ترنم شعر
خورشيد گل كرد
شاعر: اكبر بهداروند
در آسمان جان ما، خورشيد گل كرد
پيش از دعا، وقت سحر، خورشيد گل كرد
چون لاله اي خونين كفن، در سينه خاك
با ياد مير كربلا، خورشيد گل كرد
گل مي كند از سوي مشرق، چهره روز
چون چشمه مهر و صفا، خورشيد گل كرد
در مغرب شط فرات و دجله، اين بار
با پيك پيغام شما، خورشيد گل كرد
وقتي كه تير حادثه زد بوسه بر او
در خاك سرخ نينوا، خورشيد گل كرد
در دشت شب، بي روشناي كورسوئي
هنگام طوفان بلا، خورشيد گل كرد
از پشت ديوار افق، آرام آرام
بر پهنه ارض و سما، خورشيد گل كرد
از چهره پاكش، تشعشع موج مي زد
با ياد آن دير آشنا، خورشيد گل كرد
در ظلمت شب، با سرود هاتف عشق
در موج موج هر صدا، خورشيد گل كرد
ديگر هراسي از هجوم شب نداريم
در آسمان جان ما، خورشيد گل كرد
*******
غزل زخم
شاعر: عليرضا قزوه
آشفته كن اي غم، دل طوفاني ما را
انكار كن اي كفر، مسلماني ما را
شوريد سران صف عشقيم، مگر تيغ
مرهم بنهد زخم پريشاني ما را
بر قامت ما پيرهن زخم بدوزيد
تا پاك كند تهمت عرياني ما را
اي زخم شكوفا، بگشا در سحر وصل
گلخانه در بسته پيشاني ما را
ز اين پيش، حرامي صفتي در حرم دوست
نشكست چنين حرمتي مهماني ما را
از كرببلا با عطش زخم رسيديم
يا رب ! بپذير اين همه قرباني ما را
*******
زمزم محبت
شاعر: محمد جواد محبت
گل كرده روح خورشيد، در جان صبح خيزان
شب چيرگي نگيرد بر خيل شب ستيزان
اين باغسار نسرين، اين دشت لاله آگين
شور بهار دارد در فصل برگريزان
سودا گران حق را صراف حق شناسد
دوراست حال پاكان از ديد بي تميزان
اينان كي اند آخر ؟ آيينه هاي باور
از دوست ناگريزند، از خويشتن گريزان
چون شعله گرم پويند، مصداق آرزويند
غيرت فزاست امروز، شوق زبانه تيزان
جويندگان محبوب، در زمزم محبت
گمگشتگان مقصود، نقش خيال بيزان
هر چند چون نسيمي ز اين خاكدان گذشتيد
نام شما گرامي است، در ياد اي عزيزان
*******
شهابها و شب
شاعر: مهدي اخوان ثالث (م. اميد)
از ظلمت رميده خبر مي دهد سحر
شب رفت و با سپيده خبر مي دهد سحر
در چاه بيم، اميد به ماه نديده داشت
و اينك ز مهر ديده خبر مي دهد سحر
از اختر شبان، رمه شب رميد و رفت
و ز رفته و رميده خبر مي دهد سحر
زنگار خورد جوشن شب را به زهر خند
از تيغ آب ديده خبر مي دهد سحر
باز از حريق بيشه خاكسترين فلق
آتش به جان خريده خبر مي دهد سحر
از غمز و ناز انجم و از رمز و راز شب
بس ديده و شنيده خبر مي دهد سحر
نطق شبق مرصع و خنجر زمرد آب
با حنجره بريده خبر مي دهد سحر
بس شد شهيد پرده شبها شهابها
و آن پرده ها دريده خبر مي دهد سحر
آه آن پريده رنگ كه بود و چه شد كه از او
رنگش ز رخ پريده، خبر مي دهد سحر
چاووشخوان قافلهخ روشنان، اميد!
از ظلمت رميده خبر مي دهد سحر
*******
حماسه شهادت
شاعر: خسرو فرشيد ورد
از دل خاك شهيدان گل خون مي شكفد
آتشي از شكم سرد سكون مي شكفد
از مزارت گل آزادي و خوشبختي خلق
از کنار كفنت لاله خون مي شكفد
بعد يك عمر خموشي و سكون از همه جا
شغله اي از تن اعصار و قرون مي شكفد
مي زند، مي شكند، مي كشد اين ديو تورا
در دلش آتشي از خشم و جنون مي شكفد
هر كجا مي نگرم از در و ديوار وطن
چشمه خون ز تن خلق برون مي شكفد
در دل دفتر تاريخ نوشتي با خون
شاخ پيروزي از اين آتش و خون مي شكفد
*******
نماز سرخ شهادت
شاعر: نصرالله مرداني
چراغ ظلمت ما شلعه ستاره خون
نويد نهضت ما سيل آشكار خون
امام فاتح اسلام با سلام قيام
كند به مسجد آدينه استخاره خون
ز خاك پاك شهيدان دميده صبح خزان
كنار مرقد گل لاله بهاره خون
نماز سرخ شهادت بخوان كه مي آيد
هنوز قهقه تيمور از مناره خون
كنار چوبه دارم بيا كه چون حلاج
شهيد عشق نمي ترسد از نظاره خون
شكست سد شقاوت، بشارتي است بزرگ
در اين حوالي شب جنبش دوباره خون
نسيم فجر مژده سحر دهد ياران
كه سوخت خسمه طاغوت در شراره خون
بگو به كاوه پيروز تا برافروزد
درفش وحدت رزم آوران به باره خون
بيا به سنگر توحيد فاتحانه بخوان
سرود نصر من الله در كناره خون
*******
آفتابي ديگر
شاعر: ساعد باقري
اين سبكبالان كه تا عرش جنون پر مي كشند
آفتاب وصل را چون صبح در بر مي كشند
از دم تيغ شهادت باده جوي وصلتند
نيل اگر گردد بلا، لا جرعه اش سر مي كشند
هر مقام عشق را موقوف زخمي ساختند
بي سران در هفت شهر عاشقي سر مي كشند
آفتابي ديگرند اينها كه روز خصم را
تيره مي سازند چون از كوه سر بر مي كشند
عرش با فريادهاشان همنوائي مي كند
تا كه از دل نعره الله اكبر مي كشند
آذرخش خشم اينان آتش قهر خداست
بيشه زار بت پرستي را به آذر مي كشند
فصل ديگر مي گشايند از كتاب كربلا
عشق را با جوهر خون نقش ديگر مي كشند
منبع:ماهنامه شاهد یاران، شماره 15
شاعر: اكبر بهداروند
در آسمان جان ما، خورشيد گل كرد
پيش از دعا، وقت سحر، خورشيد گل كرد
چون لاله اي خونين كفن، در سينه خاك
با ياد مير كربلا، خورشيد گل كرد
گل مي كند از سوي مشرق، چهره روز
چون چشمه مهر و صفا، خورشيد گل كرد
در مغرب شط فرات و دجله، اين بار
با پيك پيغام شما، خورشيد گل كرد
وقتي كه تير حادثه زد بوسه بر او
در خاك سرخ نينوا، خورشيد گل كرد
در دشت شب، بي روشناي كورسوئي
هنگام طوفان بلا، خورشيد گل كرد
از پشت ديوار افق، آرام آرام
بر پهنه ارض و سما، خورشيد گل كرد
از چهره پاكش، تشعشع موج مي زد
با ياد آن دير آشنا، خورشيد گل كرد
در ظلمت شب، با سرود هاتف عشق
در موج موج هر صدا، خورشيد گل كرد
ديگر هراسي از هجوم شب نداريم
در آسمان جان ما، خورشيد گل كرد
*******
غزل زخم
شاعر: عليرضا قزوه
آشفته كن اي غم، دل طوفاني ما را
انكار كن اي كفر، مسلماني ما را
شوريد سران صف عشقيم، مگر تيغ
مرهم بنهد زخم پريشاني ما را
بر قامت ما پيرهن زخم بدوزيد
تا پاك كند تهمت عرياني ما را
اي زخم شكوفا، بگشا در سحر وصل
گلخانه در بسته پيشاني ما را
ز اين پيش، حرامي صفتي در حرم دوست
نشكست چنين حرمتي مهماني ما را
از كرببلا با عطش زخم رسيديم
يا رب ! بپذير اين همه قرباني ما را
*******
زمزم محبت
شاعر: محمد جواد محبت
گل كرده روح خورشيد، در جان صبح خيزان
شب چيرگي نگيرد بر خيل شب ستيزان
اين باغسار نسرين، اين دشت لاله آگين
شور بهار دارد در فصل برگريزان
سودا گران حق را صراف حق شناسد
دوراست حال پاكان از ديد بي تميزان
اينان كي اند آخر ؟ آيينه هاي باور
از دوست ناگريزند، از خويشتن گريزان
چون شعله گرم پويند، مصداق آرزويند
غيرت فزاست امروز، شوق زبانه تيزان
جويندگان محبوب، در زمزم محبت
گمگشتگان مقصود، نقش خيال بيزان
هر چند چون نسيمي ز اين خاكدان گذشتيد
نام شما گرامي است، در ياد اي عزيزان
*******
شهابها و شب
شاعر: مهدي اخوان ثالث (م. اميد)
از ظلمت رميده خبر مي دهد سحر
شب رفت و با سپيده خبر مي دهد سحر
در چاه بيم، اميد به ماه نديده داشت
و اينك ز مهر ديده خبر مي دهد سحر
از اختر شبان، رمه شب رميد و رفت
و ز رفته و رميده خبر مي دهد سحر
زنگار خورد جوشن شب را به زهر خند
از تيغ آب ديده خبر مي دهد سحر
باز از حريق بيشه خاكسترين فلق
آتش به جان خريده خبر مي دهد سحر
از غمز و ناز انجم و از رمز و راز شب
بس ديده و شنيده خبر مي دهد سحر
نطق شبق مرصع و خنجر زمرد آب
با حنجره بريده خبر مي دهد سحر
بس شد شهيد پرده شبها شهابها
و آن پرده ها دريده خبر مي دهد سحر
آه آن پريده رنگ كه بود و چه شد كه از او
رنگش ز رخ پريده، خبر مي دهد سحر
چاووشخوان قافلهخ روشنان، اميد!
از ظلمت رميده خبر مي دهد سحر
*******
حماسه شهادت
شاعر: خسرو فرشيد ورد
از دل خاك شهيدان گل خون مي شكفد
آتشي از شكم سرد سكون مي شكفد
از مزارت گل آزادي و خوشبختي خلق
از کنار كفنت لاله خون مي شكفد
بعد يك عمر خموشي و سكون از همه جا
شغله اي از تن اعصار و قرون مي شكفد
مي زند، مي شكند، مي كشد اين ديو تورا
در دلش آتشي از خشم و جنون مي شكفد
هر كجا مي نگرم از در و ديوار وطن
چشمه خون ز تن خلق برون مي شكفد
در دل دفتر تاريخ نوشتي با خون
شاخ پيروزي از اين آتش و خون مي شكفد
*******
نماز سرخ شهادت
شاعر: نصرالله مرداني
چراغ ظلمت ما شلعه ستاره خون
نويد نهضت ما سيل آشكار خون
امام فاتح اسلام با سلام قيام
كند به مسجد آدينه استخاره خون
ز خاك پاك شهيدان دميده صبح خزان
كنار مرقد گل لاله بهاره خون
نماز سرخ شهادت بخوان كه مي آيد
هنوز قهقه تيمور از مناره خون
كنار چوبه دارم بيا كه چون حلاج
شهيد عشق نمي ترسد از نظاره خون
شكست سد شقاوت، بشارتي است بزرگ
در اين حوالي شب جنبش دوباره خون
نسيم فجر مژده سحر دهد ياران
كه سوخت خسمه طاغوت در شراره خون
بگو به كاوه پيروز تا برافروزد
درفش وحدت رزم آوران به باره خون
بيا به سنگر توحيد فاتحانه بخوان
سرود نصر من الله در كناره خون
*******
آفتابي ديگر
شاعر: ساعد باقري
اين سبكبالان كه تا عرش جنون پر مي كشند
آفتاب وصل را چون صبح در بر مي كشند
از دم تيغ شهادت باده جوي وصلتند
نيل اگر گردد بلا، لا جرعه اش سر مي كشند
هر مقام عشق را موقوف زخمي ساختند
بي سران در هفت شهر عاشقي سر مي كشند
آفتابي ديگرند اينها كه روز خصم را
تيره مي سازند چون از كوه سر بر مي كشند
عرش با فريادهاشان همنوائي مي كند
تا كه از دل نعره الله اكبر مي كشند
آذرخش خشم اينان آتش قهر خداست
بيشه زار بت پرستي را به آذر مي كشند
فصل ديگر مي گشايند از كتاب كربلا
عشق را با جوهر خون نقش ديگر مي كشند
منبع:ماهنامه شاهد یاران، شماره 15
/ج