طرحي ازيك دغدغه ي مدام(3)
نامه ها،نطق ها و اسنادي از مبارزات شهيد محمد منتظري قبل و بعد ازانقلاب
چراهمان تعبدسنتي را حفظ نكرديم؟
نامه شهيد محمد منتظري به يكي از مبارزين قبل از پيروزي انقلاب
سرور محترم و ازجمند:
درودهاي خالصانه مرا بپذيريد. بهترين موفقيت هاي روز افزون را از درگاه قادر متعال برايتان خواستارم.
بسيار خوشوقتم كه شرائطي پديدار شد تا مطالبي چند به خدمت مرقوم بدارم و آنچه به نظر ميرسد به شكلي مختصر عرضه کنم.اکنون در صدد نيستم که فعاليت هاي مثبت و سازندهاي را كه در رابطه با جنبش اسلامي به دست مسلمانان و رهبران اصيل صورت پذيرفته و ميپذيرد،يادآورشوم. آنچه بيش از همه انگيزه نامه نوشتن را برايم وجود آورد،كمبودهائي است كه فكر ميكنم با پشتكار و فعاليت هاي جهش بار بتوانيم برآن فائق آئيم.مهم اين است كه احساس كمبود كنيم و آنگاه در رابطه با تعهد و مسئوليت اسلامي،درصدد رفع آن باشيم كمبود كادرهاي ورزيده مؤمن كه بتوانند جنبش اسلامي در جهت مطلوب هدايت و رهبري كنند...بزرگ ترين كمبود ما را تشكيل ميدهد. در زندگي خود از هيچ چيزي به اندازه اين وحشت نداشته و ندارم از آلت فعل شدن و پل عبور ديگران قرار گرفتن و يا بولدوزر جاده صاف كن شدن و...بسيار در هراس هستم.
برخلاف كساني كه به عقده پوچي و نيستي مبتلايند، رشد نيروهاي اسلامي و روشن بيني و احساس تعهد همگاني، وجود اين همه نيروهائي كه آماده هر نوع فداكاري و گذشت در رابطه با اسلام ميباشند، دستاوردهاي ايدئولوژيك و حقايق تابناكي كه تاكنون ازاسلام فهميدهايم و... همه اينها حاكي از اين حقيقت است كه ما از سرمايه هاي بسيار غني و پرتواني برخورداريم، ولي سئوالي كه مطرح است اينكه چه كساني و چگونه از اين همه سرمايه بهره وري شود تا آنچه خواست خدا ميباشد تحقق يابد.
متأسفانه بسيارند كساني كه درعمل به يك فسفه خود به خودي مبتلا بوده و هستند. ميگويند وظيفه است،انجام ميدهيم و كاري هم به بعد از آن نداريم...هرچه آيد خوش آيد... فعلاً كاري جزاين از ما ساخته نيست تا در آينده ببينيم چه كاري بايستي انجام داد... درست است كه با تغيير و توجيه اين قبيل گفتارها در برخي موارد صحيح باشد، ولي از روحيه همه جانبه نينديشيدن و بي برنامگي و نبود آينده نگري و... حكايت دارد.
در هر حال به نظر ميرسد كه برحسب مسئوليت و رسالت اسلامي، ضرورت دارد كادرهاي مؤمن و فعالي تربيت و يا به يكديگر دسترسي پيدا كنند و در سايه عمل مشترك و كار سازمان يافته و منظم، جنبش اسلامي را در جهت مطلوب هدايت كنند.
گمان نكنيد كه به بيماري يك بعدي مبتلا هستيم و ابعاد ديگر جنبش اسلامي را بايستي ناديده گرفت. جنبش اسلامي صحيح آن است كه در كليه ابعاد ايدئولوژيك، سياسي، نظامي و... عمل كند. وجود اين ابعاد دركناريكديگر و تأثير متقابل تكامل با مردمي كه در ميان اين ابعاد وجود دارد، مجموعاً جنبش اسلامي را تشكيل ميدهند. تكيه بريكي از اين ابعاد و نفي بقيه آن، عارضه بيمارگونهاي است كه در فواصل گوناگون تاريخ مبارزات خود بدان مبتلا بودهايم.البته اين بدان معني نيست كه هر كس همه فعاليت هاي گوناگون را انجام دهد،بلكه غرض آن است كه هر كس هر آنچه را ميتواند در رابطه با تكميل ديگر ابعاد و همچنين تكامل پذيري متقابل از ديگر ابعاد،انجام دهد كه جهاد في سبيلالله مجموعه فعاليت هاي اين گونهاي است. فعاليتهاي نظامي و اسلحه و خانه امن و... به تنهائي نميتواند انسان هائي لائق هدايت گري و رهبري بسازد و همچنين است فعاليت هاي سياسي و يا كارهاي ايدئولوژيك همان طور كه يكايك اينها به تنهائي و جداي از ديگر ابعاد،عنصرلازم يك جنبش اسلامي به شمارنميآيد.
كادرهاي ورزيده در امر رهبري كساني هستند كه روح زمان و شرائط را درك كنند و بابينشبي درست بتواند ابعاد گوناگون يك جنبش اسلامي را هم تلفيق كرده و درتئوري و عمل قادر باشند که هر يک از ابعاد و عناصر جنبش را درجهتي صحيح قرار دهند...كساني كه خواسته هاي نفساني و يا زود گذر و با اعصابي آهنين و خردي حاكم برعواطف شخصي، هرانچه را در رابطه با مصالح جنبش اسلامي لازم آيد،به كاربندند...كساني كه اشخاص و قشرها و طبقات گوناگون اجتماعي و دشمن و دوست را به درستي بشناسند و مسائل مربوطه را با واقع بيني تجزيه وتحليل كرده و با احساس رسالت الهي و اسلامي در كليه نشيب و فرازها و در برخورد با هر كس و يا با هرنظريه غيراسلامي،به انحراف و سيستمي و انعطاف غيرالهي كشانده نشوند...كساني كه از بيماري هاي اجتماعي و اخلاقي به دور باشند، به عقده هاي خود كم بيني و خود بزرگ بيني مبتلا نباشند و دخالتشان در مبارزات نه بر اساس عقده گشائي كه بر اساس وظيفه الهي و تعقل باشد... كساني كه مبارزه و انقلاب را و نابودي رژيم ها و امپرياليسم را نه هدف كه وسيلهاي جهت نابودي موانع تكامل انسان در رابطه با خدا و پياده كردن ارزش هاي اسلامي در جوامع انساني است و..
درست است و يا در جهت اين چنين شدن سوق يابند و تريبت شوند، ولي با توجه به واقع بيني و غرق نشدن در وادي ايده آليسم و خيال بافي و با توجه به شرائط اجتماعي- سياسي ما و خفقان حاكم و...چارهاي جز اين نداريم كه با حوصلهاي تمام ايماني تزلزل ناپذير و در كمال جديت ومخفي كاري، عناصري را از ميان اجتماع برگزيد و با متدهائي عملي بدين كار و يا كارها همت گماشت،جامعه ما غني و سرشار است از استعدادهائي كه اگر اين چنين به فعليت برسد،نه تنها ايران كه ديگر كشورها را و جوامع را راهگشا و هدايت گر خواهد بود.
اميد ميرود كه در رابطه با اين مسئله همچون ديگر مسائل به فلسفه خود به خودي و انحراف تواكلي(كه هر كس بگويد انشاءالله ديگران ميكنند و نتيجه؟...» مبتلا نشده و هر كس كه ميتواند و يا با ايجاد روح رسالت اسلامي خود خواهد توانست...در اين زمينه كوشش بي دريغ كند. در مورد مسائل ايدئولوژيك،به نظر ميرسد كه يك اشتباه يا انحراف ملموس و يا ناملموس در بسياري از كارهاي ايدئولوژيكي 30،20 سال اخير وجود داشته و هنوز هم دارد. پيامبران الهي از خدا و پيامبر و كتاب آغاز ميكردند و مسائل را به معاد و خدا ميرساندند كه «انالله و انااليه راجعون» هر كس به خدا و پيامبر ايمان ميآورد بايستي به ملازمت هرآنچه را دستور رسيده ميپذيرفتند و عمل ميكردند. فلسفه بافي و اين طرف وآن طرف زدن در سلسله احكام الهي وجود نداشته و خلاصه دين را دين ميپنداشتند و تعبدوارعمل ميكردند و نه فلسفه و سلسله استحساناتي كه يكايك افراد در همه زمينه ها براي خود ميسازند كه بديهي است دراين صورت به تعداد انسان هاو به تعداد احكام و زمينه هاي ذهني گوناگوني كه هرانساني از آن برخورداراست استحسانات و پذيرش هاي ذهني گوناگوني كه در رابطه با يكايك احكام و همچنين اختلاف ذهنيت هاي يك انسان كه در مراحل مختلف سني وتغييرشرائط اجتماعي،اقتصادي، سياسي، فرهنگي، جغرافيائي و هزاران هزار عوامل متفاوت...خلاصه به تعداد همه اينها،دين داريم و انسان متدين؟! و اينجاست كه ميبينيم بسياري از جوان هاي ما در رابطه با هر مسئله جزئي كه قرار ميگيرند، يك علامت سئوال و ترديد و شك ميگذارند.
پايه گذاران و طرفداران مكاتب فلسفي، در تبليغ و عمل،فلسفه خود را شكل مذهب و دين در آوردند و به نسبت پيروز شده و ميشوند.ما بسياري از كوشش هايمان در جهت فلسفي كردن دين خود به كار رفته ميرود و در نتيجه بسيار زمينه ها را ميبازيم.
غرض اين نيست كه احياناً به مشكلات فكري و ايدئولوژيكي كه نسل ما را دچار ساختهاند،بي تفاوت باشيم و خود را مجهز به پاسخگوئي آن نكنيم،كه هشام ها مكلم وار به جنگ متكلمين و بافندگان زمان حضرت صادق(ع) ميرفتند...سخن ما اين است كه اولاً چرا كليه فعاليت هاي ايدئولوژيك ما اين چنين بوده و درثاني اينكه چرا بسياري از جوانان و نوجوانان خود را كه وقتي به بلوغ مثلاً 9 ساله و يا 15 ساله ميرسيدند و خدا را و پيامبران را و كتاب را و معاد را اجمالاً معتقد بودند،ما متدهائي را به كار نگرفتيم كه همان تعبد الهي را حفظ كنند و بدان تعصب ورزند. در چهار چوب همان تعبد-و اينكه هرچه خدا گفته درست است، چه علت آن را بدانيم و چه ندانيم- تحقيق كنيم و مصالح و مفاسد احكام را بفهميم و هر كجا هم كه به جائي نرسيديم، باز هم با يك سرسپردگي خاص الهي بدان عشق بورزيم و عمل كنيم و به تفصيل بدانيم و بفهمانيم كه بشر مخلوق خداعاجزاست از اينكه كليه مصالح و مفاسد احكامي را كه خداوند با همه چيزنگري توسط پيامبران، براي تكامل او به ارمغان داده است،بفهمد و عمق آن را درك كند.اگربرخي از كوشش هاي ما اين چنين به كار ميافتاد كيفيت جنبش اسلامي با مقايسه با شكل كنوني آن بسيار متفاوت بود.
بسياري از متدهائي كه در روش تبليغ ايدئولوژيكي به كار بستهايم براي كساني كه ابداً به خدائي ايمان نداشتهاند مفيد بوده،ولي به اشتباه همان متدها را براي جوانان مسلمان هم به كار گرفتيم و به آنان هم گفتيم تو آزادي درانتخاب مكتب،آزادي در خواندن هر نوع كتاب،تو خودت مقايسه كن، و... در صورتي كه بايستي همان ايمان و عقيده سنتي او را به شكلي عميق استحكام ميبخشيديم و ميفهمانديم كه مسلمانان رحماء بينهم اشداء علي الكفار وعلي كل مكاتبهم و افكارهم.و ميگفتيم كه خواندن كتاب مخالف اسلام برتو حرام است، مگر اينكه آن را بفهمي و بتواني آن را براي هدايت ديگران رد كني و در حقيقت، جوان مسلمان را با روحيهاي تهاجمي در رابطه با افكار ضد الهي بسيج و تربيت ميكرديم و با كارها ايدئولوژيك ايمان و عقيده و يقين آنان را عمق و محتواي بيشتري ميبخشيديم و...
البته ميبخشيد كه سر شما را درد آوردم، ولي احساس من در رابطه با ارزش هاي الهي كه بدان معتقديم و همچنين ارادتي كه نسبت به شما وجود دارد،اين بود كه اين چندين كلمه را برايتان مرقوم بدارم.
در هر حال، در اين مدتي كه در خارج به سر بردهام كوششم اين بوده كه در هر بخشي مربوط به جنبش اسلامي چه مربوط به ايران و چه غير ايران و از من ساخته بوده فعاليت كنم.اگر به افرادي كه در رابطه با گروه هاي اسلامي مبارز بودهاند، برخورد كرده و يا مقدمات برخورد را فراهم ميكردهايم،تا آنجا كه امكان داشته بحث هائي و دورهاي و تعليماتي نظامي و... ولي همان طوركه نخست اشارت رفت از فعاليت هاي اصولي ترغافل نبوده،بدان اميد كه هم خودمان ساخته شده و هم بتوان به ديگراني دست يافت كه ازايمان راسخ و شعوري لازم و استعدادي مناسب و كاربودي مفيد و فكري خلاق و زاينده و... برخوردارباشند و يا بتوان برخوردارشان ساخت...كه به نوبت خود دركنار كوشش هاي شبانه روزي ديگران،بتوان در سرنوشت جامعه، نقش اسلامي تعيين كننده داشت. ودر يك كلام: در رابطه با خدا هم بولدوزر جاده صاف كن شد و هم ماشين رونده برآن. وبديهي است كه راهنمائي هاي شما را خواستاريم كه:«كلكم راع و كلكم مسئول عن رعيته» و«المؤمن مراهالمؤمن» و در آخر«ان تنصروالله ينصركم و يثبت اقدامكم».
آقاي...با شما تماس خواهند گرفت.وي از برادران مورد اطمينان كه در رابطه با جنبش اسلامي و در رابطه با ما هرگونه موضوعي كه لازم افتد ميتوانيد در ميان بگذاريد و بديهي است كه چنين ارتباطي در نهايت مخفي كاري صورت ميپذيرد كه مخفي كاري...و نه مخفي بيكاري!؟
به اميد پيروزي
ارادتمند
دل غارتگران خارجي براي آزادي و حقوق بشر نمي سوزد
نامه شهيد منتظري به يكي از مبارزين قبل ازپيروزي انقلاب در تاریخ 26/2/1978
سلام گرم ناقابل بر كساني كه در صحنه نبرد حق و باطل خود را وقف جهاد نموده هر آنچه براي پياده كردن و بهره هائي كه نصيب آنان ميگردد،ناديده نميگيرند. حق . نابودي باطل ضرورت داشت با آغوشي باز ميپذيرند. كه «رحمالله امراً حبس نفسه للجهاد».
جنبش اسلامي مرحله حساس و اميدوار كنندهاي را ميگذراند كه اگر هر كس برحسب آنچه از او ساخته است با قاطعيت و روشن بيني و ابتكار گام بردارد،غنا و محتواي ارزندهاي به جنبش خواهد بخشيد بد نيست كه به شرائط سياسي موجود اشارتي كنيم و بر اساس آن پيشنهادهاي خود را ارائه دهيم.
در طول قرون گذشته،اهميت سوقالجيشي و استراتژيك ايران،مورد نظر كشورهاي بزرگ و استعمارگر بوده است. در اين اواخر، همجواري با روسيه كمونيستي و برخورداري از منابع عظيم نفت و مس و غيره و مسئله خليج و كشورهاي عربي وبلوچستان و... از جمله عواملي است كه اهميت ايران را چندين برابر ساخته است. تكامل مبارزات در ايران به طرف جنبش اسلامي و در نتيجه تودهاي شدن آن وحشت هاي بسياري را براي رژيم حاكم و اربابان آمريكائي او به بارآورده است. آمريكائي ها با اعتقاد به سياست خشونت آميز و وحشيگرانه،درطول 15 سال گذشته فكر ميكردند كه با سياست كشت و كشتار بتوانند جنبش ايران را نابود سازند. سياستي كه در بسياري از نواحي جهان اتخاذ كردند و جز ننگ نفرت و شكست نسبي چيز ديگري نصيبشان نشد.حتي مردم آمريكا هم برحسب زيان هاي جاني و مالي كه برايشان وارد ميآمد، واكنش هاي سختي نشان دادند كه در مورد ويتنام به خوبي روشن بود.
اندك اندك تجربيات شكست بار زمامداران آمريكائي موجب شد كه نسل جديدي از سياسيون به حاكميت رسند و براي حفاظت مصالح آمريكا، به جاي كارد و اره، از پنبه براي سر بريدن استفاده كنند. در مورد ايران فكر كردند كه اگر به سياست هاي گذشته شان ادامه دهند،ايران در رابطه با مردمش و همچنين موقعيت جغرافيائي و استراتژيك آن ،منفجرشده و مصالح آنان با خطري عظيم و غيرقابل برگشت روبرو ميشود. و در اين روابط، سياست هاي قدرت هاي بزرگ رقيب و بهره هائي كه نصيب آنان ميگردد، ناديده نميگيرند.
تضمين منابع نفت و ادامه جريان از خليج فارس در ربع قرن آينده يكي از مهم ترين مسائلي است كه نظر آمريكائي ها را به خود معطوف ساخته و اگرايران از امنيت نسبي برخوردار نباشد،مشكلات بسياري برايشان وجود خواهد داشت رژيم شاه سياست هاي ديكته شده، مادام كه نقش تضمين شدهاي را براي آنان ايفا كند،شديداً حمايت ميشود. بديهي است كه رشد مبارزات در ايران و وحشتي كه از ضربه وارد آمدن به مصالح پيش ميآيد نفرت بي سابقه و جهت ياب و... مسائلي نيست كه افكار غارتگران بينالمللي را به خود مشغول نسازد .همين دو سه ماه گذشته رسما در گزارش 130 صفحهاي سناي آمريكا، در مورد ايران علناً مطرح ميگردد كه مگر ادامه جريان نفت ايران به غرب مورد نظر نيست؟ وبنابراين آيا حمايت از رژيم خاصي در ايران ضرورت دارد؟ و آيا مگر با تغيير اوضاع داخلي ايران، ايراني ها براثر مشكلات و نيازهاي اقتصادي كنوني شان سرانجام مجبور نيستند كه نفتشان به طرف ما سرازير باشد؟ و بسياري اين گونه مطالب كه سر وصداي وزارت خارجه ايران را در آورد...معياراقدامات در رابطه با مصالح ارزيابي ميشود و همين مصالح است كه موجب اتخاذ سياست هاي تخديري ميگردد مردم در حال انفجار را بايستي با يك سلسله آوانس هائي تخديركرد و روحيه انقلابي را ربود...
حدوداً از دو سال پيش،سياست تبليغاتي غرب تغيير كرد و ممنوعيت تبليغاتي ضد رژيم ايران شكسته شد.حتي در روزنامه ها و مجلات آمريكائي در مورد شرائط سخت و خفقاني و ديكتاتوري حاكم مقاله ها نوشتند. سازمان عفو بينالمللي فعاليت هاي خود را در مورد ايران چند برابر ساخت. در كميسيون حقوق بشر،مسائل مربوط به نقض حقوق بشر در ايران جدي تر مطرح شد. كارتر و يارانش در آمريكا به حكومت رسيدند. نامه هاي متنوعي از مقامات مختلف در ايران تراوش كرد. شاه اندكي اجازه دادكه اين نامه ها آزادانه نوشته شود و واكنشي مستقيم نشان نميداد تا به اربابانش بفهماند كه دست به هيكل رژيمش و خودش نزنند و شخص به شكلي ترتيب امور را ميدهد كه سياست تخديري آمريكائي ها پياده شود برخي از سياسيون ايراني به جنب و جوش افتادند و فعاليت هائي را شروع كردند و شعارهائي را برگزيدند كه برخوردي با رژيم شاه نداشته باشند و آمريكائي ها هم نرنجند تا شايد بتوانند آوانس هائي بگيرند.آمريكائي ها هم در فكرشان هست كه با اعطاي يك سلسله آوانس ها، دست يك عده سياسيون را در جريانات حكومتي بند كنند و برخي نارضايتي هاي معلول استبداد مطلق و ديكتاتوري را از بين ببرند...برخي از انقلابيون را به اين مسائل بكشانند و برخي ديگر را از طريق سياسيون ملي، ونه شاه، از صحنه به در سازند و در شرائط خاصي هم كه عمليات انقلابي صورت ميگيرد، جلوگيري به عمل آيد. در هر حال هنوز كه هنوز است سياست جديد آمريكائي ها تغيير نكرده و خوش دارند كه مسائل به شكلي حل شود. يكي چند آوانس جديدي كه شاه به آمريكائي ها در مورد نفت داده نميتواند يكباره تغيير سياست جديد را موجب شود. از اين گونه آوانس ها و چند صد برابر آن را شاه در گذشته داده و خشونت هائي هم اعمال كردند و با همه آن احوال چون ادامه وضع سابق را به زيان مصالح نسبتاً درازمدت خود ميديدند،سياست تخدير را پيش گرفتند.
البته سياست تخديري و اعطاي يك سلسله آزادي هاي قشري و نيم بند، احياناً توأم با خشونت هم هست.مردم در بند و ناراحت از خفقان بي نظير را مسلماً يكباره آزاد نيگذارند،زيرا پس از دو روز تظاهرات، كاخ شاه هم اشغال و پوست آمريكائي ها را از كاه پر ميكنند؛پس بايد همين مردم را از طريق برخي خشونت ها تأديب كرد تا تصور نكنند آزادند هركاري را صورت دهند و به اصطلاح پر توقع باشند.
خوشبختانه مبارزين اسلامي تاكنون در مقابل خط جديد آمريكا به چپ روي عملي و راست گرايي مبتلا نشدهاند. چپ هاي افراطي بر اثر دگماتيسم حاكم بر افكارشان و نيز وابستگي هاي مستقيم و يا غير مستقيم به سياست هاي خارجي،خيلي دير متوجه قضايا ميشوند.راست گرايان هم به سرعت تسليم شرائط جديد شدند و آن چنان حالت انفعالي به خود گرفتند تا شايد آمريكائي ها به آنان دل بسته و هرچه زودتر و سريع تر آوانس هائي را به دست آورند.ولي كساني كه به خاطر پيش برد جنبش ايلامي در ميدان مبارزه دست و پنجه نرم ميكنند- كه اكثريت را هم تشكيل ميدهند-هم شرائط را درك ميكنند كه بهترين بهره برداري ها را داشته باشند و هم فريب چند آوانس آمريكائيزه را نميخورند.و مگرجنبش اسلامي به پيروزي رسيده است كه به شرائط دل بسته و به درجا زني درغلتيم؟ ما ازهرگونه شرائطي در امرپيشبرد اهداف خود استفاده ميكنيم و مادام كه خط اسلامي در جامعه ما حاكميت پيدا نكند،جنبش اسلامي ادامه دارد.
آمريكائي ها و بلكه كليه قدرتهاي بزرگ از دو چيز بيش از همه وحشت دارند:1-خشونت انقلابي واسلحه آتشين 2- ويژگي خاصي كه جنبش اسلامي و رهبران و طرفدارانش از آن برخوردارند. ناراحتي آنان اين است كه در ايران اين دو چيز در هم ادغام شده است.بسياري از تجربيات كه در مورد انقلاب هاي ديگر دارند در ايران قابل استفاده نيست .اگر زمامداران ايدئولوژي هاي غير اسلامي، پاي ميز معاملات مينشينند و به برد و باخت مشغول ميشوند، ولي در مورد جنبش اسلامي با چه كساني ميتوانند معامله كنند؟ و مگركساني كه عميقاً به جنبش اسلامي كشيده ميشوند، آمادگي زد وبند و بده و بستان را دارند؟ البته امكان دارد بر اثر اشتباهات تاكتيكي، احياناً طرفداران جنبش اسلامي هم مواضعي نادرست را اتخاذ كنند،ولي استراتژي خود را فراموش نخواهند كرد. اينجاست كه پيوسته قدرت هاي بزرگ راست و چپ و ايادي و مزدوران تا سرحد امكان نامي ازآن به ميان نياورده، با برچسب هاي بچگانه و توسل به جنگ هاي رواني به منظور ايجاد عقده هاي حقارت و كمبود شخصيت در مسلمانان حقيقي و... آنان را از ميدان به درسازند.
كوشش مداوم قدرت هاي بيگانه و اياديشان، در سبك جلوه دادن جنبش اسلامي ايران خلاصه ميشده.
برچسب هاي ارتجاع و دست راستي و تكيه برجمله «وسطائي مسيحيت دارند و پيوسته به خورد جهان ميدهند.ازاين حقيقت عمداً غافل ميشوند كه جنبش اسلامي،اهدافي ويژه خود داشته و درانقلاب ايران نقش تعيين كننده دارد و مدعي حاكميت سياسي مخصوص به خود است.آري عمداً نيروهاي اسلامي را ناديده ميگيرند تا بتوانند برخي را ميراث مبارزات مردم معرفي نموده و آينده را در چهارچوب مصالح خود با ميراث خواران ترسيم كنند.
از اينجاست كه به نظر ميرسد در كليه شرائط به ويژه در شرائط كنوني، هرچه بيشتر رهبران و روحانيون حقيقي و پيشتازان جنبش اسلامي، سرو كله خود را در جريانات گوناگون مبارزاتي و سياسي نشان دهند و در ايجاد حوادث و بهره وري از آن، نقش هاي ابتكاري و خلاق ايفا كنند، عملاً بسياري از توطئه ها خنثي شده، تحتالشعاع جنبش اسلامي قرار خواهد گرفت.
هم اكنون دو خط سياسي درايران جريان دارد 1-خط انقلابي كه خط جنبش اسلامي است و امام خميني سمبل آن را تشكيل ميدهد 2- خط اعتدالي سياسي.خواسته ها و شعارهاي اين دو خط متفاوت است. خط اول حملات خود را به طرف مراكز اصلي توطئه ها و جنايت ها يعني شاه و رژيم او و اربابان آمريكائياش متوجه ساخته و خط دوم گوئي در سال هاي 39-1340 به سر ميبرد و شعارهائي در چهار چوب قانون اساسي مطرح ميكند،درصورتي كه در شرائط كنوني،بدترين سوء استفاده ها از اين شعارخواهد شد و مستقيم و غير مستقيم و پايه هاي لرزان حكومت شاه را استحكام ميبخشد. خط دوم تصور ميكند كه به برخي از اهدافش كه عمده است خواهد رسيد و حال آنكه خط اول،بزرگ ترين ارزشي كه در شرائط كنوني برايش متصور ميباشد،استفاده از آن به منظور پيشبرد جنبش اسلامي است.
نسل جوان و نيروهاي انقلابي و توده هاي مسلمان عملاً طرفدار خط اول هستند و بديهي است كه هرچه بيشتر نيروهاي خود را بسيج نموده،محتواي خط اول را افزونتر سازيم اكثريت قريب به اتفاق نسل جوان به جنبش اسلامي جذب شده و حتي از برخي انحرافات ايدئولوژيك مصون ميماند.در همه شرائط بخصوص اكنون،عمل به ايدئولوژيكي و فداكاري و از خود مايه گذاشتن در مسيرجنبش اسلامي... بسيار از تحقيقات ايدئولوژيك سازنده تر و مؤثرتر است و اصولاً قابل مقايسه نيست. گو اينكه تحقيقات مزبورهمه به نوبت خود ارزنده و احياناً شكل زيربنائي دارد.
معتدلين سياسي كه برخي شان پس از 15 سال سكوت،سراز گور درآورده و ميخواهند سيل شهدا و زندانيان در بند و آوارگان وكساني را كه دچار انواع محروميت ها شدند،ميراث برباشند، چه خوب ميبود كه حتي در رابطه با مصالح خودشان مسائل مطروحه را عميق تر بررسي ميكردند. غارتگران خارجي كه در رابطه با مصالح خود تصميم ميگيرند، هيچ گاه دلشان براي حقوق بشر و سلب آزادي هاي فردي و اجتماعي نسوخته است. همين فداكاري ها و شهادت ها و مبارزات انقلابي گذشته و وحشتي كه در اين رابطه براي آنان پديد آمده،موجب اين تحولات و تغيير شرايط سياسي است.آنان تا خطر را لمس نكنند به فكر حقوق بشر!نمي افتند.آمريكائي ها اين شكل تصور ميكنند كه برخي آزادي هاي نيم بند داده شود.برخي از مردم و مبارزين هم تخديرشده به خط سياسي اين گونهاي كشيده شده و همگي از حالت مبارزاتي به حالت موسساتي تبديل ميگردند و آن گاه سياسيون دست بند شده به منظور حفاظت از مصالح سياسي كه شرائط جديدشان در ذهنشان ميسازد به نيروهاي انقلابي و سياسيون به قدرت رسيده پديد ميآيد. دستجات سياسي ضد و نقيض در صحنه سياست درست ميشود و هر تيپي به رقابت با ديگري ميپردازد و آن گاه آيا چند نفر سياسي كه حمايت و تائيد نيروي انقلابي و مردمي را از دست بدهند،ياراي مقاومت در مقابل خواسته هاي بي حد و حصر آمريكائي ها را خواهند داشت؟ و آيا جز سقوط و يا تسليم،راه ديگري در پيش هست؟ در صورتي كه نيروهاي سياسي هنگامي ميتوانند در مقابل فشارهاي بيگانگان عرض اندام كنند كه از حمايت نيروهاي ارتشي ملي و يا نيروهاي انقلابي برخوردار باشند. نتيجه آنكه هم جنبش اسلامي ضربه ميخورد و هم سياسيون به خواسته ها و اهداف خود نميرسند و وجاهت ملي خود را هم از دست ميدهند. مطلوب اربابان هم همين است.اما اگر كليه نيروها خط اول را برگزينند و سطح شعارها و خواسته ها را بالا برده با قاطعيت و جديت،مسائل را مطرح كنند، نيروهاي انقلابي و سياسي در رابطه با يكديگر و تأثير و تأثر متقابل تكامل باري كه به دنبال دارد... رشد يافته وحشت رژيم شاه و وحشت آمريكائي ها از جهت مصالح خود چندين برابر ميشود و آن گاه است كه مجبور ميشوند آوانس هاي بسياري به مردم بدهند و در چنين شرائط است كه ميتوان در مقابل بسياري از زورگوئي ها و فشارها ايستادگي كرد.درست است كه با اتخاذ چنين سياستي،حتي حل نيم بند مسائل به طول ميانجامد،ولي در مقابل رشد جنبش افزون تر شده و كادرهاي مناسبي در اين ميان ساخته ميشود و بسياري از سياسيون معتدل ما برخي عمداً و برخي سهواً خط اول امام خميني و سمبل آن را فراموش كردند. زيرا كه خط اول قابل انعطاف و حاضر به دريوزگي به خاطر چند آوانس سياسي بي محتوا نيست و در اين رابطه چه زيان هائي كردند و برخي زيان ها هم به بار ميآورند.
آنچه موجب خوشوقتي است اينكه رشد جنبش اسلامي و خيانت منافقين ماركسيست بسياري از روشنفكر مأبي هاي عوضي را به كنار زده التقاط فكراسلامي با افكارغير اسلامي،دربسياري از قاموس ها ارزش خود را از دست داده و حالت«نومن ببعض و نكفر ببعض» كه درصحنه عمل و احياناً در صحنه فكر،درجنبش ما موضعي نيرومند داشت از ميدان رخت بربسته و ارزش مبارزه و اسلحه هم به عنوان نيرومند ترين و برنده ترين وسيله وجهت نيل به هدف مزبور شناخته ميشود. التقاط فكري و مخلوط كردن برخي مسائل غيراسلامي با اسلام و جهان بيني هاي متضاد آب و آتشين را به شكل شعري و خطابهاي در هم بافتن و...، برخي جوانان را به التقاط سياسي و خواهر و برادرشدن با ماركسيست ها كشانيد كه ضربت منافقين و شوك هاي حاصله و فعاليت هاي مسلمانان به بسياري از اين تفكرات پايان بخشيده است. تبعيد شماها در رابطه با تصور ايراد ضربه به خط اول صورت پذيرفته و خواستهاند يا خط اول را كور كرده تحت الشعاع قرار دهند يا سياست هاي تاديبي آنان را پذيرفته و به خط دوم روي آوريد.كشتارقم در 19 دي سال جاري هم برهمين اساس تغيير ميگردد. بچگانه تصور كردند كه مركز روحانيت را بكوبند تا نيروهاي اسلامي در ايران چشمشان به خط حساب افتد و ماست ها را كيسه كنند.
بنابراين با توجه به مسائل يادشده و شرائط سياسي كنوني و موج مبارزات اسلامي سراسري و با توجه به استراتژي كه امام خميني براي مرحله كنوني جنبش تعيين نموده و درسخنراني ها و اعلاميه هاي خود بدان تصريح ميفرمايند و ارزش عام وشاملي كه جنبش اسلامي از آن برخوردار شده و برد وسيعي كه سخنان و نوشته هاي شماها در داخل و خارج ايران و در محافل سياسي و مجامع بينالمللي و حقوقي دارد... پشنهاد ميشود كه به اقدامات و ابتكارات زير دست يازيد:
1.نامه هاي همه جانبه اسلامي،مبارزاتي، سياسي خطاب به مردم نوشتن و تشريح اوضاع كشور و حمله غيرمستقيم به رژيم شاه و همچنين به اربابان و آمريكائي ها كه با تقويت همه جانبه از رژيم بايستي مسئوليت كليه اين نابساماني ها را بپذيرند. در اين نامه ها اشاره با تبعيدي بودن خود بشود، ولي به شكل افتخارآميزو اينكه ما آمادهايم براي اسلام و مردم مسلمان و از بين بردن نابساماني هاي اجتماعي، سياسي، اقصادي و.... به هرگونه شرائطي تن در دهيم.
2.نامه به آقاي خميني نوشتن و اينكه ما مفتخريم كه در راه شما كه اسلام است، هر گونه ناراحتي را پذيرا باشيم و ابرازعقيده و ايمان به پيروزي جنبش اسلامي .
3.نامه به كورت والدهايم وسازمان ملل متحد و تشريح اوضاع نابسامان و پيش كشيدن تبعيد ضد قانوني و اوضاع خفقان بار و محكوميت ها و زندانيان سياسي بي گناه وقانون شكني هاي رژيم و سلب آزادي هاي سياسي و مذهبي و... وپيشنهاد رسيدگي فوري به اين قانون شكني ها و ارسال نمايندگان خاص كه بتوانيم از نزديك مشكلات خودرا مطرح كنيم.
4.نامه هاي جداگانه و يا رونوشت نامه فوق را براي كميسيون حقوق بشر،حقوقدانان دموكرات،حقوق بشر در پاريس،صليب سرخ بينالملل.
5.نامهاي خاص براي صليب سرخ بينالمللي وتشريح قانون شكني ها وكسالت هائي كه بر اثر تبعيد دچار شماها و يا خانواده هاي شماها شده و خواستار رسيدگي فوري وارسال رونوشت آن براي سازمان هاي حقوق بينالمللي يادشده وامثال آن.
6.نامه هائي خطاب به روحانيون دنيا و تشريح اوضاع سياسي،مذهبي ايران و افشاگري در مورد رژيم شاه. طبيعي است كه (و ياپيشنهاد براين است)نامه ها و شكايت هاي بينالمللي را هرچه زودتر به خارج كشور ارسال داشته تا فوراً ترجمه شده ضميمه متن ارسالي گشته و سپس پخش گردد و پس از آن نامه هاي خطاب به مردم ايران و به آقاي خميني پخش ميشود. اين اقدامات اگر به ظرافت و قاطعيت صورت پذيرد دستگاه را با بن بست مواجه خواهد ساخت. و از طرفي نقش برازندهاي در اوج گيري و محتوا بخشيدن به جنبش اسلامي در بردارد.عمل و نطق شما به نوبت خود جهت گيري اسلامي مبارزات را افزون تر ميسازد.و بديهي است كه اين قبيل اقدامات و حوادثي كه به دنبال ميآورد هرچه وسيع تر فرصت طلبان سياسي را از صحنه به در ميكند.
مسائل روزمره ايران و قاطعيت ارزندهاي كه آقاي خميني از خود نشان ميدهند روز به روز خط اول را آن چنان پابرجا و وسعت ميبخشد كه معتدلين سياسي را عملاً به دنبال خود ميكشاند و اقدامات شماها در تسريع اين اموربسيار مؤثر است. بررسي جريانات اخير به خوبي نشان ميدهد كه چپ آن گونه كه برخي تصور ميكردند، آن چنان محلي از اعراب در صحنه مبارزات ايران ندارد.و حتي براي نمونه در كليه شعارهاي اقشار وطبقات گوناگون اجتماعي كه تظاهرات و اعتصاب ها دست ميزنند، به شعاري كه وجه ماركسيستي داشته باشد برخورد نميكنيم و اگراسلامي است فعاليت هاي ايدئولوژيك، سياسي، نظامي مسلمانان عملاً ديگران را از صحنه بيرون پرتاب ميكند و منافق شدن اين و آن و انحراف چند نفر جوان قادربه تغيير خط صحيح مبارزه در ايران نخواهد بود.
البته ازاينكه در شرائط آزاد به سر ميبرم و چنين پيشنهادهائي به شماها تقديم ميگردد، دچار خجلت شده كه اميد است با بزرگواري خودتان ببخشيد.
زياده بر اين مزاحم نشوم.
وسلام عليكم و رحمهالله و بركاته
ارادتمند.
منبع: ماهنامه شاهد یاران، شماره 48