توطئههاي مستمر اسرائيل، مهمترين تهديد لبنان و كشورهاي منطقه
گفتوگو با حجتالاسلام و المسلمين شيخ علي كوراني
درآمد:
چه شناختي از شهيد سيد عباس موسوي داريد و چه زماني با ايشان آشنا شديم؟
بسم الله الرحمن الرحيم، خداوند شهيد سيد عباس موسوي را رحمت كند.زماني كه ايشان فراگيري علوم ديني را در حوزه علميه نجف اشرف آغاز كرد، من در كويت زندگي ميكردم، ولي شنيدم كه ايشان به نجف آمده و سرگرم فراگيري علوم ديني شده است.پس از اينكه صدام رئيس پيشين رژيم عراق طلاب لبناني را از حوزه علميه نجف اشرف اخراج كرد، با سيد عباس موسوي در لبنان آشنا شدم.طلاب لبناني اخراجي تعدادشان 9 نفر بود كه سيد عباس موسوي يكي از آنان بود.
آيا نام اين طلاب را به ياد داريد؟
اسامي آنان را به طور دقيق به ياد ندارم اما، ميدانم كه سيد حسن نصرالله يكي از آنان بود.يك نفرشان هم از خاندان كوراني و يك نفر ديگر شيخ علي كريم نام داشت. اين افراد ابتدا بازداشت شده و خدا به آنها رحم كرد كه توسط مأموران عراقي به قتل نرسيدند.صدام در آن مرحله هنوز كشتار روحانيون حوزه علميه نجف اشرف را شدت نبخشيده بود.در آن برهه صدام هنوز آماتور بود و حرفهاي نشده بود! مأموران حزب بعث پس از گذشت مدتي اين طلاب را آزاد و با لباس زندان به طور مستقيم روانه فرودگاه بغداد كردند تا از عراق اخراج شان كنند.
مأموران عراقي براي اينكه اين طلاب را با لباس زندان به لبنان تبعيد نكنند.در فرودگاه به هر كدام آنها يك پيراهن و يك شلوار داده و سوار هواپيما كردند.اين لباسها را شتاب زده تهيه و ميان آنان توزيع كردند كه با قد و اندازه آنها سازگار نبود.به يك طلبه لاغر پيراهن و شلوار گشاد تحويل دادند.به يك طلبه چاق لباس تنگ تحويل دادند، طلبهها با اين صحنه خندهآور وارد فرودگاه بيروت شدند.
برخي از صاحبنظران گفتهاند كه هنگام تعقيب طلاب لبناني، سيد عباس موسوي در بيروت به سر ميبرده و به او خبر دادند كه از بازگشت مجدد به عراق خودداري كند. نظرتان چيست؟
من اين گونه شنيدهام كه تعداد طلاب لبناني كه توسط مأموران عراقي بازداشت و اخراج شدند 9 نفر بودند كه سيد عباس كه استادشان نيز بود، در ميان آنان حضور داشت.پس از بازگشت اين افراد به لبنان در صدد تأسيس حوزه علميه براي آنان برآمدم و موفق شدم مدرسه امام مهدي (عج)را در شهر بعلبك تأسيس كنم.دقيقاً يادم نيست كه من نام اين مدرسه را انتخاب كردم، يا سيد عباس موسوي شايد، سيد عباس اين مدرسه را با اين نام، نامگذاري كرده است.به هر حال برخي برادران خير كويتي كه از قبل با آنها آشنا بودم از نظر مالي به تأسيس اين مدرسه كمك كردند.
هنگامي كه اين 9 طلبه به لبنان بازگشتند، من نيز به بيروت منتقل شده بودم، و با سيد عباس موسوي در خانهاش ديدار كردم و قرار گذاشتيم به اتفاق يكديگر به بعلبك برويم تا مكاني را براي تأسيس مدرسه امام مهدي (عج)جستوجو و اجاره كنيم.خدا را سپاس ميگويم كه در پايهگذاري اين مدرسه كمك كردم، و اين طلاب همراه استادشان سيد عباس موسوي به شهر بعلبك انتقال يافتند.
هزينههاي تحصيل و كمكها از چه منابعي تأمين ميشد؟
تا دو سال اول هزينههاي اين مدرسه را از برخي بازرگانان خير كويتي تأمين ميكردم.
آيا جنابعالي در اين مدرسه نيز تدريس ميكرديد؟
خير.در آن مرحله من در شهر صيدا در جنوب لبنان سكونت داشتم.هفتهاي يك بار به بعلبك ميرفتم و با شهيد سيد عباس و ساير برادران طلاب رايزني و به اوضاع و نيازهاي مدرسه رسيدگي ميكردم. مديريت و مسئوليت اجرايي اين مدرسه را سيد عباس بر عهده داشت.
در پي تعقيب و اخراج طلاب لبناني، تعدادي از طلاب لبناني نيز حدود 10 سال در زندانهاي عراق نگهداري شده و سرانجام به شهادت رسيدند.علت نگهداري و شهادت آنان چه بوده است؟
اين افراد از فرزندان آقايان سيد مفيد و سيد علي زعيتر و ديگران بودند كه هيچ كس از شهادت آنها خبردار نشد.پيش از اين اشاره كردم كه خدا به آن گروه 9 نفره كه سيد عباس موسوي و سيد حسن نصرالله هم در ميان شان بودند خيلي رحم و لطف كرد كه گرفتار صدام نشده و از عراق اخراج شدند.
علت اينكه صدام برخي طلاب لبناني را در زندان نگه داشت و به شهادت رساند و گروههاي ديگري را اخراج كرد چه بود؟
صدام از قبل براي نابودي حوزه علميه نجف اشرف نقشه كشيده بود.او با همكاري احمد حسن البكر رئيس جمهوري وقت عراق «شعبه مبارزه با ارتجاع» را در سازمان امنيت كشور به وجود آورد.هدف اين شعبه مبارزه با حوزه علميه نجف اشرف بود.هدف اصلي اين شعبه مبارزه با شيعيان عراق بود. مأموران امنيتي عراق به بهانههاي گوناگون، از جمله نداشتن اقامت، طلاب خارجي حوزه علميه را بازداشت و اخراج ميكردند.يا اينكه مأموران مخفي كه تعدادشان در حوزه كم نبود بر ضد طلاب متعهد به مقامهاي امنيتي گزارش ارائه ميكردند.شايد مقامهاي امنيتي عراق هيچ مدركي از گروه 9 نفره مزبور نداشتند، و به همين دليل آنها را اخراج كردند.شايد هم چون هيچ گزارشي درباره رفتار آنها در حوزه علميه به دست مقامهاي امنيتي نرسيده بود.
زماني كه سيد عباس وارد نجف شد، جنابعالي در حوزه حضور نداشتيد؟
خير، در آن زمان نمايندگي مرحوم آيتاللهالعظمي سيد محسن حكيم را در كويت عهدهدار بودم.
پس از بازگشت به لبنان روابطتان با شهيد سيد عباس موسوي چگونه بود و او را چگونه يافتيد؟
ايشان از صفات نيك و ممتاز برخوردار بود، وظايف خود را با جديت و به نحو مطلوب پيگيري ميكرد.علاوه بر تدريس، براي تأمين نيازهاي مدرسه و اماكن سكونت طلاب مجرد و متأهل و كمك به آنان تلاش ميكرد.به هر حال ميتوان گفت كه ويژگيهاي مديريتي و رهبري در چهره سيد عباس از همان روزها كاملاً نمايان بود.
هنگامي كه با يكديگر ديدار و گفتوگو ميكرديد، سيد شهيد چه مسائلي را مطرح ميكرد و دغدغههاي او چه بود؟ آيا دغدغههاي او به مسائل آموزشي و آگاهي محدود بود يا مشكلات مسلمانان را نيز مطرح ميكرد؟
ايشان آن روز فقط مشكلات حوزه و آموزشهاي ديني را مطرح ميكرد.در آن مرحله دغدغههاي سياسي نداشت، دغدغههاي سياسي او پس از انقلاب اسلامي ايران و بازگشت امام خميني(ره)به تهران آغاز شد.
پس از عزيمت به حوزه علميه نجف اشرف چرا سيد عباس موسوي تحصيل در حوزههاي درس ي شهيد سيد محمدباقر صدر را از ميان ساير حوزهها انتخاب كرد؟
اين يك امر طبيعي است.طلاب عرب زبان كه وارد حوزه ميشدند مدارسي را انتخاب ميكردند كه سطح علمي شان بالاتر بوده باشد.
آيا در آن برهه مكاتب فكري گوناگون در حوزه نجف اشرف وجود داشت؟
در آن برهه مكاتب فكري در نجف وجود نداشت، تنها آرزو و خواستههاي شهيد موسوي فراگيري علوم حوزوي بود. طلاب لبناني كه به نجف اشرف ميرفتند در اغلب كلاسها شركت ميكردند. حوزههاي درسي آيتالله شهيد سيدمحمد باقر صدر از برجستهترين آن حوزهها بود.ايشان پس از استقرار در نجف اشرف هيچ خط و مكتب فكري انتخاب نكرد.آن روز شهيد صدر شخصا از مرجعيت آيتالله العظمي سيد ابوالقاسم خويي پيروي ميكرد.شهيد صدر به طلاب توصيه ميكرد تا زماني كه آقاي خويي زنده است مرجعيت تقليد خودش را مطرح نكنند.
آيا پس از ارتحال آيتالله العظمي سيد محسن حكيم، آقاي سيد محمد باقر صدر مرجعيت خود را مطرح نكرد؟
خير، آقاي صدر مرجعيت خود را مطرح نكرد.براي من كه در آن مرحله در كويت به سر ميبردم نامه نوشت و توصيه كرد كه در سايه وجود آقاي خويي، مرجعيت ايشان را مطرح نكنم.
آيا شهيد صدر به سطح مرجعيت تقليد هم رسيده بود؟
اين موضوع كه آيا شهيد صدر به سطحي رسيده باشد كه مردم بتوانند از ايشان تقليد كنند، بحث ديگري است.هنگامي كه مسئله مرجعيت شهيد آيتالله سيد محمد باقر صدر مطرح گرديد، ايشان با اين طرح مخالفت كرد.اما اينكه اين امكان وجود داشته كه ايشان در سالهاي آخر حيات با مطرح شدن مرجعيتشان موافق بودهاند موضوع ديگري است.موضوع مرجعيت شهيد صدر در حوزه علميه نجف اشرف، به هيچ وجه مطرح نشده بود.تا زماني كه شهيد سيد عباس موسوي در نجف اشرف حضور داشت، به هيچ وجه مرجعيت شهيد سيد محمد باقر صدر مطرح نشده بود. در آن برهه همه از جمله شهيد صدر از آقاي خويي تقليد ميكردند.
ميان پيروزي انقلاب اسلامي در ايران و اشغال لبنان توسط اسرائيل در سال 1982 حدود سه سال فاصله وجود داشت.سيد عباس موسوي در اين مدت سه سال تا چه اندازه به مسائل سياسي و جهادي گرايش پيدا كرده بود؟
در آن مدت سيد عباس، هيچ جنب و جوش سياسي نداشت، ايشان در آن زمان يك طلبه بود و همه تلاش خود را روي گسترش مدرسه علميه بعلبك متمركز ميكرد.تا سال 1982 يك تشكيلات مخفي در لبنان در اختيار داشتيم كه «سازمان حزبالدعوه»نام داشت.اين سازمان مخفي، شاخه حزبالدعوه بود كه تشكيلات اصلي آن ابتدا توسط شاگردان شهيد صدر در حوزه علميه نجف اشرف تأسيس شده بود.در آن شرايط كه هيچ سازمان و تشكيلات اسلامي و ملي در لبنان در انديشه اجراي عمليات مسلحانه ضد صهيونيستي نبود، تشكيلات حزبالدعوه يك هسته نظامي تشكيل داد و افراد آن توسط جنبش فتح آموزش نظامي ميديدند.سازمان حزبالدعوه لبنان با تأسيس اين هسته نظامي هويت خود را آشكار كرد.آقاي محمد رعد (رئيس كنوني فراكسيون وفاداري به مقاومت در پارلمان لبنان)و گروهي از شخصيتهاي كنوني حزبالله در اين هسته عضويت داشتند.
سيد عباس موسوي در آن مرحله در اين فضاها حضور نداشت.ايشان فقط در جو مدرسه علميه بعلبك بود.در هيچ جريان و تشكيلات سياسي و مقاوم فعاليت نداشت. اوضاع سال 1982 شهر بعلبك و لبنان به گونهاي بود كه پس از يورش اسرائيل به لبنان و اشغال اين كشور، همه مردم پرچمهاي سفيد بر پشت بامها برافراشتند.
آيا مردم جنوب هم پرچمهاي سفيد برافراشتند؟
نه، فقط در جنوب!در شهر بعلبك و روستاهاي منطقه بقاع نيز پرچمهاي سفيد برافراشته شد!من و آقاي علي شمخاني به بعلبك رفتيم و به مردم گفتيم كه پرچمهاي سفيد را پايين بياوريد و پرچمهاي سرخ برافرازيد.و اين طور شد.
مردم به چه علت پرچمهاي سفيد برافراشتند؟
به علت ترس!براي اينكه از شر اسرائيليها در امان بمانند، همه مردم پرچم سفيد برافراشتند!در بعلبك نيز پرچمهاي سفيد آويخته شد!در آن شرايط چهره شيخ صبحي طفيلي برجستهتر از چهره سيد عباس موسوي بود.هنگامي كه نيروهاي سپاه پاسداران انقلاب اسلامي در منطقه بقاع مستقر شدند، من همراه علي شمخاني به بعلبك رفتيم، و براي پايه گذاري هستههاي مقاومت چند جلسه تشكيل داديم. كساني كه مقاومت را پايهگذاري كردند، برخي فرماندهان سپاه پاسداران بودند. حجتالاسلام و المسلمين سيد علي اكبر محتشمي پور و علي شمخاني و چند تن ديگر بودند كه مقاومت اسلامي لبنان را به وجود آوردند.برخي از اين افراد با حضور من در شوراي رهبري مقاومت مخالفت كردند.به اين دليل كه مسئوليت سازمان حزبالدعوه لبنان را برعهده داشتم.براي پيوستن به شوراي رهبري مقاومت، سازمان حزب الدعوه لبنان را منحل و تأسيس مقاومت اسلامي لبنان را اعلام كردم.پس از اعلام مقاومت اسلامي، ثبتنام براي آموزش داوطلبان آغاز شد، و سيد عباس موسوي در اولين دوره آموزش نظامي ثبتنام كرد.در آن برهه فرزندم شهيد ياسر كوراني مسئول بخش پرسنلي سازمان مقاومت اسلامي بود.اصولاً تا قبل از استقرار نيروهاي سپاه در لبنان فضاهاي مقاومت وجود نداشت.
در جنوب لبنان نيز فضاهاي مقاومت ضد صهيونيستي وجود نداشت؟
در جنوب نيز همين طور بود.در آن برهه جنبش مقاومت اسلامي هنوز تأسيس نشده بود، كساني كه به عمليات پراكنده دست ميزدند، برخي از هواداران احزاب سياسي بودند.
علت اينكه سازمان حزبالدعوه را منحل كرديد چه بود؟
بر اين اساس كه ميخواستيم در سايه رهبري ولايت فقيه حركت كنيم.چرا كه سپاه پاسداران انقلاب اسلامي تحت رهبري ولايت فقيه عمل ميكرد.
آيا ساير كادرهاي حزبالدعوه لبنان با انحلال اين تشكيلات موافق بودند؟
برخي موافقت كردند و برخي ديگر مخالفت كردند..اما من به عنوان بنيانگذار شاخه سازمان حزبالدعوه لبنان، اقدام به انحلال آن كردم و همه ناچار بودند اطاعت كنند.
پس از گذشت حدود 26 سال از اعلام انحلال حزب الدعوه لبنان اكنون چه احساسي داريد؟
اين اقدام را درست و سنجيده ميدانم. مقاومت لازم است از پايگاه اجتماعي و مردمي برخوردار باشد.بايد در سايه علماي متعهد حركت كند و از توده مردم و مساجد برانگيخته شود.چرا كه هيچ سازمان و تشكيلات گروهي توان رهبري يك جنبش مقاومت را ندارد.
منظورتان اين است كه سازمان حزبالدعوه از نخبگان تشكيل شده بود؟
آري، سيماي نخبگي و فكري داشت.من بودم كه ابعاد نظامي نيز به آن بخشيدم. چرا كه در آن برهه با طرفداران حزب بعث عراق در لبنان درگير شده بوديم، و براي دفاع از خود ناچار بوديم به عمليات مسلحانه گرايش پيدا كنيم.
در شرايط كنوني كه جنبش حزب الله حضور فعال دارد و به يك حزب همگاني تبديل شده است، آيا حزبالدعوه در صحنه لبنان فعاليت دارد؟
امكان دارد افرادي وجود داشته باشند كه هنوز تحتتأثير انديشههاي حزبالدعوه قرار داشته باشند.اما اكنون شرايط به كلي دگرگون شده است.اكنون انديشه حزبالدعوه در عراق و برخي كشورهاي اسلامي با انديشه مقاومت در لبنان به كلي متفاوت است.
برخي منابع نزديك به حزبالله گفتهاند كه هيئتي از علماي لبنان روزي به تهران آمده و پس از ملاقات با امام خميني(ره) هسته حزبالله را تأسيس كردند.
اين سخن واقعيت ندارد.چه كسي اين سخن را گفته است؟ در آن شرايط آقاي محسن رضايي در دمشق مستقر شده و آقاي علي شمخاني به بعلبك آمد و با ايشان چند جلسه تشكيل دادم و قرار شد جنبش مقاومت به وجود آيد.اصولاً جنبش مقاومت توسط سپاه پاسداران و آقاي محتشميپور سفير وقت جمهوري اسلامي ايران در دمشق تأسيس شد.
آيا شخصيتهاي لبناني بر اساس اعتقادات و باورهاي دروني طرح تأسيس جنبش مقاومت را پذيرفتند؟
آري بر اساس باورها و اعتقاداتشان اين طرح را پذيرفتند و در دورههاي آموزشي شركت كردند.
آيا در آن مرحله پيشبيني ميكرديد كه روزي مقاومت به اين شكل قدرتمند و شكستناپذير جلوه كند و در برابر فزونخواهي اسرائيل بايستد؟
اينگونه اميدها و آرزوها در قلبها وجود داشت، خدا را سپاس ميگويم كه اين آزمون بسيار موفقيتآميز بود.پس از گذشت مدت زماني كوتاه، چهره شخصيتهايي همچون سيد عباس موسوي و شيخ صبحي طفيلي به دبير كلي حزبالله برگزيده شد، و آنگاه كه از عملكرد او انتقاداتي به عمل آمد كه در نتيجه آن سيد عباس موسوي به دبير كلي حزب برگزيده شد، و كارها به صورت واقعي و جدي ادامه يافت، و عمليات مسلحانه چشمگيري به مورد اجرا گذاشت.سيد عباس در دوران كوتاه دبير كلي حزبالله از خود استعداد و شايستگي بروز داد و موجب تقويت و تحكيم نهاد حزبالله شد.
در آن مرحله با چه مشكلاتي مواجه ميشديد؟ آيا طرفهاي منطقهاي و محلي در برابر راهتان كارشكني هم ميكردند؟
بدون شك با مشكلات عديدهاي روبهرو ميشديم.به طور مثال هنگامي كه با مشكلات مواجه مي شديم، برخي افراد از جمله شيخ صبحي طفيلي نسبت به انحلال سازمان حزبالدعوه اعتراض ميكردند. پس از يك سري بحثها و رايزنيها گفتم چه كار بايد كرد؟ راهحل چيست؟ آقاي علي شمخاني به من گفت شما بنيانگذار شاخه حزبالدعوه لبنان هستيد!ميتوانيد موضعتان را به روشني اعلام كنيد!به او گفتم آمادهام حزبالدعوه را منحل كنم..!آنگاه با توافق يكديگر بيانيهاي منتشر كردم و فاتحه شاخه حزب الدعوه لبنان را خواندم.
سپس برخي شخصيتها به جنبش نوپاي حزبالله پيوسته و كارشان را آغاز كردند.برخي شخصيتها كه با پيوستن به حزبالله مخالفت ميكردند، ديري نپاييد كه به حزبالله پيوستند.جلسه انحلال حزبالدعوه در خانه شيخ صبحي طفيلي و در حضور آقاي شمخاني تشكيل شده بود. سيد عباس موسوي در جلسات تأسيس حزبالله حضور نداشت اما، با تصميمهايي كه گرفته مي شد موافقت ميكرد، و در اولين دوره آموزش نظامي حضور داشت.
پس از بازگشت به دمشق، آقاي محتشمي پور (سفير پيشين جمهوري اسلامي ايران در سوريه)از ما پرسيد كارتان به كجا رسيد؟ به ايشان گفتيم، كه كارها را سر و سامان دادهايم، و ايشان احساس خرسندي كرد.
سيد حسن نصرالله در مرحله بنيانگذاري حزبالله چه نقشي داشت؟
سيد حسن نصرالله نقشي نداشت.ايشان در آن مرحله شاگرد سيد عباس موسوي بود اما، از شاگردان ويژه و برگزيده. من از زماني كه سيد حسن را در مدرسه امام مهدي (عج)شهر بعلبك شناختم، استعداد و توانمندي او را برتر از ديگران يافتم.
آقاي شيخ محمد يزبك چه نقشي داشت؟
ايشان هم در آن مرحله فعال بود اما، سيد حسن نصرالله از همه جلوتر بود. هنگامي كه برخي افراد درباره خصوصيات سيد حسن نصرالله از من سوال ميكردند، به آنها ميگفتم كه ايشان آدمي با استعداد و خوش فكر است و از هوش پاك و سالم برخوردار است.
آيا پايگاههاي اجتماعي و سياسي حزبالله در آن مرحله فقط در بقاع بود؟
خير.در جنوب هم پايگاه داشتيم.
در شرايطي كه جنوب در اشغال اسرائيليها قرار داشت، علاقهمندان جنوبي چگونه خود را به منطقه بقاع ميرساندند؟
ميان پايگاههاي جنوب و بقاع ارتباط برقرار كرده بوديم.در جنوب افرادي را مشخص كرده بوديم كه طرفداران و علاقهمندان پيوستن به جنبش مقاومت را راهنمايي ميكردند.
در مراحل اوليه كدام يك از شخصيتهاي جنوبي به حزبالله پيوستند؟
ضرورتي ندارد كه هويت همه آنها فاش شود!برخي شخصيتهاي جنوبي كه در حال حاضر در حزب الله فعال هستند در مراحل اوليه جنبش حزبالله پيوستند.
حدود سه دهه گذشته و چيزي پنهان نمانده است؟
در حقيقت وضعيت حزبالله آن گونه كه برخي پژوهشگران و مراكز پژوهشي منتشر كرده اند نيست!به طور مثال آقاي سيد محمد حسين فضلالله هيچ اطلاعي از مراحل شكلگيري حزبالله نداشت، در حالي كه برخي پژوهشگران او را بنيانگذار و يا رهبر حزبالله معرفي كردهاند!آقاي فضلالله تأسيس حزبالله را تاييد ميكرد و از جزئيات آن تا حدودي اطلاع داشت اما، برخي پژوهشگران روزي ميگويند كه آقاي فضلالله بنيانگذار حزبالله بوده، برخي ديگر ميگويند فلان شخص بنيانگذار حزبالله بوده است!
شخصيتها و اطرافيان سيد حسن نصرالله دبير كل حزبالله همچون اعضاي فراكسيون وفاداري به مقاومت در پارلمان لبنان كه پيشتر در سازمان حزبالدعوه عضويت داشتند زود هنگام به حزبالله پيوستند.من آنها را به سپاه پاسداران انقلاب اسلامي معرفي كردم.فقط سه نفر از كادرهاي سازمان حزبالدعوه در جلسه بنيانگذاري حزب الله در خانه شيخ صبحي طفيلي حضور داشتند.
در اولين دوره آموزش نظامي چه افرادي ثبتنام كردند؟
اكثريت شان از هواداران و فعالان حزبالدعوه بودند.
جواناني كه در بنيانگذاري جنبش مقاومت شركت داشتند، با چه چالشهايي مواجه بودند؟ در آن مرحله كه اسرائيل لبنان را در اشغال داشت و نيروهاي چند مليتي در بيروت مستقر بودند، اين چالشها چه تأثيري در روحيه اين افراد داشت؟ آيا از ميان شما كسي احساس ترديد و يأس هم ميكرد؟
واقعا همين طور است..!!آن شرايط بسياري از افراد را نا اميد كرده بود،برخي افراد اظهار عجز و ناتواني ميكردند، برخي افراد اظهار علاقه كردند مستقل عمل كنند و هيچ گونه ارتباطي به ايران و سپاه پاسداران نداشته باشند.به آنها گفتم امكان ندارد بدون پشتيباني ايران بتوانيد كار چشمگيري انجام دهيد.به ويژه در زمينه آموزش نظامي و تهيه امكانات.اما افراد بسياري با طرح تاسيس جنبش حزبالله هم عقيده بودند و همكاري خوبي از خود نشان دادند.به طور مثال آقاي سيد سامي خضرا، همكاري خوبي داشت و نقش ارزندهاي در اتصال نيروهاي شيعه جنوب ايفا كرد.
در آن مرحله، سوريه چه برخوردي داشت؟
سوريها مخالفت ميكردند، در مراحل اوليه در مسير حزبالله كارشكني كرده و اجازه نميدادند حزب الله تاسيس شود و به شدت با تاسيس حزب الله و جنبش مقاومت مخالف بودند.
پس چگونه با آمدن سپاه به لبنان موافقت كردند؟
به اين دليل موافقت كردند كه آمدن سپاه پاسداران به سوريه براي آنان دستاورد سياسي در پي داشت.خداوند «حاجي همت»مسئول وقت سپاه پاسداران انقلاب اسلامي مستقر در سوريه را رحمت كند. سوريها ميخواستند از فعاليتهاي سپاه آگاه شوند.به سردار همت ميگفتند مگر شما براي اجراي عمليات مسلحانه به لبنان نيامدهايد؟ چرا عمليات را آغاز نميكنيد؟ من در آن مرحله ميان لبنان و ايران در حال رفت و آمد بودم.آقاي همت به من شكايت ميكرد و ميگفت هر گاه به تهران رفتيد با آقايان محسن رضايي و علي شمخاني بگوييد كه چرا ما را در لبنان علاف نگه داشتهايد.چرا نميخواهيد بر ضد اسرائيل وارد عمل شويم، اگر در لبنان كاري از ما ساخته نيست اجازه دهيد به جبهه جنگ با عراق بازگرديم؟
چه كسي مانع عمليات سپاه در لبنان مي شد؟
سوريها مانع مي شدند.مرحوم «حاجي همت»روزي در حضور من با آقايان محسن رضايي و علي شمخاني تماس گرفت و از بلاتكليفي خود به شدت انتقاد كرد.«حاجي همت»به مقامهاي سپاه در تهران ميگفت كه سوريها نه ميخواهند بجنگند و نه به ما اجازه ميدهند بجنگيم.ارتش سوريه كه از لبنان عقبنشيني كرده بود يك اردوگاه در اختيار نيروهاي سپاه در منطقه زبداني قرار داده بود.سوريها دنبال دستاوردهاي سياسي بودند، و سرانجام به فرماندهان سپاه گفتند كه خواهان گشودن جبهه جنگ بر ضد اسرائيل نيستند.نميخواهند بجنگند. هنگامي كه سپاهيان انقلاب از آقاي حافظ اسد پاسخ قطعي دريافت كردند كه سوريه خواهان جنگ با اسرائيل نيست، به تهران بازگشتند، و تعداد اندكي از كارشناسان و مربيان آموزشي در لبنان ماندند.
در مراحل اوليه، شيعيان لبنان چه واكنشي به حضور سپاه نشان دادند؟
در آن شرايط همه لبنانيها سرگيجه گرفته بودند، اشغال كشورشان توسط اسرائيل، آنان را سر در گم كرده بود.اميد چنداني به دگرگوني وضع موجود نداشتند.در بقاع نه تظاهراتي به استقبال سپاه راه افتاد و نه كسي به آنها خوش آمد گفت!در بيروت و جنوب لبنان هم مردم نسبت به آمدن شهيد شيخ محمد منتظري و ياران او در نخستين سال پيروزي انقلاب اسلامي واكنش منفي نشان دادند.مرحوم شيخ محمد جواد مغنيه در برابر شهيد شيخ محمد منتظري ايستاد و به او گفت:آيا شما آمدهايد به اسرائيل بهانه دهيد تا خانههاي مسكوني مردم جنوب لبنان را ويران كند؟ به هر حال بيشتر مردم اميدشان را از دست داده بودند.
واكنش مردم لبنان به اولين عمليات مقاومت اسلامي، شاخه نظامي حزبالله چگونه بود؟
اين عمليات با بيم و اميد همراه بود، اولين عمليات ضد صهيونيستي حزبالله در شهر صور انجام شد.يكي از روحانيون لبناني با استناد به روايت تاريخي اعلام كرده بود كه اولين معركه لبنان با قوم يهود در منطقه «جلالبحر»روي ميدهد.«جل البحر» نام شهرستان صور كنوني است.آن روز تشكيلات جنبش حزبالله و مقاومت اسلامي هنوز استحكام نيافته بود.برخي افراد مستقل و آموزش ديده لبناني با همكاري سپاه پاسداران اين عمليات را برنامهريزي كردند.
جريانات سياسي اهل سنت همچون جنبش توحيد اسلامي و جماعت اسلامي لبنان چه انتظاري از سپاه داشتند؟
اين گروهها نيز اميدوار بودند و از جمهوري اسلامي ايران انتظار داشتند تا از مقاومت لبنان پشتيباني كند.
آيا جنبشهاي مقاومت در جامعه اهل سنت لبنان نيز تشكيل شدند؟
به نوعي تلاشهايي براي تشكيل هستههاي مقاومت به عمل آمد.اصولا برادران اهل سنت در مرز لبنان و فلسطين اشغالي سكونت ندارند.برخي رزمندگان اين طايفه در عمليات مشترك ضد صهيونيستي شركت كردند.(روزي به شوخي به برخي دوستانم از روحانيون اهل سنت گفتم كه مشاركت جوانان ما و جوانان شما در عمليات مشترك ضد صهيونيستي با وحدت اسلامي منافاتي ندارد.هرگاه جوانان ما خواستند با اسرائيليها درگير شوند يا الله يا محمد يا علي بگويند و حمله را شروع كنند.هر گاه جوانان شما خواستند با اسرائيليها درگير شوند يا الله يا محمد يا عمر بگويند و حمله را آغاز كنند).
مرحوم شيخ سعيد شعبان رهبر جنبش توحيد اسلامي در طرابلس و نيز جماعت اسلامي در شهر صيدا شاخههاي نظامي در اختيار داشتند و در برخي عمليات مسلحانه ضد صهيونيستي شركت كردند.
عمليات مسلحانه ضد صهيونيستي كه به طرز چشمگيري توسط مقاومت اسلامي در جنوب لبنان به اجرا گذاشته مي شد.نقشه آن در منطقه بعلبك تدارك ديده مي شد. مهمترين افرادي كه اين عمليات را برنامهريزي ميكردند شهيد حاج «عماد مغنيه»و يك تن ديگر از رزمندگان مقاومت اسلامي بود.«عماد مغنيه»اين عمليات را نيز تدارك ميديد.
آيا سازمانهاي فلسطيني از نظر كارشناسي براي اجراي عمليات به شما كمك ميكردند؟
جنبشهاي مقاومت شيعي هرگز با سازمان هاي فلسطيني همكاري نداشتند و از برقراري روابط مستقيم با اين سازمانها بيم داشتند.چرا كه عوامل نفوذي دشمن در سازمانهاي فلسطيني زياد بود.اگر برخي نيروهاي مقاومت از سازمانهاي فلسطيني تقاضاي اسلحه و كمك كارشناسي ميكردند، اين تقاضا به طور غيرمستقيم ارائه مي شد.
جنابعالي به عنوان يكي از پيشگامان جنبش اسلامي، نسبت به دستاوردهاي حزبالله چه احساسي داريد؟
من معتقدم كه حزبالله به مرحله پيشتازي رسيده و آقاي سيد حسن نصرالله مردي بسيار شايسته و بينظير است.ايشان يكي از الطاف و عنايات الهي براي مردم لبنان و جنبش مقاومت است.ايشان وعده خداوند براي زمينه سازي ظهور امام عصر (عج)ميباشد.
حضرتعالي پس از اين همه دستآوردها چرا لبنان را ترك كرده و سكونت در قم را ترجيح دادهايد؟
پس از تأسيس حزب الله مدتي در تهران اقامت داشتم و مسائل مربوط به لبنان و عراق را پيگيري ميكردم.بعد به اين نتيجه رسيدم كه نميتوانم همكاري با حزبالدعوه را ادامه دهم.من در شوراي مركزي رهبري حزبالدعوه حضور داشتم.اکنون از کادرهاي مرکزي حزب الدعوه به استثناي من و يك شخصيت عراقي كه دكتر جابر العطا نام دارد كسي نمانده است.آقاي العطا يكي از رهبران تاريخي حزب الدعوه است و عمري از او گذشته است.
از سوي ديگر نظر به اينكه با كادرهاي كنوني حزبالدعوه اختلافنظرهايي دارم، از رهبري اين حزب كنارهگيري كردهام. احساس ميكنم انسان در شرايط كنوني نميتواند «دين»خود را در سايه پيكار سياسي حفظ كند!من كه از توانمنديهاي علمي برخوردار هستم ترجيح دادم در حوزه علميه قم مستقر شوم و تخصص علمي خود را در اختيار مسلمانان قرار دهم.اكنون فعاليتهاي علمي و فكري و فرهنگي خود را ادامه ميدهم.از اينكه خداوند اين توفيق را به من داده تا پيكار سياسي را كنار بگذارم و به گسترش علم و آگاهي روي آورم، او را سپاس ميگويم. در شرايط حاضر كه احساس كردهام حوزه علم و دانش به تخصص و تجربيات افرادي مثل من نياز دارد، جايز نميدانم برنامهها و فعاليتهاي علمي خويش را رها كنم.من دوست دارم در لبنان زندگي كنم و ميان دوستان و برادران خود باشم.اما در لبنان امكان نگارش و تحقيق تمام وقت وجود ندارد.به همين دليل در حوزه علميه قم ماندگار شدهام.
آيا احساس نميكنيد كه جامعه اسلامي و جامعه شيعي لبنان به كادرهاي ورزيده امثال جنابعالي نياز داشته باشند؟
خير.نياز ندارند.در لبنان در حال حاضر كادرهاي متخصص و آگاه بيش از نياز است.در حوزههاي پيكار سياسي و مقاومت و ساير حوزهها به اندازه كافي كادر وجود دارد، وجود چنين كادرهايي به حدي زياد شده كه امكان صدور آن وجود دارد.درباره وضعيت حوزههاي علمي و مدارس ديني لبنان، من بر اين عقيدهام كه ساختار و برنامههاي آموزشي و مديريت اين حوزهها بايد اصلاح شود.
وضعيت اين حوزهها امروزه چگونه است؟
امروزه به ظواهر بيش از محتوا توجه ميشود.گاهي اوقات سياسي كاري بر محتواي علمي اين حوزهها اثر منفي ميگذارد.لازم است به منظور تحكيم مفاهيم علمي، حوزههاي علميه لبنان از مسائل سياسي فاصله بگيرند.
امروزه نقش مجلس اعلاي شيعيان لبنان را چگونه ارزيابي ميكنيد؟
اين مجلس نقش تاريخي خود را دنبال ميكند و ضرورت اقتضا ميكند كه در آينده متحول شود.
با چه مكانيزم و ابزاري بايد متحول شود؟
نگاه كنيد، در جامعه لبنان به طور عام، و درون هر طايفه لبناني به طور خاص موازنهها حكومت ميكنند.اين موازنهها بايد در آينده دگرگون شوند.در حال حاضر اوضاع لبنان خيلي خوب است. تلاشهاي تفرقهافكنانه ميان طوايف شيعي و سني به شكست انجاميده است. تلاشهاي اختلاف برانگيز ميان مسلمانان و مسيحيان با شكست مواجه شده، وحدت و يكپارچگي ملي و شرايط مسلمانان و مسيحيان بسيار خوب است.اميدوارم اين روند ادامه يابد.
حزب الله و جامعه شيعه لبنان با چه چالشها و تهديداتي مواجه است؟
تنها چالشي كه لبنان با آن مواجه است، توطئههاي اسرائيل است.يهوديان به هيچ وجه از توطئههاي خود دست بردار نيستند.اگر كسي گمان ميكند كه يهوديان آرام مينشينند و توطئهشان را متوقف ميكنند سخت در اشتباه است.به رغم اينكه اسرائيل در جنگ سال 2006 در برابر حزب الله شكست خورد، و در حال حاضر موازنه قدرت به نفع ملتهاي منطقه رقم خورده است اما، يهوديان هرگز آرام نخواهند نشست.اصولا آرام نشستن و دست از توطئه برداشتن با ماهيت يهوديان سازگار نيست.مگر اينكه از چهار سمت در منگنه قرار گيرند.اگر هم در منگنه قرار گرفتند به طور موقت آرام مينشينند!بنابراين مهم ترين تهديدي كه لبنان و كشورهاي منطقه با آن مواجه هستند، توطئههاي مستمر اسرائيليهاست.
منبع: ماهنامه شاهد یاران، شماره 40