نویسنده: ایرا ماروین لاپیدوس
برگردان: علی بختیاری زاده
برگردان: علی بختیاری زاده
فلسطین تنها منطقهای از هلال خصیب است که دولتی عربی در آن تشکیل نگردید. حمایت بریتانیا از جنبش صهیونیسم و تشکیل کشور اسرائیل مانع از ظهور دولتی عربی در این منطقه شد. جنبش صهیونیسم به دنبال انتشار کتابی با نام «دولت یهود» در سال 1896 که توسط تئودور هرتزل تألیف گردید پا به عرصهی وجود گذاشت. این جنبش آرمان احیای فرهنگ ملی یهود و ایجاد حکومتی دموکراتیک برای ملت یهود را در سر میپروراند. محل مورد نظر برای تشکیل چنین حکومتی فلسطین بود. در سال 1917 دولت بریتانیا با صدور بیانیهی بالفور حمایت خود از تشکیل «کانون ملی یهود» در فلسطین را اعلان داشت. این در حالی بود که اکثریت جمعیت فلسطین عرب بودند و یهودیان اقلیت بسیار ناچیزی در آن سرزمین را تشکیل میدادند. جلب حمایت یهودیان امریکا و روسیه و فراهم شدن بهانهای برای تداوم کنترل خود بر فلسطین از جمله اهداف بریتانیا در حمایت از تشکیل کانون ملی یهود در این منطقه بودند. بیانیهی بالفور با کلیهی وعدههایی که بریتانیاییها به اعراب داده بودند در تضاد بود. بعد از جنگ دولت بریتانیا از سوی جامعهی ملل به عنوان قیم مردم فلسطین برگزیده شد و مسؤولیت یافت در جهت تشکیل کانون ملی یهود در این منطقه تلاش کند.
دولت بریتانیا به هنگام برقراری قیمومت خود بر فلسطین مهاجرت یهودیان به این منطقه و خرید زمین توسط آنها را آزاد گذاشت، به دفاع از جامعهی یهودی این منطقه پرداخت، اجازهی تشکیل نهادهای سیاسی و نظامی یهودی را در این منطقه صادر کرد، و به سرکوب شدید اعراب فلسطینی پرداخت. در نتیجهی این سیاستها جمعیت یهودیان فلسطین به سرعت افزایش پیدا کرد و تا سال 1939 به نیم میلیون نفر رسید. به موازاتِ افزایش جمعیت یهودیان حضور سازمانهای یهودی نیز در این منطقه گستردهتر شد. «آژانس یهود»، «سازمان صهیونیست»، و «ود لومی» از جمله تشکلهایی بودند که در جهت سازماندهی یهودیان در فلسطین فعالیت میکردند.
از سوی دیگر به دنبال افزایش تعداد یهودیان «جنبش فلسطین» در این منطقه شکل گرفت و به مخالفت با بریتانیا و قوم یهود پرداخت. اعراب ساکن فلسطین تا سال1920 شدیداً متفرق و پراکنده از یکدیگر بودند. آنها به گروههای طایفهای و مذهبی متعددی تقسیم میشدند و به هیچ وجه احساس همبستگی ملی نمیکردند. بنابراین تا این سال امکان ظهور جنبشهای ملی توسط اعراب فلسطین بسیار کم بود.
اما به تدریج در جریان دههی 1920 اقشار و گروههای مختلف عربی به هم نزدیک شدند و مشترکاً علیه بریتانیا و صهیونیستها به فعالیت پرداختند. نخبگان فلسطینی در سراسر این دهه تلاشهای بسیاری را در جهت بیداری سیاسی مردم انجام دادند. هدف آنان از این تلاشها برانگیختن شورشهای تودهای علیه بریتانیا و صهیونیستها بود. این افراد در قالب دو گروه قرار میگرفتند. گروه اول ملی گرایان بودند که با هدف جلوگیری از تشکیل کانون ملی یهود نخستین انجمنهای اسلامی-مسیحی را در فلسطین پدید آوردند. ملی گرایان در ابتدا با جنبش ملی سوریه متحد شدند و در جهت تشکیل کشور بزرگی متشکل از سوریه و فلسطین به فعالیت پرداختند اما در سال 1920 آنان از اتحاد با جنبش ملی سوریه دست کشیدند و ایدهی تشکیل کشور بزرگ سوریه را به فراموشی سپردند.
گروه دوم مسلمانان بودند. دولت بریتانیا در سال 1922 نهادی را با نام شورای عالی مسلمانان در فلسطین پدید آورد و ادارهی زمینهای وقفی را برعهدهی آن گذاشت. ریاست این شورا در اختیار فردی به نام حاج محمد امین حسینی قرار گرفت. حسینی پس از رسیدن به ریاست این شورا توانست ادارهی «هیئت اجرایی عرب» و «شورای اسلامی» را نیز در دست بگیرد. او سپس با تکیه بر تسلّط خود بر این سه نهاد مهم درصدد برانگیختن تودهها علیه صهیونیسم برآمد. وی از اسلام به عنوان عاملی برای تحریک تودهها استفاده کرد و با همکاری دیگر اشراف مذهبی توانست شورشهای متعددی را در دههی 1920 به راه بیندازد. علاوه برحسینی و طرفدارانش گروه اسلامی دیگری نیز در این دهه پا به عرصهی وجود گذاشت. این گروه تحت رهبری خانوادهی نشاشبی قرار داشت. خانوادهی نشاشبی از ارتباط نزدیکی با شهرداران، زمینداران، و تجار فلسطینی برخوردار بود. این خانواده در سال 1923 «حزب ملی» را تشکیل داد و برای در دست گرفتن رهبری جنبش فلسطین با حسینی به رقابت پرداخت. به طورکلی در دههی 1920 رقابتهای شدیدی بین گروههای مبارز فلسطینی وجود داشت و درگیریهای سختی بین آنها پدید آمد.
در این دهه همچنین تنش و کشمکش شدیدی بین مسلمانان و مسیحیان فلسطینی وجود داشت. مسیحیان در گسترش ملی گرایی عربی، تشکیل انجمنهای اسلامی-مسیحی، و مقاومت علیه یهودیان نقش مهمی داشتند. به علاوه آنها از توانایی بالایی در مذاکره با دولتهای غربی و جلب حمایت این دولتها برخوردار بودند. با این حال در سراسر دههی 1920 مسلمانان همواره از برقراری اتحاد با مسیحیان خودداری میکردند. گروههای مسلمان که بر ارزشهای اسلامی خود تأکید میکردند هیچگاه حاضر به همکاری با مسیحیان در مبارزه علیه صهیونیسم نبودند.
در عین حال مقدمات ظهور جنبش ملی فلسطین و شکل «هویت فلسطینی» در همین دهه پدید آمدند. در دههی مذکور ایدوئولوژی جدیدی پا به عرصهی وجود گذاشت که فلسطین را به عنوان منطقهای عربی معرفی میکرد و حاکمیت بر این منطقه را حق اعراب (چه مسلمان و چه مسیحی) میدانست. اشراف بیت المقدس نیز در این دهه توانستند رهبری مردمان روستایی را در دست بگیرند و آنها را وارد صحنهی مبارزه نمایند. به علاوه علی رغم وجود کشمکش بین مسیحیان و مسلمانان ارتدوکسهای فلسطینی نیز در جریان این دهه به تدریج خود را جزئی از جمعیت عرب این منطقه به حساب آوردند.
بدین ترتیب در دههی 1930 جنبش تودهای مردم فلسطین شکل گرفت. در این دهه گروههای جوان مبارزی مثل «انجمن اسلامی مردان جوان» وارد صحنه شدند و به فعالیتهای گستردهای برای بسیج تودهها دست زدند. این در حالی بود که کشمکش بین حسینیها و نشاشبیها در این دهه همچنان ادامه یافت. انجمن اسلامی مردان جوان تحت رهبری عزّالدین قصام قرار داشت. قصام تلاش بسیاری را برای تحریک مردم علیه امپریالیسم بریتانیا و اسکان یهودیان در فلسطین انجام داد، او به علاوه «انجمن جوانان مسلمان حیفا» را بوجود آورد، هستههای نظامی متعددی را تشکیل داد و به مبارزه با شرابخواری، قماربازی، و فاحشهگری پرداخت. قصام همچنین با اختلاط زن و مرد و برخی از آئینهای مذهبی مثل زیارت قبور و عزاداری شدیداً مخالفت ورزید. او طرفداران خودرا به حفظ تقوی و مبارزهی مسلحانه دعوت میکرد و صهیونیسم بین الملل را شدیداً محکوم مینمود. به هرحال در دههی 1930 که هنوز روابط گروهی و قومی از استحکام خوبی در فلسطین برخوردار بودند و ارزشهای ملی در این منطقه شکل نگرفته بودند اسلام به عنوان عامل بسیج تودهها عمل کرد و آنها را به صحنه کشاند.قصام و طرفدارانش در بروز شورشهای عربی 38-1936 که سراسر فلسطین را فرا گرفتند نقش مهمی داشتند. در سالهای 1935 و 1936 بنا به دعوت کمیتهی عالی عرب اعتصابهای متعددی در شهرها و روستاهای فلسطین برگزار شدند که به دنبال این اعتصابها شورشهای عربی 38-1936 آغاز گردیدند و منافع حکومت و یهودیان در سراسر فلسطین مورد حمله قرار گرفتند. گروههای مبارز، روستائیان، راهزنان، و داوطلبان سوری و مصری انجام دهندهی این شورشها بودند. آنها با هدف برچیدن سلطهی بریتانیا و متوقف کردن شهرک سازیهای صهیونیستها اقدام به شورش کردند. اما این شورشها به اهداف خود نرسیدند و نهایتاً در سال 1938 توسط بریتانیا سرکوب شدند. پس از سرکوب شورشهای مذکور دولت بریتانیا بلافاصله ادارهی شورای عالی مسلمانان را از دست حسینیها خارج کرد، کمیتهی عالی عرب را غیرقانونی اعلان نمود، و حکومتی نظامی را در فلسطین برقرار نمود.
شورشهای عربی 38-1936 نقطهی اوج جنبش فلسطین در دههی 1930 بودند. این شورشها با هدف جلوگیری از مهاجرت یهودیان، ممانعت از تشکیل کانون ملی یا دولت یهود، و بنیانگذاری یک دولت عربی در فلسطین انجام گرفتند. خودداری از همکاری با دولت بریتانیا و انجام جنگهای چریکی دو تاکتیک مهم شورشیان برای نیل به اهداف خود بودند. شورشهای مذکور به دلیل وجود اختلافات عمیق بر سر رهبری و نبود بیداری سیاسی در سطح ملی با ناهماهنگی کامل انجام گرفتند و لذا بدون دستیابی به هیچ نتیجهای در سال 1938 سرکوب گردیدند.
تحولاتی که در سالهای 1938 تا 1948 به وقوع پیوستند نتایج ویرانگری را برای جامعهی اعراب فلسطین به بار آوردند. دولت بریتانیا در اواخر دههی 1930 به منظور جلب حمایت اعراب در جنگ احتمالی خود با آلمان (جنگ جهانی دوم) درصدد تغییر سیاستهایش برآمد و لذا در سال 1939 با انتشار «کتاب سفید» مهاجرت یهودیان به فلسطین و خرید زمینهای این منطقه توسط آنها را با محدودیت مواجه ساخت. صهیونیستها در برابر این سیاست واکنش شدیدی را از خود بروز دادند و با پایان یافتن جنگ جهانی دوم که در طی آن بسیاری از یهودیان اروپایی قتل عام گردیدند خواستار تشکیل کشور یهود شدند. آنها از این زمان به بعد مبارزات مسلحانهای را علیه قیمومت بریتانیا بر فلسطین آغاز کردند.
فلسطینیان نیز بعد از جنگ جهانی دوم مجدداً خود را سازماندهی کردند و به مبارزه علیه بریتانیا و صهیونیسم بین الملل پرداختند. در این زمان حسینی از تبعید بازگشت و به تلاش برای تصاحب مجدد رهبری جنبش فلسطین پرداخت. اتحادیهی کشورهای عربی نیز که در سال 1945 تشکیل شده بود به دفاع از منافع فلسطینیها روی آورد و ابتکار عمل در این زمینه را در دست گرفت. دولت بریتانیا در سال 1947 از ادامهی قیمومت بر فلسطین اعلام انصراف کرد و لذا سازمان ملل تصمیم گرفت این منطقه را به یک کشور یهودی و یک کشور عربی تقسیم کند. اتحادیهی عرب با چنین تصمیمی شدیداً مخالفت کرد و درصدد ممانعت از تشکیل کشوری یهودی در فلسطین برآمد. به همین سبب در سال 1948 جنگی بین اعراب و یهودیان پدید آمد که با پیروزی یهودیان و شکست خفت بار اعراب پایان یافت. تشکیل کشور اسرائیل، ضمیمه شدن بخشهایی از غرب رود اردن به خاک ماوراء اردن، قرارگرفتن کنترل غزه به دست مصر، و تبعید 700000 نفر فلسطینی به کشورهای اطراف از جمله نتایج جنگ مذکور بودند.
در حال حاضر دوری از وطن یکی ازمشکلاتی است که تبعیدیان فلسطینی با آن مواجه هستند. آنان خواستار بازگشت به وطن خود و تشکیل حکومت ملی در آن میباشند. لازم به ذکر است که در زمان کنونی اسلام نقش محوری خود را در بسیج مردم فلسطین از دست داده است. اکنون مردم فلسطین دارای هویتی غیردینی میباشند و مبارزات آنها بیشتر برپایهی آرمانهای ملیگرایانه انجام میگیرد. البته این بدان معنا نیست که فلسطینیان علایق اسلامی خود را از دست دادهاند. بلکه اسلام همچنان در بین مردم فلسطین حایز اهمیت میباشد؛ اما نکتهای که وجود دارد آن است که اسلام در این منطقه سبقهی ملی پیدا کرده است و در خدمت آرمانهای ملی گرایانه قرار گرفته است.
نقشه 1. کشمکش اعراب و اسرائیل: (a) طرح تقسیم سازمان ملل، 1947 (b) اسرائیل و سرزمینهای اشغالی، 1967
در جریان سالهای 1948 تا 1967 دولتهای عربی نقش اول در مبارزه با اسرائیل را برعهده داشتند. آنها در سال 1967 به دلیل شکست از اسرائیل خود را کنار کشیدند و فلسطینیها را به حال خود رها کردند. از این سال به بعد سازمان آزادیبخش فلسطین (ساف) طلایه دار مبارزه با اسرائیل بوده است. این سازمان در سال 1964 به عنوان کانال نفوذ ناصر در فلسطین پا به عرصهی وجود گذاشت و در سال 1967 به نقطهی امید فلسطینیهای تبعیدی برای بازگشت به وطن خود تبدیل شد. ساف ائتلافی از چندین گروه مبارز فلسطینی میباشد. جنبش الفتح که تحت رهبری یاسر عرفات قرار دارد و نمایندهی مسلمانان فلسطین است بزرگترین گروه در این ائتلاف است. برخی از گروههای کوچکتر این ائتلاف مثل «جبههی مردمی برای آزادی فلسطین» نه تنها خواهان بازگشت فلسطینیان به سرزمین خود میباشند بلکه همچنین بر لزوم انجام اصلاحات بنیادین در کشورهای عربی به عنوان مقدمهای برای رویاروئی با اسرائیل تأکید میکنند. گروههای دیگری نیز در این ائتلاف وجود دارند که معتقد به اصول مارکسیسم-لنینیسم و سکولاریسم میباشند. سازمان ساف در سال 1967 اقدام به انجام حملات کماندویی علیه اسرائیل و دولتهای عربی نمود. در سال 1970، جنبش الفتح بزرگترین شاخهی این سازمان از رژیم اردن شکست خورد و با ترک خاک این کشور به لبنان گریخت. در لبنان نیز این جنبش-هنگامی که به تهدیدی علیه رژیم حاکم تبدیل شد-مورد تهاجم ارتش سوریه قرار گرفت. نهایتاً نیز در سال 1982 نیروهای اسرائیلی طی حملاتی توانستند پایگاههای مهم این جنبش در لبنان را برچینند. از آن پس الفتح بیش از پیش به حمایت دولتها و ملتهای عربی وابسته گردید. به هرحال چنانچه به نظر می رسد راه حلّ مسالمت آمیزی برای مسألهی فلسطین وجود ندارد.منبع مقاله :
ایرا م. لاپیدوس؛ (1381)، تاریخ جوامع اسلامی، ترجمه علی بختیاری زاده، تهران: انتشارات اطلاعات، چاپ اول