نويسنده: حجت الاسلام محسن قنبريان
تجسّد و تجسّم
اما تجسم چيست؟
امّا فرشتگان از اساس، فاقد ماده هستند و به اصطلاح روح مجرد هستند؛ يعني ابتدائاً و بنابراين فاقد شکل ( جسمانيّت) بوده و فقط اگر تنزل يابند، مي توانند به شکلي تجسم يابند. گاه اين تجسم را فقط رسول يا ولي مي بيند؛ مانند تجسم هاي جبرائيل و گاه حتي نزديکان و حتي گناهکاران هم مي بينند؛ مانند تمثّل و تجسم فرشتگان براي ابراهيم خليل (ع) و فرزندانش يا تجسم فرشتگان براي قوم لوط.
فرق بين تجسم شياطين و تجسم فرشتگان
اينجا چون سه بعدي بودن، همراه عنصر مادي هم هست، آثار مادي هم بر آن بار مي شود، اما در تجسم فرشتگان، فرشته واقعاً مادي نمي شود؛ فقط مرئي و ديدني مي شود. بنابراين در تجسم فرشتگان براي ابراهيم (ع) مي بينيم که دست به غذا دراز نمي کنند و در تجسم براي قوم لوط هم به لوط اطمينان مي دهنند که قوم نمي توانند آزاري به آنها برسانند.
تجسم شياطين در روايات اسلامي
1. تجسم در قيافه پيرمردي از اهل « نجد» و حضور در « دارالنّدوه» و طرح پيشنهاد ترور پيامبر (ص) با کمک 40 نفر از قبايل مختلف؛
2. تجسم در غدير و شنيده شدن صداي صيحه او و فراخوان شياطين براي چاره در مقابل ولايت علي بن ابي طالب (ع)؛
3. تجسم در جنگ بدر به شکل يکي از اهل « مدينه» و تحريک مشرکان به قتال که آيه 48 سوره انفال از آن پرده برداشته است؛
4. تجسم در سقيفه بني ساعده و تبريک به خليفه اول؛
5. تجسم در ماجراي عاشورا و اسارت اهل بيت (ع) بنابر روايت ام ايمن از اميرالمؤمنين علي (ع)؛
6. و ....
آيا شياطين جسد هم پيدا مي کنند؟
با تأمل مي بينيم چنين چيزي در تعارض با اصول عقلي مي باشد.
1. تجسد به شکل حلول: اين تجسد مستلزم تناسخ و حلول است که باطل مي باشد. در ادله عقلي و ديني، بر بطلان تناسخ، براهين زيادي اقامه شده است که همه در اينجا قابل اقامه است. اگر برگشت يک روح از برزخ به يک بدن مادي محال است، حلول يک شيطان هم به کالبد انسان مرده محال است.
2. تجسد به شکل تسخير: بدين معنا که بدون اينکه فرد، مرده باشد و روح از بدن او جدا شده باشد، روح او در بدن خودش بي اثر شده و روح شيطاني در کالبد او اثر کند. استبعاد اين از حلول بيشتر است؛ چون در جاي خود ثابت شده است که روح و بدن در اتحاد با هم هستند. حال براي تسخير بايد از سويي اين اتحاد تبديل به مفارقت شود و از سوي ديگر، روح شيطاني در آن کالبد حلول کند.
به علاوه که در جاي خود ثابت شده است که هم روح انسان هم روح جن و شياطين، همه جا همراه با بدن است؛ يعني در دنياي مادي داراي بدن مادي و در برزخ، داراي بدن برزخي اند. حال اشکال اينجاست که شيطاني که ناچار، خود داراي بدن است، هر چند نامرئي و منبسط، پس چگونه مي تواند بدني ديگر هم برگزيند؟! و در کالبد يک انسان قرار گيرد؟!
از اين رو، هم حلول و هم تسخير از نظر عقل محال است و اين فقط يک خرافه است که توسط هاليوود در حال گسترش مي باشد.
يک شبهه
در آيه « يتخبّطه الشيطان من المس(1)؛ شيطان بر اثر تماس، آشفته سرش کرده» آمده است.
اين اثر خاص ( خبط) چيست و آيا اثر همان تسخير نيست؟ همين گونه آيه : « نقيض له شيطانا فهو له قرين؛ (2) بر او شيطاني مي گماريم تا براي وي دمسازي باشد.»
آيا قرين قرار گرفتن شيطان براي انسان، چيزي غير از تسخير است؟!
پاسخ اين است که بله! هيچ کدام از اينها به معناي تسخير يا ملازمه با تسخير نيستند. سخن اين نيست که شياطين نمي توانند به انسان آزاري برسانند و صرفاً آنها را دعوت به بدي مي کنند؛ بلکه سخن در آن نوع خاص از تسلط است که به کلي اختيار را از انسان ساقط و شيطان به مثابه روح انسان در کالبد او حاضر مي شود. چنين چيزي مقبول نيست والاّ اساساً در روايات از شيطاني سخن است که کار او آزار و اذيت انسان هاست. به طور کلي قاعده در جنبه مثبت و منفي انساني يک چيز است. چنانچه در جانب مثبت، فرشتگان الهي در بدو امر، ملهِم انسان به خوبي ها هستند و با پيگيري انسان و راه رفتن او در خيرات، اين الهام به مراتب دستگيري رسيده و به مرتبه تأييد مي رسد؛ در جانب بدي ها نيز شياطين همين گونه اند. ابتدا وسوسه گر به بدي ها هستند، اما تبعيت از آنها، نفوذ آنها و سلطنت آنها بر انسان را بيشتر مي کند تا به مرحله قرين انسان شدن مي انجامد. به اين ترتيب مي بينيم که وقتي مؤمني مؤيد به تأييد فرشته اي مي شود به اين معني نيست که فرشته در او حلول کرده است. همين گونه است، وقتي که فاسق و کافري با ازدياد بدي هايش « نزول گاه» شياطين شده و با آنها قرين مي شود، در اين حالت کالبد او در اختيار شياطين قرار نگرفته و روحش منعزل نمي شود.
براي نمونه امام رضا (ع) درباره دعبل خزائي وقت انشاء قصيده معروفش فرمود: « نطق روح القدس علي لسانک» يا درباره خود اهل بيت (ع) هست که مؤيد به روح القدس هستند، اما اينها هرگز مبناي حلول روح القدس در کالبد آنها و انعزال روح انساني آنها نيست. آنها مسخر جبرئيل و روح القدس نمي شوند. مؤيد به او مي شوند و بين اين دو فرق است. روح با ازدياد ايمانش به مرتبه اي مي رسد که قوّت برتر مي گيرد و درک و توان برتر از موجودات برين دريافت مي کند. اين اتصال روحاني با عوالم قدس تفاوت بسياري دارد به معناي جا گرفتن روح يا فرشته اي درکالبد انسان.
درباره شياطين نيز قصّه همين است. روح انسان شقي با تجرّدي خاص، ارتباط و اتصالي با شياطين مي يابد که درک و تواني خاص بر بدي ها مي يابد. بنابراين قرآن از « وحي» شياطين، «القا» آنها و ... سخن مي گويد. اينها هيچ کدام تسخير شدن به معناي ياد شده نيست که روح منعزل و شيطان همه کاره شود؛ بلکه بر عکس روح در چنين حالتي در فعاليت بيشتر و تجرد بيشتر است و اتّصالش با بدن نيز شديدتر است. بنابراين افعال و اقوال صادره واقعاً و مباشرتاً از آن خود انسان است؛ هر چند در تأييد فرشتگان يا قرين بودن با شياطين چنين درک و قوه اي يافته باشد.
دروازه شياطين، خرافه اي ديگر
اين خرافه در حال گسترش، مبتني بر تحريف مسيحيت است. در مکاشفه يوحنا سخن از تبعيد شيطان به جهنم؛ به مدت هزار سال است و اين فهم انحرافي است. به نص قرآن، شيطان پس از تمرد نه به جهنم بلکه همراه با انسان به زمين هبوط کرده و درکنار او به وسوسه و تدارک مراتب ولايت خود مي پردازد. اما در فهم مسيحي، اين موجود تبعيد شده به جهنم به دنبال فرصت و بزنگاهي است تا به دنيا برگردد؛ مثلا اول هزاره فرصت مي يابد يا جاهاي در زوي زمين معبري براي خروج اوست!
از اين خرافي تر آنکه شيطان وقتي از اين گذرگاه ها به دنيا بر مي گردد، فرصتي کوتاه دارد تا مثلا با بشري بياميزد و پسر خود را به دنيا بياورد تا دروازه دوزخ بر او بسته شود و او در دنيا ماندگار گردد ( فيلم روزگار پاياني) و در برخي فيلم ها بستن دروازه جهنم منوط به اعمال خرافي ديگري است که بايد انجام گيرد. هيچ يک از اينها مطابق با واقع نيست و نبايد در فهم مؤمنان قرار گيرد.
پينوشتها:
1. سوره بقره(2)، آيه 275.
2.سوره زخرف (43)، آيه 36