انتظار میرود که همگان از آن استقبال کنند و از آن بهرهها ببرند، اما دریغ که چنین نیست و نه تنها غالباً کسان به استقبال انتقاد نمی روند، که سخت از آن گریزان هستند. علت این گریز، ترس انسان از مواجهه با خویشتن خویش است. هر انسانی در پی آن است تا تصویر بی نقصی از خود ارائه دهد و همواره در آینه ای ساختگی، که هیچ عیبی را نمی نمایاند، بنگرد. این گرایش آدمی او را بر آن میدارد تا نه تنها خود را کامل بپندارد، بلکه همهی متعلّقات خود را نیز بهترین بداند. به گفتهی سعدی، «همه کس را عقل خود بکمال نماید و فرزند خود بجمال.» (1) این گرایش آدمی را بر آن میدارد تا خود را عبارت از یکایک رفتار و کردار خود بداند. طبیعت انتقاد نیز آشکار ساختن عیبها و نقصها است و این کار حمله ای به ذات و رفتار شخص مورد انتقاد تلقی میشود. از این رو، او نیز میکوشد تا این حمله را دفع کند. ریشهی این مقاومت در برابر انتقاد، خودپسندی و خودخواهی یا به تعبیر دیگر، حبّ نفس است.
امام خمینی (رحمه الله) در این زمینه، تحلیل دقیقی دارند که قابل تأمّل است. ایشان در نامه ای به فرزند خویش میفرماید: «منشأ خوشامد ما از مدح و ثناها و بدآمدنمان از انتقادها و شایعه افکنیها حبّ نفس است که بزرگ ترین دام ابلیس لعین است. ماها میل داریم که دیگران ثناگوی ما باشند، گرچه برای ما افعال شایسته و خوبی های خیالی را صد چندان جلوه دهند و درهای انتقاد - گرچه به حق - برای ما بسته باشد یا به صورت ثناگویی درآید. از عیب جوییها نه برای آن که بناحق است، افسرده میشویم و از مدحت و ثناها نه برای آن که به حق است، فرحناک میگردیم، بلکه برای آن که عیب من است و مدح من نیست. [من] است که در این جا و آن جا و همه جا بر ما حاکم است.» (2)
هنگامی که مورد انتقاد واقع میشویم و نقص رفتار و کردارمان به رخمان کشیده میشود، احساس میکنیم که غرورمان جریحه دار شده و تمامیت وجودمان به خطر افتاده است. در این جا ما به آن دلیل که انتقاد مفروض ناحق است، ناراحت نمی شویم، بلکه برعکس، دقیقاً به آن دلیل میترسیم که این انتقاد حق است. چرا که اگر انتقادی واقعاً نادرست باشد، هرگز ما را از جای نمی جهاند و ما در برابر چنین انتقادهایی حداکثر پوزخندی میزنیم و از آن میگذریم. اما دشواری آن جا آغاز میشود که در عمق وجودمان به حقّانیت آن انتقاد باور داریم. ولی احساس میکنیم که قبول آن و تن دادن به آن، به معنای نادیده گرفتن شخصیت و تمامیت ما است. از این رو، سخت خشم گین میشویم و میرنجیم و میکوشیم به نحوی این انتقاد را منکر شویم و آن را رد کنیم.
البته نمی توان از سخن مزبور نتیجه گرفت که خودخواهی مطلقاً بد است. غریزهی حبّ نفس یا خودخواهی اگر در نهاد بشر سرشته نشده بود، نسل او تداوم نمی یافت و هیچ کس انگیزه ای برای بقا و ادامهی حیات نداشت. بنابراین، اصل این غریزه لازم است. ولی مسأله آن است که این اصل فقط بقای انسان را تأمین میکند، نه رشد و کمال او را. انسان علاوه بر زیستن، به درست زیستن نیز نیازمند است. بنابراین، باید این غریزه را با اخلاق تعدیل کند و از آن برای رشد و تعالی خود سود بجوید، نه آن که آن را یله سازد تا زمام دار او گشته، به خودمحوری سوقش دهد و مانع کمال او گردد. این خودخواهی در حد عالی خود، به بیماری «خودشیفتگی» یا «نارسیسیسم» تبدیل میشود و رابطهی او را با واقعیت میگسلد.
براساس افسانه های یونانی، نارسیس جوان خوب رویی بود که چون چهرهی خود را برای نخستین بار در آب دید، سخت دل بسته و شیفتهی خود شد و برای در آغوش گرفتن تصویر خود در آن جهید و خود را غرق ساخت. در غالب کسان، بیماری «خودشیفتگی» کم و بیش وجود دارد.
کافی است ببینیم که معمولاً از آن که از ما تعریف کنند - حال این تعریف کننده هر کسی میخواهد باشد - خوشمان میآید و از این که ما را مورد انتقاد قرار دهند، هرچند به ظاهر بپذیریم، اما غالباً در دل میرنجیم. اگر مسأله در همین حد متوقف شود، شاید چندان مهم نباشد دشواری آن جا است که این خودشیفتگی در انسان ریشه دار شود و عقل و خرد او را محدود و در نهایت نابود کند؛ چرا که خودشیفتگی، انسان را از واقعیت دور میسازد و به او اجازه نمی دهد که حقایق را آن چنان که هستند، ببیند.
به گفتهی اریش فروم، «ماهیت خودشیفتگی به گونه ای است که به هر میزانی که باشد، به همان اندازه شخص را از نگرش عینی واقعیت - یعنی به همان صورتی که هست - باز میدارد؛ به عبارت دیگر، عقل را محدود میکند.» (3)
معصومان از این بیماری با عنوان «عُجب»، «الرضا عن النفس»، «الاعجاب بالنفس» و تعبیراتی از این دست نام برده و آفات و نشانه های آن را بر شمرده و از شرّ آن به خداوند متعال پناه برده اند. از این رو، امامان بزرگوار علیه السلام در دعاهای خویش، همواره از این صفت زشت به خدا پناه میبرده اند و گرچه یکسر از آن پاک بوده اند، باز دوری همیشگی از آن را خواستار میشدند. چون ماه مبارک رمضان نزدیک میشد، امام صادق (علیه السلام) دست به دعا برداشته، از خداوند دوری از صفاتی از جمله خودشیفتگی را خواستار میشدند و میفرمودند «اللّهمَّ و اَستغفرُک و اَتوبُ اِلیکَ مِن ... الاِعجابِ بالنفس»؛ (4) پروردگارا، از تو مغفرت میطلبم و به سوی تو از خودشیفتگی توبه میکنم. همچنین امام سجّاد (علیه السلام) در دعای خویش فرمودند: «اللّهمّ اَعوذُ بِکَ ... اَن نُعجبَ باَعمالِنا»؛ (5) پروردگارا، به تو پناه میبریم از این که شیفتهی اعمال خود گردیم.
باری، خودپسندی، که خود آفت است، آفات دیگری در پی دارد؛ از جمله آن که:
1. مانع رشد انسان در زمینه های گوناگون میگردد. امام علی (علیه السلام) میفرمایند: «الاِعجابُ یمنعُ من الازیاد»؛ (6) خودپسندی، مانع به فزونی رسیدن است.
2. خودپسندی مایهی آشکار شدن معایب آدمی است: «بالرضا عنِ النفس تظهرُ السوءاتُ و العیوب»؛ (7) بر اثر خودپسندی، زشتیها و معایب آشکار میگردد.
3. خودپسندی باعث دشمنی دیگران میشود: «اِیّاک اَن ترضی عن نفسِکَ فیکثُر الساخطُ علیکَ»؛ (8) مبادا از خودت راضی شوی؛ که دشمنانت فراوان میگردند. کار در همین حد متوقّف نمی ماند، بلکه آدم خودشیفته مغلوب دشمنانش نیز میگردد: «مَن اَعجبته آراؤه غلبته اَعداؤه»؛ (9) هر که شیفتهی آراء خود شود، مغلوب دشمنانش میگردد.
4. خودپسندی موجب حقارت و عامل آن است: «من عظَّم نفسَه، حُقر»؛ (10) هر که خود را بزرگ شمارد، حقیر میشود.
5. خودپسندی، مانع دانش جویی میشود. امام هادی (علیه السلام) در این باب می فرمایند: «العجبُ صارف عن طلبِ العلم داعٍ الی الغمط»؛ (11) خودپسندی از دانش جویی باز میدارد و به حقارت میانجامد.
گواه این سخن، عذر تقصیر حامد ابوزید، قرآن پژوه معاصر مصری، است که از ناتوانی خود و همگنانش در فهم نوشته های فارسی، شرم سار است و آن را نتیجهی غرور و خودبینی ملّی میداند. او طی مصاحبه ای اختصاصی در این مورد چنین میگوید: «حس میکنم پژوهش گران ایرانی بهره شان از پژوهش گران عرب بسیار بیش تر است؛ چرا که میتوانند تمام مکتوبات عربی را بخوانند. اما ما از ناتوانی خود در فهم آثار برادران ایرانیمان رنج میبریم و شرم ساریم. این قصور ما نیست، بلکه تقصیر ماست و منشأ آن غرور عربی است؛ گمان میکنیم به چیزی احتیاج نداریم، عرب هستیم و به همین دلیل، قرآن و سنت را میفهمیم. من این سخن را از خود نمی گویم، این سخن یک فرهنگ است.» (12)
اینها تنها بخشی از آفات دنیوی خودپسندی بودند، اما آفات اخروی آن بسیارند که مهم ترین آنها خشم خداوند و هلاکت ابدی است. از این رو، جالب است بدانیم کسی همچون اریش فروم، که خارج از حوزهی فرهنگ اسلامی زندگی میکرد و به این مقوله تنها از منظر روان شناختی و آسیب شناختی مینگریست، پس از تحلیل جامعی به این نتیجهی قابل توجه رسید که گوهر تعالیم ادیان بزرگ مبارزه با خودشیفتگی یا عجب است و در این باره میگوید: «اهمیت پدیدار خودشیفتگی از نقطه نظر اخلاقی - روحانی، زمانی کاملاً نمایان میشود که در نظر بگیریم که تعلیمات اساسی تمام ادیان انسان گرا را میتوان در یک جمله خلاصه کرد: هدف آدمی، غلبه بر خودشیفتگی خویشتن است.» (13)
پرداختن به عجب و جنبهها و انواع آن، از چارچوب این نوشتار بیرون است. عالمان اخلاق به تفصیل، این خصلت را بررسیده و راه رهایی از آن را نشان داده اند؛ از جمله امام خمینی (رحمه الله) در شرح چهل حدیث شریف خود، به این بیماری دین سوز و ایمان برباد ده پرداخته و خطرات آن را بر شمرده اند، که مراجعه به آن بسیار سودمند است. (14) ایشان پس از توصیه به پرورش خصلت «انتقادپذیری» در خویشتن، میفرمایند: «ناراحتیها اکثراً از خودخواهی است». (15)
البته چنین نیست که انسان همواره اسیر این خودخواهی باشد و نتواند از آن رها شود، بلکه بر اثر ممارست و تأمّل در فواید انتقادپذیری و پیامدهای ناخوشایند خودپسندی، میتواند خود را رشد دهد و به آستانه ای برساند که به پیشواز از انتقاد برود و آن را چون شرابی طهور بنوشد. تنها کسی میتواند به این حالت برسد که خود را ساخته باشد. به گفتهی حضرت امام (رحمه الله)، «اگر انسان خودش را ساخته بود، هیچ بدش نمی آمد که یک رعیّتی هم به او انتقاد کند؛ اصلاً بدش نمی آمد.» (16)
سخن کوتاه آن که، خودپسندی مانع انتقادپذیری میگردد و برای بهره مند شدن از برکات انتقاد و گشودن دریچه های اطلاعاتی جهان بر روی خود، باید این درد بددرمان را درمان کرد و از آن نجات یافت. از سوی دیگر، انتقاد پذیری، نتیجهی اعتماد به نفس و برآمده از آن است. انی تاون اند به هنگام تشریح قاطعیت، که نتیجهی اعتماد به نفس است، مهارت های قاطعیت را بر میشمارد و دربارهی یکی از آن ها، یعنی «مهارت انتقادپذیری» (17) میگوید: «مراد آن است که در کل، انتقادپذیر باشیم؛ به جای انکار نمودن انتقاد، بپذیریم که ممکن است در آن واقعیتی هم باشد.» (18)
پینوشتها:
1. گلستان سعدی، ص 175.
2. صحیفهی امام، ج 18، ص 516.
3. دل آدمی و گرایشش به خیر و شر، ص 109.
4. بحارالانوار، ج 97، ص 328-329.
5. صحیفهی سجادیه، دعای شمارهی 8.
6. نهج البلاغه، حکمت 167.
7. غررالحکم، کلام 4356.
8. همان، کلام 2642.
9. همان، کلام 8165.
10. همان، کلام 7857.
11. بحارالانوار، ج 72، ص 199.
12. کیان، سال دهم، شمارهی 54 (مهر و آبان 1379)، ص 17، «تأویل، حقیقت و نص»، گفت و گوی اختصاصی کیان با نصر حامد ابوزید.
13. دل آدمی و گرایشش به خیر و شر، ص 110.
14. شرح چهل حدیث، حدیث سوم، ص 61-78.
15. صحیفهی امام، ج 18، ص 517.
16. همان، ج 13، ص 198.
17. The Skill of fogging.
18. همچون آب و آیینهی شفاف ...؛ پرورش توانایی اظهار وجود و قاطعیت، ص 19.
اسلامی، سیدحسن، (1388)، انتقاد و انتقادپذیری، تهران: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (س)، چاپ پنجم