فعالیتهای سیاسی و مبارزاتی شهید دکترپاک نژاد(2)

نه، نبودند ولي ما شيوه فداييان اسلام را با مشورت هم و يكي ديگر از دوستان به نام آقاي رضازاده داشتيم كه گويا او از نوجواني عضو اينها بوده و ما اعلاميه هاي آنچناني را با مشورت ايشان و دكتر پاك نژاد و با خط من نوشتيم.
سه‌شنبه، 14 تير 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
فعالیتهای سیاسی و مبارزاتی شهید دکترپاک نژاد(2)

فعالیتهای سیاسی و مبارزاتی شهید دکترپاک نژاد(2)
فعالیتهای سیاسی و مبارزاتی شهید دکترپاک نژاد(2)


 






 

گفتگو با عباس زائرالحسيني
 

آيا شهيد پاك نژاد جزو فداييان اسلام بودند؟
 

نه، نبودند ولي ما شيوه فداييان اسلام را با مشورت هم و يكي ديگر از دوستان به نام آقاي رضازاده داشتيم كه گويا او از نوجواني عضو اينها بوده و ما اعلاميه هاي آنچناني را با مشورت ايشان و دكتر پاك نژاد و با خط من نوشتيم.

ظاهراً آقاي دكتر با آقاي عبدخدايي دوستي و ارتباط داشته اند.
 

به اين صورت كه عضو اين گروه باشند، نمي دانم و فكر هم نمي كنم كه اينطور باشد.

ارتباط شهيد پاك نژاد با مراجع و تبعيدي هايي كه آن زمان در يزد بودند چگونه بود؟ با مراجع خارج از استان و تبعيدي هايي كه به يزد مي آمدند؛ روحانيون و فعالان سياسي اي كه به يزد تبعيد شده بودند، مثل آيت الله فاضل لنكراني كه آن زمان در يزد بودند، چطور؟
 

با آقاي فاضل ارتباطي اجمالي داشتند. مرحوم دكتر پاك نژاد به نحوي رفتار مي كرد كه شاخص نباشد براي اينكه اگر شاخص مي بود مي توانستند اورا اذيت كنند واو را حيّز انتفاع بيندازند. دكتر، در پشت پرده خيلي كارها مي كرد، ولي اينگونه كه ظهور و بروز انقلاب داشته باشد، نبود لذا همين امر موجب وهم عده اي مي شد.

يك سري اتفاقات مشتركي كه بين ايشان و شما افتاده را به صورت مصداقي يا خاطره اي مورد بگوييد؛ مسافرت ها، ميهماني ها، گفت وگوها و بحث ها.
 

ما گاهي با مرحوم پاك نژاد به مشهد مي رفتيم، بطوري كه كسي هم مطلع نمي شد. معمولاً شبهاي قبل از تعطيلات مي رفتيم. حتي گاهي كه مي رفتيم، فقط دو ساعت در مشهد بوديم. چندين بار اين چنين شد. روز بعدش هم برمي گشتيم كه تعطيل بود وبعد سركار مي رفتيم و باز هم معلوم نمي شد. ايشان با مراجع ارتباط داشتند، يادم است كه يك بار رفتيم خدمت مرحوم آقاي ميلاني كه گويا خيلي با ايشان دوست بودند.

مسافرت هاي تان بيشتر به كجا بود؟
 

قم، تهران، مشهد و معمولاً در جاهايي كه مي رفتيم با مراجع ارتباط داشتيم. با مرحوم خوانساري بزرگ هم ارتباط دشتند.

براي چه كاري مي رفتيد؟ اينكه سؤال كنيد، كسب تكليف كنيد، استفتاكنيد يا ديدار داشته باشيد؟
 

مسائلي را كه گاهي مرحوم دكتر پاك نژاد در آن گير مي کرد با آن بزرگواران در ميان مي گذاشتيم، از مرحوم شهيد صدوقي تا بقيه. به نوعي ولايت فقيه را ايشان آن روز هم پاي بند بود. واقعاً به دين و آخرت باور داشت. اين خيلي كلمه مهمي است. ما به صورت زباني خيلي چيزها را مي گوييم، ولي اگر كسي باورش باشد، خطا نمي كند و يك گناه صغيره هم انجام نمي دهد كه در طول اين 14- 15 سال كه دوران تجسس يك نوجوان و جوان در مسائل است، مي توانم بگويم ترك اولي از ايشان نديدم، چه رسد به گناه صغيره و چه كبيره. واقعاً ژن پيغمبر(ص) درتن او بود؛ خيلي پاك بود.
ايشان يك ماشين شورلت قديمي داشتند يك شب به من و بعضي از رفقا گفتند ماشين من عيبي پيدا كرده كه زود بنزين تمام مي كند. بعد از چند روز معلوم شد كه بچه هاي محصل، ماشين ايشان را روشن مي كرده اند و مي برده اندو دور خيابانها مي گشته اند وآخر شب دوباره سرجايش مي گذاشته اند. بالاخره يك شب تصادف مي كنند و پليس آنها را مي گيرد و قضيه لو مي رود. تلفن مي كنند به دكتر پاك نژاد و او هم خودش ضمانت آنها را مي كند تا به خانه بروند وپدر ومادرشان نفهمند و كوچك ترين مشكلي براي اينها پيش نيايد، ضمن اينكه نصيحت شان مي كند كه مراعات حق الناس را بكنند.
دريكي ديگر از دفعات كه من هم خدمت ايشان بودم،همه ما به يك ميهماني عروسي دعوت بوديم، دكتر پاك نژاد در همه كارهايش خيلي منظم بود. مي ديدم مقداري آنطور كه بايد وشايد در غذا خوردن نظم به كار نبرد. گفتم: دكتر موردي هست؟ يك ضربه زد كه حالا هيچ نگو، بعداً مي گويم. بعد ازاينكه ميهماني تمام شد گفتند كه جلوي من يك نفر نشسته بود. اين افراد بين يزديها معروف هستند به كساني كه همه جا مي روند بدون دعوت، چنين آدمي جلو ايشان نشسته بود و با قاشق و چنگال بلد نبود پلو بخورد و ريخت وپاش مي كرد.مي گفتند كه دفعتاً به من نگاه كرد و ديدم خجالت كشيد، هاج وواج شد و دستش را عقب كشيد.من هم دوتا برنج ريختم كه او بگويد دكتر پاك نژاد هم ريخت وپاش مي كند تا او هم راحت باشد! به اين ريزه كاريها هم توجه داشت. نمي خواست هيچ كسي از او آزرده شود. هر كس هركاري را مي گفت انجام بده، ايشان هم انجام مي داد.
دوستي براي من تعريف مي کرد كه دكتر پاك نژاد گاهي در خانواده ها براي تزويج دو جوان كه شايد افرادي به دلايلي مانع آن بودند، وساطت مي كرد ودر عروسي هاي آنها هم شركت مي كرد.
ايشان درمطب دهها مريض مي ديدند كه معالجه بيشترشان مجاني بود. مي گفتند داروهاي خيلي هايشان را هم از داروخانه مرحوم دكتر رمضان خاني بگيرند كه او هم يكي از انسانهاي خيلي خوب استان بود. قبضي مي نوشتند كه پولش را برنداريد. حتي بعضي شبها افرادي را كه فقيرو بيمار بودند، به مطب دكتر مي بردم، چون خودشان به من گفته بودند. اگر بيمار نمي توانست به مطب بيايد دكتررا به خانه اش مي بردم.علاوه براينكه طبابت مي كردند، پولي هم آنجا مي گذاشتند. يكي از دوستان ما مرحوم دكتر پاك نژاد را به خواب ديده بود. پرسيده بودآنجا چه خبراست؟ گفته بود همه چيز روي حساب است. نسخه هاي مجاني اي كه داده ام، اينها دانه درشت هايش است. مرام ايشان هميشه خدمت به مردم بود.

هيچ وقت اتفاق افتاد كه كسي از وضعيت و اخلاق دكتر پاك نژاد سوء استفاده كند و ايشان ازاين گونه افراد گله مند باشند؟
 

اينطور نبود كه كسي بتواند سوء استفاده كند. دكتر خيلي هوشيارو مواظب بود تا كسي چنين استفاده اي ازاو نكند. چون خيلي هوشيار بود، خودش را در معرض اين قرارنداد كه كسي از او سوء استفاده كند.

شما در بحث رقابت هاي انتخاباتي حضور داشتيد؟ چطور شد كه دكتر تصميم گرفتند در اين رقابت شركت كنند؟
 

بله، رأي و وكيل طبيعي مردم يزد، ايشان بود. با اينكه درآن رقابت، ديگران و افراد معمم هم بودند كه افراد خيلي مشهوري هم بودند امادكتر پاك نژاد با رأي خيلي بالاتري، كه قابل مقايسه نبود، انتخاب شد و رأي طبيعي مردم متعلق به دكتر پاك نژاد بود. از جمله چيزهايي كه لازم است بگويم اين است كه مرحوم دكتر پاك نژاد- چه قبل و چه بعد از وكالت اش- كسي نبود كه بيايدادعا كند، اخلاقش همانطور كه اشاره كردم اخلاق پيغمبر(ص) بود. در مجالس، بچه، بزرگ، كوچك، هركس كه وارد مي شد، تمام قد بلند مي شد. اينقدر براي مردم احترام قائل بود. بعد از انقلاب هم همين طور بود. بعضي از افراد هستندكه به كسي كه موقعيت، پول وثروتش بالاتر است، براساس چيزهايي كه خودشان قائل هستند، افراد را تكريم مي كنند. ايشان اين طور نبود وهمه را تكريم مي کرد. براي همه بندگان خدا احترام قائل بود. قبل و بعد از انقلاب هم هيچ فرقي نكرد. دكتر پاك نژاد، خود را خدمتگزار مردم مي دانست، نه امير مردم. يادم مي آيد كه معمولاً ما شبها به سمت مشهد مي رفتيم كه جاده آن هم اصلاً خوب نبود و معروف بود به جاده ريگ. بعضي جاهايش آسفالت هم نبودو خيلي بد بود. بعد از اينكه دكتر وكيل شدند، از اوخواستيم براي كارعام المنفعه، وترتيبي دهيد كه اين جاده آسفالت شود. از همان زمان دنبالش را گرفتند با مرحوم شهيد كلانتري كه وزير راه بود. آن روز اين جاده درست شد وبا آن وزيري كه شهيدشد، ايشان نامه نگاري مي کرد. هربار كه ايشان به يزد مي آمد، كوچه اي كه ما قبلاً در آن بوديم،كوچه اي بود كه چون ماشين ايشان خيلي پهن بود، داخل آنجا نمي آمد. ماشين را سركوچه مي گذاشتند وسريع مي آمدند كه من تا اين جاي كار را انجام داده ام.

ارتباط دكتر با قشرنوجوان و جوان چگونه بود؟
 

بسيارخوب بود. همين كه شهيد دكتر پاك نژاد با كوچك ترها مواجه مي شدند، به قد جلوي پاي بچه ده، دوازده ساله بلند مي شدند و شخصيت به او مي دادند. با حركات خود آنها را مي ساختند. روايتي داريم كه «كونوا دعاه الناس به غير السنتكم» به غير از زبانتان، يعني با جوارح و اعضايتان مردم را بخوانيد، كه مرحوم پاك نژاد مصداق اين بود. هميشه اين چنين بود با اينكه دردها و مصيبت هايي داشت، فقط غصه خود را خودش مي خورد. روايتي هست كه فرموده اند اين چنين باشيد كه مصيبت هايتان دردلتان باشد وچهره‌‌تان شاداب باشد. «المومن حزنه من قلبه وبشره من وجهه» مؤمن اين چنين است و او واقعاً مؤمن بود. فقط تعداد انگشت شماري از دوستان نزديكش مي دانستند كه بالاخره مصيبت هايي هم دارند، ايشان هم رنجهايي مي برد، ولي تنها خودش غصه مي خورد و هيچ كس را شريك آن نمي كرد. هميشه براي مردم چهره اي خندان وبشاش داشت. پيغمبراكرم(ص) جايي تعريف مي كردند كه كساني كه چه وچه وچه هستند از جمله «وقور» اين را بعضي ترجمه مي كنند به زياد موقر بودن كه اين طور نيست، يعني هميشه يكسان بود. هميشه يكسان وقار داشت. راجع به كساني ديگر، كه اين قسمتش مربوط به دكتر پاك نژاد مي شود، كه هميشه خوب بود، با همه خوب بود. اين طور نبود كه يك روز شنگول و خوش اخلاق باشد، يك روز بداخلاق.
هميشه مصيبت هايش در دل خودش بود و هميشه با مردم خوب بود. دعاهايي در ماه رمضان هست كه معلوم مي شود ازامام است. هرچه مي گويم نمي توانم بگويم درست است. بعضي هايشان هم ممكن است اشتباه باشد، دعايي كه بعد از نمازها مي خوانند: «اللهم ارزقنا...» و يكي ديگر دعايي كه «اللهم اشف كل مريض» اللهم اكس كل عريان «اللهم دين كل مدين...»منظورم بيشتر اين قسمت دعاست كه همه اش كل است؛ اللهم اشف كل مريض خدايا همه مريضها را، يعني مي ديد كه امام معصوم وكساني كه در طول اين امام حركت مي كنند اين طوري هستند. خدايا هر كس را كه مريض است شفا بده، او دلش مي خواهد همه شفا پيدا كنند. دكتر پاك نژاد هم اين چنين بود. اين روح بزرگ او را مي رساند كه با همه خوب بود و براي همه احترام قائل بود. حتي غير مسلمانها به او بيشتر از ديگر اطبا اعتماد مي كردند.

رابطه آقاي دكتر با زرتشتي ها چگونه بود؟
 

با همه خوب بود، با آنها هم خوب بود. البته با جاسوسها و كافرهاي حربي و كساني كه با هر دو دست با امام زمان (س) مبارزه مي كنند «اشداء علي الكفار» بود، ولي تا آنجايي كه مي شد با همه افراد براي تجبيب قلوب زرتشتي و مذاهب ديگر وبراي اينكه به اسلام نزديك شوند و قلبشان را به اسلام رئوف كند، خوش رفتاري مي کرد. هم محاسن اخلاق داشت وهم مكارم اخلاق، هردو را در سطح عالي.

در آن برهه زماني عده اي از رانده شدگان عراقي هم وارد يزد شدند، هيچ خاطره اي از حضور دكتر در حل مشكلات آنها داريد؟
 

آن زمان كه شما مي فرماييد فكر مي كنم سال 1345-1346 بود كه من ارتباط زيادي با دكتر نداشتم وسن كمي هم داشتم.

آقاي دكتر به غير از طبابت زماني در بازار هم كاركرده است. در اين مورد به شما چيزي نگفته بودند؟
 

خيلي كم مي گفتند مدتي پيش يكي از تجار خوب يزد بوده اند كه فكر مي كنم به صورت پاره وقت و در تعطيلات تابستان بوده است.

گويا دكتر پاك نژاد، مدت سه ماه در مكه به دليل اتفاقي كه براي ابوطالب اردكاني مي افتد، بازداشت بوده است. همچنين دكتر، فعاليتهايي براي آزادسازي آن شخص انجام مي دهد اما به نتيجه نمي رسد و تازه به همكاري با او هم متهم مي شود. در اين زمينه هيچ گاه دكتر براي شما چيزي تعريف كرده اند؟
 

اطلاعات من هم در همين حدود است.
يكي، دو سفر هم براي ديدن برادرشان و تحقيقات علمي به انگلستان و آلمان سفركرده اند.
همان برادرشان كه با ايشان شهيد شد، سيدمحمد،كه در آلمان بود.

اگر مورد ديگري هست بفرماييد.
 

در مورد شهيد پاك نژاد حرف خيلي زياد است. هرچه بگويم يك بنده عبد ساده خدا، حتي اخلاصش، به خصوص ويژگيهاي مثبت اخلاقي اش به قدري زياد بود كه با اينكه با خيلي از افراد سروكار داشته ام، نيز حالتي داشتم كه در دوره نوجواني مسائلم را از بزرگان مي پرسيدم و با مراجع و بزرگان خيلي سروكار داشته ام و هنوزهم دارم،اما هنوز آدمي به خوبي، بزرگواري و مهرباني آقاي دكتر پاك نژاد نديده ام. به اين نتيجه رسيدم، حرفي كه خيلي ها مي زنند «در مسلح عشق جز نكو نكشند» بي سبب نيست كه دكتر پاك نژاد شهيد مي شود او شايسته شهادت بود. بارها گفته بود كه در سن 15-16 سالگي خوابي مي بيند كه مي گويد قبل از دوره دبيرستان از نوشتن انشاي معمولي عاجز بودم، حالا چطور مي شود كه دكتر پاك نژاد اين همه كتاب مي نويسدو بعد مسأله وكالت و شهادتش تعبيرهمان خوابي بوده كه در همان زمان يكي از بزرگان آن را تعبير كرده بوده است.
حق تعالي بعضي از انسانها را گزينش مي کند.
من واقعاً اين قضيه را لمس كرده ام كه هر كسي شهيد نمي شود، آدم خيلي بايد خوب باشد تا شهيد بشود. اعتقادم راجع به همه شهدا اين چنين است، بالاخره هر كسي با صفت ها و شدت و كم وزيادش به مقامي مي رسد، اما شايد به اين وسعت، كمتر كسي باشد، مقام شهيد اين چنين است.
منبع:ماهنامه شاهد یاران، شماره 46



 



نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط