یادی از شهید دکترپاك نژاد

حجت الاسلام شيخ باقرعجمين از جمله كساني است كه سالها در حوزه علميه يزد مشغول تدريس و تدوين وقايع اسلامي بوده است.وي در محضر علمايي همچون سيد عباس حاتم، آيت الله بروجردي، آيت الله گلپايگاني، آيت الله مرعشي نجفي و آيت الله مطهري تلمذ كرده و به مدت سه سال نيز در محضر حضرت امام خميني (ره) بوده است. دانسته
سه‌شنبه، 14 تير 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
یادی از شهید دکترپاك نژاد

یادی از شهید دکترپاك نژاد
یادی از شهید دکترپاك نژاد


 






 

گفتگو با حجت الاسلام شيخ باقر عجمين
درآمد
 

حجت الاسلام شيخ باقرعجمين از جمله كساني است كه سالها در حوزه علميه يزد مشغول تدريس و تدوين وقايع اسلامي بوده است.وي در محضر علمايي همچون سيد عباس حاتم، آيت الله بروجردي، آيت الله گلپايگاني، آيت الله مرعشي نجفي و آيت الله مطهري تلمذ كرده و به مدت سه سال نيز در محضر حضرت امام خميني (ره) بوده است. دانسته هاي او از دكتر پاك نژاد، آميزه اي است از خاطره هاي خوش و سبز رنگ و اتفاقات مهمي كه گرد فراموشي،آنها را پوشانده است.

آشنايي شما با شهيد پاك نژاد- با توجه به اختلاف سني اي كه با ايشان داشتيد- از كجا آغاز شد؟
 

يكي از دلايل آشنايي و دوستي ما،اين بود که خانه هايمان در يزد به همديگر نزديك بود. چاهي در نزديكي زندان اسكندر بود كه جزو اولين چاههاي يزد به حساب مي آمد. هنوزهم آثاراين چاه وجود دارد. ما هم محله بوديم. منزل پدرم خانه اي شمالي بود دركنار يك بازار مسقف. در واقع با اختلاف چهاركوچه تقريباً به هم نزديك بوديم.
در سالهاي اوليه خيلي با هم تماس داشتيم. بعد، دوست شديم و زماني كه درتهران بوديم، من شبها در خانه ايشان مي ماندم.
به علاوه، مرحوم پاك نژاد سه مرحله تحصيلي را در زندگي اش پشت سر گذاشت. تحصيلات ابتدايي، متوسطه و دانشگاهي. بين زماني كه ايشان ديپلم گرفتند تا وقتي كه وارد دانشگاه شدند، يك وقفه چند ساله بود.ايشان در اين چند سال، برنامه هايي را گذراندند؛ يك سال در مدرسه اسلام تدريس کردند و يک سال هم در مدرسه ايران شهر که تدريس شان در اين دو سال، مبتني بر كتاب نبود، بلكه به نوعي درس اخلاق بود، يعني به بچه ها ياد مي دادند كه بايد چگونه باشند و چگونه زندگي كنند. به علاوه، برنامه ها و جلسات قرآني برگزار مي كردند، مسأله مي گفتند و مي شنيدند. در اين دوره بود كه ايشان چند صباحي پيش من آمدند كه درس عربي بياموزند.به درستي يادم نيست چه مدتي اينجا بودند، اما خوب به يادم نيست چه مدتي اينجا بودند،اما خوب به ياد مي آورم كه هر روز اول صبح كه آفتاب مي زد، مي آمدند،ميان راهرو مي نشستند و مشغول درس مي شديم. حتي در هواي سرد هم قبول نمي كردند كه به داخل اتاق بيايند. بعد در مشهد امتحان دادند و قبول شدند، اما يك سال بيشتر در مشهد نماندند.
بعد از يك سال به تهران آمدند ودر آنجا مشغول تحصيل شدند و دوران تحصيلي بسيار خوبي را پشت سرگذاشتند، چون در اين زمان هم درس مي خواندند وهم واحدهاي عملي را در درمانگاه مي گذراندند تا اينكه دوران طبابت خودشان شروع شد و ذات خوب خودشان را نشان دادند. ايشان با مردم مهربان بودند و به من مي گفتند كه طلبه هاي بي بضاعت را براي درمان به مطبشان معرفي كنم.
به اين ترتيب،دكتر افراد كم درآمدي را كه بيمار مي شدند، به صورت مجاني مداوا مي كرد، با يكي از داروخانه ها هم هماهنگ كرده بود كه صاحب داروخانه، نسخه ها را مجاني دراختيار بيماران بگذارد.

يك بخش مهم زندگي شهيد پاك نژاد، زماني است كه ايشان در بازار در نزد آقاي ريسماني كار مي كردند، شما اطلاع داريد كه شكل كار چگونه بود؟
 

زماني كه ايشان در مدرسه اسلام و ايران شهر معلم بودند،‌ بخاطر پول كار نمي كردند، چون خانواده ايشان وضعيت اقتصادي خوبي داشتند و اصلاً به پول احتياج نداشتند.
كار سيدرضا پاك نژاد در حجره مرحوم حاج عباس ريسماني هم همينطور بود و با انگيزه پول نبود، بلكه به خاطر دوستانشان و رفع بيكاري بود كه درآنجا مشغول شدند و بيشتر به عنوان مشاور حاج آقاي ريسماني فعاليت مي كردند. ايشان هميشه عقيده داشت به هر كجا مي رود، بايد با مردم اسلامي رفتار كند، چه اتاق نجات بيماران باشد، چه مدرسه يا دبيرستان.
به هرحال، مرحوم حاج عباس ريسماني، حجره اي داشت كه در يك كارگاه بود. همانطور كه مي دانيد قبلاً در يزد يك نفر مي توانست در بيش از يك شغل فعاليت كند؛ مثلاً تاجرشكر مي توانست تاجر پارچه و ريسمان هم باشد- مثل حاج عباس- كه متأسفانه ايشان ورشكست شد ونتوانست كارش را ادامه بدهد.

در مدتي كه دكتردرمشهد درس مي خواندند، باز هم با همديگر رفت و آمد داشتيد؟
 

بله، ارتباط داشتيم. يكبار من براي 10 يا 15 روز به زيارت رفته بودم. وقتي داشتم به يزد برمي گشتم براي خداحافظي رفتم به منزل دكتر،اما ايشان خواهش كرد تا چند روز همراه يكي از دوستانش باشم كه از تهران آمده بود. آن زمان مصادف شده بود با ايام امتحانات ايشان كه دكتر نمي توانست درست و حسابي به دوستش رسيدگي كند. من با اينكه براي خداحافظي رفته بودم، اما هفت روز بيشترآنجا ماندم و دوست دكتر را به زيارت و مكانهاي تفريحي و گردشي بردم تا هم دكترامتحانش را بدهد و از درس عقب نماند و هم دوستش را راضي نگاه داشته باشد.
ما آنقدر با هم صميمي بوديم كه وقتي من براي تحصيل به قم رفتم، نامه اي برايم نوشت كه مناره هاي مسجد جامع يزد همان طوري است، دلت براي يزد نگيرد! نكند دلت براي محله يزدارون- يازارون- تنگ شود!

دكتر،نسبت به مسائل تحقيقي و پژوهشي هم حساس بودند؟
 

بله،خيلي كتاب مي خواندند. يادم مي آيد كه يك روز، بعد از اتمام درس عربي، كتاب ناسخ التواريخ را از من قرض گرفتند؛ كتاب ناسخ التواريخ يك كتاب قطور با 1600- 1500 صفحه و قطع رحلي بود. ايشان كتاب را گرفتند و بعد از يك هفته، آن را پس آوردند، البته با چشمهاي قرمز! گفتم حاج آقا، اگر بيشتر از يك هفته هم مي شد و 15 روز طول مي كشيد، اشكالي نداشت اما ايشان يك هفته اي آن را خواندند.

حضور سياسي شهيد پاك نژاد را در يزد چگونه ارزيابي مي كنيد؟
 

حضور دكترخيلي پر رنگ بود، حتي يكي از ساواكيها مدام مراقب اين بودكه ايشان با چه كسي رفت و آمد دارد و چه كار مي كند. نكته مهم درباره مبارزات سياسي ايشان، اين بود که دكتر به طور مداوم، كنار شهيد صدوقي حضور داشتند و فعاليت مي كردند.

هيچ وقت به عنوان مريض به مطب شهيد پاك نژاد مراجعه كرديد؟
 

بله، هم خودم و هم خانواده ام براي درمان به مطب دكتر مي رفتيم. جالب آنكه مطب دكتر طوري نبود كه ايشان بخواهد به لحاظ مالي درآمد چشمگيري داشته باشد. گاهي ماهها مي گذشت و دكتر، 1000 تومان هم در آمد نداشت. ولي هميشه در كارشان خيلي خوب و حرفه اي عمل مي كردند، يادم است كه يكبار، من در مطب ايشان بودم كه مريضي آمد و دكتر نتوانست مشكل آن بيمار را تشخيص دهد. ايشان خيلي راحت به بيمار گفت كه بايد به متخصص مراجعه كند. دكتر اصلاً اينطور نبود كه بي آنكه چيزي درباره بيماري بداند، اظهار كند يا به صورت اتفاقي دارويي را تجويز كند. دكتر با مردم همراه و صميمي بود و به همه- مخصوصاً پيرمردها و پيرزنها- خيلي محبت و كمك مي كرد. حتي زماني كه پناهنده هاي عراقي به ايران آمده بودند، به دكر پاك نژاد زياد مراجعه مي كردند و دكتر به بهترين نحو به آنها خدمات ارائه مي داد.

كمي درباره مبارزات انقلابي صحبت كنيد. چون شما در آن زمان با طلاب و روحانيون يزد در ارتباط بوده ايد. چه جريانهاي سياسي مهمي در يزد فعاليت مي كردند؟
 

به طوركلي جريانهاي زيادي در يزد فعال نبود، مجاهدين خلق يزد بودند، اما فعاليت جدي اي وجود نداشت،بلكه بصورت پراكنده و سبك بود.
فدائيان اسلام هم- كه شهيد نواب صفوي به عنوان شاخصترين چهره اين گروه مبارز، مورد شناخت همه مردم بود- دريزد فعال بودند. اتفاقاً يكبار كه دكتر پاك نژاد به ديدن يكي از زندانيان اين گروه رفته بود، من هم همراهشان بودم.ماجرا از اين قرار بود كه من از قم به تهران رفته بودم كه يك روز غروب آمدند و به دكتر گفتند بايد به ديدن يك زنداني برويم. با همديگر رفتيم به زندان، و پسري جوان آمد پشت شيشه و تلفن را برداشت،و با هم صحبت كردند. دكتر از او پرسيد: چند روز ديگر آزاد مي شوي؟ جوان گفت 18روز ديگر و بعد به من اشاره كرد و پرسيد اين آقا كيست؟ شهيد جواب دادند: يكي ازطلبه هاي قم. بعد آن جوان رو به من كرد و گفت پدرم خواست من هم طلبه بشوم. بعدها فهميدم كه آن جوان مهدي عبدخدايي، مرد شماره پنج فداييان اسلامي بود وبراي اينكه مي خواسته است كسي به نام دكتر حسين فاطمي را بكشد، به زندان مي افتد. در واقع، دكتر فاطمي بعد از اينكه تير مي خورد خوب مي شود و عبدخدايي را لو مي دهد. به هر حال 18 روز از ديدار ما در زندان گذشت در مدرسه علميه قم بودم كه يك نفر آمد و من را خواست. او همان جوان زنداني بود آمده بود تا پيش من درس بخواند. يادم است كه گفت پدرش آشيخ غلامحسين ترك كه امام جمعه گوهرشاد بود از او خواسته بود كه براي درس خواندن و طلبه شدن، به قم بيايد. خلاصه، هر روز صبح با يكي از دوستانش مي آمدو من به آنها درس مي دادم.
فداييان اسلام تعدادشان در قم زياد بود. تقريباً سه يا چهارماه بعد بود كه نواب صفوي، حسين واحدي و محمد واحدي را شهيد كردند. بعدها عبدخدايي با دكتر خيلي دوست شد وتا زمان انقلاب پيروزي انقلاب فراري بود، چون اگر او را مي گرفتند، مي كشتندش. فقط بعد از انقلاب بود كه مي آمد و گاهي در مناسبت هايي مثل سالگرد شهادت رهبران فدائيان اسلام در تلويزيون صحبت مي كرد.

به نظر مي رسد كه نوع مبارزه يزديها با مبارزه بقيه مردم تفاوت داشته است، يعني مردم يزد،بخاطر روحيه مدارامدارانه شان از مبارزه مسلحانه خودداري مي كرده اند.
 

بله، شكل مبارزات مردم يزد خيلي بود. يزد،جزو فعالترين شهرهاي مبارز كشور بود، اما نمي توان گفت كه كمترين تلفات را داشته است. در يزد چيزي حدود 800-700 نفرتلفات داشتيم، با اينكه در آن زمان آيت الله صدوقي از فكر قدرتشان خيلي بهره مي گرفتند. به عنوان مثال يادم است كه يزديها در مراسم روز 13 محرم، براي انقلاب هم به خيابانها ريختند و ماموران شاه هم عده اي را كشتند و يا زخمي كردند. آن روز بيش از 80 -70 نفر در خيابان شعار مي دادند. بعد از اين جريان حاج آقا صدوقي گفتند خيابانها را ترك كنيد و به خانه هايتان برويد. حتي ايشان آنقدر به سمت مسجد نرفتند تا اينكه مردم، خيابانها را ترك كردند. بطور كلي يادم است كه يزد در دو زمان خيلي شلوغ شد: يكي چهلم فروردين ماه و دومي 13 محرم كه تعداد كشته ها و مجروحان زياد بود.

خاطرتان هست كه آيا شهيد پاك نژاد هم در اين دو روز حضور داشتند يا خير؟
 

ايشان در بطن برنامه حضور داشتند در همان زمان كه آيت الله بروجردي مرحوم شدند، يكي از بزرگان يزد براي ايشان مراسم ختم گرفت من هم با دكتر به مجلس ختم ايشان رفتم.دكترپاك نژاد ،به قسمتي رفت كه همه دكترها سرسفره نشسته بودند. تا زماني كه آيت الله بروجردي زنده بودند، هيچ كس، حتي شاه هم جرأت نمي كرد انقلاب سفيد را پياده كند. حتي روزي يكي از آقايان هياتي كه ازعلماء و اطرافيان حضرت آيت الله العظمي بروجردي بود گفت: صدرالاشراف كه وزير دربار شاه بود خدمت آقا آمد و به ايشان گفت شاهنشاه مي خواهد انقلاب سفيد را اجرا كند. ايشان هم ناراحت شدند و گفتند اشكالي ندارد اگر مملكت جمهوري بشود، انقلاب سفيد هم اجرا مي شود!
آن روحاني تعريف مي كرد كه به قدري رنگ صدرالاشراف زرد و حالش بد شد كه نمي توانست حرف بزند. بعدها شهيد پاك نژاد گفت كه بعد ازارتحال آيت الله العظمي بروجردي،شاه اين كار را انجام خواهد داد.

يكي از گروههايي كه در يزد فعاليت مي كردند انجمن حجتيه بود،شهيد پاك نژاد با اين چه نوع رابطه و موضعي داشتند؟
 

انجمن حجتيه با دو نوع فكر كار و فعاليت مي كردند. يك عده كه مي گفتند بايد آنقدر گناه صورت بگيرد كه بالاخره آقا امام زمان (عج) ظهور كنند كه شهيد پاك نژاد با اين گروه هيچ رابطه اي نداشت.اما عده ديگري بودند كه نظرشان چيز ديگري بود و مي گفتند بايد از گناه جلوگيري شود، كه دكتر با اين گروه رابطه داشتند. شهيد پاك نژاد يك فرد هياتي بود و بارها و بارها جلوي فرقه بهائيت ايستاد و از طرف آقاي حلبي در يزد برنامه اجرا مي كرد. اگر هم دكتر يا دوستانشان كه در اين مسير كار مي كردند، به اشكال برمي خوردند يك نفر از تهران مي آمد و آن اشكالات را برطرف مي كرد.
منبع:ماهنامه شاهد یاران، شماره 46



 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط