصميم گرفته شد اين درسها از نوار پياده و سپس به زبان عربي ترجمه و منتشر گردد.هر روز كه امام درس ميدادند، نوارها پياده ميشد و بلافاصله اصلاحات انشايي مختصر روي آن صورت ميگرفت و امام نظراتشان را اعمال ميكردند و در مدت دو تا سه روز جزوههاي درس امام به فارسي چاپ مي شد.
به محض اينكه اولين درس آماده شد تصميم گرفتيم آن را به زبان عربي ترجمه و منتشر كنيم.افرادي را جستجو كرديم كه به زبان عربي مسلط باشند و درسهاي روزانه امام خميني را به عربي برگردانند.به هر حال يكي از شاگردان ايراني تبار شهيد صدر كه شايد راضي نباشد كه نامشان برده شود را يافتيم و پيشنهاد ترجمه دروس حكومت اسلامي امام خميني را با او در ميان گذاشتيم.انساني اديب بود و به زبان عربي تسلط داشت، اما در كلاس درس امام شركت نميكرد، و تا آخرين روزهاي اقامت امام در نجف در كلاسهاي درس ايشان شركت نكرد.در هر صورت قرار شد كه ايشان جزوهها را مطالعه كند و نتيجهاش را اعلام كند. فرداي آن روز آمد و گفت كه حاضر نيست جزوهها را ترجمه كند.آنگاه مرحوم آيتالله معرفت با كمال اشتياق مسئوليت ترجمه اين جزوهها را پذيرفت.ايشان بلافاصله درسهاي حكومت اسلامي امام خميني را به زبان عربي ترجمه ميكرد و آنها را به چاپ ميرسانديم.
هنگامي كه جزوههاي درسي امام خميني به زبان عربي به چاپ رسيد، حزبالدعوه توسط شيخ حسن كروبي براي بيت امام پيام فرستاد و اعلام كرد كه با دانشگاههاي عراق ارتباط دارد و آماده است جزوههاي ولايت فقيه امام را در دانشگاههاي عراق پخش كند.شيخ حسن كروبي آن زمان در نجف به سر ميبرد و در كلاسهاي درس امام خميني(ره)شركت ميكرد و در كارهاي چاپ و توزيع نشريات و اعلاميهها و كتابهاي امام فعال بود.اين پيشنهاد، ما را خوشحال كرد.چرا كه گمان كرده بوديم حزبالدعوه اعلام آمادگي كرده است كه براي امام خميني فداكاري و كتابهاي ايشان را توزيع كند!مقاديري كتاب و نشريات امام را در اختيار حزبالدعوه قرار داديم، و مدتي گذشت و بعد آگاه شديم كه هيچ جزوه و كتابي پخش نشده است. اين مسئله را از مراكز دانشگاهي در بغداد و برخي شهرهاي عراق پيگيري كرديم و بعد متوجه شديم كه حزبالدعوه اين كتابها را اصلاً پخش نكرده است.آنگاه خودمان به پخش نشريات و اعلاميههاي امام خميني اقدام كرديم.
پس از اينكه تعدادي از اين نشريات را توزيع كرديم، بسياري از دانشجويان و جوانان عراقي به بيت امام مراجعه كردند تا جزوه هاي بيشتري از درسهاي حكومت اسلامي و ولايت فقيه را دريافت كنند. رويكرد جوانان عراقي به بيت امام زنگ خطري بود براي حزبالدعوه كه نكند جوانان عراقي وارد عالم ديگري بشوند. با انديشه ديگري آشنا بشوند كه آنان را سريعتر به هدفشان نزديك ميكند.
آيا اين رفتارها به سمع شهيد صدر نيز ميرسيد؟
گمان نميكنم شهيد صدر در جريان عملكرد سياسي حزب الدعوه بوده باشد.بالاخره برخورد حزبالدعوه با امام تا پايان حضور امام در حوزه علميه نجف اشرف اينگونه بوده است.در ارتباط حزبالدعوه با بيت امام خميني(ره)تضاد عميق وجود داشت.امام خميني (ره)و شهيد صدر دو جريان اسلامي را در عراق و جهان عرب رهبري ميكردند.اما جريان حزبالدعوه اين دو راهكار را قبول نداشت.احساس ميكرد اگر انديشه و تفكر امام گسترش يابد، انديشه و طرح حزبالدعوه كارآيي لازم را نخواهد داشت.
آيا اين روش پس از پيروزي انقلاب اسلامي ايران هم ادامه يافت؟
بلافاصله پس از پيروزي انقلاب اسلامي، فضاي موجود كاملاً تغيير كرد.به خصوص وقتي كه شهيد صدر نامه مشهور را براي حزبالدعوه نوشت و به اعضاي آن توصيه كرد كه در راهكار و اهداف امام خميني ذوب شوند، آنگونه كه امام در اسلام ذوب شده است.اين جمله شهيد صدر (ذوبوا في الامام الخميني كما ذاب هو في الاسلام)مشهور است.اين نامه تكليف حزبالدعوه را روشن كرد و آنها به انديشه امام گرويدند.
در اين ميان فضلا و طلاب لبناني كه در نجف اشرف به سر ميبردند، با اين انديشه امام خميني(ره)كاملاً آشنا شدند.هر چند كه زبان و محاوره به نوعي مانع پيوستگي آنها به بيت امام ميشد، اما ارتباط ميان طلاب لبناني با كارگزاران بيت امام بسيار مختصر و در حد لزوم بود. در حوزه علميه نجف اشرف، احساسات و گرايشات ناسيوناليستي تا چه اندازه نقش بازدارندگي داشت؟
طلاب لبناني حس ناسيوناليستي و قوميت عربي نداشتند.از نظر فرهنگي از طلاب ساير كشورها، غنيتر و قويتر بودند. در عراق در آن برهه حس ناسيوناليستي شديدي وجود داشت، ولي ميان لبنانيها به مراتب كمتر بود.به اين دليل هنگامي كه امام موسي صدر ايراني تبار در لبنان مستقر شد، همه لبنانيها اعم از شيعيان و سنيها و مسيحيان ايشان را به عنوان رهبر شيعيان لبنان پذيرفتند.امام موسي صدر در مدت بسيار كوتاهي چنان توانست تحول ايجاد كند كه همه او را قبول كردند. دليل دوم اين است كه پس از پيروزي انقلاب اسلامي در ايران، لبنانيها بيشتر از ساير ملتهاي عربي به انقلاب و امام گرويدند، و از انقلاب حمايت كردند.
آيا اين گرايش به خاطر خلوص نيت لبنانيها بوده است؟
قطعاً همين طور است.شايد ژن لبنانيها با بقيه ملتهاي عرب متفاوت باشد!شايد به اين دليل بوده باشد كه ارتباط لبنانيها با نوآوريهاي دنياي معاصر بيشتر است. لبنانيها از نظر فرهنگي با ديگران متفاوتند.شايد برخي ملتهاي آفريقايي نيز روحيه لبنانيها را داشته باشند.امكان دارد به اين دليل باشد كه حضور انبوه لبنانيها در آفريقا روي ملتهاي آفريقايي اثر مثبت گذاشته باشد.
آيا در كادرهاي درجه دو و سه حزبالدعوه روحانيون ايراني هم حضور داشتند؟
نه فقط در كادرهاي درجه دو و سه، حتي در كادرهاي درجه يك هم حضور داشتند. آقايان شيخ محمد مهدي آصفي، سيد محمود هاشمي شاهرودي، نوري اشكوري و حائري يزدي داماد مرحوم آيتالله مشكيني در تشكيلات شهيد صدر و نيز در حزبالدعوه حضور فعال داشتند.پس از گذشت مدتي به خصوص پس از پيروزي انقلاب اسلامي ايران، انشعاباتي در حزبالدعوه رخ داد و اين آقايان از اين حزب جدا شدند.آقاي سيد محمود هاشمي شاهرودي در آن برهه يك طلبه جوان بود، ولي به ياد دارم كه آقاي آصفي يكي از افراد برجسته حزبالدعوه به شمار ميرفت.
زماني كه حضرتعالي مسئوليت نمايندگي جمهوري اسلامي ايران را در سوريه عهدهدار بوديد حزبالله لبنان تأسيس شد. بفرماييد نقش شهيد سيد عباس موسوي در تأسيس حزبالله چه بوده است؟
دقيقاً دو روز پس از حمله گسترده اسرائيل به جنوب لبنان كه در روز 16 خرداد سال 1361 مصادف با پنجم ژوئن سال 1982 ميلادي اتفاق افتاد، اطلاع يافتم يك هيات بلند پايه سياسي و نظامي از جمهوري اسلامي ايران قصد دارد عازم سوريه شود.از من خواسته شد تا از آقاي حافظ اسد رئيس جمهوري پيشين سوريه براي پذيرش اين هيات وقت ملاقات گرفته شود.اطلاع داشتم كه آقاي دكتر ولايتي وزير امورخارجه پيشين رياست اين هيات را برعهده دارد.از وزارت خارجه سوريه درخواست وقت ملاقات كردم.حمله اسرائيل به لبنان كه به اشغال بخش وسيعي از خاك اين كشور از جمله بيروت پايتخت گرديد، دو هفته پس از آزادسازي خرمشهر روي داد.هنگامي كه هيات وارد دمشق شد، ملاحظه كردم كه هياتي بلند پايه و گسترده است.آقاي سرتيپ سليمي وزير دفاع پيشين، تعدادي از فرماندهان سپاه پاسداران انقلاب اسلامي، آقاي محسن رفيقدوست كه عضو شوراي فرماندهي سپاه بود جزو اين هيات بودند.در آن برهه سپاه پاسداران به صورت شورايي فرماندهي مي شد.آقاي متوسليان فرمانده لشكر محمد رسولالله(ص)و برخي از مقامهاي كشوري و لشكري در اين هيات حضور داشتند.
وقتي اسرائيل وارد لبنان شد و ارتش سوريه مستقر در مناطق جبل و بقاع شكست خورد، نيروهاي اسرائيلي تا منطقه اشتوره نزديك مرز زميني سوريه پيشروي كردند.هيات ايراني كه پس از گذشت دو روز از اشغال لبنان توسط اسرائيل وارد سوريه شد، در ملاقات با حافظ اسد كه حدود 4 ساعت طول كشيد، به او گفت كه جنگ ايران با عراق پايان يافته و خرمشهر آزاد شده و ايران تصميم دارد تعدادي از واحدهاي رزمي خود را به سوريه و لبنان اعزام كند تا به طور مشترك با اسرائيل بجنگيم.حافظ اسد ابتدا نميپذيرفت و به هيات ايراني گفت:«شما گمان كردهايد كه جنگتان با عراق تمام شده است.با توجه به شناختي كه از صدام و حكومت عراق دارم، اين جنگ ادامه خواهد يافت.امكان ندارد نيروهاي خود را از جبهه عراق به سوريه منتقل كنيد».هيات ايراني اصرار كرد كه ما به اين نيروها نيازي نداريم و اين امكان وجود دارد كه حدود 11 لشكر به اين منطقه اعزام كنيم.منتهي بايد ستاد مشتركي از فرماندهان ايراني و سوري تشكيل شود.حافظ اسد بالاخره متقاعد شد، و با اين پيشنهاد موافقت كرد و بررسي جزئيات آن را به فرماندهان نظامي طرفين موكول كرد.
در پي ملاقات با حافظ اسد، فرماندهان نظامي ايران با فرماندهان نظامي سوريه جلسه مشترك تشكيل دادند و پس از دو روز بحث و بررسي به توافق رسيدند كه نيروهاي ايراني عازم سوريه شوند.
يك هفته از حمله نظامي اسرائيل به لبنان نگذشته بود كه اولين هواپيماي نظامي ايران وارد سوريه شد و حدود 500 تن از نيروهاي لشكر محمد رسولالله(ص) را به اين كشور منتقل كرد.شب بعد هم هواپيماي ديگري آمد، و 500 رزمنده ديگر را به سوريه انتقال داد.در طول پنج شب، پنج فروند هواپيماي نظامي وارد سوريه شدند، و در هر نوبت 500 رزمنده را با سلاح و مهمات به دمشق انتقال دادند.
چه كسي تصميم گيرنده نهائي اعزام اين هيات به سوريه بود؟
آمدن اين هيات بلند پايه به سوريه در نتيجه تصميمگيري شوراي عالي دفاع بود. شوراي عالي دفاع پس از حمله اسرائيل به لبنان جلسه تشكيل داد و تصميم گرفت به سوريه و لبنان نيرو اعزام كند تا با اسرائيل بجنگند.دو فروند از اين هواپيماها چتربازهاي تيپ ذوالفقار ارتش را منتقل كردند.سه فروند هواپيما نيز نيروهاي لشكر محمد رسولالله(ص)را جابجا كردند كه آن موقع در غرب كشور مستقر بودند و با نيروهاي عراقي ميجنگيدند.
اين نيروها در دمشق مستقر شدند؟
آري، ابتدا در دمشق مستقر شدند كه پس از گذشت مدتي به پادگاني در منطقه زبداني نزديك مرز لبنان انتقال يافتند.روز ششم به من خبر دادند كه امام خميني(ره)با اعزام نيرو به سوريه مخالفت كرده است.پس از توقف اين پروازها، ميان لبنانيها و سوريها زمزمه راه افتاد كه علت توقف اعزام نيرو چيست؟ در اين ميان متوجه شدم يك هيات از شخصيتهاي لبناني متشكل از آقاي سيد حسين موسوي (ابوهشام)و سيد عباس موسوي و شيخ محمد يزبك و شيخ صبحي طفيلي و برخي از علماي بقاع به سفارت ايران در دمشق آمده و اظهار نگراني كردند كه چرا اعزام نيرو متوقف شده است.من هم ناراحت بودم و براي من سؤال برانگيز شده بود. و لذا تصميم گرفتم همان شب به تهران برگردم و از نزديك اين موضوع را پيگيري كنم.
حاج محسن رفيقدوست در آن برهه عضو شوراي فرماندهي سپاه و مسئوليت تداركات سپاه را نيز برعهده داشت و در دمشق به سر ميبرد كه همراه يكديگر به تهران بازگشتيم و روز بعد با امام ملاقات كرديم.من به طور مفصل اوضاع و شرايط لبنان را براي امام شرح دادم و خدمت امام عرض كردم كه ما نميتوانيم جوابگوي مردم لبنان باشيم.محرومان و شيعيان لبنان اميدشان به ايران و شخص شماست.هنگامي كه نيروهاي ايراني وارد سوريه شدند، مردم لبنان خوشحال و اميدوار شدند كه تنها نيرويي كه ميتواند در مقابل اسرائيل بايستد و آن را شكست دهد نيروهاي ايراني هستند.دستور شما براي توقف اعزام نيرو، لبنانيها را نااميد كرده و امكان دارد اثر منفي بر جاي بگذارد.
در حال صحبت كردن اشك از چشمانم جاري شده بود و امام لبخندي زدند و فرمودند آرام باش.سپس سخنانشان را آغاز كردند.بياناتي كه امام فرمودند براي من خيلي قابل تأمل بود.خيلي تعجب كردم.از يك طرف شوراي عالي دفاع را داشتيم كه همه فرماندهان نظامي اعم از نيروي هوايي، دريايي و زميني كه سابقه بسيار طولاني در رابطه با فعاليتهاي نظامي زمان شاه داشتند.از طرف دوم فرماندهان سپاه و واحدهاي وابسته به آن. از طرف سوم شخصيتهاي سياسي و مهم كشوري از آقاي هاشمي رفسنجاني رئيسجمهوري گرفته تا ديگران كه همه در شوراي عالي دفاع حضور دارند.از طرف چهارم مسئولان بلندپايه اطلاعاتي و جاسوسي و ضدجاسوسي كه در شوراي عالي دفاع عضويت داشتند.در آن برهه وزارت اطلاعات هنوز تشكيل نشده بود ولي در نخستوزيري بود كه اين نهاد هم در شوراي عالي دفاع حضور داشت. لازم بود همه اين افراد و نهادها ابعاد اين تصميمگيري حساس را به خوبي ارزيابي كنند، و بعد تصميم بگيرند.
اما حضرت امام اين مرد بزرگ كه در گوشه جماران نشسته، خبر اعزام نيروهاي ايراني به سوريه را از طريق رسانهها شنيده يا از طريق گزارشي كه شوراي عالي دفاع اين مصوبه را تصويب كرده است.امام بعد از اين كه از اين جريان مطلع شدند دستور دادند اجراي اين مصوبه متوقف شود.پس از توقف اجراي اين مصوبه هيچ كس از اعضاي شوراي عالي دفاع با امام ملاقات نكرد، و اولين كسي كه با ايشان ملاقات كرد من بودم.
امام فرمودند:«ما كه در جبهه عراق ميجنگيم و بچههامان را براي دفاع از كشور به جبهه اعزام ميكنيم، يك ملت از اين بچهها پشتيباني ميكند.در پشت جبهه ملت ايران از رزمندگان پشتيباني ميكند. هنگامي كه يك جوان ايراني داوطلب شركت در جبهه ميشود احساس ميكند پشتيبان او مردم ايرانند.ارتش، سپاه، دولت، مساجد، حسينيهها، خانوادهها و همه شهروندان پشتيبان او هستند.هرگاه يكي از اين رزمندگان در جبهه مجروح ميشود و بيدرنگ آن را به بيمارستانهاي خودمان منتقل ميكنيم.هرگاه با كمبود سلاح و مهمات مواجه مي شوند از انبارهاي داخلي سلاح در اختيارشان قرار ميدهيم.وقتي كه در جبهه با مشكلي مواجه مي شوند بيدرنگ همه مقامات اين مشكل را برطرف ميكنند.هرگاه جبههها به نيرو نياز داشته باشند، از پشت جبهه نيرو تأمين ميكنيم.»
امام افزودند:«اگر بچههامان را به سوريه و لبنان اعزام كنيم از چه طريقي نيازشان را تأمين كنيم؟ از چه طريقي سلاح، مهمات، غذا، دارو و درمانشان را تدارك ببينيم؟ تركيه كه عضو پيمان ناتو و يكي از اقمار آمريكاست اجازه ميدهد از آسمان آن كشور عبور كنيم و نيازهاي رزمندگان اعزامي را تأمين كنيم؟ يا عراق كه با ما در حال جنگ است اجازه ميدهد نيازهاي رزمندگان را تأمين كنيم؟»
اما يك تحليل نظامي بسيار قوي ارائه دادند كه گفتم راست ميگويند!حرف حسابي ميزنند!از خود پرسيدم چرا شوراي عالي دفاع اين فكر را نكرده بود؟ فرماندهان نظامي ميبايست جزئيات اين طرح را با دقت محاسبه ميكردند!آقايان در گفتوگو با مقامهاي سوريه اعلام كردند كه همه تداركات نيروهاي خودي را خودمان تأمين ميكنيم.سلاح، مهمات، نيرو، غذا و دارو همه چيز را خودمان تهيه ميكنيم.صرفاً مكاني در اختيار آنها قرار دهيد تا در جبهه حضور داشته باشند و پشت جبهه شان سوريه باشد!
امام فرمودند كه از سرنوشت و وضعيت جنگي نيروهاي اعزامي با اسرائيل مطمئن نيستند.تنها كاري كه ميتوانيم انجام دهيم اين است كه نيروهاي اعزامي در سوريه باقي بمانند، و فقط جوانان لبناني را آموزش دهند.اين جوانان لبناني هستند كه ميتوانند از كشورشان دفاع كنند و اسرائيل را شكست دهند.به سپاه دستور ميدهم در لبنان مراكز آموزشي تهيه كند و جوانان لبناني را در آنها آموزش دهد. يك تشكيلات منسجم و قوي از نظر فكري، اعتقادي، ايماني و آموزش نظامي به وجود بياورند تا لبنانيها به طور مستقيم با اسرائيل بجنگند.
فرمايشات جنابعالي نشان ميدهد كه امام خميني(ره)در مسائل سياسي و نظامي ديدگاه استراتژيك داشتند؟
آري، همين طور است.من مطمئن هستم كه شكست عراق و پيروزيهاي رزمندگان اسلام در جبهههاي جنگ، در نتيجه رهنمودهاي امام خميني(ره)بوده است. هرگاه امام در مسائل نظامي سخن ميگفتند، مانند يك ژنرال بسيار باتجربه و آبديده نكات ضعف و قوت نيروهاي خودي و دشمن را با قدرت بيان ميكردند، و راه را نشان ميدادند كه اگر ميخواهيد پيروز شويد بايد اين كار را انجام دهيد.
پس از بازگشت به دمشق طرح تأسيس تشكيلات حزبالله را تدارك ديدم.با پيشگامان حزبالله جلسه تشكيل دادم و اين طرح را با آنان در ميان گذاشتم.در آن جلسه شهيد سيد عباس موسوي، آقاي شيخ صبحي طفيلي، آقاي سيد حسين موسوي(ابوهشام)، آقاي محمد رعد و يك شخصيت ديگر كه نام او در ذهنم نيست شركت داشتند.بطور دقيق نميدانم كه شخص پنجم شيخ محمد يزبك بوده يا سيد ابراهيم الامين.به هر حال به اين آقايان گفتم كه ديدگاه امام خميني(ره)اين است كه جوانان لبناني در چارچوب يك تشكيلات منظم آموزش ببينند، و خود را براي مقابله با اسرائيل آماده كنند.ميخواهيم تشكيلاتي را به وجود بياوريم.
در آن موقع آقاي احمد متوسليان فرماندهي لشكر محمد رسولالله(ص)مستقر در سوريه را بر عهده داشت و در جلسات شركت ميكرد.همه شركتكنندگان جلسه با تأسيس چنين تشكيلاتي موافقت كردند و اولين ثبتنام از داوطلبان در بعلبك آغاز شد.اين گروه پنج نفره در اولين دوره آموزشي ثبتنام و شركت كردند.دقيقاً به ياد ندارم كه آيا سيد حسن نصرالله نيز ميان آنان بود يا نه.احتمال ميدهم كه ايشان نيز در آن هسته اوليه آموزش نظامي حضور داشت.در آن دوره حدود 300 نفر ثبتنام كردند كه همگي بعدها از كادرها و مسئولان و فرماندهان بلند پايه حزبالله شدند.
در آن موقع موضع سوريه نسبت به انتقال نيروهاي سپاه به لبنان چگونه بود؟
سوريه به هيچ وجه از تصميمگيري ما آگاهي نداشت.از جلساتي كه با بنيانگذاران حزبالله تشكيل ميداديم (البته اين تشكيلات هنوز به نام حزبالله نامگذاري نشده بود)، سوريه اصلاً خبر نداشت.سوريه گمان ميكرد نيروهاي ايراني كه در منطقه زبداني مستقر شدهاند، صرفاً براي جنگ با اسرائيل اعزام شدهاند و در واقع پشتيبان ارتش سوريه هستند. در اين زمينه علاقمندم يك خاطره تاريخي را نيز بازگو كنم.پس از اين كه شهيد حاج همت به سوريه آمد و جايگزين حاج احمد متوسليان شد روزي به سفارت آمد و به من گفت كه فرمانده گردانهاي دفاع سوريه (فرماندهي اين گردانهاي شبه نظامي در آن برهه زير نظر رفعت اسد برادر حافظ اسد قرار داشت)به او گفته است كه شما فقط ميخوريد و ميخوابيد!هيچ كاري از دست شما ساخته نيست!داستان شما هم شده مانند داستان سربازان عراقي كه در جريان جنگ اكتبر سال 1973 به سوريه آمدند و از شركت در جنگ خودداري كردند.به اين سربازان ميگفتيم كه اسرائيل بخشي از خاك سوريه را اشغال كرده و چرا در جنگ با اسرائيل شركت نميكنيد؟ سربازان عراقي به ما ميگفتند كه دستور جنگ ندارند.اكنون شما سربازان ايراني مانند سربازان عراقي هستيد.آمدهايد اينجا و نشستهايد و كاري انجام نميدهيد.به مرحوم حاج همت گفتم: من به شما دستور ميدهم همين الآن به پادگان زبداني برگرديد و به نيروهاي خودتان آماده باش بدهيد و اعلام كنيد كه قصد داريد در خطوط مقدم جبهه مستقر شويد و با اسرائيل بجنگيد.حاج همت گفت چگونه اين كار را بكنيم؟ چنين دستوري از تهران نداريم؟ به او گفتم:من به شما دستور ميدهم اين كار را انجام دهيد و به صدور دستور از تهران نيازي نيست. چرا كه ميدانم اين سوريها اهل عمل نيستند.
حاج همت رفت و اين كار را انجام داد و فرداي آن روز به سفارت آمد و مرا در آغوش گرفت و بوسيد و گفت چه كار خوبي انجام داديم.مقامهاي سوريه پس از اعلام آمادهباش نيروهاي ايراني به سراغ ما آمدند و با خواهش و تمنا از ما خواستهاند نيروهاي خويش را آرام كنيم و به پادگان زبداني بازگردانيم.چرا كه نيروهاي كوماندويي و چترباز خودي اسلحه خود را به دست گرفته و در خيابانهاي شهر زبداني رژه ميرفتند و وانمود ميكردند كه تصميم گرفتهاند به جبهه جنگ با اسرائيل بروند.آنگاه فرمانده گردانهاي دفاع سوريه سراغ حاج همت را گرفت و با او جلسه تشكيل داد و خواهش كرد اين نيروها را به پادگان بازگرداند و گفت كه ما الآن با اسرائيل در حال جنگ نيستيم.
آيا آن پنج شخصيت لبناني كه با جنابعالي و فرمانده سپاه مستقر در سوريه جلسه تشكيل داديد و تشكيلات حزبالله را پايهريزي كرديد با مقامهاي سوريه هم ملاقات و مذاكره داشتند؟
هرگز، اصلاً با مقامهاي سوريه هيچ ارتباطي نداشتند.تا زماني كه من در دمشق به سر ميبردم سوريها اصلاً در جريان كارهاي ما و حزبالله نبودند. آنها را در جريان فعاليتهاي خودمان قرار نميداديم.هنگامي كه حزبالله در مراحل اوليه عمليات شهادتطلبانه انجام ميداد، آقاي ابو وائل فرمانده اداره اطلاعات سوريه مرا احضار كرد و گفت كه از ما درخواست شده با شما مذاكره كنيم تا شما نيز از حزبالله بخواهيد يك شهادتطلب در اختيار سوريه قرار دهد، تا ما نيز يك عمليات شهادتطلبانه به نام سوريه انجام دهيم.به او گفتم حزبالله كيست؟ شما شخصيتهاي حزبالله را نام ببريد تا ببينم آنان را ميشناسم يا نه!من مانند شما اخبار حزبالله را از رسانهها ميشنوم. من حزبالله را نمي شناسم.احتمال دارد با ما دوست بوده باشند.اما مسئول آنها را نميشناسم.بنابراين سوريه هيچ اطلاعي از مراحل شكلگيري حزبالله نداشت.
اولين تماس مقام هاي سوريه با مقام هاي حزب الله چه زماني آغاز شد؟
اولين تماس ميان طرفين پس از رويدادهاي «پادگان فتح الله»در بيروت برقرار شد. زماني كه اسرائيل از بيروت و بخشي از جنوب لبنان عقبنشيني كرد و نيروهاي سوريه وارد بيروت شدند، اولين كاري كه انجام دادند و ميخواستند از گروهها و نيروهاي لبناني زهرچشم بگيرند، با خشونت برخورد كردند.دستور داشتند هر كسي را كه در برابر آنها مقاومت كند او را به شدت سركوب كنند و به قتل برسانند.دستور داشتند از هر گروه و تشكيلات مسلح لبناني تعدادي را به قتل برسانند، خونريزي راه بيندازند، تا همه حساب كارشان را بكنند.
پادگان فتحالله يكي از مراكز حزبالله بود و نيروهاي سوريه پس از اين كه وارد اين پادگان مي شوند 17 تن از نيروهاي حزبالله را به رگبار مي بندند.در پي اين حادثه در ايران عزاي عمومي اعلام شد و در قم مراسم فاتحه برگزار گرديد.در آن برهه كه مسئوليت وزارت كشور را بر عهده داشتم در اين مراسم سخنراني كردم.پس از آن دولت تصميم گرفت هياتي را به سوريه اعزام كند و از حافظ اسد رئيسجمهوري سوريه بخواهد عاملان اين جنايت را مجازات كند.هيات دولت بنده را به سوريه اعزام كرد، و در ديدار چهار ساعته با اسد قاطعانه خواستم كه عاملان اين جنايت مجازات شوند.در پي اين حادثه، شوراي حزبالله با اسد ملاقات كرد و در اين ملاقات مقرر شد ميان حزبالله و سوريه روابط برقرار شود و عاملان جنايت پادگان فتحالله به مجازات برسند.
داستان شكلگيري حزب الله از اين قرار است كه در پي برگزاري اولين جلسه با شوراي رهبري پنج نفره مقرر شد تشكيلات حزبالله به وجود آيد.در اولين دوره آموزشي كه شكل گرفت شهيد سيد عباس موسوي در آن شركت كرد.اين دورهها سه ماهه بود و در هر دوره حدود 300 تا 400 نفر شركت ميكردند، از آن روز تاكنون دهها هزار نفر در اين دورهها شركت كرده و آموزش ديدهاند.
اين نشان ميدهد كه تأسيس جنبش حزبالله با استقبال بينظير مردم لبنان قرار مواجه شده است؟
همين طور است.مردم لبنان از اين ايده به شدت استقبال كردند.اولين دوره كه پايان يافت گفتند خيلي خوب الآن چه بايد كرد؟ چه نامي براي اين تشكيلات انتخاب كنيم؟ در اولين جلسه كه با شوراي پنج نفره تشكيل دادم، سه موضوع را مطرح كردم. يكي اين كه نام اين تشكيلات بايد حزبالله باشد.همچنين تأكيد كردم كه هيچ شخصي با حفظ وابستگي گروهي نميتواند در حزبالله عضويت داشته باشد.كساني ميتوانند در حزبالله حضور داشته باشند كه مستقل، و به هيچ گروهي و جرياني وابستگي نداشته باشند.يا بايد تشكيلاتشان منحل شود و بعد در دورههاي آموزشي شركت كنند، يا اين كه خودشان از تشكيلاتشان استعفا دهند. براي ما مقدور نيست در لبنان شركت سهامي باز كنيم تا حزبالدعوه از يك طرف، جنبش امل از طرف ديگر و گروههاي ديگر هم بيايند و بگويند كه ما هم ميخواهيم در حزبالله عضويت داشته باشيم.هرگز امكان ندارد افراد و برخي گروههاي ديگر هم بيايند و بگويند كه ما هم ميخواهيم در حزبالله عضويت داشته باشيم.هرگز امكان ندارد افراد و برخي گروهها با حفظ تشكيلات سابقشان به تشكيلات جديدالتأسيس حزبالله بپيوندند. اين موضوع اولين مصوبه اين جلسه بود. مصوبه دوم، انتخاب نام حزبالله بود.به اين دليل كه وابستگي گروهي افراد حزبالله به امت حزبالله باشد و نه به احزاب و سازمانهاي ديگر.رنگ طائفهاي و فرقهاي در اين حزب وجود نداشته باشد.بر اين اساس«ان هذه امتكم امه واحده و انا ربكم فأعبدون».موضوع سوم اين است كه هدف حزبالله مقابله با حضور بيگانگان و نيروهاي چند مليتي و اسرائيلي در لبنان و در نهايت تلاش براي آزادسازي فلسطين و قدس شريف باشد. همه اين اهداف در آن جلسه مورد بحث و بررسي قرار گرفت و به تصويب رسيد.
حزبالدعوه كه ميان مسلمانان لبنان وجه غالب داشت، ديد هيچ راهي ندارد و مسئولان آن بناچار حزبشان را منحل كردند.
منبع: ماهنامه شاهد یاران، شماره 40