تجلی بخش ارزشها و مفاهیم عالی انسانی
گفت وگو با سید محمد صادق حسینی، کارشناس امور خاورمیانه
درآمد:
به طور خلاصه چه زمانی با شهید سید عباس موسوی آشنا شدید و دیدگاههای شما نسبت به مبارزات ایشان چیست؟
بسم الله الرحمن الرحیم:سخن گفتن درباره شهید عباس موسوی (ابویاسر) دبیر کل پیشین حزبالله لبنان، سخن گفتن از عرفان و ارزشهای والای اسلامی و انسانی است.با ایشان پیش از این که مسئولیت دبیر کلی حزبالله را بر عهده گیرد در شهر بعلبک در منطقه بقاع لبنان آشنا شدم.او را از مردان فعال و با صلابت و قاطعیت یافتم.از اعتقادات و اصول و باورهای خود با قدرت دفاع میکرد.به رغم داشتن همه این ویژگیها اما، ایشان یک شهروند معمولی و بسیار فروتن بود.سید عباس را مانند مسلمانان صدر اسلام یافتم که همواره میان مردم حضور داشتند و به مشکلات آنان رسیدگی میکردند.ایشان به تمام معنا پیرو واقعی سنت رسول اکرم(ص)بود.همانگونه که در حدیث شریف آمده است «پیامبر مانند شهروندان عادی در کوچه و بازار راه میرود و در کنار مردم غدا میخورد».
شهید سید عباس موسوی در عین حال که مرد جهاد و مبارزه بود و میکوشید امت حزب الله را به وجود بیاورد.در همان حال به مردم و جامعه خدمت میکرد و به زندگی آنان نشاط و پویایی میبخشید. سعی داشت میان مردم باشد و زندگی آنان را بهبود ببخشد.میکوشید محرومیتها و کمبودها و درد و رنجهای آنان را برطرف کند.چرا که او نیز از درون یک خانواده محروم و از درون جامعه محروم برخاسته بود.ایشان دردها، رنجها و محرومیتهای مردم بقاع را شناخته بود.چرا که دولت لبنان هیچ کار مثبتی برای مردم محروم این منطقه انجام نداده و هیچ اقدامی برای محرومیتزدایی از این منطقه به عمل نیاورده بود.مردم این منطقه از کمترین حقوق طبیعی محروم بودند.اصولا دولت و سیاستمداران حاکم بر لبنان مردم بقاع را در عقبماندگی سیاسی و اقتصادی و فرهنگی نگه داشته بودند.در آن شرایط سخت و طاقتفرسا که لبنان در آن دست و پنجه نرم میکرد، سید عباس موسوی میکوشید از خواستهها و آرمانهای مردم محروم بقاع دفاع کند و زندگی آنان را بهبود ببخشد.به هر حال برای صاحبنظران و همه افرادی که سید عباس را می شناختند روشن شده بود که ایشان مردی پاک و خود ساخته بود.
هنگامی که سید عباس به دبیر کلی حزب الله برگزیده شد، این ارزشها و مفاهیم انسانی را تجلی بخشید.به مردم آموخت که یک انسان پاک و سالم با رفتار و کردار خود، هم میتواند در جمع مردم باشد، و هم میتواند بخشی از یک جنبش سیاسی باشد.مانند جنبشی که چند سال بعد به یک حزب بزرگ سیاسی (حزبالله)تبدیل شد که علاوه بر خدمت به مردم از سرزمین لبنان نیز در برابر تجاوزگران دشمن صهیونیستی دفاع میکند.
پس از تصدی مسئولیت دبیر کلی حزب الله آیا این راه و روش را ادامه داد؟
شکی در آن نیست.او پس از انتخاب به دبیر کلی حزبالله، یک نوع تحول کیفی در راهکارهای حزبالله و جنبش مقاومت اسلامی به وجود آورد.من رفتارها و راهکارهای شهید سید عباس موسوی را مانند رفتارها و راهکارهای شهید آیتالله سید محمدباقر صدر میدانم.آیتالله صدر قبل از شهادت، یاران و کادرهای جنبش اسلامی عراق را مخاطب قرار داد و به آنان توصیه کرد که «در اندیشه و رفتار امام خمینی(ره)ذوب شوید، آن گونه که ایشان در اسلام ذوب شده است». هنگامی که سید عباس مسئولیت رهبری حزبالله را برعهده گرفت، در امت حزبالله ذوب شد.همه تلاش و زندگی خود را به تمام معنی در مأموریتهای جهاد ذوب کرد.به بازسازی و پویایی و نوآوری تشکیلات حزب الله پرداخت. چرا که حزب الله پیش از ایشان از پراکندگی و نابسامانی در ساختار درونی رنج میبرد.ایشان به منظور بهبود نابسامانیهای درونی حزبالله از توانمندی و قاطعیت و صلابت خود بهره گرفت. در نتیجه این راهکارها، همه جناح ها و دسته بندیهای مبارز و پیکار جوی حزب الله و همه گردانهای رزمی مقاومت، یکپارچه شدند.
در دوران دبیر کلی سید عباس موسوی، حزب الله به یک ساختار منسجم و قوی و یکپارچه تبدیل و حزبالله به امت حزب الله تبدیل شد.همه گروهها و جناح های درونی حزبالله، تمایلات و گرایشات پیشین خود را کنار گذاشته و به طور یک پارچه در حزب الله ذوب شدند.همان گونه که میدانید حزب الله از ابتدا از جریانات متفاوت و گوناگون تأسیس جنبش مقاومت اسلامی به اتفاق نظر رسیده بودند.اما، برخی از این جریانات تا پیش از دبیر کلی سید عباس موسوی در حزب الله، تمایلات گروهی و سیاسی و فکری پیشین خود را حفظ کرده بودند اما، هنگامی که سید عباس به دبیر کلی حزب الله برگزیده شد، چنان از قدرت و قاطعیت برخوردار بود که توانست همه گرایشات فکری و فرهنگی جریانات اولیه تشکیل دهنده حزب الله را پاکسازی و حزب الله جدیدی را پایه ریزی کند که به مرور زمان استحکام یافت.
اشاره کردید که حزب الله ابتدا از جریانات متفاوت به وجود آمد.آیا شهید سید عباس موسوی هم قبل از تأسیس حزب الله و هنگام تحصیل علوم دینی در نجف اشرف وابستگی گروهی و سازمانی داشته است؟
من مطمئنم که ایشان پیش از تأسیس حزب الله، به یک سازمان سیاسی بسته و یا یک حزب سیاسی دگم وابسته نبوده است، و این مهمترین نشانه رمز موفقیت او بوده است.سید عباس در پرتو مکتب شهید صدر یک فرد منظم و منضبط و از شاگردان ممتاز و نجیب و اصیل آیتالله شهید صدر بوده است.آنچه که در مکتب شهید صدر در حوزه علمیه نجف اشرف آموخت و در لبنان آن را گسترش داد، پرهیز از گروهگرایی بود.سید عباس به محض انتخاب به عنوان دبیر کل حزبالله، با گروهگرایی در درون حزبالله به مقابله برخاست.چرا که حزبالله پیش از انتخاب سید عباس تا حدودی از گروهگرایی و پراکندهکاری رنج میبرد. با تصدی مسئولیت دبیر کلی حزب الله، همه کشمکشهای درونی پایان یافت و این یکی از الطاف و عنایات الهی به حزبالله و امت حزبالله و مردم لبنان به ویژه تشکیلات نظامی مقاومت اسلامی بود.چرا که اگر این کشمکشها و اختلافات درونی توسط مردی همچون سید عباس موسوی بر طرف نمی شد، امروزه شاهد ساختار پولادین و شکستناپذیر جنبش مقاومت اسلامی نبودیم.امروزه کشمکشهای سیاسی لبنان و تحولات منطقه و فشارهای بینالمللی هیچ تأثیری بر پیکر شکستناپذیر مقاومت ندارد.
اگر امکان دارد بیشتر توضیح دهید که شهید سید عباس موسوی چگونه میاندیشید و چگونه عمل میکرد؟
شکی نیست که سید به شیوه استاد خود، شهید آیتالله سید محمدباقر صدر میاندیشید.ایشان همواره به هواداران و دوستداران خود توصیه میکرد که در مکتب امام خمینی(ره)ذوب شوند.از همه کادرهای حزبالله تقاضا میکرد که در اسلام ناب محمدی، و در خط امام خمینی(ره)ذوب شوند.سید عباس مکتب امام خمینی(ره)را تنها به جنبش اسلامی محدود نمیدانست بلکه، متعلق به همه مستضعفان جهان میدانست.ایشان فراتر از ملیتها و طوایف و فرق و احزاب گوناگون نگاه میکرد، دورنمای جهانبینی او بسیار وسیع و گسترده بود، و در راه تحقق آرمان همه مستضعفان جهان گام برمیداشت.همانگونه که پیشتر به آن اشاره کردم سید عباس هدیه الهی به مستضعفان جهان بود.
در ابتدای تأسیس حزبالله، لبنان در شرایط سختی قرار داشت، اسرائیل و نیروهای چند ملیتی لبنان را اشغال کرده و بیشتر احزاب و جنبشهای سیاسی تسلیم شده بودند.این دسته افرادی که حزبالله را به وجود آوردند با چه امیدی به چنین حرکتی دست زدند؟
این یکی از نکات بسیار مهم است.در آن مرحله ما شاهد سرنگونی مارونیت سیاسی حاکم بر لبنان بودهایم.این جریان به کلی در آغوش غرب قرار داشت و میکوشید با رژیم صهیونیستی قرار داد صلح امضا کند.دیری نپایید که این خواسته تحقق یافت اما، نیروهای اسلامی لبنان سه سال بعد آن را لغو کردند.در برابر مارونیت سیاسی، جریان دیگری وجود داشت که تئوری ضرورت بازگشت به امت اسلامی و عربی را مطرح میکرد.در آن شرایط سخت، آن دسته از پیشوایانی که هسته اولیه حزبالله را به وجود آورده بودند، کوشیدند لبنان را از چنگ باقی ماندههای مارونیت سیاسی نجات دهند و این کشور را به آغوش امت عرب و مسلمان بازگردانند.مارونیت سیاسی حاکم بر لبنان هیچ وقت به طایفه مارونی محدود نبوده است.افراد و جریانات بسیاری از طوایف گوناگون لبنان با این جریان همفکر و همگام بودند.در برخی مراحل تاریخی بسیاری از نمایندگان و شخصیتهای شیعه و سنی و مسیحی زیر چتر مارونیت سیاسی قرار گرفته بوده و مارونیت سیاسی نیز به نوبه خود در آغوش غرب پناه گرفته، و دستورات دولتهای غربی را در لبنان اجرا میکرد.
پس از پیروزی انقلاب اسلامی در ایران، به رهبری امام خمینی(ره)ارزشها و گرایشان اسلامی در جهان عرب و جهان اسلام گسترش یافته و به پیشگامان و بنیانگذاران حزبالله انگیزه داد تا پیکار بر ضد اشغالگران صهیونیست و غرب زدگان محلی را آغاز کنند.این پیشگامان بیدرنگ توطئههای استکبار جهانی و ابعاد آن را شناختند.در عین حال این مسئله را درک کردند که انقلاب اسلامی ایران به هویت اسلام قدرت و اصالت بخشیده و موازنه جدیدی در جهان و منطقه به وجود آورده است.چرا که این موازنه در نتیجه امضای معاهده کمب دیوید و خروج مصر از میدان رویارویی اعراب با اسرائیل از بین رفته بود.پیشگامان حزبالله در مدت کوتاهی توانستند فرهنگ مقاومت را در لبنان و منطقه گسترش دهند و آن را به عنوان یک جریان اصیل به ملتهای عرب و مسلمان بقبولانند.
بنابراین شهید سید عباس موسوی و یاران و همفکران ایشان تئوری وابستگی به امت را مطرح کردند.این گروه از پیشوایان اعلام کردند که ما لبنانی هستیم و به هویت امت اسلامی و عربیمان افتخار میکنیم. وظیفه داریم از خاک و هویت ملیمان دفاع کنیم.
آیا پیشگامان و پیشوایان حزبالله که آزمونی جدید ارائه کردند، از تجربیات برخی جنبشهای اسلامی و فلسطینی نیز بهرهمند شدند؟
دقیقاً همین طور است.این پیشگامان ضمن این که آزمون جدیدی ارائه کردند اما، از تجربیان دیگران هم بهرهبرداری کردند. شهید سید عباس موسوی و یاران و همکاران او، ادبیات سید قطب و حسن البناء و ابو العلی مودودی و بسیاری از شخصیتهای فکری و مبارز جهان اسلام را بررسی کرده و همه این تجربیات را غربال و یک کاسه کرده و آن را با اوضاع لبنان تطبیق دادند.در عین حال از تجربه انقلاب اسلامی ایران و رهنمودهای امام خمینی و دیگر شخصیتهای انقلابی ایران بهرهمند شده و آن را ملاک عمل خود قرار دادند.شکی نیست که پیشگامان جنبش حزبالله، تجربیات مقاومت فلسطین را بازنگری کرده و موفقیتها و ناکامیها و مراحل تلخ و شیرین آن را مورد بحث و بررسی قرار داده و راهکار جدیدی برای ملتهای منطقه ارائه دادند.
حزبالله در نخستین تلاش برای سازماندهی عملیات مسلحانه و مقاومت ضد صهیونیستی، توانست مجاهد بزرگ و نستوه «حاج عماد مغنیه»را جذب تشکیلات خود کند.همانگونه که شنیده اید شهید مغنیه در دوران جوانی در حوزههای گوناگون فعالیت داشت.ایشان ابتدا در قالب مقاومت فلسطین پیکار میکرد و مدتی نیز در دفتر علامه سید محمد حسین فضلالله فعالیت داشت.اما دیری نپایید که به تشکیلات حزبالله پیوست و تجربیات پیشین خود را در اختیار این حزب قرار داد.بهرهبرداری شهید سید عباس موسوی از تجربیات مقاومت فلسطین، بخشی از راهکارهای ایشان و یاران او را تشکیل میداد.
پیشگامان حزبالله پیکارشان را از صفر آغاز نکردند، آنان پیش از این در تشکیلات امام موسی صدر حضور داشتند.اما تجربه امام صدر در آن مرحله جوان بود و تازه آغاز شده بود و ساختار سازمانی و نظامی آن استحکام نیافته بود.بنابراین، پیشگامان حزبالله با بهرهبرداری از تجربیات همه جنبشهای اسلامی و ملی توانستند، الگوی بینظیر و منحصر به فردی ارائه دهند که در منطقه و جهان اسلام سابقه نداشته است.اکنون جنبش حزبالله نه فقط برای سازمانها و جنبشهای اسلامی و ملی الگو و نمونه شده که برخی از دولتهای منطقه که از حزبالله پشتیبانی میکردند، اکنون از تجربه حزبالله استفاده میکنند، و میکوشند آن را ملاک راهکارهای خود قرار دهند.
گفته شده که برخی پیشگامان و پیشوایان حزبالله پیش از عزیمت به حوزه علمیه نجف اشرف از کادرهای جنبش مرحومان امام موسی صدر بودهاند، اندیشههای امام صدر چه نقشی در شکوفایی اندیشه و طرز فکر این افراد داشته است؟
شکی نیست که حضور امام موسی صدر در لبنان نقطه عطفی در حیات فکری و سیاسی و اجتماعی مردم این کشور را تشکیل میداده است.اگر خواسته باشیم تاریخ و اندیشه سیاسی طایفه شیعیان لبنان قبل از آمدن امام موسی صدر را بازبینی کنیم، با قاطعیت باید گفت که شیعیان لبنان از داشتن کیان سیاسی و اندیشه روشن و پویا محروم بودند.امام صدر یک تحول کیفی و ساختاری در طایفه شیعیان ایجاد کرد.آنان را از قالب افراد جستوجوگر برای کسب امتیازات و حقوق و وظایف دولتی بیرون آورد و طرحهای سازنده و پویا در اختیارشان قرار داد.همه خواستهها و آرمانهای شیعیان را برای بازیابی حقوقشان نهادینه کرد.جنبش محرومان را بنیانگذاری کرد، طایفه خفته شیعیان را بیدار و به آنان انگیزه داد تا اسلحه به دست گیرند و حقوقشان را بازستانند.فرهنگ رزمجویی و جنگجویی را در برابر تجاوزگریهای پی در پی اسرائیل به آنان آموخت.چرا که اسرائیل را «شر مطلق»میدانست بنابراین، دیدگاهها و راهکارهای امام موسی صدر نقش چشمگیری در مسیر حزبالله و حرکت مقاومت اسلامی داشت.
در سال 1982 به موازات اشغال لبنان توسط رژیم صهیونیستی، نیروهای چند ملیتی نیز در آن کشور استقرار یافتند و دیری نپایید که همه اشغالگران با مقاومت لبنانیها مواجه شدند.به نظر شما حزبالله چه نقشی در رویارویی با نیروهای چند ملیتی داشت؟
در این زمینه اطلاع دقیقی ندارم و نمیدانم چه جریانی با انجام عملیات مسلحانه نیروهای چند ملیتی را از لبنان اخراج کرد.اما به هر حال نیروهای چند ملیتی که از سربازان آمریکایی، فرانسوی، ایتالیایی و انگلیسی تشکیل یافته بودند بر اثر عملیات کوبنده مجاهدان لبنانی از این کشور عقبنشینی کردند.
در آن مرحله سازمانهایی به سازمان مستضعفان و سازمان جهاد اسلامی بیانیه منتشر کردند و مسئولیت این عملیات را بر عهده گرفتند.سرنوشت این سازمان چه شد؟
من معتقدم این عملیات در نتیجه خیزش انقلابی و مردمی در برابر اشغالگران صهیونیست و اشغالگران غربی بوده که از آن سوی اقیانوسها به لبنان آمده بودند، تا از اسرائیل پشتیبانی کنند.در آن شرایط هستههای عملیاتی به صورت خود جوش و غریزی به وجود میآمدند و ضربات کوبنده خود را بر سر اشغالگران فرود میآوردند.این هستهها از انسجام و استحکام لازم برخوردار نبودند و دیری نپایید که از صحنه پنهان شدند.این سازمانهای جهاد با اشغالگران به مبارزه برخاستند و اشغالگران را از میهن شان طرد کردند و این حق مشروع آنان بوده است.اما برای پاسخ به این پرسش که چگونه حزبالله از این تجربه نیز استفاده کرد باید گفت که حزبالله از تجربه همه جنبشها و سازمانهای مقاومت در لبنان و جهان عرب و جهان اسلام بهرهبرداری و آن را در فرهنگ خود ذخیره کرد.حزبالله از ابتدای تأسیس، فراملیتی و فراطایفهای میاندیشید.حصارهای حزبی و گروهی را در نوردید و به یک جنبش شایسته و با کفایت و کارآمد تبدیل شد.همه این دستاوردها به برکت راهکارها و شیوههای پیشگامان حزبالله بوده است.اگر رهبران و پیشگامان حزبالله در جهان بینیشان دورنگر نبودند و به منافع و امتیازهای مقطعی و زودگذر میاندیشید و یا خود را درون لاک طایفه شیعه محصور و محدود نگه میداشتند، هرگز نمیتوانستند از همه این تجربیات بهرهبرداری کنند، و این تجربیات را ملاک راه و عمل خود قرار دهند.به عقیده من جنگ برای نجات از چنگ نیروهای چند ملیتی، بر استحکام ساختار جهادی و سیاسی حزبالله اثر چشمگیر داشته است.
علت این که حزبالله موجودیت خود را دو سال مخفی نگه داشت و پس از گذشت حدود دو سال این موجودیت را به صورت رسمی اعلام کرد چیست؟
ساختار حزبالله در ابتدا از برخی گروهها و هستهها و کمیتههای مردمی پراکنده تشکیل شده بود.مسئولان این گروهها و کمیتهها برای مدتی گرد هم میآمدند تا پیکار و مبارزات سیاسی خود را یک پارچه و منسجم کنند و در قالب یک سازمان جدید و یک تشکل سیاسی جدید حرکت کنند. پیشگامان حزبالله به منظور جلوگیری از فشارها و دخالت عوامل ناخواسته و سازماندهی شایسته و بایسته کوشیدند تا تلاش خود را پنهان نگه دارند.چرا که لبنان در آن مرحله در شرایطی سخت به سر میبرد و دشمنان از همه طرف میکوشیدند این کشور را به زانو درآورند. به همین علت پیشگامان و بنیانگذاران حزبالله ترجیح دادند اعلام موجودیت این جنبش را به تعویق بیندازند، تا همه گروهها و هستهها و کمیتههای مردمی به نحو مطلوب در یکدیگر ادغام شوند.از طرف دیگر، پس از قرائت بیانیه مشهور اعلام موجودیت امت حزبالله توسط آقای سید ابراهیم الامین در یکی از مساجد منطقه الشیاح در جنوب بیروت. در برخی محافل حزبالله این بحث وجود داشت که آیا میخواهیم به صورت یک جنبش سیاسی با درهای باز به نام امت حزبالله حرکت کنیم؟ یا میخواهیم یک تشکیلات منظم و سازمان یافته حزبی بسته تأسیس کنیم؟ شاید وجود این بحثها یکی از عوامل تعویق اعلام موجودیت حزبالله بوده باشد.چرا که راهکارها برای تأسیس یک جنبش سیاسی گسترده و یا برای تأسیس یک حزب سیاسی بسته متفاوتند.
منظورتان این است که حزبالله در مرحله پیکار دو ساله مخفی قصد داشت تشکیلات درونیاش را مستحکم و منسجم کند تا توان بازدارندگی در برابر فشارها را داشته باشد؟
گمان نمیکنم که عوامل مثبت و منفی خارجی در تعویق اعلام موجودیت حزبالله نقش داشته است.نه عوامل مثبت مانند پیروزی انقلاب اسلامی ایران و تجربه جنبش مقاومت فلسطین و تجربه امام موسی صدر در لبنان و تجربه آیتالله سید محمد باقر صدر در عراق بر تعویق اعلام موجودیت حزبالله نقش داشته و نه عوامل منفی مانند فشارهای بینالمللی و حضور نیروهای بینالمللی.ممکن است رعایت برخی مسائل امنیتی و یا مسائل اجرایی در تعویق اعلام موجودیت حزبالله نقشی اساسی داشته، تلاش برای باروری و استحکام ساختار اولیه این حزب بوده است.چرا که امکان ندارد یک حزب قدرتمند و کارآمد و مقاوم به وجود آید و بخواهد با شیوه احزاب سنتی و سازمانهای سیاسی متعارف با قدرتمندترین قدرت نظامی منطقه و خطرناک ترین دشمن راهبردی بجنگد، آن گونه که سرنوشت چنین احزابی را پیش از پیدایش حزبالله دیدهایم.حزبالله نمیخواست یک حزب عاطفی و احساساتی و ناپخته باشد.لازم بود راهکارها و ساختارها و امکانات، به خوبی سنجیده شود تا خللی در آینده بروز نکند. جنابعالی کارشناس مسائل منطقه هستید و از برخی سازمانهای اسلامی و ملی خاورمیانه شناخت دارید، کما اینکه در مراسم قرائت بیانیه اعلام موجودیت حزبالله در بیروت نیز حضور داشتید. اعلام موجودیت حزبالله را در آن شرایط چگونه تلقی کردید؟
با وجود آنکه خود را به فرهنگ مقاومت وابسته میدانم و در کنار فرمانده بزرگ «حاج عماد مغنیه»در چارچوب انقلاب فلسطین و یا دیدگاههای اسلامی پیکار میکردم اما، بیش از همه چیز به دستورات معنوی امام خمینی(ره)از زمانی که در نجف اشرف حضور داشتند، عمل میکردم.فتوای معروف امام خمینی(ره) مبنی بر لزوم پشتیبانی مالی و جانی از مبارزات مسلحانه مردم فلسطین، بسیاری از جوانان مومن و سلحشور را به پیوستن به جنبش مقاومت فلسطین تشویق میکرد. از اعلام موجودیت حزبالله در مراسم با شکوه مسجد الشیاح در جنوب بیروت چنین برداشت کردم که یک جنبش جهانی اسلامی برپا شده که همواره آرزو داشتم چنین جنبشی برپا شود.در آن مرحله موقعیت اسلام گرایان فعال در جنبش مقاومت فلسطین بسیار تنگ و محدود بود.فراموش نشود که جریانات اسلامگرا قصد نداشتند جنبش مقاومت فلسطین را به گرایش به اسلام ترغیب کنند، چرا که از چنین امکاناتی برخوردار نبودند بلکه، میکوشیدند با طرح دیدگاههای اسلامی، روند مبارزه و پیکار مسلحانه جنبش مقاومت فلسطین بر ضد دشمن صهیونیستی را تقویت کنند.
اعلام موجودیت حزب الله، این طرز تفکر را تقویت کرد که حزبالله پلی خواهد بود که جنبشهای اسلامی و رهایی بخش منطقه را با انقلاب اسلامی ایران پیوند خواهد زد.همه مبارزان صدیق و مخلص در جهان عرب امیدوار بودند که از تجربه انقلاب اسلامی ایران بهرهمند شوند.به یاد دارم در آن لحظه های دشوار و سرنوشتساز بسیاری از سران جنبشهای اسلامی منطقه به حمایتهای ایران چشم دوخته بودند.
در شرایطی که رژیم صهیونیستی، بخش وسیعی از لبنان را اشغال کرده بود و بیشتر جنبشها و احزاب سیاسی- ملی لبنان و منطقه از صحنه پنهان شده بودند، آقای سید حسین موسوی معروف به (ابوهشام)رئیس جنبش امل اسلامی به تهران آمد و تقاضای کمک کرد.ایشان را به مقامهای بلند پایه جمهوری اسلامی ایران معرفی کردم.در این ملاقاتها اندیشه تشکیل هستههای مقاومت ضد صهیونیستی را مطرح کرد.زمینه ملاقات آقای ابوهشام را با آقای هاشمی رفسنجانی فراهم کردم و آقای هاشمی این تقاضا را با امام خمینی(ره)در میان گذاشت که امام دستور دادند همه شخصیتها و سران جنبشهای رهایی بخش لبنان به نماینده ایشان در سوریه، یعنی جناب آقای علی اکبر محتشمیپور سفیر وقت جمهوری اسلامی ایران در دمشق رجوع نمایند، تا نیازهای آنان را رسیدگی و تأمین کند.
جنابعالی در آن مرحله چه نقشی در جناح اسلام گرای جنبش مقاومت فلسطین داشتید؟
در آن شرایط همراه تعدادی از برادران مبارز ایرانی به انقلاب فلسطین و جنبشهای اسلامگرای لبنانی پیوستم، پیش از تشکیل حزبالله، و در محورهای غزه و الخیاره در بقاع غربی نزدیک مرز فلسطین به عملیات مراقبت و گشتزنی و شناسایی پایگاههای دشمن صهیونیستی میپرداختم. این منطقه زیر اشراف حزب اتحاد لبنان به رهبری برادر مبارز عبدالرحیم مراد قرار داشت.
در آن شرایط شهید محمد منتظری نیز گروههایی را به لبنان اعزام کرد تا با دشمن صهیونیستی بجنگند.سرنوشت این حرکت چه بوده است؟
متاسفانه برخی قدرتهای منطقه و برخی جریانات درون انقلاب فلسطین، موافق راهکارها و اندیشههای اسلامی و فراملیتی شهید محمد منتظری نبودند.با اندیشه جهانیسازی اسلام و جهانی سازی فرهنگ مقاومت مخالفت میکردند.مقاومت را ابزار فشار و یا دستاویزی برای اعمال فشار بر دشمن صهیونیستی قرار داده بودند.به مقاومت به تمام معنا و به شکل واقعی ایمان نداشتند.به طور مثال برخی سیاستمداران سوری عرصه را بر نیروهای ایرانی در پادگانی در منطقه الزبدانی در نزدیکی مرز لبنان تنگ کرده بودند.پس از گذشت دو دهه روشن شد که این سیاستمداران بر ضد کشورشان سوریه نیز توطئه میکردهاند.در زبدانی به جوانان ایرانی اجازه عزیمت به لبنان را نمیدادند، آنها را محاصره کرده و اجازه پیوستن شان به جنبش مقاومت فلسطین و جنبش نوپای اسلامی لبنان را نمیدادند. برخی رهبران جنبش فلسطین نیز نیروهای فعال ایرانی را وجه المعامله قرار دادند. این در حالی است که شهید برادر خلیل الوزیر (ابوجهاد)مرد شماره 2 جنبش الفتح با سعه صدر از برادران ایرانی استقبال گرم به عمل میآورد و تصمیم داشت از داوطلبان ایرانی برای پشتیبانی از انقلاب فلسطین به نحو مطلوب استفاده کند.شهید ابو جهاد بر خلاف سایر رهبران تنگ نظر انقلاب فلسطین، فراملیتی میاندیشید.
آیا سپاه پاسداران انقلاب اسلامی نیز پس از عزیمت به سوریه و لبنان با کارشکنی و مشکلات مواجه شد؟
سپاه به عنوان یک قدرت موازی و یا یک قدرت رقیب به منطقه اعزام نشده بود. سپاه تصمیم داشت تجربیات انقلاب اسلامی و امکانات خود را در اختیار برادران مسلمان فلسطینی و لبنانی قرار دهد.نیروهای سپاه وارد درگیریهای حاشیهای با برخی قدرتهای منطقهای نشدند.به ویژه آن باند سه نفره (عبدالحلیم خدام -حکمت الشهابی-غازی کنعان)که در آن برهه در سوریه و لبنان نقش کلیدی داشتند.تحولات منطقه نشان داد که این افراد نه فقط مخالف مبارزات ملتهای فلسطین و لبنان بودهاند بلکه، در صدد بودند چهره سوریه را نیز مخدوش کنند.
سپاه پاسداران انقلاب اسلامی که با کارشکنیها مواجه می شد، کوشید حضورش را در لبنان روی آموزش جوانان لبنانی و رزمندگان مقاومت متمرکز کند و در مدتی کوتاه توانست این مأموریت را به نحو مطلوب و شایسته به پایان برساند و به کشور بازگردد.اکنون دستاوردها و نتیجه تلاشهای چشمگیر سپاه پاسداران در قدرت شکستناپذیر حزبالله و مقاومت اسلامی لبنان جلوهگر شده است.و این به برکت ایثار و فداکاری آن دسته از پیشگامان و بنیانگذاران حزب الله و در پیشاپیش آنها شهید سید عباس موسوی میباشد، که ابتدا در مکتب شهید آیتالله سید محمد باقر صدر و سپس در مکتب امام خمینی(ره)پرورش یافته بودند.
منبع: ماهنامه شاهد یاران، شماره 40