در کودکان پيش دبستاني

تشخيص و مداخله ي زودهنگام در اختلالات يادگيري (1)

مهارت هاي مورد نياز کودکان براي ورود به دبستان شامل آن گروه از مهارت هاي پيش نياز است که کودک براي فراگيري و يادگيري موضوع هاي درسي به آن ها نياز دارد ( عابدي و شاه ميوه، 1390 ). اين مهارت ها مقدمه يادگيري
جمعه، 5 دی 1393
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
تشخيص و مداخله ي زودهنگام در اختلالات يادگيري (1)
 تشخصيص و مداخله ي زودهنگام در اختلالات يادگيري (1)

 

نويسنده: دکتر احمد عابدي ... { و ديگران }




 

در کودکان پيش دبستاني

مقدمه

مهارت هاي مورد نياز کودکان براي ورود به دبستان شامل آن گروه از مهارت هاي پيش نياز است که کودک براي فراگيري و يادگيري موضوع هاي درسي به آن ها نياز دارد ( عابدي و شاه ميوه، 1390 ). اين مهارت ها مقدمه يادگيري مدرسه اي و تحصيلي هستند که کودکان براي يادگيري مهارت هاي اساسي خواندن، نوشتن و حساب و حتي يادگيري اجتماعي در محيط مدرسه به آن ها نياز دارند ( عابدي و همکاران، 1389 ). کودکان با مهارت هاي رشدي بهنجار به آساني مهارت هاي پيش نياز تحصيلي و مدرسه اي را به دست مي آورند، اما بعضي از کودکان در اين مهارت ها نسبت به همسالان خود کندتر هستند، اين کودکان نيازمند مداخله اي زودهنگام هستند تا مهارت هاي پيش نياز جهت موفقيت در يادگيري مدرسه اي آينده را فرا بگيرند. اين مهارت ها شامل مهارت هاي حرکتي ( درشت و ظريف، تعادل، مهارت هاي ادراکي- حرکتي، هماهنگي چشم و دست، حافظه، توجه، زبان، ادراک ديداري، ادراک شنوايي شناخت اشکال هندسي، رنگ ها و مفاهيم رياضي پايه است. اين مهارت هاي پايه ي يادگيري تحصيلي هستند ( عابدي و شاه ميوه، 1390 ). مثلاً يادگيري نوشتن نيازمند مهارت در تعدادي مهارت هاي حرکتي، برنامه ريزي حرکتي، هماهنگي حرکتي ظريف انگشتان، هماهنگي چشم و دست است. يادگيري خواندن نيز نيازمند مهارت در توانايي براي فهم و استفاده از زبان، مهارت ادراک شنيداري، تشخيص اصوات در کلمات، آگاهي واج شناختي و توانايي ادراک ديداري براي تشخيص حروف و کلمات است و يادگيري رياضيات نيز نيازمند تسلط در مهارت هاي فضايي- ديداري، مفاهيم کمي، شناخت اعداد و ديگر مهارت هاي پيش نياز است ( عابدي، 1389 ).
اگرچه کودکان خردسال پيش از دبستان هنوز با فعاليت هاي جدي يادگيري روبرو نشده اند، اما اغلب نشانه هايي از مقدمات شکست تحصيلي را دارند. کودکان خردسال اغلب در آگاهي واج شناختي، توانايي تجزيه و تحليل صداها، مهارت هاي نام گذاري سريع، دانش نام هاي حروف و صداهاي آن ها و هماهنگي بينايي- ادراکي کمبودهايي دارند. اگر اين کودکان در طول سال هاي اوليه قبل از دبستان شناسايي شوند، مي توانند تحت آموزش لازم قرار گيرند. آشکار است که هرچه زودتر اين کودکان خردسال را تشخيص دهيم، زودتر مي توانيم برنامه هاي مداخله اي زودهنگام مبتني بر بازي را براي کمک به آن ها شروع کنيم و مهم تر اين که مي توانيم از ناتوانايي هاي آن ها پيشگيري کنيم ( عابدي، 1387 ). تعيين ناتوانايي هاي يادگيري در کودکان پيش دبستاني به اين بستگي دارد که مربيان قادر باشند رفتار را متناسب با سن کودک مشاهده نمايند. اين مشاهدات اغلب شامل مهارت هاي مورد نياز کودکان براي ورود به دبستان ( چون با قيچي کارکردن، نگه داشتن يک مداد شمعي، داشتن يک تجربه ي مشترک با يک همکلاسي و ...) است. بعضي از کودکان در رشد مهارت هاي حرکتي ظريف يا درشت مشکل دارند. اين تأخيرها در پردازش اطلاعات مي تواند روي يادگيري کودک، توانايي او براي برقراري ارتباط و سازگاري اجتماعي و عاطفي اثر گذارد. در اين خصوص مديران، مربيان و معلمان مراکز پيش از دبستان و دبستان بايد با همکاري متخصصان، محيط هاي آموزشي غني همراه با بازي هاي آموزشي طراحي نمايند تا کودکان حداکثر استفاده را در جهت تقويت و بهبود پيش نيازهاي يادگيري همچون مهارت هاي حرکتي، مهارت هاي ادراکي، توجه، پردازش بينايي- فضايي، زبان و حافظه ببرند.

مداخله زودهنگام چيست؟

مداخله ي زودهنگام، خدمات خاصي است که در سال هاي اوليه ي عمر به کودکان مبتلا به درجات خفيف ناتواني يا تأخير رشد يا داراي عوامل خطرساز زيستي- پزشکي و رواني اجتماعي براي هدايت به سمت رشد طبيعي، داده مي شود. اهميت اساسي در ارائه ي اين خدمات ارزيابي کودک و خانواده، طرح ريزي برنامه ي مناسب براي هر خانواده و مشارکت دادن هر چه بيش تر والدين است ( بيلي، 1993 به نقل از عابدي، 1389 ). به عبارت ديگر مداخله ي زودهنگام به برنامه ها و خدمات مختلفي اطلاق مي شود که به منظور پيشگيري ثانويه و اصلاح تأخير و اختلالات رشدي خفيف و اوليه، عمدتاً در نوزدان، شيرخواران، نوپايان و حتي تا سنين پيش دبستاني به کار مي رود. اين خدمات به صورت تيمي ارائه شده و شامل تحريکات حسي- حرکتي- شناختي از سنين خيلي پائين مانند نوزادي و شيرخوارگي، و شامل مداخلات بر مبناي علوم روان شناسي، آسيب شناسي گفتار و زبان و اختلالات ارتباطي، فيزيوتراپي، کار درماني، روان پزشکي اطفال، مددکاري و پرستاري و آموزش هاي خاص پيش دبستاني مي باشد. اين برنامه ها براي گروه هاي خاصي از کودکان مورد استفاده قرار مي گيرد که عبارتند از:
1. کودکان مبتلا به اختلال هاي ناتوان کننده ي شناخته شده ( تأخير در رشد، مسائلي مانند عقب ماندگي ذهني، اوتيسم، اختلال حسي و عصبي- حرکتي ) که در مراحل ابتدايي اختلال خود قرار دارند.
2. کودکان در معرض عوامل خطرساز زيستي- پزشکي ( وزن پايين زمان تولد، نارسي، شرايط طبي آسيب پذير ).
3. کودکاني با عوامل خطرساز رواني- اجتماعي ( غفلت والدين، فقر شديد و سن بسيار پايين والدين ).
بسياري از کودکاني که خدمات مداخله ي زودهنگام را دريافت مي کنند در شخصيت خود ترکيبي از عوامل خطرساز زيستي- پزشکي و محيطي دارا هستند. مطالعات نشان مي دهد که اين برنامه ها سبب تسريع روند کسب شاخص هاي اساسي رشدي (1) مي شوند. برنامه هاي مداخله ي زودهنگام به منظور از ميان بردن و يا کم کردن مشکلات بيولوژيکي و يا محيطي در کودکان خردسال با نيازهاي خاص و يا در معرض خطر، مورد استفاده قرار مي گيرند. از جمله مشکلات بيولوژيکي مي توان به نارس بودن کودک، مشکلات تنفسي، آسيب هاي مغزي، مشکلات ژنتيکي، بيماري هاي عفوني، مسموميت ها و تأثير مواد اشاره نمود. عوامل محيطي که مي توانند براي کودک خردسال مشکل ايجاد کرده و او را در معرض خطر ناتواني قرار دهند نيز متعدد مي باشند که از جمله عبارتند از بي سوادي يا کم سوادي والدين، مشکلات اقتصادي و تغذيه اي، استرس خانواده، بزرگي اندازه ي خانواده و باورها و اعتقادات نادرست والدين در مورد رشد کودک ( ملک پور، 1383 ).
مداخله ي زودهنگام عبارت است از توافق بر سر تلاش هاي سيستماتيک و مستمر براي کمک زودهنگام به کودکان پيش از دبستان که از نظر رشدي آسيب پذير و ناتوان اند و نيز خانواده هاي ايشان ( ميسلز (2)، 1990 ). مداخله ي زودهنگام براي پيشگيري از کمبودها يا پيشرفت ناتواني هاي موجود با فراهم ساختن خدمات درماني ( مثل گفتار درماني، برنامه هاي حرکتي ) يا فراهم ساختن وسايل کمکي به کودکان طراحي شده است. بنابراين برنامه هاي مداخله ي زودهنگام، به کارگيري کليه ي فعاليت هاي آموزشي و توانبخشي است که متوجه ي کودک و نيز راهنمايي والدين مي باشد، به طوري که به محض مشخص شدن مشکل کودک، اين فعاليت ها به مورد اجرا درآيند. ( کرک و همکاران، 2006 )، مي گويد، مداخله ي زودهنگام در ارتباط با کودک، والدين او، خانواده و نيز شبکه ي وسيع تري از جامعه مي باشد.

اهداف مداخله زودهنگام

برنامه هاي مداخله اي اهدافي را دنبال مي کنند که مهم ترين آنها بدين شرح مي باشد:
1. حمايت از خانواده براي تسريع رشد کودک،
2. تسريع رشد کودک در زمينه هاي مهم حسي- حرکتي، گفتاري، اجتماعي، شناختي و عاطفي از طريق برنامه هاي آموزشي و فرصت هاي يادگيري به موقع،
3. افزايش اعتماد به نفس کودک و
4. جلوگيري از پيدايش مشکلات بعدي ( ملک پور، 1383 ).
به طور کلي، هدف نهايي برنامه هاي مداخله ي زودهنگام، از ميان بردن و يا کم کردن نياز کودک به خدمات خاص ( يا ويژه ) بعدي مي باشد. به عبارت ديگر، هدف از اجراي برنامه هاي مداخله ي زودهنگام اين است که به کودک ناتوان کمک شود تا استعدادهايش در بالاترين حد ممکن شکوفا شود ( کلمن و همکاران، 2006 ). مداخله ي زودهنگام به کودکاني که تأخير رشدي دارند کمک مي کند تا به سطح بالاتري از رشد ذهني و عملکردهاي اجتماعي برسند و اين کمک مانع از شکست هاي ثانوي در کودکان ناتوان يا مبتلا به نقايص حسي مي شود. به طور کلي مي توان گفت مداخله ي زودهنگام به دو دليل اهميت دارد؛ يکي جلوگيري از تأخيرهاي رشد و دوم جلوگيري از نقايص و کمبودهاي مضاعف. منظور از تأخير در رشد اين است که کودک در بيش از يک حيطه تأخير داشته باشد و با به کارگيري به موقع و درست راهبردهاي مداخله اي مي توان از خطرات تأخير در رشد کودکان پيشگيري کرد. دليل ديگر براي مداخله ي زودهنگام، پيشگيري از مشکلات ثانوي رشد است که نتيجه ي فقدان تحريک کودک به خاطر يک نقص حسي يا ناتواني است. اين مشکلات ثانوي معمولاً رفتارهاي چالش انگيز يا « خودتحريکي » (3) ناميده مي شوند. لرنر، لونتال وايگان ( 2003 ) هشدار مي دهند که وقتي اين مشکلات ثانوي تثبيت شدند، حذف آن ها غيرممکن مي شود و عنوان مي کنند که رفتارهاي خود تحريکي به خاطر فقدان درون دادهاي محيطي شروع مي شوند. تمرينات تربيتي و آموزشي اثرگذار براي کودک مي تواند بعضي اوقات به ميزان زيادي باعث بهبود رشد شده و به غلبه بر شرايط در معرض خطري که در لحظه ي تولد ايجاد مي شود کمک نمايد ( عابدي، 1387 ).
« دادستان » ( 1379 )، اهداف مداخله ي زودهنگام را تحت عنوان مداخله گري هاي زودرس بدين شرح خلاصه مي کند:
1. افزايش هوش و کمک به شکوفاشدن نيروهاي بالقوه ي کودک.
2. کمک به کودک در تمامي قلمروهاي تحول ( جسماني، شناختي، زباني، رواني، اجتماعي، خودگرداني ).
3. جلوگيري از پيشرفت اختلال يا پيشگيري از بروز نارسايي هاي ثانوي.
4. کاهش تنيدگي خانوادگي.
5. کاهش وابستگي به ديگران و ايجاد سازش يافتگي با محيط اجتماعي.
6. کاهش نياز به خدمات آموزشي و پرورشي خاص در سنين مدرسه اي.
7. صرفه جويي قابل ملاحظه در هزينه هاي بهداشتي و آموزشي و پرورشي.
اهميت مداخله ي زودهنگام ( غير از تکنيک هاي حفظ زندگي ) اين است که فاکتورهاي حفاظتي مناسب، درمان هاي عاطفي و فيزيکي را فراهم مي کند و در نهايت عزت نفس و خودکفايي را رشد مي دهند، اين عوامل کليد نتايج مثبت براي کليه ي کودکان اعم از توانا و ناتوان در هر برنامه ي مداخله اي است که عبارتند از:
1. تسريع رشد شيرخواران و نوپايان مبتلا به اختلال هاي ناتوان کننده و کاهش احتمال تأخير تکاملي در آنان.
2. پيشگيري از علايمي که معمولاً بدون مداخله ي زودهنگام در يک روند رشدي منفي به وجود مي آيد مثل بروز علائم مشخص عقب ماندگي ذهني و علائم اختلال توجه و تمرکز.
3. کاهش هزينه هاي آموزشي جامعه يا کاهش نياز به آموزش هاي خاص هنگام ورود کودک به دبستان.
4. کاهش احتمال سپردن اطفال مبتلا به معلوليت به مؤسسات و افزايش احتمال زندگي مستقل براي آنان.
5. افزايش پذيرش خانواده براي روبرو شدن با نيازهاي خاص شيرخواران يا نوپايان دچار ناتواني.

تشخيص زودهنگام ناتواني هاي يادگيري کودکان پيش از دبستان

تشخيص و مداخله ي زودهنگام براي کودکان خردسال با ناتواني يادگيري مشکل است ولي مي توان آن را انجام داد. مشاهده ي رفتارهاي کليدي که نشانه هاي ناتواني يادگيري هستند توسط معلمان پيش دبستاني و کودکستان ها مي توان در اين زمينه کمک کننده باشند. اين تشخيص زودهنگام باعث انتخاب راهبردهاي مداخله اي مناسب براي ايجاد تجربيات مثبت و زودهنگام براي کودکان در معرض خطر مشکلات تحصيلي احتمالي مي شود ( استيل (4)، 2004 ). تشخيص و مداخله ي زودهنگام براي کودکاني که داراي نيازهاي خاص هستند شديداً مورد تأکيد مي باشد. متخصصان روان شناسي، پزشکي و مربيان تعليم و تربيت اهميت و ارزش سال هاي بين تولد تا پنج سالگي را مورد توجه قرار داده اند ( لرنر (5)، 2003 ). هرگونه خطري در مورد کودک در سال هاي اوليه ي زندگي حياتي است و تحقيقات زيادي به صورت تجربي ضرورت و ارزش تشخيص و مداخله ي زودهنگام را نشان داده اند ( لرنر، لونتال، ايگان (6)، 2003 ).
هدف اصلي تشخيص زودهنگام، شناسايي کودکاني است که مشکلات رشدي دارند و اين مشکلات ممکن است در آينده موانعي را در مسير يادگيري کودک ايجاد نمايد و يا اين که آن ها را در معرض خطر ناتواني قرار دهد. رشد و تحول کودکان خردسال در طيف وسيعي از ناتواني ظاهر مي شود. براي تعدادي از کودکان خردسال تأخير در رشد موقتي است و در طول دوره ي رشد مشکل به طور طبيعي حل خواهد شد. براي تعدادي ديگر، تأخير ممکن است در حوزه هاي مختلفي بروز کند و همين امر ارجاع آن ها را با هدف غربالگري يا ارزيابي جامع و کامل ايجاب نمايد. در حال حاضر، تفاوت آشکاري بين کودکاني که مشکلات رشد آن ها پايدار است و آن هايي که مشکلاتشان با گذشت زمان مرتفع مي شود، وجود ندارد ( گارتلند و استروسنيدر (7)، 2007 ). بنابراين، کودکاني که مشکلاتشان در مراحل اوليه ي رشد شناسايي مي شوند، احتمالاً يا در معرض ناتواني هاي يادگيري قرار مي گيرد و يا قرار نمي گيرند که در هر دو حالت، غربالگري، ارزيابي، افزايش فرصت هاي يادگيري و خدمات مداخله ي زودهنگام بايد در نظر گرفته شود. زيرا اين که منتظر بمانيم و مشاهده کنيم که چه پيش خواهد آمد و يا اين که اين طور تصور نماييم که مشکل رشدي کودک در طول زمان حل خواهد شد، بهترين گزينه نيست، برعکس مي بايست نسبت به اين موضوع مهم، تشخيص زودهنگام و آگاهانه داشته و فرصت هاي يادگيري با کيفيت عالي در نظر گرفته شود. اغلب در سال هاي اوليه ي زندگي، خانواده ها و افرادي که از کودک نگهداري مي کنند جزء اولين کساني هستند که به وجود مشکل کودک مشکوک مي شوند و علاقه مندي خود را نسبت به بهبود کودکشان با متخصصان ابراز مي نمايند. بعضي از خانواده ها هم در ابتدا منکر مشکل مي شوند زيرا از عواقب آن مي ترسند. با اين حال، تشخيص زودهنگام، بسيار ضروري است ولي بايد نسبت به واکنش هاي خانواده نيز حساس بود ( عابدي، 1387 ).
اگرچه هنوز بحث هاي زيادي در رابطه با تشخيص ناتواني هاي يادگيري قبل از مدرسه وجود دارد ولي تحقيقات بسياري براي حمايت از اين زمان بندي و عمل تشخيص و مداخله ي زودهنگام وجود دارد ( استيل، 2004 ). يکي از ارزش هاي تشخيص و مداخله ي زودهنگام ناتواني يادگيري اين است که پايه اي براي يادگيري هاي بعدي به وجود مي آورد و مي تواند تجربيات موفق تحصيلي آينده را براي کودکان در معرض خطر به وجود آورد ( پلتزمن (8)، 1992، سوي فر (9)، 1992 به نقل از عابدي، 1387 ). اگر بتوان کودکان مبتلا به ناتواني هاي يادگيري را در سال هاي اوليه ي خردسالي تشخيص داد موقعيتي بهتر براي برنامه هاي مداخله ي زودهنگام به وجود مي آورد ( پلتزمن، 1992 ). به علاوه تشخيص زودهنگام مي تواند جلوي مشکلات ثانويه را بگيرد. در صورتي که کودکان مبتلا به ناتواني يادگيري احتمالي زود تشخيص داده نشوند احتمال بيش تري براي مشکلات ثانويه مثل عصبي شدن و سرخوردگي را دارند ( کاتس (10)، 1991، لونتال، 1998 ).
تيلر و ديگران (11) ( 2000 ) در بررسي هاي خود نشان دادند در صورتي که کودکان ناتوان در يادگيري زود تشخيص داده نشوند، مشکلات يادگيري ادامه مي يابد و مي تواند منجر به ترک تحصيل، ايجاد مشکلات رفتاري و مشکلات تحصيلي گردد. به عکس، تشخيص زودهنگام نياز براي خدمات آموزشي خاص و گسترده را در آينده کاهش مي دهد و منجر به برنامه هاي مداخله اي زودهنگام کامل مي شود ( تايلر و ديگران، 2000 ). مشکلات مربوط به خواندن بالاخص اگر زودهنگام تشخيص داده نشود منجر به مشکلاتي نظير کاهش انگيزه ي تحصيلي در کودکان مي شود و در نتيجه در موقعيت هاي کم تري براي تمرين و بهبود مهارت هاي خواندن شرکت مي کنند و از روند آموزش باز مي مانند کاتس، ( 1997 ) و اندرولرن و سيگال (12) ( 1997 ) اظهار مي کنند آموزش زودهنگام اصوات به طور مثال باعث پيشگيري از مشکلات خواندن در آينده مي شود و باعث افزايش تجربيات خواندن و نوشتن مي گردد.
اگرچه يافته هاي پژوهش زيادي از تشخيص زودهنگام ناتواني يادگيري حمايت مي کنند ولي دغدغه هايي نيز وجود دارد که بايد مورد توجه قرار داد. احتمالاً يکي از بزرگ ترين نگراني هاي موجود برچسب خوردن کودکان خردسال است. با اين وجود نيازي نيست که از اصطلاح « ناتواني در يادگيري » براي يک کودک خردسال استفاده کرد زيرا اين مطلب مربوط به کودکان بزرگ تر و در مورد آزمايش در مدارس است و از برچسب زدن مي توان جلوگيري کرد ( اسنايدر و همکاران، 1994، تايلر و همکاران، 2000 ). مشکل ديگر براي تشخيص زودهنگام اين است که تشخيص ناتواني در يادگيري وجود يک مشکل در محيط آموزشي و تحصيلي است. همواره انتظار مشخص تحصيلي در سنين اوليه وجود ندارد و از اين رو برخي از مدارس اين روند را به تعويق مي اندازند تا مشکل تحصيلي کودک کاملاً آشکار شود ولي اين موضوع باعث مي گردد معلمان زمان مناسب را براي آموزش به اين کودکان از دست بدهند. يعني مدارس بايد صبر نمايند تا کودک در درسي ناموفق عمل کند و سپس به او کمک کنند! لذا، به جاي به تعويق انداختن درمان، پس از مشاهده ي عدم توانايي و مشکل مي توان از واژه هايي چون « کودکان در معرض خطر » استفاده کرد تا دغدغه هاي مورد بحث در بالا ايجاد نشود ( کاتس، 1991؛ تايلر و همکاران، 2000 ).

پي‌نوشت‌ها:

1- Milestone.
2- Misels.
3- self- stimulation.
4- steel.
5- Lerner.
6- Lerner, Lowenthal & Egan.
7- Gartland & strosnider.
8- peltzman.
9- soyfer.
10- catts.
11- Taylor et al.
12- vandervelden and sigel.

منبع مقاله :
دکتر احمد عابدی ... { و دیگران } ؛ (1391)، مهارت هاي مورد نياز کودکان براي ورود به مدرسه، اصفهان: نشر نوشته، چاپ اول



 

 



مقالات مرتبط
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط