

مترجم: محمد باقری
چشم پزشكی در دورهی اسلامی، به رغم تكیهی فراوان بر منابع یونانی، بیانگر پیشرفت علمی چشمگیری نسبت به رسالههای یونانی است، از جمله شناخت برخی عوارض آسیب شناسی، مانند سَبَل (1) كه برای درمان آن روشهای جراحی پیچیدهای در اندك زمان ابداع شد. عمّاربن علی موصلی (چشم پزشك اهل قاهره، متوفی اواخر قرن چهارم) نیز گرچه در المنتخب من علم العین و علاجها فقط دربارهی 48 بیماری بحث كرده است، ولی كتابش شامل برخی موارد بالینی جالب توجه و ادعای طراحی سوزن توخالی برای بیرون آوردن آب مروارید از چشم به وسیلهی مكش میشود. (2) به دلایلی نامعلوم، در قرن ششم و هفتم گرایش بیسابقهای به تألیف رسالههای عربی در چشم پزشكی به وجود آمد. كتابچهی جامع دیگری با نام الكافی فی الكحل، نوشتهی خلیفة بن ابی المحاسن حلبی (چشم پزشك سوری قرن هفتم)، شامل مطالب نو بسیاری بود، از جمله طرحهای ابزارهای جراحی چشم (3) و كاربرد آهن ربا برای بیرون آوردن جسم خارجی از چشم كه مورد مثال، سوزنی است كه هنگام فروبردن در چشمی مبتلا به آب مروارید شكسته بود. (4)
تقریباً همهی كتابچههای چشم پزشكی با بابی دربارهی كالبدشناسی چشم آغاز میشوند ولی تصاویر، جزئیات كالبدشناسی چشم را كه در متن آمده است، چنان كه باید و شاید نشان نمیدهند. (5)
دستور تهیهی داروهای مركّب تقریباً برای همهی بیماریها یا دردهای چشم عرضه، و به پزشك توصیه میشد كه با دارو درمانی آغاز كند و فقط وقتی با این كار به نتیجه نرسید به جراحی رو بیاورد. (6) دو نوع اساسی از داروهای مركّب برای چشم وجود داشت: شیاف/أشیاف و كحل (7) در شیاف از صمغ عربی (8) [صمغ اُمِّ غیلان] (9) یا صمغی مشابه، به عنوان پایه، استفاده میشد كه پیش از استعمال، عصارهی گیاه، شراب یا آب باران را با آن مخلوط میكردند. (10) در تركیب شیاف معمولاً نوعی گیاه معطر و همچنین اغلب افیون وجود داشت و معمولاً برای نگهداری، آن را به صورت قالبهای میله مانند درمیآورند. از طرف دیگر، كحل (سرمه) دارویی بود به صورت گردِ ساییده كه آن را با میلی به پلكها میمالیدند و همواره به صورت خشك از آن استفاده میكردند. (11) اگر كحل به عنوان خنك كننده مصرف میشد، آن را «بَرود» (12) و اگر به جای مالیدن با میله، به چشم پاشیده میشد، آن را «ذَرور» مینامیدند. (13)
بخش اعظم جراحیهای چشم كه در كتابچهها وصف شده است، به برداشتن غده از پلكها مربوط میشود كه شامل كیسه (14)، گل مژه، برآمدگی و تاول، و انواع غدههاست. مثلاً شَعیره (15) و گل مژه و نوعی التهاب ملتحمه (در عربی بَرَد/ بَرَدَه (16) ) اول با دارو مداوا میشدند. در بیماری برده نیز غده را با رزین (17) حاصل از گیاه دُرما آمونیا كم (18) (اُشَّك/ اُشَّق) حل شده در سركهی تند یا با مرهمی از روغن گل سرخ، موم و تربانتین (صمغ بَنه) (19)یا داروهای مشابه میمالیدند. (20) اگر نتیجه نمیداد، پلك را برمیگرداندند و آن را با نیشتری میشكافتند كه در سر دیگرش قاشقكی داشت كه با آن میتوانستند برده را بتراشند. اگر حفرهی ایجادشده بزرگ بود، لبههای برش را با بخیه به هم میآوردند، سپس شیاف را به موضع میمالیدند و چشم را با آب گرم میشستند. (21) برای برداشتن برآمدگیهای پوستی (22) و گل مژه و كیسه و امراض دیگر نیز از روش مشابهی استفاده میكردند و گاهی ابزارهای مخصوصی را كه برای غدههای خاصی توصیه شده بود به كار میبردند. (23) چسبندگی پلكها (التصاق) (24) را هم با جراحی درمان میكردند. معمولاً دو نوع آن را میشناختند: آنكه از جراحی نادرستِ سَبَل و ناخنك چشم نتیجه میشد و نوعی كه از رشد پلك و قرنیه با هم پس از زخمهای قرنیه به وجود میآمد. (25) پلك را با فروبردن نوك یك میله یا بالا نگهداشتن آن به كمك یك یا دو قلاب، از كرهی چشم جدا نگاه میداشتند. سپس چسبندگیها را با نیشتر كوچكی میبریدند و مراقب بودند كه قرنیه بریده نشود، زیرا در این صورت افتادگی عنبیه ایجاد میشد. (26)
جراحی برای درمان آبسه و ناصور- گوشهی چشم (غَرَب، كه به معنای غده و هر نوع ورم هم بود) نیز در رسالهها توصیف میشد. برای آنها نیز دو نوع متمایز قائل بودند: نوعی كه در آن هیچ گرایشی برای بیرون زدن از پوست خارجی مشاهده نمیشد و نوعی كه در آن گرایش به بیرون زدن خودبه خودی وجود داشت. چشم پزشكان همچنین نوعی را كه به عمق زیاد نفوذ نمیكرد و نوعی را كه عمیق بود و میتوانست برای ساختارهای استخوانی خطرزا باشد از هم جدا میكردند. (27) به عقیدهی آنها نوع سطحی با گشودن و برداشتن همهی اجزای عفونی شده و تراشیدن درون موضع و سپس مداوا با مرهم، به آسانی درمان میشود. اگر از نوع عمیق باشد و به استخوان رسیده باشد باید به داغ كردن متوسل شد. (28) اگر آبسه یا ناصور عمیق، خودبه خود سرباز میكرد، برای معلوم شدن اینكه بیماری به استخوان هم رسیده است یا نه، به چشم پزشك توصیه میشد كه پنبهای آغشته به دارویی مركّب (زنگار مس، نمك آمونیاك و عصارهی گیاه سُداب) را در حفرهی زخم فرو كند و تكه پارچهای آغشته به روغن گل سرخ، رویش ببندد و آن را دو روز به همان وضع بگذارد. اگر پس از برداشتن پارچه، موضع پاك بود، درمان چشم با دارویی صورت میگرفت كه رشد بافتهای تازه را تقویت میكرد، اما اگر استخوان عفونی شده بود، چشم پزشك میبایست از آهن مخصوص داغ كردن استفاده میكرد و نوك مدوری داشت، به اندازهی موضعی كه باید داغ میشد. بیمار به پشت دراز میكشید و میلهی گداخته روی موضع عفونی شده قرار میگرفت تا محفظه و اطرافش خوب بسوزد. آنگاه موضع را با تكه پارچهای، پاك و دوباره آن را داغ میكردند. (29) ضمن این كارها از كرهی چشم، با لایهی خنكی از خمیر نان و گذاردن كتان نمناك بین پلكها، محافظت میكردند. (30) سپس موضع با مرهمی از تركیبات سرب مداوا میشد، برخی نیز مواد خشك كنندهای همچون عدس و انار ساییده به كار میبردند. (31) اگر آبسه خودبه خود باز نمیشد، چشم پزشك از ابزاری استفاده میكرد كه برای این منظور طراحی شده بود (به شكل درفشی با نوك گرد ولی بسیار تیز) و آن را با حركت چرخشی در حفرهی زخم فرو میبرد تا خون در بینی و دهان ظاهر شود و در عین حال مراقب بود عمل به ناحیهی بین چشم و بینی محدود باشد. وقتی خون از بینی جاری میشد، چشم پزشك میلهی كوچكتری را كه پوشیده از پنبهی آغشته به ضماد زنگار مس و مادّهای چرب بود، در موضع فرو میبرد. اگر خطر سرایت عفونت به اجزای مجاور در بین بود یا التهاب ادامه مییافت، هر روز میبایست حفره را بزرگتر میكرد و پنبهی خیس در آن میگذاشت. (32) هرگاه پوشش زخم برداشته میشد، موضع را میبایست از لحاظ وجود «استخوان مرده» بررسی میكرد تا وقتی همهی شواهد عفونت برطرف نشده بود، نمیگذاشت حفره بسته شود. (33)
برگشتگی پلك زیرین (شَتْرِه)، از عوارض بیماری یا نشان باقی مانده از زخم التیام یافتهی لبهی پلك یا ضعف كاركرد پلك تصور میشد. (34) فقط نشان باقی مانده از زخم را قابل عمل كردن میدانستند. پس از ایجاد برش در بافت باقی مانده از زخم، لبههای برش را، با گذاردن پنبهی آغشته به مخلوطی از موم و روغن گل سرخ یا با مرهم «سفید»، باز نگاه میداشتند. (35)
برای درمان آنچه عواقب تراخم به شمار میآمد، روشهای جراحی پیچیدهتری به كار میرفت. (36)
در مورد عوارض رویش مژههای زائد (37) و برگشتی لبههای پلك به داخل (38)، روشهای جراحی گوناگونی بیان شده است. تنها روش نابجای مژههای پلك بالایی را با جراحی درمان میكردند. (39) یك راه درمان، كندن مژههای زائد بود. گاهی مژهها را با نخی ابریشمی گره میزدند و حفرهی موها را میسوزاندند، در حالی كه با استفاده از ابزارِ باز نگهدارنده، پلك را كاملاً برمیگرداندند و به طوری كه به خود چشم آسیبی نرسد و برای محافظت بیشتر، بر روی چشم پنبهی نمناك میگذاشتند. تنها معدودی مژه را به این طریق درمان میكردند و در هر جلسه بیش از دو مو درمان نمیشد. روش دیگر برش دادن لبهی پلك بود (پس از آنكه پلك را به شیوهی مطمئنی برگردانده بودند)، سپس سه سوزن (یا سه قلاب) با نخ را در نقاطی به فاصلهی مساوی در طول پلك فرو میكردند. چشمْ پزشك ضمن اینكه آنها را در دست چپ میگرفت، مژهها را با قیچی میبرید، سپس لبههای برش را با سه سوزن نخ دار به هم میآوردند و اول نخ وسطی را گره میزدند یا در صورت استفاده از قلاب، با بخیهی پیوستهای میبستند. سپس چشم را با محلولی شستشو میدادند و زخم بندی میكردند. (40) در روشی دیگر، از چوب استفاده میكردند. بخشی از پوست پلك بالایی را مطابق دستور بین دو میلهی چوبی به درازی پلك و به پهنای نیشتر قرار میدادند. انتهای میلهها را محكم به هم میبستند و پوست بین این دو تكه چوب كوچك تغذیه نمیشد و میمرد و طی حدود ده روز میافتاد، بیآنكه اثر زخم برجای بماند. (41) علی بن عیسی كحّال، كه درمان مشابهی را برای افتادگی پلك بالایی تجویز میكرد، متوجه شد كه معمولاً بعد از این عمل، پلك خیلی كوتاه میشود. (42) چشم پزشكان امروزی دریافتهاند كه روش كم و بیش مشابهی در نیمهی نخست قرن بیستم بین چشم پزشكان دوره گرد و درمانگران سنّتی نقاط دوردست و خاور نزدیك و آسیای میانه رایج بوده است.
سَبَل، كه عبارت است از آوندی شدن قرنیه، ظاهراً برای پزشكان یونانی- رومی ناشناخته بوده است، (43) ولی حتی نخستین پزشكان دورهی اسلامی آن را به روشنی وصف كردهاند. دو نوع متمایز سبل شناخته شده بود: آوندی شدن عمیق قرنیه كه احتمالاً امروز آن را نوعی التهاب قرنیه (44) به شمار میآوریم، و آوندی شدن سطحی قرنیه كه مشخصهی سبلِ تراخمی است (45) نوع اخیر از عوارض بعدی تراخم به شمار میآمد و مثل تراخم، واگیردار شناخته میشد. (46)
نوع سطحی سبل را با جراحی و از طریق بریدن حلقهای از ملتحمه در اطراف قرنیه، درمان میكردند. در این جراحی، با ابزاری چشم را باز نگاه میداشتند و تعدادی قلاب ریز برای بالا نگهداشتن پلك به كار میبردند و از چاقو یا قیچی جراحی بسیار ریز یا سوزن برای برش استفاده میكردند. (47) پزشكان دورهی اسلامی این عمل را برداشتن سبل از ملتحمهی چشم به شمار میآوردند. (48) برداشتن سبل با جراحی، در موارد زیادی موجب برداشته شدن لایههایی از بافت پوششی قرنیه و همچنین برداشته شدن لایهای از ملتحمه، نزدیك جایی كه قرنیه به صلبیه میپیوندد، و بریده شدن رگهای منتهی به قرنیه میشده است. روش برداشتن سبل تراخمی، نخست در دورهی اسلامی ابداع شد. در 1862/1279 این روش را سالواتوره فورناری (49) در پاریس و با عنوان اصلاح ملتحمه (50) «ابداع مجدد» كرد. (51) انواع این عمل تا پس از جنگ جهانی اول همچنان انجام میشد. به نظر هیرشبرگ، (52) تردیدی نیست كه فورناری آن شیوه را از كحالان بومی شمال آفریقا فراگرفته است.
ناخنك (53) (در عربی ظَفَرَة) عبارت است از پیشروی مثلث مانند و عمیق ملتحمه به درون قرنیه كه اغلب در سمت نزدیكِ بینی ایجاد میشود. پزشكان یونانی- رومی این عارضه را وصف كردهاند. آنان ناخنك را میبریدند و روش بریدن آنان را چشم پزشکان دورهی اسلامی هم ادامه دادند. این زائده را به كمك قلابهای كوچك بلند میكردند و با نیشتر یا چاقو میبریدند و در این كار از همان ابزارهای لازم برای عمل سبل استفاده میكردند. (54) هر دو روش جراحی (برای ناخنك و برای سبل)، پیچیده و پرزحمت بودند و بیمار ضمن عمل، درد زیادی میكشید. با این حال، گویا هر دو عمل دست كم گاهی انجام میشد. در تصاویر ابزار چشم پزشكی در كتاب خلیفة بن ابی المحاسن حلبی، در بیشتر موارد بریدن ناخنك و سبل برای ابزارها ذكر شده است. (55)
یك علت رایج دیگر برای كوری، ابتلا به آب مروارید بود. امروزه علت آن را تارشدن عدسی چشم میدانند، ولی در آثار دورهی اسلامی اگرچه دربارهی موضع دقیق آن اختلاف نظر وجود داشت، اما عموماً بروز آن را جایی بین عنبیه و قرنیهی چشم در نظر میگرفتند، هرچند این عارضه را جزو بیماریهای مردمك دسته بندی میكردند. (56) نام عربی آن، الماء النازل (آب فروریزنده)، به لاتینی (cataracta) ترجمه گردید و به نام امروزی اروپایی آن (كارتاراكت (57) ) منجر شد؛ ولی بالغ بر بیست نوع آب مروارید میشناختند، كه در مواردی با بیماریهای دیگر اشتباه میشد. (58) بین آب مروارید سخت و نرم فرق میگذاشتند و برای تعیین قابل عمل بودن آن آزمونهای گوناگونی داشتند. (59) در قرن چهارم، علی بن عیسی كحّال (60) واكنش مردمك را در برابر نور، برای تشخیص آب مروارید قابلِ عمل مطرح كرد، كه پیشرفتی بود نسبت به روش تشخیص پزشكان یونانی- رومی كه گشاد شدن مردمك یك چشم را وقتی چشم دیگر بسته شود ملاك تشخیص میدانستند.
برای درمان آب مروارید، معمولاً از روش قدیمی استفاده میكردند، كه در یونان باستان شناخته شده و احتمالاً منشأ آن از پزشكی هندی بود. در این روش عدسی تارشده را برنمیداشتند بلكه آن را به كنار میراندند. این روش درمان آب مروارید (در عربی، قَدْح)، عبارت بود از ایجاد شكاف كوچكی با نیشتر در صلبیه نزدیك جدار قرنیه و سپس (بعد از برداشتن نیشتر) فرو كردن سوزن یا میلهی آب مروارید در شكاف كه با آن به عدسی فشار میآوردند. (61) برخی چشم پزشكان، تنها استفاده از سوزن، بدون برش اولیه با نیشتر، را قبول داشتند. (62) بسیار تأكید میشد كه وقتی آب مروارید را كنار میزنند دوباره به جای خود برمیگردد؛ بنابراین، از بیمار میخواستند تا هفت روز پس از عمل همچنان به پشت بخواند. (63) علی بن عیسی كحّال (64)توصیه میكرد كه در طول عمل دست بیمار را ببندند و حركتش را محدود كنند، ولی این را هم میگفت كه وقتی سوزن آب مروارید به درون چشم فرو برده میشود، چشم پزشك باید با مهربانی با بیمار سخن بگوید تا ترش او را برطرف كند. (65)
عفونت و آب سیاه عوامل عمدهی ناموفق بودنِ درمان آب مروارید به روش تغییر محل عدسی چشم بود. در بسیاری از جوامع، عمل تغییر محل عدسی حتی تا قرن چهاردهم/ بیستم هم ادامه یافت و شاید هنوز هم در برخی نواحی دوردست انجام شود. بررسی 550 مورد تغییر محل عدسی در هند طی دههی اول قرن بیستم حاكی از آن است كه 38 درصد بیماران بخشی از بینایی خود را، و از این تعداد، 10/6 درصد آنان دست كم یك سوم بینایی خود را بازیافتند، ولی بقیه كور شدند. (66) بر اساس یكی از مطالعات مردم شناختی اخیر، درمان آب مروارید با تغییر محل عدسی، در سنگال با 81 درصد عدم موفقیت همراه بوده است. (67) در هر صورت، روشهای درمان آب مروارید با تغییرمحل عدسی در قرنهای اخیر با آنچه در كتابچههای دورهی اسلامی آمده است تفاوت دارد؛ زیرا چشم پزشكان دورهی اسلامی با استفاده از روش خَلفی، عدسی را از پشت قرنیه به سمت زجاجیه میراندند، اما در روشی كه دست كم از آغاز قرن دوازدهم/ هجدهم به بعد رایج شد، روشی قُدّامی از طریق قرنیه و عنبیه به كار میرفت. چون مداوا نكردن آب مروارید منجر به كوری میشد و در سدههای میانه امكاناتی كه جامعه برای گذران زندگی به فرد نابینا عرضه میكرد ناچیز بود، روش تغییر محل عدسی برای درمان آب مروارید، به رغم موفقیت اندك آن، رواج بسیار یافت.
شواهدی وجود دارد حاكی از اینكه در برخی نقاط در دورهی اسلامی كسانی بودند كه كارشان تنها درمان آب مروارید با تغییر محل عدسی بود. آنان احتمالاً دوره گردانی بودند كه آموزش چندانی در دیگر موضوعهای پزشكی ندیده بودند. مثلاً قطب الدین شیرازی در 682 در شرح القانون فی الطب ابن سینا نوشته كه خود كارهایی چون خون گیری، بخیه زدن، برداشتن سبل و ناخنك چشم را انجام میداده، ولی درمان آب مروارید با تغییر محل عدسی (قدح) را كه به نفعش نبوده انجام نمیداده است. (68)
مطالبی هم از «برداشتن» آب مروارید از طریق مكش با سوزنی توخالی در دست است، اما تعدادی از منابع دورهی اسلامی این مطالب را نقد كردهاند. عمّار موصلی (69) ادعا كرده بود سوزنی توخالی برای بیرون كشیدن آب مروارید از طریق مكش ابداع نموده و نمونههای تاریخی از مواردی ذكر كرده كه، به ادعای خود، با این روش به موفقیت دست یافته است. پیش از او، رازی (70) این روش و ابزار توخالی را به نقل از آنتیلوس (انطیلس)، پزشك یونانی قرن دوم میلادی، وصف كرده بود. در اندلس، زهراوی كه معاصر عمار بود، گفته كه شنیده است آب مروارید را از طریق مكش با سوزنی توخالی برمیدارند، گرچه خودش كاربرد آن را ندیده و افزوده است از رواج آن در عراق (عراق عرب و عراق عجم) خبر دارد. (71) مؤلفان بعدی توصیف عمار از این نوع سوزن و روش درمان را تكرار كردهاند، ولی دربارهی عمل با آن شواهد بیشتری نیاوردهاند. «سوزن توخالی» در تصاویر ابزارهای عرضه شده در كتابچهی چشم پزشكی تألیف خلیفة بن ابی المحاسن حلبی آمده (72) و در متن (73) دربارهی روش كار با آن توضیح داده است. در توضیح تصویر «مقدح»، پس از توصیف كاربرد آن، عبارت «والله اعلم» آمده است و این عبارتِ توضیحی، كه برای هیچ ابزار دیگری ذكر نشده، حاكی از تردید كاتب (اگر نه مؤلف) در مورد كارایی آن است. (74)
در قرن هشتم، شاذلی (چشم پزشكی مصری) روایت جالبی آورده است و مینویسد هنوز خرید دو نوع سوزن آب مروارید از بازارهای قاهره ممكن است، یكی به صورت سوزن خیاطی كلفت و دیگری دارای پیچی كه جانشین مكش با دهان میشود. وی میافزاید كاربرد آنها را ندیده و نشنیده است كسی از آنها استفاده كند. شاذلی برخی از این سوزنهای توخالی را در آب و در محلولی لزج امتحان كرده و دریافته است كه این سوزنها تنها آب خالص را بالا میكشند ولی برای آبی كه اندكی غلیظ شده باشد- كه به گفتهی او از لحاظ غلظت به آب مروارید نزدیكتر است- به كار نمیآیند. یكی از دوستان او، در روسیه چشم پزشكی مسیحی را دیده بود كه میخواست سوزنی توخالی را برای درمان زن بیماری به كار برد، ولی متوجه شد مجرای سوزن گشاد است و با آن نمیتوان آب مروارید را برداشت. شاذلی سپس ده دلیل منطقی آورده است برای اینكه چنین سوزن توخالیای نمیتواند برای برداشتن موفقیت آمیز آب مروارید به كار رود. (57)
اخیراً در مونبله (76)، واقع در جنوب فرانسه، پنج سوزن آب مروارید در محل بنایی رومی از قرن اول یا دوم میلادی یافته شده است. (77) سه تا از آنها سوزنهای مخصوص تغییر محل عدسی است، ولی دو تای دیگر تو خالیاند و سوراخ ریزی نزدیك نوكشان و پیستون باریكی درونشان هست كه میتواند بر اثر بالاكشیدن، اندك خلائی ایجاد كند. این ابزارهای توخالی بین ساختههای رومی یگانهاند و این سؤال را پیش میآورند كه آیا آینها نوعی از همان سوزن «توخالی» درمان آب مروارید كه عمار در قرن چهارم مدعی ابداع آنها بوده و شاذلی آنها را رد كرده و قابل استفاده ندانسته است؟
تفسیر این شواهد متناقض دربارهی برداشتن آب مروارید با سوزن توخالی دشوار است، ولی دست كم میتوان گفت این عمل بسیار به ندرت انجام میشده و در صورت انجام شدن هم احتمالاً ناموفق بوده است. اگر این تفسیر را بپذیریم، باید اعتبار شواهد مربوط به «موارد تاریخی» را كه عمار در قاهره عرضه كرده و حاكی از موفقیت آمیز بودن این عمل است، رد كنیم.
رازی در كتاب الحاوی فی الطب (78) مینویسد كه شاهد برداشتن ناخنك چشم در یك بیمارستان بوده؛ بدون مشخص كردن بیمارستان و كسی كه عمل را انجام داده است. همچنین آورده است (79) كه مردی به او مراجعه كرد تا آب مرواریدش را به روش تغییر محل عدسی عمل كند، ولی او توصیه كرد مرد حجامت كند و صبر كند تا آب مرواریدش «برسد». در حدود نهصد مورد تاریخیِ ثبت شده به وسیلهی شاگردان رازی كه پس از فوت وی با عنوان كتاب التجارب تألیف شد، و همچنین در مجموعهی عملهای درمانی و گزارش موارد پزشكی گردآوری شده به وسیلهی شاگردان ابن زهر (پزشك اندلسی، متوفی 525) با عنوان كتاب المجرّبات، نمونهی درخور ذكری از جراحی چشم وجود ندارد. (80) در كتابچههای چشم پزشكی، گاهی مواردی تاریخی ذكر شده است، ولی این منابع در مجموع فاقد اطلاعات مربوط به جراحی چشم هستند.

پینوشتها:
1. pannus
2. ر. ك. عمّار موصلی، ص 95-97.
3. حلبی، ص 323-327.
4. همان، ص 701؛ نیز رك. تصویر پایان این قسمت.
5. برای نمونه ر. ك. حنین بن اسحاق، تصاویر بین ص 80-81؛ نیز ر. ك. تصویر در قسمت پیشین (سوم).
6. ر. ك. جرجانی، ص 340-341، حلبی، ص 270.
7. ر. ك. ابن سینا، ج2، كتاب 3، ص 960-965؛ ابن نفیس، ص 235-247.
8. gum Arabic
9. Acacia nilotica D.
10. ر. ك. ابن نفیس، ص 238-247.
11. ر. ك. ابن سینا، ج3، كتاب 5، ص 2445-2450، 2452-2453، 2455-2458.
12. ر. ك. همان، ج2، كتاب 3، ص 956.
13. ر. ك. ابن منصور قمری بخاری، ص 92؛ خوارزمی، ص 178؛ ابن سینا، ج3، كتاب 5، ص 2453؛ برای برخی ذرورها، ر. ك. ثابت بن قُرّه، 1411، ص 158-160؛ ابن نفیس، ص 235.
14. cyst
15. chalazion
16. membranous conjunctivitis
17. gum ammoniac
18. Dorema ammoniacum
19. ر. ك. دانشنامهی جهان اسلام، ذیل «چاتلانقوش».
20. ر.ك. ابن سینا، ج2، كتاب 3، ص 988-989.
21. ر. ك. زهراوی، ج2، ص 482.
22. papillom
23. ر. ك. همان، ج2، ص 482-488.
24. ankyloblepharon
25. علی بن عیسی كحّال، ص 89-90؛ زهراوی، ج2، ص 485؛ ابن سینا، ج2، كتاب 3، ص 987.
26. ر. ك. علی بن عیسی كحّال، ص 90؛ زهراوی، ج2، ص 488.
27. ابن سینا، ج2، كتاب 3، ص 972-973؛ حلبی، ص 164-166.
28. ابن سینا، همان جا، حلبی، ص 165، 167.
29. ثابت بن قرّه، 1411، ص 72-73؛ عمّار موصلی، ص 45-46.
30. ر. ك. ثابت بن قرّه، 1928، ص 41؛ قیصی، ص 193.
31. ثابت بن قرّه، 1928، همان جا.
32. ثابت بن قرّه، 1411، ص 73؛ عمّار موصلی، ص 46؛ قیسی، ص 193-194.
33. قیسی، ص 194.
34. ر. ك. ابن سینا، ج2، كتاب 3، ص 988؛ قیسی، ص 161-163.
35. علی بن عیسی كحّال، ص 94.
36. ر. ك. ادامهی همین كتاب، «تراخم».
37. trichiasis
38. entropion
39. قس زهراوی، ج2، ص 483، كه از بِلك پَردازی (blepharoplasty) (تشمیرالعین) مژههای زائد پلك پایین نوشته است.
40. علی بن عیسی كحّال، ص 101-105؛ زهراوی، ج2، ص 466-467؛ ابن نفیس، ص 294-296.
41. ابن نفیس، ص 297.
42. ر. ك. علی بن عیسی كحّال، ص 106.
43. هیرشبرگ (Hirschberg)، ج3، ص 305.
44. keratitis
45. ر. ك. علی بن عیسی كحّال، ص 191، 194؛ هیرشبرگ، همان جا.
46. علی بن عیسی كحّال، ص 194-195؛ رازی، ج1، جزء2، ص 87.
47. علی بن عیسی كحّال، ص 197-199؛ زهراوی، ج2، ص 486.
48. برای نمونه ر. ك. علی بن عیسی كحّال، ص 198-199.
49. Salvatore Furnari
50. tonsura conjunctivalis
51. هیرشبرگ، همان جا.
52.همان جا.
53. pterygium
54. ر. ك. ابن سینا، ج2، كتاب 3، ص 977-979؛ حلبی، ص 293-294.
55. ر. ك. حلبی، ص 323-324.
56. برای نمونه ر. ك. رازی، ج1، جزء 2، ص 125؛ ر. ك. علی بن عیسی كحّال، ص 254؛ ابن سینا، ج2، كتاب 3، ص 1007.
57. cataract
58. ر. ك. هیرشبرگ، همان جا.
59. برای نمونه ر. ك. رازی، ج 1، جزء2، ص 127-131.
60. علی بن عیسی كحّال، ص 255.
61. زهراوی، ج2، ص 488.
62. برای نمونه ر. ك. ابن سینا، ج2، كتاب 3، ص 1009.
63. علی بن عیسی كحّال، ص 275-276.
64. همو، ص 270-271.
65. همان، ص 273.
66. ر. ك. الیوت (Elliot)، ص 25-28.
67. فایگنباوم (Feigenbaum)، ص 305-326.
68. ر. ك. اسكندر (Iskandar)، ص 43.
69. عمّار موصلی، ص 90-96.
70. متوفی، 313؛ ج1، جزء 2، ص 147.
71. زهراوی، ج2، ص 488.
72. ر. ك. حلبی، ص 327.
73. همان، ص 317-320.
74. ر. ك. همان، ص 327.
75. ر. ك. سویج- اسمیت (savage- smith)، ص 319.
76. Montbellet
77. ر. ك. فوژر (Feugère) و همكاران، ص 436-508 و لوحهی 53-67.
78. رازی، ج1، جزء 2، ص 101.
79. همان، ص 129.
80. ر. ك. ابن زهر، ص 9-21؛ آلوارث میلان (Álvarez Millán)، ص 293-306.
ابن زهر، كتاب المجرّبات، چاپ كریستینا آلوارث میلان، مادرید، 1994.
ابن سینا، القانون فی الطب، چاپ ادوار قش، بیروت 1987/1408.
ابن نفیس، المهذّب فی الحكل المجرّب، چاپ محمدظافر وفائی و محمد رواس قلعه جی، رباط 1994/1414.
ابومنصور قمری بخاری، كتاب التنویر: در ترجمه و تفسیر اصطلاحات پزشكی به زبان پارسی، چاپ محمدكاظم امام، تهران 1352 ش.
ثابت بن قُرّه، البصر و البصیرة فی علم العین و علتها و مداواتها، چاپ محمدرواس قلعه جی و محمدظافر وفائی، ریاض 1991/1411.
__، كتاب الذخیرة فی علم الطب، چاپ صبحی، قاهره 1928.
اسماعیل بن حسن جرجانی، ذخیرهی خوارزمشاهی، چاپ عكسی از نسخهای خطی، چاپ علی اكبر سعیدی سیرجانی، تهران 1355 ش.
خلیفة بن ابی المحاسن حلبی، الكافی فی الكحل، چاپ محمدظافر وفائی و محمدرواس قلعه جی، بیروت 1995/1415.
حنین بن اسحاق، كتاب العشر مقالات فی العین، چاپ ماكس مایرهوف، قاهره 1928، چاپ افست بیروت [بی تا].
محمدبن احمد خوارزمی، كتاب مفاتیح العلوم، چاپ فان فلوتن، لیدن 1895، چاپ افست 1968.
دانشنامهی جهان اسلام زیرنظر غلامعلی حداد عادل، تهران: بنیاد دایرة المعارف اسلامی، 1375 ش- .
محمدبن زكریا رازی، الحاوی فی الطب، چاپ محمد محمد اسماعیل، بیروت 2000/1421.
خلف بن عباس زهراوی، التصریف لمن عجز عن التألیف، چاپ عكسی از نسخهی خطی كتابخانهی سلیمانیهی استانبول، مجموعهی بشیرآغا، ش 502، چاپ فؤاد سزگین، فرانكفورت 1986/1406.
علی بن عیسی كحّال، تذكرة الكحّالین، چاپ غوث محیی الدین قادری شرفی، حیدرآباد، دكن 1964/1383.
عماربن علی عمّار موصلی. المنتخب من علم العین و علاجها، چاپ محمد رواس قلعه جی و محمدظافر وفائی، در ثابت بن قُره، البصر و البصیرة فی علم العین و عللها و مداواتها، چاپ محمدرواس قلعه جی و محمدظاهر وفائی، ریاض 1991/1411.
احمدبن عثمان قیسی، نتیجة الفكر فی علاج امراض البصر، چاپ محمدظافر وفائی و محمدرواس قلعه جی، لندن 1998/1419.
Cristina Álvarez Millán, "Practice versus theory: tenth- century case histories from the Islamic Middle East", Social history of medicine, vol. 13, no.2 (Aug. 2000).
Robert Henry Elliot, The Indian operation of couching for cataract, incorporating the hunterian lectures, delivered before the Royal College of Surgeons of England on February 19 and 21, 1917, New York 1918.
A. Feignbaum, "Early history of cataract and the ancient operation for cataract", American journal of ophthalmology, vol. 49 (1960).
M. Feugère, E. künzel, and U. Weisser, "Le aigulles à cataracte de Monbellet (saône-et-Loire): contribution à l"étude de l"ophtalmologied antique et islamique "Jahrbuch des römisch- germanischen zentralmuseums Mainz, vol. 32 (1985).
Julius Hirschberg "Arabian ophthalmology", in Augenheilkunede im Islam: Texte, Studien und überstzungen, vol. 3, ed. Fuat Sezgin, Frankfurt on the Main: Institut für Geschichteder Arabische- Islamischen Wissenschaften, 1986.
A. Z. Iskandar. A catalogue of Arabic manuscripts on medicine and science in the Wellcome Historical Medical Library, London 1967.
Emilie Savage-Smith. "The practice of surgery in Islamic lands: myth and reality", Social history of medicin, vol. 13 (2000).
منبع مقاله :
هوشنگ اعلم ... [و دیگران]؛ (1391)، تاریخ پزشكی در ایران و تمدن اسلامی (2)، تهران: نشر كتاب مرجع، چاپ اول