اگرچه سالهايي كه علي مهيني، با شهيد دكتر سيدرضا پاك نژاد دوست و همراه بوده، 10-12 سال بيشتر نبوده است، اما اين به معناي ارتباط كم يا حتي محدود اين دو نفر نبوده و نيست، مهيني، در مقاطع حساس و غيرحساس زيادي...
اگرچه سالهايي كه علي مهيني، با شهيد دكتر سيدرضا پاك نژاد دوست و همراه بوده، 10-12 سال بيشتر نبوده است، اما اين به معناي ارتباط كم يا حتي محدود اين دو نفر نبوده و نيست، مهيني، در مقاطع حساس و غيرحساس زيادي كنار شهيد مشهور يزد بوده است وحتي گاهي از اتفاقاتي مي گويد كه جزو خصوصي ترين لحظات زندگي شهيد به شمار مي روند.
آشنايي شما از كجا آغاز شد و چقدر با شهيد پاك نژاد ارتباط داشتيد؟
من، در سال 1347 با شهيد پاك نژاد آشنا شدم. ارتباطمان به تدريج تنگاتنگ و به يك رقابت صميمي تبديل شد. رابطه من با دكتر بيشتر به دليل پژوهشهايشان بود. از آنجا كه من معلم ادبيات بودم، ايشان دست نوشته هاي كتاب «اولين دانشگاه، آخرين پيامبر» را به من مي دادند تا آنها را به لحاظ ويرايشي و انشايي تصحيح كنم، اما هيچ وقت ايراد يا اشكالي در نوشته هاي ايشان نديدم. حتي يك روز عصر به من زنگ زدند كه به مطبشان بروم، وقتي به مطب رسيدم دكتر مرا پشت پاراوان برد و يك دسته ورقه هاي بزرگ به من داد و ازم خواست تا آخر شب آنها را بخوانم و ويرايش كنم، ولي حتي يك غلط هم در نوشته هاي دكتر پيدا نكردم. آخر شب كه داشتيم با همديگر شوخي مي كرديم، من گفتم: مزد مرا بدهيد! دكتر گفت پول ندارم من هم باب مزاح جيبهايش را گشتم، اما پولي در آنها نبود كه نبود. بعد همان طوري براي شوخي و تفريح كشوي ميز دكتر را بيرون كشيدم و يك اسكناس پنج توماني پيدا كردم! جالب بود پزشكي كه از عصر تا آخر شب علي الدوام و بدون قطع مريض هارا معاينه مي کرد فقط به اندازه يك اسكناس پنج توماني درآمد داشت! به هر حال من آن اسكناس را برداشتم و در جيبم گذاشتم ولي دكتر به زور پنج توماني را از من گرفت و گفت ازمن سؤال مي شود!
تا چه اندازه با كار حرفه اي دكتر آشنايي داشتيد؟
آنچه درباره كار حرفه اي دكتر خيلي مطرح مي شود، اين است كه ايشان علاوه بر اينكه درس پزشكي خوانده و براي اين رشته به دانشگاه رفته بودند، به قول معروف در طبابت، دست خوبي هم داشتند كه حالا يا ازسيادتش سرچشمه مي گرفت يا از چيزي ديگر. به هر حال من يكبار شخصاً تا حدودي از رمز و راز كار دكتر باخبر شدم. ماجرا ازاين قرار بود كه يك شب خواب ديدم، پسر بزرگم، حامد مريض شده و اسهال و استفراغ گرفته است. ما او را به درمانگاه تأمين اجتماعي و اتاق دكتر پاك نژاد برديم، دكتر هم كشوي ميزش را مي كشد و يك تكه نبات به پسرم مي دهد و او بلافاصله حالش خوب مي شود. وقتي از خواب پريدم، خانمم را بيدار كردم و گفتم كه اگر در اين روزها يك وقت من نبودم و حامد مريض شد به جاي اينكه او را به بيمارستان ببري، به مطب دكتر پاك نژاد ببرش. بعد خوابم را برايش تعريف كردم و او هم چون دكتر پاك نژاد را مي شناخت. قبول كرد دو يا سه روز بعد، حامد كه شش،هفت ساله بود به شدت مريض شد. خانمم گفت كه فوري بچه را به بيمارستان برسانيم، اما من گفتم نه، الان مي رويم درمانگاه پيش دكتر پاك نژاد، عين همان حركاتي را كه من در خواب ديده بودم در بيداري انجام دادند! من با اينكه عادت و اعتقادي به دست بوسي ندارم اما آنچنان احساساتي شدم كه به حامد گفتم: دست دكتر را ببوس. به نظر من، به طرق مختلف مي توان به بزرگان اظهار ارادت كرد و اين يكي ازراههاي آن است. مطمئناً آنهايي كه اهل دل هستند مي فهمند كه تنها مردان حق صاحب كرامات اند وچنين كارهايي مي توانند انجام دهند. به نظر من دكتر پاك نژاد اهل كرامت بود.
مي دانيم كه دكتر عليه فرقه بهائيت فعاليتهايي دامنه داري انجام مي داد. مي خواهيم بدانيم كه آيا شما هم از اين ماجراها اطلاعي داشتيد يا نه؟
بهائيها در آن زمان كساني را داشتند كه ماوقع مراكز فرهنگي را گزارش مي دادند، و از عملكرد من هم مطلع شده بودند، چون مديريت مدرسه اي را پذيرفته بودم كه بعضي ازدبيرانش براي فرقه ضاله بهائيت تبليغ مي كردند. متأسفانه درس ديني را هم به دبيري داده بودند كه بهائي بود. من رفتم آنجا و به ياري خدا وضعيت مدرسه روبه راه شد. بهائيها جداً دست از تبليغ برداشتند، حتي بعداز انقلاب يكي از آنها هم اعدام شد. به هرحال من هم به سهم خودم در فعاليتهاي ضد بهائيت شركت مي كردم و اين كار موجب رضايت خاطر دكتر بود. يادم است كه دكتر چند دفعه مرا بوسيد و با اشك چشم از من تشكر كرد.
زماني كه دكتر تصميم گرفتند در عرصه فعاليتهاي سياست گذاري استان شركت كنند و به نمايندگي مجلس از طرف مردم يزد انتخاب شدند، آيا فعاليتهاي تبليغي خاص وگسترده اي داشتند؟
بله. دكترشاهي، بنده و برخي ديگر از دوستان دكتر پاك نژاد در حد توان در فعاليتهاي انتخاباتي شان فعاليت مي كرديم. ستاد انتخاباتي دكتر پاك نژاد كنار مطبشان درمحله شاهزاده فاضل قرار داشت. ما هر شب آنجا گرد هم جمع مي شديم و براي كارهاي روز آينده مشورت مي كرديم و بعد تصميم مي گرفتيم كه چه كارهايي بايد انجام دهيم.دكتربا بعضي از تصميم ها مخالفت مي كردند واجازه اجراي بعضي ديگر از تصميم ها را مي داد. مثلاً يادم است كه يكبار به دكتر گفتم فلان سرود را در ستاد پخش كنيم، دكتر گفت آن سرود متعلق به مجاهدين است و قبول نكرد. يا مثلاً من هم برايشان كارهايي انجام مي دادم. به عنوان مثال يادم است كه من و دكتر شاهي، با همديگر هماهنگ شديم تا آراي محله هايي راكه صندوق رأي دارد بطور تقريبي به دست بياوريم.
عكس العمل مردم يزد در برابر شنيدن پيروزي دكتر به عنوان نماينده مردم يزد در مجلس شوراي اسلامي چه بود؟
مردم يزد از برنده شدن فرد منتخبشان،بسيار خوشحال و خرسند بودند. يادم است دكتر چرايلي در محله خودشان آب مي پاشيد تا گرد بلند نشود،البته خيابانها آسفالت بود ولي آنقدر همه خوشحال بودند كه بطور خودجوش و مردمي، مي خواستند ابراز خوشحالي كنند. منبع:ماهنامه شاهد یاران، شماره 46
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.