داستان طلوع مهر طالقان

عالم رباني، متفكر اسلامي و مجاهد مصلح، حضرت آيت الله سيد محمود علائي طالقاني، پسر ارشد عالم پارسا و فقيه اهل بيت، آيت الله حاج سيد ابوالحسن حسيني طالقاني. اجدادش را از اجله سادات گليرد طالقان بودند و سلسله نسبتش به 36 پشت متواتر مي رسد به امام محمدباقر (ع) و اين خلف لايق، چهلمين نسل امام المعصوم
يکشنبه، 9 مرداد 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
داستان طلوع مهر طالقان

داستان طلوع مهر طالقان
داستان طلوع مهر طالقان


 

نويسنده:سيد محمد حسين ميرابوالقاسمي




 
تبار نامه خونين اين قبيله كجاست
كه بر كرانه شهيدي دگر بيفزايد
(شفيعي كدكني)
عالم رباني، متفكر اسلامي و مجاهد مصلح، حضرت آيت الله سيد محمود علائي طالقاني، پسر ارشد عالم پارسا و فقيه اهل بيت، آيت الله حاج سيد ابوالحسن حسيني طالقاني. اجدادش را از اجله سادات گليرد طالقان بودند و سلسله نسبتش به 36 پشت متواتر مي رسد به امام محمدباقر (ع) و اين خلف لايق، چهلمين نسل امام المعصوم علي بن ابيطالب و صديقه طاهره، فاطمه بنت رسول الله (ص) است. به موجب تاريخچه كوتاهي كه پدرش مرحوم حاج سيد ابوالحسن به اين عبارت، «ولادت نور چشمي سيد محمود روز شنبه چهارم ربيع الاول 1329 قمري» در پشت قرآن بزرگ خطي كه مرحوم پدرش آسيد آقا (عالم و ذاكر و قرآن نويس معروف ) به خط خود آن را تحرير كرده بود، ثبت نموده، سيد محمود در سال 1329 هجري قمري، در قريه گليرد طالقان پا به عرصه وجود گذاشت.
اين خاطره به ياد ماندني است كه روزي در طالقان با جمعي در خدمت آيت الله طالقاني نشسته بوديم. درباره سند و صحت برخي از اخبار و روايات و از جمله اين دو روايت «السلطان ظل الله » و «ولدت في زمن ملك العادل» از محضر ايشان سئوال شد و ايشان جوابي به اين مضمون فرمودند، «اينگونه روايات از منابع معتبر اسلامي نيستند. اينها از جعليات يا اسرائلياتند و جاعلين آنها يا ايراني هاي شاه پرست هستند يا يهودي هاي پول پرست » بعد سيگاري روشن كردند و با تبسم فرمودند، «اگر اين سلاطين ظلم و ستم، عادل بودند، پس ما هم در زمان «عدل مظفر» به دنيا آمده ايم.»
البته براي پي بردن به مفاهيم گفته هاي ايشان و سرگذشت دوران تولد و طفوليتشان بايد قدري اوراق قبل از تولدشان را ورق بزنيم. مرحوم حاج سيد ابوالحسن، مدت پنجاه سال در نجف و كربلا از شاگردان معروف ميرزاي شيرازي و علامه سيد اسماعيل صدر بود و قصد توطن در آنجا را داشت. يكي از خواهران عالمه اش در نامه اي كه برايش فرستاد، نوشت، «اقامت تو در نجف براي ما چندان افتخاري نيست. اگر تو برادري شدي كه چراغ دودمان پدر را روشن نگه داشتي و به درد اين مردم محروم و فقير خوردي، براي ما بسي افتخار است.»
سيدابوالحسن در زمره علماي بزرگ و فقهاي معروف نجف بود، اما نامه خواهرش او را به شهر و ديار خود بازگرداند. در تهران اقامت گزيد و طالقان را هم تا آخر عمر فراموش نكرد. مراجعت حاج سيد ابوالحسن به تهران همزمان شد با انقلاب مشروطه، اولين حركت منسجم ملي و مذهبي در ايران ؛ حركتي كه پس از قرن ها حكومت و حاكميت فردي و سلطه قدرت هاي استبدادي و ستمشاهي، در اين سرزمين به وجود آمد و همه اقشار مختلف را در تهران و شهرهاي بزرگ ايران در برگرفت و يك دگرگوني تاريخي را به وجود آورد. اين انقلاب كه فتوا دهندگان و مراجع بزرگ و علماي آگاه تهران و قم و نجف آن به تبع نداي آزاديخواهي و بيدارگري نابغه شرق، سيد جمال الدين اسدآبادي قيام كردند و پيشتازان آن، به تبع انقلاب كبير فرانسه، روشنفكران و سياستمداران مردم انديش و قهرمانان آن عاشقان آزادي و استقلال و خادمان به ملت هاي ستم كشيده و محروم ايران بودند، با صدور فرمان تأسيس عدالتخانه (كه بعدها به مجلس شوراي ملي تغيير نام يافت.)، توسط مظفرالدين شاه قاجار، در چهاردهم مرداد 1285 شمسي (1324 قمري) به پيروزي رسيد.
هنوز افق روشني بر روي مردمي كه در تنگناي فقر فرهنگي و اجتماعي و سياسي به سر مي بردند، باز نشده بود كه با مرگ مظفرالدين شاه و با توپ بسته شدن عدالتخانه و كشته شدن جمعي از آزاديخواهان، دوره استبداد صغير محمدعلي شاهي آغاز شد و حدود چهار سال (1285 تا 1288 ش) مبارزات دوباره و سراسري انقلابيون به طول كشيد تا به فتح تهران و عزل محمدعلي شاه انجاميد.
در اين چهارسال، تبعيد و ترور و ناامني و كمي آذوقه در تهران، طبقات مختلف را به وحشت انداخت و مردم به ناچار دسته دسته از تهران خارج مي شدند. حاج سيد ابوالحسن از علماي معروف عصر خود در تهران به شمار مي رفت و چندين سال در نجف از مصاحبت علما و مراجع بزرگ بهره مند و از نظريات و فتاواي ضد استبدادي آنها آگاه شده بود و خود از طرفداران و پيشگامان نهضت مشروطيت در تهران بود. اين عالم وارسته كه فقط از طريق ساعت سازي امرار معاش مي كرد، آن قدر كه اهل «علم و عمل» بود، پايبند «حرف و قلم » نبود، به همين دليل، پس از شكست انقلاب مشروطه، در فشار شديد استبداد صغير قرار گرفت و آن چنان زندگي بر او سخت و دشوار شد كه تصميم گرفت به نجف بازگردد، اما مشيت الهي بر تقدير او رقم ديگري زده بود. استخاره اش به قرآن كه سخت بدان پايبند بود، وي را به سمت طالقان هدايت كرد و دست تقدير، اين سيد بزرگوار را از نجف به تهران و از تهران به طالقان كشاند تا نوزادي پا به عرصه هستي بگذارد كه روزي «نهضت بازگشت به قرآن» و رويكرد جوانان به اسلام را رهبري كند و با آزاد انديشي و عدالتجويي و مبارزه با استبداد و استعمار، منشاء دگرگوني در تاريخ ايران و جهان اسلام گردد. به قول حافظ: تكيه بر تدبير و دانش در طريقت كافري است راهرو گر صد هنر دارد توكل بايدش
او سرانجام بنا به توصيه مريدان و اصرار اطرافيان، عيال و اطفالش را به مقصد طالقان حركت داد، اما چون زمستان بود، به علت مسدود بودن راه هاي اصلي، مسافت دور و درازي و در اثر سختي زمستان و شدت برف و سرما اين سفر كه منزل به منزل و با ترس و تحمل طي شد،بيش از يك ماه به طول انجاميد و مجبور شدند چند روزي در نظر آباد ساوجبلاغ و در گوران تا گليرد كه مسدود از برف بود، مردم دو روستا اجتماع كردند و راه را گشودند و با زحمت بسيار، سيد و خانواده اش را با استقبالي گرم وارد گليرد كردند.

داستان طلوع مهر طالقان

اين مسافرت پر مشقت آن هم با اسب و قاطر و در سرماي زمستان و پيمودن ده ها فرسخ راه صعب العبور جلگه اي و كوهستاني، حاكي از اين واقعيت است كه اين عالم بزرگوار چقدر براي خود و عهد و عيالش نگران بوده و در دوره سياه استبداد صغير محمدعلي شاهي بر مخالفين چه مي گذشته است، به همين لحاظ وي چند سالي در اين ده دور افتاده آبا و اجدادي در انزوا روزگار گذراند و با توجه به اينكه به شدت از مصرف سهم امام بيم داشت و كار ساعت سازي در طالقان مشتري نداشت، زندگي زاهدانه اش به سختي و تنگي مي گذشت و فقط از عايدات ناچيز املاك پدري و كمك بستگان امرار معاش كرد، با اين حال هر چه دوستان و مريدان از تهران قاصد و پيغام فرستادند كه به تهران بازگردد، نمي پذيرفت. وي در عين حال با مشروطه خواهان هم بي ارتباط نبود و مردم پاكدل و سران ارادتمند كلارستاق (منطقه چالوس) و برخي از مشروطه خواهان شمال (به رهبري سپهسالار تنكابني) نزدش آمد و رفت داشتند و مورد حمايتش بودند.
در اين زمان كه بالغ بر پنجاه سال از عمر سيد ابوالحسن مي گذشت، سه دختر بزرگ و داماد داشت، اما فرزند ذكوري نداشت. او بنا به اصرار خواهرش به ازدواج مجددي تن داد و با دختري از اهل گوران به نام فاطمه (عذرا) ازدواج كرد كه اولين ثمره اش پسري بود كه به نام جد خود، او را سيد محمود نام نهاد.
سيد محمود در چهارم ربيع الاول سال 1329 قمري(مطابق 15 اسفند 1289 شمسي) در روستاي كوچك و كوهستاني گليرد پا به عرصه وجود گذاشت. پدرش كه سال ها انتظار فرزند ذكوري را داشت. قبل از هر چيز در گوش اين نوزاد اذان گفت و دعاي مولوديه را خواند، سپس برايش گوسفندي را عقيقه كرد و ولادتش را طبق معمول آن زمان در پشت قرآن خطي يادگار پدرش به ثبت رساند. اين ولادت پر بركت و اعجاب انگيز در زماني به وقوع پيوست كه روزهاي اول ماه ربيع الاول و ايام شادماني جشن هاي مذهبي (جشن تبري) عموم اهالي و خبر روشن شدن اجاق حاج آقا بزرگ به فرزند پسر، هلهله اي را در بين پير و جوان به وجود آورد و شادي آنها را دو چندان كرد.
بدين سان آيت الله طالقاني همانند بسياري از ابر مردان تاريخ، در يك كلبه محقر روستايي و يك خانواده فقير روحاني پا به عرصه وجود گذاشت. او فرزند انقلاب بود، مرد انقلاب شد و پدر انقلاب لقب يافت. اين مجاهد نستوه، طلوعي در ظلمت و غروبي در عزت داشت، زيرا در تاريك ترين سال هاي مبارزات مشروطه پا به عرصه حيات گذاشت و در دوران رژيم خودكامه پهلوي، عليه استبداد و استعمار به جهاد و مبارزه برخاست و در درخشان ترين ايام پيروزي انقلاب مردمي و اسلامي و بر چيده شدن نظام دو هزار و پانصد ساله شاهنشاهي كه حاصل چهل سال مبارزه و زندان و شكنجه و تبعيدش بود و افق روشني را در پهن دشت تيره ايران نويد مي داد، به خيل مردان راستين و گمنامان با نام و نشان تاريخ پيوست، در حالي كه در اوج عزت و محبوبيت بود و ده ها ميليون نفر در سراسر كشور از مرد و زن، پير و جوان، مسلمان و غير مسلمان فرياد مي زدند:
اي سيد ما سرور ما جاي تو خالي است
اي نايب پيغمبر ما جاي تو خالي است
طالقاني، گليرد، پنجم مرداد 1386
درست است كه مردان نامي دنيا را به يك كشور يا يك قبيله نسبت دادن شايد نوعي انحصارگري باشد، اما آنچه مسلم است آگاهي از شرايط زندگي، محيط تربيتي و حوادث زندگي آنها گامي است در جهت شناخت بيشتر اين خدمتگزاران صديق بشر.
كنايه است به آرم طلائي و مدور شكل «عدل مظفر» كه مدت 75 سال (1324 تا 1399قمري) بر بالاي در ورودي مجلس شوراي ملي نصب بود تا آنكه در انقلاب اسلامي 22 بهمن 1357 توسط مردم به زير كشيده شد.
بر حسب اين سند، تاريخ تولدش (1329) بايد 1289 شمسي باشد، در صورتي كه در شناسنامه، تاريخ ولادتش را 1282 شمسي نوشته اند. درباره اين اختلاف مرحوم آسيد آقا (برادر كوچكش) توضيح داد كه مرحوم پدرم به هيچ وجه حاضر نمي شد براي فرزندانش سجل(شناسنامه) بگيرد تا آنكه بعد از فوتش، مرحوم اخوي كه در قم طلبه بود، براي همه ما شناسنامه گرفت و به خاطر رهايي از شر سربازي پهلوي، تاريخ تولد خودش را چند سال بيشتر نوشت. به قول نيمايوشيج، گمنامي صفت ممتازه و عمومي حيات مردان زحمتكش ايران است.
منبع : برخي از مستندات تاريخي و خاطرات چند نفر از پيرمردان با اخلاص گليرد.
منبع: ماهنامه شاهد یاران، شماره 22



 



نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط