نصيحت، تربيت نيست
نويسنده:مرضيه محمدي
منبع:روزنامه همشهری
منبع:روزنامه همشهری
در شرايطي كه راه و روش تربيت را نميدانيم اگر هيچ اقدامي نكنيم، به تربيت فرزندان كمك بيشتري ميكنيم.
اگر بتوانيم از تربيت ناشيانه خودداري ورزيم، به تربيت شدن كودكان ياري مؤثرتري ميرسانيم. اگر ميدانستيم كه رها كردن مشكلات موقت كودك به جاي دستكاريهاي ناشيانه چهقدر به بهبود و كاهش آنها كمك ميكند دست از درمان آسيبزا برميداشتيم.
اگر ميدانستيم كه چگونه، چه حرفهايي نزنيم و چگونه، چه اندرزهايي ندهيم به رسايي پيام تربيت قدرت بيشتري ميبخشيديم. اگر ميدانستيم كه چگونه تربيت نكنيم و چگونه تعليم ندهيم و چگونه تشويق و تنبيه نكنيم، به خوديابي، خودآموزي و خود رهبري كودك ياري بيشتري ميرسانديم.
اگر قدري تأخير در تربيت كودكان داشتيم به پختگي آنها كمك بيشتري ميكرديم. اگر از تب حرف باز ميايستاديم، اگر از هجوم طرحها و برنامههاي تربيت عاريهاي دست برميداشتيم، قوه كشف و ابداع در افراد را فزوني ميبخشيديم. اگر ميتوانستيم حكيمانه خاموش باشيم، در تأثيرگذاري بر وجود فرزندانمان گوياتر بوديم. اگر ميتوانستيم به موقع كنار بكشيم تا كودك، خود را نه در ما بلكه در خود باز يابد دخالت فعالتري در تربيت او داشتيم.
اگر ميتوانستيم اندكي نسبت به مسئوليت و رفع بيتفاوتي آنها كمك كنيم و اگر ميتوانستيم به جاي آنها ارزشگذاري نكنيم؛ به استقلال، اعتماد به نفس، پشتكار و اراده آنها عظمت بيشتري ميبخشيديم و اگر ميتوانستيم در محبت كردن معتدل باشيم، به جديت و اعتدال فرزندانمان در زندگي كمك بيشتري ميكرديم.
اگر ميتوانستيم اراده كودكان را در مقابله با دشواريها و چالشهاي زندگي تقويت كنيم به خودسازي، خودكفايتي و خود اتكايي آنها كمك بيشتري ميكرديم. اگر ميتوانستيم و تحمل آن را داشتيم تا فرزندانمان را اندكي ناكام كنيم، آنها را به درك لذت كاميابي ارتقاء ميبخشيديم. اگر ميتوانستيم طعم آزادگي و قناعت را در نداري و محروميت مصلحتي به آنان بچشانيم فضيلت سيري و مناعت طبع را در آنها دروني ميكرديم.
اگر ميدانستيم كه نصيحت كردن، آموزش دادن نيست؛ ارايه مطالب ديني، تربيت ديني نيست؛ عادت دادن، ايجاد اخلاق دروني شده نيست؛ ياد دادن، تعليم دادن نيست؛ پاسخ دادن، قانع كردن نيست؛ نوازش كردن، محبت كردن نيست؛ ترحم كردن، احترام گذاشتن نيست؛ تعظيم كردن، تكريم كردن نيست و... به فهم راه و روش تربيت، نزديكتر ميشديم.
اگر ميدانستيم زينت دوستي، زيبايي دوستي نيست؛ آراسته شدن، لباس به رسم روز پوشيدن نيست؛ دانشآموختن، دريافت گواهينامه نيست؛ پرهيزگار بودن، گريز از صحنه نيست؛ منعم بودن، پولدار بودن نيست؛ دلبسته بودن، برده بودن نيست؛ پاي بندي به وظيفه، تسليم بودن به فرمان ديگري نيست؛ مردم خواه بودن، مردمداري نيست؛ مصمم بودن، لجوج بودن نيست؛ موقر بودن، تكبر كردن نيست؛ احترام گذاشتن به خود، افاده نمودن به ديگران نيست؛ به عدالت رفتار كردن، تلافي نمودن نيست؛ شنيدن، گوش فرا دادن نيست؛ ديدن، بصيرت يافتن نيست؛ ايمن بودن، محفوظ ماندن نيست؛ آسودگي، لميدگي نيست؛ همنوايي، هم انديشي نيست؛ محجوب بودن، مستور بودن نيست؛ مشاركت دادن، واگذار كردن نيست؛ حفظ كردن صرف قرآن، قرآني شدن نيست؛ امنيت رواني، روان آسايي نيست؛ اعانه دادن، عدالت ورزي نيست؛ دلخوشي، تن پروري نيست؛ خردورزي، دانش اندوزي نيست؛ پيشتاز بودن، پس راندن ديگران نيست؛ انضباط داشتن، افسار به گردن كردن نيست و... به فهم حقيقت «تربيت» و زيستن با «حقيقت» نزديكتر ميشديم.
اگر ميدانستيم قانون تربيت در درون طبيعت كودك به وديعه نهاده شده است، از قانون تراشي و نقش بازي در تربيت خودداري ميكرديم. اگر ميدانستيم تربيت واقعي، امري دروني، شخصي و خودانگيخته است، از تربيت بيروني، تحميلي و دگر انگيخته پرهيز ميكرديم.
اگر ميدانستيم كه تبليغ بدون ترغيب، ضد تبليغ است، از تبليغات صوري دست برميداشتيم. اگر ميدانستيم كه تكرار كردن پيام، تحكيم بخشيدن به آن نيست، با كودكان به گونهاي ديگر رفتار ميكرديم. اگر ميدانستيم كه درصد عظيمي از ناهنجاريها، كجرويها، لجاجتها، نافرمانيها، بزهكاريها و اختلالات عاطفي كودكان و نوجوانان، ناشي از اقدامات تربيتي ما بزرگسالان است، دست از اين گونه اصلاحات و روشها برميداشتيم.
اگر ميدانستيم تربيت كردن وابسته كردن، مطيع كردن، بار آوردن، دست پروردهسازي كردن، رام نمودن نيست؛ بلكه برعكس، فتح مداوم موانع رشد، خوديابي دائمي، خود رهبري، خودگرداني و خويشتن گستري مستمر است، آنگاه از آسيبرساني به شخصيت كودك پرهيز ميكرديم. اگر ميدانستيم تربيت عاريهاي و تصنعي، مانع تربيت اصولي، ريشهاي و طبيعي است از قالب ريزي و قالبسازيهاي كليشهاي در تربيت كودكان خودداري ميكرديم.
اگر ميدانستيم ديني كردن، ديني شدن نيست؛ نقش دادن، نقشپذيري و الگوپذيري نيست؛ آموزش دادن، باوراندن نيست؛ اطلاعات دادن، ايجاد معرفت نيست؛ لوليدن، فعال بودن نيست و معتقد كردن، تبليغ كردن نيست؛ بدون ترديد از قيم بودن در جريان تربيت بازميايستاديم.
اگر ميدانستيم كه ياد دادن، مانع ياد گرفتن است، هر چه سريعتر به آموزش و پرورش يك سويه و حافظه محور پايان ميداديم. اگر ميدانستيم كه جستوجو براي كشف نادانستهها چهقدر از دانستهها براي كودك مفيدتر است، هيچگاه ذهن دانشآموزان را انبار دانش و معلومات ذهني نميكرديم.
اگر ميدانستيم كه دستيابي به مجهول مهمتر از دست يافتن به معلوم است به پرورش فكر كودك كمك بيشتري ميكرديم.
اگر ميدانستيم كه تشنه كردن ذهن يادگيرنده از سيراب كردن ذهن وي، به رشد و خلاقيت او كمك بيشتري ميكند از پاسخمداري و نمرهگرايي در آموزش خودداري ميكرديم.
اگر ميدانستيم كه هدف تربيت، ايجاد نياز و تشنگي به حقيقت است تا كودك، خود به كشف آن دست يابد از ارايه مستقيم حقايق به كودك خودداري ميكرديم.
اگر ميدانستيم كه كودك از چيزي تبعيت ميكند كه در تراز رغبت فطري اوست، آنگاه هر پيامي را بر كانون رغبت او سوار ميكرديم و نه بر كانون رغبت و خواسته خود.
اگر ميدانستيم كه كودك تنها از كساني تبعيت ميكند كه مورد احترام اوست، آنگاه آموزش قوانين و ارزشها را در قالب محبت و احترام ياد ميداديم.
اگر ميدانستيم كه اثر يك نما و يك نگاه معنيدار و نافذ در تربيت، گوياتر از هزاران برنامه، پيام، كتاب و... است تربيت نمادين را با تربيت كلامي همراه ميكرديم.
اگر ميدانستيم كه تغيير رفتار و تحول در ساختار روان آدمي تنها در هنگام پذيرش دروني حاصل ميشود، قبل از پاشيدن بذر به حاصل خيز كردن زمين ميپرداختيم.