گفتگو با حجت الاسلام احمد سالك
درآمد:
حجت الاسلام سالك همواره در كوره مبارزات بوده و تفسيرو تحليل او از چهره هاي مبارز، از ارزش بالائي بر خوردار است. او چون خود طعم تبعيد و زندان را بسيارچشيده،قدرت روحي مبارزاتي چون شهيد منتظري را به نيكي در مييابد و با دقت هم بيان ميكند؛ازهمين روي اين گفتگو حاوي نكات بسيارجالبي از روحيات آن شهيد بزرگوار است.
بسياري از مبارزين با شهيد منتظري آشنايي دارند.چه چيزي سبب آن بود؟
بعد از فوت مرحوم آيتالله بروجردي، روحانيت در صحنه مبارزات حضور يافت. از جمله شاخصههاي مشترك دوستاني كه در كسوت روحانيت و صحنه انقلاب اسلامي بودند،مبارزه با شاه و عوامل او بود. اگر چه شاه را مزدور ميدانستند، اما هدف كوتاه مدت و به قول معروف دم دستي آنها سرنگوني شاه و حكومتش بود. همين هدف مشترك عاملي شد تا هركه درمتن مبارزات سياسي و اجتماعي قرار ميگرفت سبب شود سايرين حول محورش جمع شوند. بنابراين به طور طبيعي افراد يكديگر را پيدا ميكردند. آشنايي من هم با شهيد منتظري از طريق پدرشان آيتالله منتظري بود. با توجه به اينكه من به منزل آيتالله منتظري تردد داشتم و فرزندان ايشان هم در منزل پدر بودند، از آنجا با شهيد منتظري آشنا شدم. نكتهاي كه بايد بگويم اين است كه شهيد منتظري از ذكاوت، بصيرت، بينش و قدرت جذب بالايي برخوردار بود. يعني وقتي يك جلسه با او به گفتگو و صحبت مينشستي، آن چنان شيفته و جذبش ميشدي كه علاقمند بودي ارتباطت با او ادامه يابد،بنابراين نقطه شروع آشنايي من با شهيد منتظري مربوط به آيتالله منتظري و خانواده ايشان و رفت و آمدي بود كه به منزلشان داشتم بعد از آن ارتباطات برقرار شد. البته مدتي شهيد منتظري در ايران نبود و پس از بازگشت به ايران در بعضي كارها با ايشان همكاري داشتم.
ازچه زماني روابط شما با شهيد منتظري تنگاتنگ و قوي ترشد و بيشتر چه مناسباتي با ايشان داشتيد؟
البته الآن حافظهام ياري نميكند،ولي به ذهنم ميآيد كه از سال هاي 50،49 روابطم با شهيد منتظري آغاز شد.پدرم درسال 1348 هجري شمسي مصادف با آخر ماه صفر از دنيا رفتند پس از يك سال با داشتن دبپلم رياضي به قم آمدم.من مقدمات تحصيل دروس حوزوي را در اصفهان در زمان حيات پدرم گذرانده بودم و با مشورت علما براي ادامه تحصيل به قم رفتم آغاز روابط نزديك تر من با شهيد منتظري از سال 51،50 بود.ميتوانم به عنوان شروع اين روابط بگويم وقتي من در مدرسه حجتيه قم حجره داشتم،آقاي هاشم جواهري كه در حال حاضر رئيس شعبه و دادگاه است با سيد مهدي هاشمي هم حجره بودند و تعدادي از طلاب نجف آبادي مثل حاج حسن ابراهيمي و اميد نجف آبادي (كه بعداً اعدام شد) وبعضي ديگر درمدرسه حجتيه حجره داشتند.ازاين رو شهيد منتظري به حجرات آنها رفت و آمد ميكرد و با آنها ارتباط داشت.من هم چون به ايشان علاقه ويژهاي پيدا كرده بودم،رصد ميكردم وقتي ميآيد حتماً او را يا به صورت گذري ببينم يا اينكه نشستي با او داشته باشم و صحبت كنم.در قم رابطه نزديك تري با هم داشتيم كه بعد اين روابط تا محافل اصفهان هم ادامه پيدا كرد. در آنجا شبكهاي زير نظر شهيد بزرگوار آيتالله بهشتي بود. در اين جلسات افراد از قشرهاي مختلف دانش آموزان دبيرستاني، دانشگاهيان، كسبه بازار و روحانيت حضور داشتند. در اين جلسات كه مخفيانه در منازل تشكيل ميشد، از وجود شهيد منتظري هم استفاده ميشد. من هم در حلقهاي از اين قضايا فعاليت داشتم. همه اينها دست به دست هم داد و روابطم را با شهيد منتظري در قابل برنامه هاي مبارزاتي ادامه دادم
شهيد منتظري در آن جلسات چه مسئوليتي بر عهده داشت و چه كار ميكرد؟
ايشان با اصطلاح گوينده جلسات بود. چون محمد خود را بند هيج جايي نميكرد و حرّيت و استقلالش را حفظ كرده بود و لذا در اين جريان ها آزاد بود. او جمع هايي را به راه ميانداخت،بسط ميداد و حركت ميكرد كه شيوه خوبي در اين مسائل بود. به تعبير ما او هسته هايي را شكل ميداد و پيش ميرفت.
آيا ايشان به كار تشكيلاتي اعتقاد داشت؟ چون از يك طرف ميبينيم تشكل هاي زيادي را به راه ميانداخت و از طرفي در حزب جمهوري اسلامي يا موارد مشابه حضور جدي در اين زمينه نداشت. نظر شما در اين باره چيست؟
سئوال خوبي پرسيديد. شهيد منتظري، به عنوان يك مدير منحصر به فرد هم بود و هم تشكيلات.به خاطر دارم در باغي به نام باغ ابريشم،بالاي زندان دستگرد اصفهان واقع در اتوبان ذوب آهن تعدادي از روحانيون جلسهاي تشكيل دادند و دوستان به من هم خبر دادند و من هم رفتم.تا آنجا كه به ياد دارم آقاي محمد علي احمدي، داماد آيتالله فياض، آقاي ميردامادي از جمله كساني بودند كه در آنجا حضور داشتند. در اينجا ميخواهم به شيوه مديريت تشكيلاتي شهيد منتظري اشاره كنم. در آن جلسه پس از صحبت ها و صرف ناهار، سخنران جلسه محمد بود. در سه،چهار محور بسيار شفاف، روشن و در نهايت شجاعت و نترسي صحبت كرد.ايشان به معرفي جنايات ساواك، شاه و عواملشان پرداخت. از ديگر محورهاي سخنرانياش اين بود كه نميتوانيم به عنوان روحاني سكوت كنيم و بايد به اقتضاي دستورات قرآن و عترت در صحنه مبارزات حضور داشته باشيم. به اين ترتيب طلبه ها را تشويق ميكرد. محور ديگر بحثش اين بود كه در اين راه ميبايست مصائبي را هم تحمل كرد و كساني كه نميتوانند،نيايند.بعد هم بلافاصله پس از صحبت هايش گفت:«آقاي احمدي! شما بايد اين را انجام دهي يا آقاي فلاني شما ميبايست آن كار را بكني و...» به اين ترتيب ايجاد هسته و تشكيلات ميكرد و مي رفت. بعد خودش با افراد تماس ميگرفت و پيشرفت كار را مطالبه ميكرد و جويا ميشد.اگرشما بگوييد محمد تابع تشكيلاتي بود، من كاملاً آن را نفي ميكنم، اما در جهت راهاندزي و جمع كردن طلبه ها و ايجاد جنب و جوش و حركت در آنها نقش مهمي داشت و از اين كارها بسيار ميكرد. نه تنها در داخل كشور، بلكه خارج از كشور هم همين طور بود پس از ايجاد تشكيلات و حركت در بين افراد آن را به دست كسي ميسپرد و خود جاي ديگر ميرفت و به فعاليتش ادامه ميداد. بنابراين مدير متحركي بود كه تشكلي را به وجود ميآورد، اما تابع هيچ تشكيلاتي نبود. خودش بود و خودش.
فعاليت هايي كه شهيد منتظري به افراد ميسپرد چه نوع فعاليت هايي بودند؟
اين فعاليتها مختلف و اصل قضيه و محور آنها دعوت به مبارزه بود. ايشان با توجه به توانايي ها و مهارت هاي فرد، كاري را به او ميسپرد. مثلاً ميديد شخصي اهل قلم است و اطلاعاتش خوب است. به او ميگفت:«شما متن اعلاميه تهيه كن.» يا با كسي مأموريت ميداد براي انجام كاري پول جمع كند.بعضي مواقع هم سكوت ميكرد و وارد برخي مباحث نميشد.خيلي كم خواب بود و با قهوه و چاي خود را بيدارنگاه ميداشت. بعضي اوقات 24-36 ساعت نميخوابيد و كار ميكرد، ولي وقتي خوابيد، بيدار شدنش دشوار بود. به خاطر دارم يك بار ميخواستيم از اصفهان به قم بياييم. ساعت دوازده شب در دروازهتهران اصفهان با آقامحمد يك سواري گرفتيم و به قم آمديم. آن زمان چون ماموران ساواك دروازه ورودي قم را كنترل ميكردند، شرايط خطرناك بود. حتي زماني كه سوار ماشين شديم، احساس كرديم ممكن است تحت تعقيب باشيم.به محض اينكه سوار ماشين شديم،آقامحمد به من گفت:«آقاي سالك! من خوابيدم.»هنوز ميم را نگفته بود كه صداي خر و پفش بلند شد و تا قم خوابيد. حتي وقتي در جايي توقف كرديم و من، دو مسافر ديگر و راننده پياده شديم، اصلاً بيدارنشد و همچنان خواب بود. به همان حالتي كه ميخوابيد يا مينشست، به همان حال هم ميماند و تكان نميخورد. اين نكات ناشي از خودسازي او بود. نزديك اذان صبح بود كه جلوي كوچه مدرسه حجتيه رسيديم. گشتيهاي شهرباني و ساواك هم بودند.موقع پياده شدن آنقدر سرش داد كشيدم تا بالاخره با همان حالت خواب او را از ماشين پياده كردم. در مسير كوچه تا مدرسه همچنان خواب بود و هوايش را داشتم.آن قدر بي خوابي كشيده بود كه وقتي مي خواست بخوابد، بيدار شدنش بسيار سخت بود. آن شب هم بيش از نيم ساعت طول كشيد تا او را بيدار و از ماشين پياده كنم.
عدهاي معتقدند شهيد منتظري چندان سواد حوزوي نداشت كه عمامه بگذارد. ايشان از نظر تحصيلات حوزوي در چه سطحي بود؟
شهيد منتظري به اندازه دركش از قرآن، عترت و فقه، سواد حوزوي داشت. اگر منظور شما اين است كه در اين مسائل مجتهد بود و فرصتي براي كسب علم داشت، اين طور نبود، بلكه از جوانياش به دنبال مبارزه بود، به خصوص اينكه روحيه پدرش هم اين طور بود و اوبه دنبال پدرقدم در اين راه گذاشت،ضمن اينكه پسر بزرگ خانواده بود و از همان اول هم در صحنه حضور داشت،ولي به اندازه آيات و رواياتي كه ميخواند، معني و برداشت ميكرد و ميفهميد، مطالعاتي داشت و در اين زمينه تحصيل ميكرد.
به عبارتي ايشان حداقل سواد لازم براي عمامه گذاشتن را داشت. آن طور كه ميگويند آيتالله طالقاني براي ايشان عمامه گذاشت.
در اين باره اطلاعي ندارم.
آيا شهيد منتظري در قم با اسم مستعار تردد داشت يا با اسم خودش در جاسات شركت ميكرد؟
شهيد منتظري در جلسات خصوصي با نام محمد منتظري حضور داشت، ولي به تناسب كشورهايي كه ميرفت. خود را به چهره هاي متعددي در ميآورد، يعني لباس مردم آن كشور را ميپوشيد و زبان آنجا را هم ياد ميگرفت و استعداد فوقالعادهاي در چنين كارهايي داشت. يكي از دستورالعمل هاي فعاليت هاي چريكي در مناطق مختلف تطبيق با محيط است، يعني تطبيق با آداب، سنن،زبان، لباس و خصوصياتي كه براي نيروهاي امنيتي شك برانگيز نباشد. ايشان در اين باره در اوج و بسيار دقيق بود و اسامي،شناسنامه ها و گذرنامه هاي مختلفي هم داشت.
آيا شما در جريان سفرهاي خارج از كشور ايشان هم بودهايد؟
قبل از انقلاب زماني كه ما در ايران در حال انجام فعاليت هاي مبارزاتي بوديم، شهيد منتظري در فرانسه بود. بنده و عدهاي ديگر تصميم گرفتيم از طريق پاكستان به فرانسه پيش آقاي منتظري و آقاي علي جنتي برويم تا مبارزات را از آنجا ادامه دهيم. در جلسهاي سري و خصوصي صحبت هايمان را كرديم و مقدماتي را فراهم نموديم و به زاهدان خدمت آيتالله كفعمي رفتيم.ايشان در زاهدان شخصيت بزرگوار و شاخصي بود و افراد مختلفي به ملاقات ايشان ميرفتند، از اين رو با وجودي كه ما چهارنفر معمم و طلبه بوديم، براي دستگاه امنيتي حساسيتي پيش نيامد. خلاصه موضوع رابا آيتالله كفعمي در ميان گذاشتيم. ايشان مانع نشدند و مقدماتي را هم براي ما فراهم كردند و شخصي را همراه ما فرستادند كه نامش را فراموش كردهام. آن موقع تابستان و هوا بسيار گرم بود، طوري كه دماي هوا 50 تا 60 درجه بود. ما براي آنكه خود را به مرز پاكستان برسانيم، از بي راهه هاي بسيار خطرناك عبور كرديم،ولي ماجرايي اتفاق افتاد كه داستان مفصلي دارد و به دلايلي برگشتيم و به دنبال آن حوادثي پيش آمد. شهيد منتظري در شهرها و كشورهاي مختلفي از جمله نجف، فرانسه،پاكستان، افغانستان و لبنان بود و مدتي با فلسطيني ها همکاري کردو واوايل انقلاب تعدادي از مبارزان فلسطيني را براي دادن آموزش هاي چريكي به نيروهاي ايراني به ايران آورد.
منبع: ماهنامه شاهد یاران، شماره 48