گفت و گو با حجتالاسلام رحيميان، نماينده ولي فقيه در بنياد شهيد و امور ايثارگران
درآمد
شخصيت شهيد فتحي شقاقي ابعاد گوناگوني دارد. علاوه بر جهاد خستگيناپذير با سلاح و قلم و بسيج توده مسلمانان در سرتاسر كشورهاي خاورميانه، گرايشات عارفانه او وصف ناپذير است كه امروزه در بسياري از سياستمداران و رهبران جنبشهاي اسلامي و ملي خاورميانه كمتر ديده ميشود. به منظور شناخت گرايشات و عارفانه بنيانگذار جنبش جهاد اسلامي فلسطين، به پاي صحبتهاي حجتالاسلام و المسلمين محمد حسن رحيميان نشستيم.
آقاي رحيميان شما از دوستان دكتر شقاقي بوديد، نام ايشان كه به زبان ميآيد ياد چه چيزي ميافتيد؟
ياد فلسطين، مسجدالاقصي، جهاد، فداكاري در راه اسلام، شهيد و شهادت، ايثارگري، اخلاص، اخلاق اسلامي و الهي، معنويت و بسياري از فضائل اخلاقي و ارزشهاي معنوي ديگر.
حاج آقا اولين كسي كه خبر شهادت دكتر شقاقي را به شما رساند كه بود و چطور اين خبر به شما رسد؟
الان خاطرم نيست كه اولين بار چگونه مطلع شدم، ولي به طور اجمالي توسط رسانههاي خبري فهميدم و طبعاً به همان اندازهاي كه شهيد فتحي شقاقي را دوست داشتم، ازشهادتش هم متأثر شدم. در همان حال يك آرامشي نسبت به آينده جهاد اسلامي و فلسطين براي ما حاصل شد؛ البته اين احساسي است كه در قبال هر شهيدي از شهيدان فلسطين به انسان دست ميدهد، چون ما يقين داريم كه هر قطرهاي ازخون شهيد و هر شهادتي، ما، اسلام و ملت فلسطين را به پيروزي نزديك ميكند. قطعاً شهادت دكتر شقاقي در عين حالي كه مصيبت بزرگي بود، بشارتي براي نزديكي پيروزي حق بر باطل نيز بود.
اولين آشنايي شما با دكتر فتحي شقاقي چگونه و چطور اتفاق افتاد؟
ما در زمان حضرت امام خميني (ره) مجموعه اين برادران را از نزديك زيارت كرديم. آنها هرگاه به ملاقات امام ميآمدند، من در دفتر در خدمتشان بودم. گاهي بعد ازملاقات با امام ساعتها با هم صحبت ميكرديم و گاهي هم به منزل ما در مجاورت دفتر امام ميآمدند. طبعاً اولين بار را حضور ذهن ندارم؛ علتش هم اين است كه مكرر در خدمت ايشان بودم و در واقع ميتوان گفت هر وقت ياد جهاد اسلامي، شهيد شقاقي، امام و دوره دفتر ايشان ميافتم، يكي ازبرگهاي روشن و نقاط برجستهاش زيارت دكتر شقاقي است.
شما گفتيد كه آنها به منزلتان هم ميآمدند و ساعتها صحبت ميكرديد؛ در اين ديدارها ايشان راجع به چه مسائلي صحبت ميكردند؟
من چه در دفتر امام و چه در بنياد شهيد، چندان به كارهاي اداري وارد نميشدم، جلسات ما بيشتر حول مسائل اعتقادي، آيات قرآن، احاديث و روايات، مخصوصاً آنچه كه مربوط به جهان استكبار، طاغوت مشخصاً اسرائيل و صهيونيسم و فرجام و آينده روشني كه ما ازآيات و روايات در ارتباط با اين مقوله ميتوانيم به دست بياوريم، بود. ساعتها در طول اين مدت، البته مباحثه هم نبود، همسويي و تبادل نظر به صورت همگون در حول آيات و روايات مرتبط با آمريكا، غرب و اسرائيل بود. نكته دوم نگاهها و ديدگاههاي حضرت امام در ارتباط با غرب، آمريكا و اسرائيل و نكته سوم هم تطبيق، هماهنگي و انسجام كه بين ديدگاههاي حضرت امام با مباني ديني، آيات قرآني، احاديث، سنتهاي تاريخي و الهي بود. اين نكته براي جامعه امروز ما، دولت ايران، فلسطين و ملت اسلام در دنيا خيلي مهم است؛ پيشبيني آينده غرب، آمريكا و اسرائيل از نظر قرآن، حديث و سر سنتهاي اخلاقي از يك سو و از نظر امام و سخنان او در طول حدود 40 سال از سوي ديگر.
اگر خاطراتي از اين مباحثات و همسوييهاي فكري داريد براي ما ذكر كنيد.
تمام نشستهاي ما با ايشان خاطره است. لحظههاي آكنده از معنويت، اخلاص، صراحت و شفافيت در نگاهها و اعتقادات بود. تمام جلسات ما به طور يكنواخت از اول تا به آخر آكنده از معنويت، اخلاص و سخنان جهادي، آيات قرآني و كلمات پيغمبر اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) بود، تا جايي كه گاهي در حضور ايشان و در اثناي تبادل نظرات، سخنان و آياتي خوانده ميشد و گريه ميكرديم. مخصوصاً در سالهاي اول رحلت امام، كمتر جلسهاي ميشد كه ياد و نام او در آن جلسه باشد و اشك در چشمها جاري نشود. در واقع احساس من با دكتر شقاقي احساس دو برادر و احساس يگانگي بود.
ميخواهم به يك مبناي اعتقادي از منظر اسلامي اشاره كنم، مرزهاي جغرافيايي كه امروز در دنيا ترسيم شده مرزهاي الهي نيست، نميتواند حد فاصل بين انسانها باشد، بلكه بين حق و باطل مرز بين انسانهاست. اما در دايره اسلام و ايمان اين مرزها از بين ميرود. عراق، ايران، لبنان و فلسطين يكي ميشود، فتحي شقاقي ديگر حس نميكند متعلق به كشور و سرزمين ديگري است، همه ما بندگان او هستيم. مؤمنان و مسلمانان برادران يكديگرند. اين حديث از جمله احاديثي بود كه بين من و ايشان زياد رد و بدل ميشد. امام صادق (ع) ميفرمايد: شايد برادر تني خودم را كه نه فقط مال يك كشور و شهر هستيم بلكه هم خانه هستيم را بر اساس حق و باطل، دين و كفر دشمن بدارم، اما فتحي شقاقي فلسطيني را بهسان برادر حقيقي خودم با تمام وجود دوست دارم. همان طور كه در صدر اسلام مشاهده ميشود؛ ابولهب عموي پيامبر است اما ميلياردها فرسنگ از او فاصله دارد، اما در مورد بلال از حبشه، اباذر از دورترين نقاط، سلمان از فارس و اويس از يمن فاصلههاي جغرافيايي برداشته ميشود؛ يعني اينها بالاترين و بيشترين قرابت را با پيامبر داشتند. اين مرزهاي جغرافيايي در فضاي معنويت و ايمان برداشته ميشود، به همين دليل است كه ما فتحي شقاقي و هر فلسطيني مسلمان و مظلوم را مانند برادر و خواهر خودمان دوست داريم. مخصوصاً آنهايي را كه پايبند به دين خدا هستند و در راه خدا جهاد ميكنند. فتحي شقاقي نماد و جلوه برجسته جهاد اسلامي و اخلاص در مسير زندگياش بود، كسي كه شاگرد مكتب عاشورا و پيرو حسين (ع) بود. از حسين (ع) خود گفت، خود نوشت، خود فرياد زد و الهام گرفت و دريافت كه تنها راه نجات فلسطين پيمودن راه حسين (ع)، شهادت و شهادتطلبي، جهاد و ايثارگري است و در اين صحنه هم خوب درخشيد، اوج درخشش هم در شهادتش بود. شهادت او نورش را خاموش نكرد؛ شهدا وقتي به شهادت ميرسند ظالمين گمان ميكنند كه او را از صحنه خارج كردهاند، اما غافل از اين كه شهيد زنده است، مثل خورشيد ميدرخشد و درخشش او جاوداني است.
شهيد دكتر شقاقي تا چه حد توانست اعتقادات خودش را به داخل فلسطين و به آن ملت مظلوم انتقال دهد؟ شما به عنوان يك نفر از بيرون آن را چطور ارزيابي ميكنيد؟ در اين سالها كه با هم دوست بوديد اين صحبتها پيش ميآمد كه تا چه ميزان انديشههاي ناب حضرت امام توانسته به فلسطين انتقال پيدا كند؟
شايد يكي از داستانهايي كه من با مرحوم شقاقي مكرر بررسي ميكردم، داستان جمعه خونين در مكه بود. ميدانيد كه در جمعه خونين حج 1366 شمسي بيشترين تعداد حجاج شهيد، بعد از ايرانيها، فلسطينيها بودند؛ يعني آن جا در سرزمين مكه و حرم امن الهي، اولين نقطهاي بود كه خون شهداي ايراني و فلسطيني آن هم در تظاهرات برائت از مشركين با هم در آميخت. دو شب بعد از حادثه، نيمه شب قصد رفتن به حرم را كردم، دم در چهار نفر را ديدم، بعد از سلام و احوالپرسي گفتند ما فلسطيني هستيم براي عرض تسليت آمديم. به اتاق برگشتيم و تا نزديك اذان صبح صحبت كرديم. من گمان كردم كه بايد با آنها از مظلوميت ايران، دفاع مقدس، جنايات آمريكا و آلسعود بگويم. ولي وقتي آنها شروع به صحبت كردند، ديدم كه چند قدم از من از نظر آگاهي، نسبت به ماهيت غرب، آمريكا، صدام و آلسعود جلوترند؛ خواستم از امام بگويم ديدم آنها از من نسبت به امام عارفترند. خيلي عجيب بود جاهايي آنها گريه كردند و من از گريه آنها گريه كردم؛ يعني وقتي كه برادر فلسطيني با هيجان در حالي كه بغض در گلويش پيچيده بود با اوج هيجان و ناراحتي و در حالي كه اشك ميريخت گفت من با چشم خودم ديدم كه سربازان آلسعود با چنگالهاي خونيشان گردنبندهاي طلا را از گردن زنهاي ايراني شهيد كه روي زمين افتاده بودند، ميكشيدند. بعداً وقتي اين داستان را براي شهيد شقاقي عرض كردم گفت ميداني آن چهار نفري كه آن شب نزد تو آمدند، دو نفرشان در تظاهراتي كه در مراسم شهداي مكه در سرزمينهاي اشغالي صورت گرفت شهيد شدند و بعد از شهادت اين دو انتفاضه اول آغاز شد. يعني بخشي از داستان را من گفتم و بخش ديگر را ايشان تأييد كردند، كه سرنخ منشأ و نقطه آغاز انتفاضه اول در واقع به شهادت اين دو شهيد، شهيد اين دو ارتباط با شهداي فلسطين در مكه در كنار شهداي ايران بودند.
از عرفان آقاي شقاقي گفتيد و اشاره كرديد كه ايشان رهبر يك گروه سياسي فلسطيني هم بود. اگر بخواهيد در جملاتي شخصيت شقاقي را تشريح كنيد، او را يك عارف سياستمدار ميدانيد يا سياستمداري عارف و انديشمند؟
به نظر من آن چيزي كه بيشتر در وجود فتحي شقاقي متجلي بود، دينداري، ايمان به خدا، مبدا، معاد و معارف ديني بود. ميتوان گفت كه او يك عارف سياستمدار و جهادگر بود، اصلاً رمز عظمت فتحي شقاقي هم در اين جاست كه سياست، جهاد، هجرت، فرياد، زندگي و مرگش بر اساس اعتقادش بود. ميخواهم عرض كنم زير بناي شخصيت او ايمانش بود، لذا مماتش هم به صورت شهادت، لله و في الله بود، جاودانگي او هم در اين جاست. كسي كه وجهه همت خود را خدا قرار دهد، حركت او وجهه خدايي پيدا ميكند. نهضت، جهاد و حيات او وجهه الهي پيدا ميكند، ماندگار و جاودانه است. از جمله مردني كه در راه خدا باشد وجهه الهي دارد، يعني ميتوان گفت همان شهادت، حيات و جاودانگي است. ميخواهم بگويم ما شقاقي را از دست ندادهايم، او زنده است، چون شهيد زنده است و هيچ زندهاي در حد شهيد نميتواند در صحنه زندگي امروز ما نقش ايفا كند. از باب نمونه از شش ميليارد آدم بر روي كره زمين نقشآفرينتراز امام خميني در زندگي مردم هست؟ معنايش اين است كه شهيد زنده است. ما مردههاي متحركيم. گاهي شصت، هفتاد سال عمر ميكنيم و هيچ اثر، نقش و خدمتي براي جامعه نداريم، اما شهيد حضور دارد و نقش ايفا ميكند. فلسطين را شهدا زنده كردند اگر آنها نبودند امروز فلسطين اثري از آثارش باقي نمانده بود.
در جلسات گفتگوهايتان با شهيد شقاقي، نگاه او به شهيد و شهادت چگونه بود؟ آيا در اين زمينه هم صحبتي داشتيد؟
الان حضور ذهن ندارم، ولي آن برداشت كلي كه من در مباحثمان با او داشتم، تمام نگاه جهادي فتحي شقاقي حول محور شهادت و شهادتطلبي بود، اصلا منهاي شهادتطلبي، آنها براي خودشان حيات و وجودي را قائل نبودند، اصلا اين كه عرض كردم كه البته تعبير خودشان است، الهام از امام حسين (ع) و از مكتب كعبه بايد گرفت اين شاخص وجودي شهيد شقاقي بود.
علت اصلي پررنگ بودن ادبيات عاشورايي و امام حسين (ع) در سخنان و مقالات و كتابهاي شقاقي به همين مسأله بر ميگردد؟
ايشان به طور عمده به امام ارادت داشت و بهاو عشق ميورزيد. قرآن و حديث ميخواند، سنت معصومين و پيامبر اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) را حفظ ميكرد. نگاه، نگاهي است با توجه به آن شرايطي كه فلسطين دارد، فلسطيني كه غصب شده سر سختترين دشمنان اسلام است، نگاه ناب جهادي و شهادتطلبي است و فلسفه وجودي و موفقيت خود را در پيوند با فرهنگ شهادت و كشف اين مشخصه برجسته در متن اسلام ناب ميبيند.
همان طور كه شما هم اشاره كرديد، انديشههاي امام خميني خيلي تأثيرگذار بود. در سفرهايي كه ايشان با امام ديدار داشت، چه سؤالهايي مطرح ميشد؟
معمولاً ملاقاتها با حضرت امام كوتاه بود. بعد از معرفي، سلام و احوالپرسي، امام شروع به صحبت ميكرد، اما خطابش به تاريخ بود امكان داشت چند كلامي هم به كسي كه آنجا نشسته خطاب كند، اما بعد از چند كلمه امام در يك افق با نگاه به امتداد آينده مسير بشر بود. اين طور نبود كه مجالي براي پرسش و پاسخ باشد. معمولاً افراد جواب خودشان را بر اساس اخلاص و زيركي كه داشتند از صحبتهاي امام ميگرفتند؛ چون ذهن امام به روز، ناظر به حقايق و متناظر با موضوعات روز بود.
امام بيش از هر كسي حقايق و واقعيتهاي اوضاع فلسطين را ميدانست، بنابراين آنچه را كه ميگفت خود به خود در دلش پاسخ سؤالهاي مفروض را به همراه داشت. نمونهاش همان كه گفتم كه اصلا امام نميدانست آن آقا آن جا در قم چه گفته، ولي دقيقاً ابتدا به ساكن چيزي را گفته كه در همان حين دكتر شقاقي را رنج ميدهد كه وظيفه من چيست و بايد چه كنم. اگر جايي بخواهم عمليات استشهادي انجام دهم در اين عمليات حتي اگر بخواهم نظاميان اسرائيلي را بكشم، ممكن است در كنارش يك فرد عادي هم كشته شود؛ بنابراين براي اجتناب از اين قضيه كار ما خيلي محدود ميشود.
به سالهاي 1980 تا 1990 ميلادي برگرديم كه اوج گرايشها و جنبشهاي اسلامي يا آزاديخواه در جهان اسلام و خاورميانه بود، چرا كه شخصيتي مانند دكتر شقاقي در ميان ديگر گروههاي فلسطيني اين گونه نزديك به جمهوري اسلامي به وجود نيامد؟ چه تحولي در وجود آقاي فتحي شقاقي به وجود آمد كه اين طور شد و بقيه نشدند؟ چه فرآيندي لازم است كه يك شقاقي ديگر به آن شكلي كه شما گفتيد يك عارف سياستمدار در صحنه فلسطين شكل بگيرد؟
فرآيندي كه انسانها در آن شكل ميگيرند، همراه با ويژگيهايي كه هر انساني دارد، براي همه يكسان نيست. خيليها در خود جمهوري اسلامي آدمهاي بي بديلي ميشوند چون آن بستري كه اين شخصيت در آن شكل گرفته قابل تكرار نيست، مثلااين شخص سالها در زندانهاي شاه بوده، شكنجه و تبعيد شده حالا نسلي كه امروز ميآيد، شاه و شكنجهاي وجود ندارد؛ بنابراين ما خودمان چهرههايي در انقلاب داريم كه بي بديل هستند چون مسيري كه آنها در زندگيشان طي كردند و شخصيتشان شكل گرفت، غير قابل تكرار است؛ از يك طرف همين غير قابل تكرار بودن بعضي از بسترهايي كه شخصيتي را ميسازند و از سوي ديگر خود ويژگيهاي شخصي كه بالاخره افراد از نظر فطرت، پاكي و گرايش به حق و خدا ظرفيتشان متفاوت است، طبعاً انتظار نداريم كه شما خيلي صريح بگوييد كه چرا مشابه شخصيت امام تكرار نشد، ميتوان پاسخ داد كه امام به لحاظ شرايط شخصي، ظرفيتها و بسترهايي كه در آن پديد آمد، يك استثنا بود. اما ميتوان گفت كه دور امام تمام شده؟ اگر چه شخصيتي مانند امام را شايد مادر دهر به زودي نزايد، اما هزاران و صدها هزار انسان تحت تأثير شخصيت و تفكر امام هستند. اگر چه تكتك اينها را كه حساب كنيم، برازندگيشان در سطح امام نيست، ولي زماني در داخل ايران ما يك امام داشتيم ولي الان ميليونها امام، اما در سطح پايينتر داريم، كه اگر با هم جمع كنيم خواهيم ديد كه امامهايي داريم؛ بنابراين گرچه ممكن است ملت فلسطين شخصيتي در سطح برازندگي فتحي شقاقي نداشته باشد ولي يقيناً هزار فتحي شقاقي نوخواسته كه چه بسا در بين آنها در آيندهاي نه چندان دور شقاقيهاي برجستهاي مثل او جلوه كنند. آيا اين شهادتطلبها، مادر چند شهيد ياآن زني كه با داشتن فرزند شيرخوار عمليات استشهادي انجام ميدهد كمتر از شقاقي هستند؟ اولاً پيش خدا ما نميدانيم.
يك طرف قضيه هم اين است كه چه بسا الان خيلي از شهداي ما مقامي مثل شقاقي داشته باشند، چه بسا صدها شقاقي ديگر الان در داخل سرزمينهاي فلسطين داشته باشيم كه هنوز مجال درخشش پيدا نكردهاند. پس شما نميتوانيد بگوييد شقاقي رفت و ديگر نظيري هم برايش پيدا نشده است، چون پايان كتاب شقاقي شهادت بود پس در مدرسه او شاگردان زيادي پرورش يافتند و ما يقين داريم هزاران فتحي شقاقي نو خواسته و چه بسا هنوز شناخته نشده در متن ملت فلسطين شكل گرفته است. استدلال اين جهاد، انتفاضه، مقاومت، سازشناپذيري سرسختي و صلابت مردم فلسطين در مقابل تمام دنياي استكبار است، مگر اينها كم است؟ تمام دنياي استكبار با همه قدرتش و ملتي دست خالي ايستادگي ميكند و هر روز شهيد ميدهد و خانهاش را خراب ميكنند، كل فلسطين يك زندان بزرگ براي مردم فلسطين است. ولي آنها باز هم مقاومت ميكنند؛ فتحي شقاقي زنده نيست؟ فتحي شقاقي نظير ندارد؟ خير، فلسطين الان مملو از فتحي شقاقيهاست و خود او زندهتر از هر زماني در حال ايفاي نقش است.
دكتر فتحي شقاقي به شدت از نظامها و رژيمهاي عربي انتقاد ميكرد و آنها را سازشگر ميدانست، اگر امروز در اين شرايط زنده بود و اين نوع سازشكاري را ميديد چه ميگفت؟
به يقين اين آيه را ميخواند: «يا ايها الذين آمنوا لا تتخذوا يهود و نصاري اوليا» آنها مزدوران خائن آن روز بودند و همچنان به راه خودشان ادامه ميدهند، در همان روزهاي حيات فتحي شقاقي، او شاهد سازش سادات بود. آن همه خيانتها كه شاه مغرب، آلسعود و حسين اردني مرتكب شدند چيزي را عوض نكرد. گاهي پردهها عقب ميرود. در واقع راه امام، شهدا و جهاد يك راه روشن است. امروز هم اگر بود به طور حتم همان فرد آن روزها بود و مقداري با توجه به تجربيات بيشتر اين روزگار وضعيت روشنتر ميشد.
به عنوان آخرين سؤال به عنوان دوست ايشان و الان هم كه نماينده ولي فقيه در بنياد شهيد هستند، اگر در مورد دوست شهيدتان، دكتر شقاقي چيزي ميخواهيد بگوييد، بفرماييد.
من قبل از آن، چيزي كه نپرسيديد را توضيح دهم. من و آيتالله جنتي از اولين كساني بوديم كه براي مراسم تشييع جنازه تا مزار شهيد و دفن او حضور داشتيم. بعد هم به منزلش رفتيم و با خانوادهاش ديدار داشتيم. از صحنههاي خيلي متاثر كننده دختر كوچكش بود كه حالت خيلي ضعيفي داشت و واقعاً ايشان را متأثر ميكرد. اگر چه او به عنوان يك رهبر برجسته فلسطيني مطرح بود، در كنار آنچه كه ما گاهي از بعضي از چهرههاي فلسطيني، خانواده و زندگيشان و چيزهايي كه در غرب دارند، شنيده بوديم. اما يكي از امتيازات فتحي شقاقي اين بود كه او از متعلقات دنيا سبكبار و به همين جهت براي پرواز به عالم بالا سبكبال بود. زندگي ساده، خانه محقر، خانواده بسيار معصوم و ساده زيست او مثل مردم عادي فلسطين و اردوگاهنشينهاي ديگر زندگي ميكرد و واقعاً مصداق اين آيه «قليل المؤنه و كثير المعونه» بود. زندگي بسيار كم هزينهاي داشت، اما همه وجودش بازدهي، خدمترساني و جهاد براي اسلام و فلسطين بود. تشييع جنازه او يكي از صحنههاي جانكاه براي من بود. البته فراموش نكنيد كه فاصله زيادي بين شهادت شقاقي و ترور اسحاق رابين نبود؛ يعني خدا خودش انتقام گرفت، فلسطينيها كه دستشان به او نميرسيد ولي خدا خودش وارد عرصه شد و به دست يك يهودي افراطي انتقام خون شقاقي را از راس تشكيلات صهيونيستي گرفت. اين معجزه الهي نيست؟ من آن موقع بيروت بودم. آن يهودي را كه دستگير كردند، گفتند چرا اين كار را كردي؟ گفت از طرف خدا مامور بودم.
او مدتي قبل از شهادتش در مراسم شهيد عباس موسوي گفته بود جنبشي كه دبير كل آن شهيد شود هرگز شكست نخواهد خورد، آيا چنين نظري در مورد جهاد اسلامي وجود دارد؟
بله اين جمله را شهيد شقاقي گفت. حزب الله با شهيد سيد عباس موسوي اوج گرفت و عين همان مطلبي كه براي حزب الله گفت، شامل خود جهاد اسلامي هم شد. بله آن سازمان و تشكيلاتي كه دبير كل آن شهيد شود به يقين شكستپذير نيست. پاسخ سؤال آخر اين كه ما هستي و عزت خودمان را در طول مشيت خدا مرهون شهدا ميدانيم، مديون آنها هستيم. آنها نيازي به تكريم ما ندارند و در اوج كرامت هستند. اين ما هستيم كه براي گرفتن كرامت بايد به شهدا متوسل شويم، آنها نيازي به تجليل ما ندارند. جلالت ما وابسته به شهداست. ما احترام، كرامت و نعمت عزت و استقلال خودمان را مرهون خون شهدا هستيم. سلام بر او و روح پاك او و خدا او را با شهداي كربلا و اولين خودش محشور گرداند.
منبع: ماهنامه شاهد یاران، شماره 26