در این دوره مردم ساده لوح با امام حسن علیه السلام آن سان رفتار میکردند که گویی امامت او را در امتداد خط سقیفه و شان آن را در حد خلافت می دانستند و اینگونه بود که جایگاه رفیع امامت را تنزل بخشیدند. تبلیغات نیرنگ آمیز معاویه موج شک را در مکتبی بودن مبارزات امام حسن علیه السلام برانگیخت و این شبهه را در دل مردم ساده لوح قوت بخشید که مبارزه حضرت با دستگاه اموی، مبارزه خانواده با خانواده است و در نتیجه، چنین مبارزهای را مکتبی نمیدانستند. همه این شرایط، وضعیت موجود زمان امام علیه السلام را در ارتباط با مساله حکومت پیچیده تر کرد.
نشانه های تاریخی بسیار وجود دارد که بیان میکند امام حسن علیه السلام موضع خود را به خوبی درک می فرمودند و می دانستند که مبارزه با معاویه با وجود شک و تردیدی که در توده های مردم است، محال است. امام علیه السلام در بیانات تاریخی خود ابعاد سیاست خویش را به روشنی در چاره جویی آگاهانه بحران موجود ترسیم کرده اند.
امام حسن علیه السلام در خطابه سیاسی مؤثری دشمنان خود را کوبیده اند و ژرفای تلخی و شدت مخالفت و نپذیرفتن حکومت را یادآور شده اند:
«اهل کوفه و رنگارنگی و فرصت طلبی آنان را شناختیم، هیچ یک از آنان که فاسد باشد به کار من نمی آید. آنان را وفا نیست و به کردار و گفتار خود عمل نمیکنند. آنان با هم اختلاف دارند و معروف است که قلوبشان با ماست و شمشیرهاشان چنان که مشهور است بر ما».«مرا فریفتند هم آن سان که کسانی را که پیش از من بودند فریب دادند. پس از من، با کافر و ستمکاری که به خدا و رسولش صلی الله علیه وآله ایمان ندارد در رکاب کدام امام خواهید جنگید؟» «به خدا سوگند نه ذلت ما را از جنگ با اهل شام بازداشت نه قلت. بلکه به سلامت و بردباری با آنان جنگیدیم. سلامت را با عداوت و صبر را با بیتابی در می آمیختیم و شما به سوی ما توجه میکردید و دین شما، پیشاپیش دنیای شما بود و اینک طوری شده اید که دنیای تان پیشاپیش دین شماست. با ما بودید و اینک بر ضد مایید.»
امام علیه السلام به آنها می گفت: «به خدا سوگند، دروغ می گویید. به خدا سوگند شما به کسی که بهتر از من بود وفا نکردید، پس چگونه به من وفا میکنید؟ چگونه به شما اطمینان کنم؟ حالی که به شما وثوق ندارم اگر راست میگویید، اردوگاه مدائن، میعادگاه و قرارگاه ما باشد، به آنجا بروید». و امام به مدائن رفت، اما بیشتر سپاهیان او را رها کردند. امام در جایی دیگر اشاره میکند که در این محیط سرشار از شک و تردید، و اندک بودن یاران مخلص وارد جنگ شدن و به دست آوردن پیروزی از محالات است: «به خدا سوگند کار خلافت را تسلیم نکردم مگر به این علت که یارانی نداشتم. اگر یارانی میداشتم شب و روز با او [معاویه] می جنگیدم تا خدا میان من و او حکم فرماید».
امام علیه السلام می فرماید: «می ترسم نسل مسلمانان از روی زمین برداشته شود، پس بر آن شدم تا برای دین خبر دهنده ای بماند» باز می فرماید: «معاویه با من درباره امری به منازعه برخواست که حق من است نه حق او. پس به صلاح امت و قطع فتنه نظر کردم و دیدم اگر با معاویه مسالمت کنم و جنگ بین خود و او را رها کنم بهتر است.» «همانا حفظ خون ها بهتر است تا ریختن آن و جز صلاح و بقای دین در نظرم چیزی پسندیده نیفتاد».
پس از آنکه معاویه فهمید نتیجه جنگ به سود اوست و دید که امام حسن علیه السلام برای وارد شدن به جنگ پافشاری و اصرار میکند، به آن امر تظاهر کرد که میخواهد از ریخته شدن خون مسلمانان جلوگیری کند. بنابراین کوشید به عنوان دوستدار صلح و حفظ خون های مسلمانان شناخته شود. اما وقتی امام علیه السلام بی درنگ با عقد صلح موافقت فرمود درمانده شد لذا در تحقق بخشیدن به سیاست فریبکارانه خود دچار شکستشد.
وقتی معاویه به شروطی که با آن توافق شده بود، عمل نکرد، بسیاری از مسلمانان از امام علیه السلام خواستند قرارداد صلح را فسخ کند امام به آنان فرمود: «(هر چیز را زمانی است و هر کار را حسابی) (شاید برای شما آزمایشی باشد که باطن خویش را جلوه گر سازید و البته تا فرا رسیدن اجل معین از زندگانی بهرهمند خواهید بود)» (انبیا/111)
اما به طور مطلق و قاطع با اندیشه پیمان شکنی موافقت نکرد. زیرا میخواست شخصیت معاویه را به شکلی واضح برملا سازد. معاویه نقشه امام علیه السلام را احساس کرد و دانست که امام علیه السلام او را در نگاه مردم رسوا خواهد ساخت و نقش خود را در برابر مردم با موفقیت ایفا خواهد کرد آن وقت است که کار او به رسوایی خواهد انجامید. از این رو، برای خنثی کردن نقشه امام دست به فعالیت زد تا سرنوشتش همانند عثمان نشود.
سیاست معاویه در طی بیست سال حکومت این بود که پیوسته برنامه ای تنظیم و اجرا کند که رهبران حقیقی امت و اراده آنان را از میان ببرد و ملت را از اندیشیدن درباره مسائل بزرگ جامعه منصرف سازد تا از هدف هایی که رسول خدا صلی الله علیه وآله در پی آن بود منصرف شوند و تنها به زندگانی و منافع شخصی بیاندیشند و به وجوهی که از بیت المال به دست می آوردند فکر کنند. لذا این بیست سال حکومت معاویه، از شرم آورترین و دشوارترین دوران تاریخی بود که بر امت اسلام گذشت.
همان زمان با این فعالیت ها امام حسن علیه السلام، رو به سوی دگرگون سازی امت و نگاه داری آن از خطرهایی شد که او را تهدید می کرد و به بازسازی پایگاه های مردمی پرداخت و مردم را به نیازها و خواسته های اسلامی آگاهی داد و زمینه های دگرگونی مکتبی را برای مردم بازگو کرد و برانگیختن امت را از نو وجهه همت قرار داد. این نقش مثبت امام علیه السلام و تحرک او در صحنه حوادث سبب شد تا معاویه امام را زیر نظر بگیرد. فعالیت امام باعث وحشت حکومت شد و امام علیه السلام را قدرتی میدانست که احساس ملت و آگاهی روزافزون آن پشتیبان اوست.
خطر انقلاب بر ضد ستم بنی امیه از سوی امام علیه السلام، در دل حکومت افتاده بود. شهید کردن امام باز خود دلیل بزرگی بر فعالیت امام و بر سعی و کوشش خستگی ناپذیر آن بزرگوار در برانگیختن امت و بیدار ساختن آنان از نو میباشد. اینجا بود که حکومت ستمکارانه معاویه با دسیسه های فراوان باعث فریب اطرافیان و نزدیکان امام شد و سرانجام در 28 صفر سال 50 ه.ق با خوراندن زهر توسط همسرشان امام را به شهادت رساندند. /ابراهیم چراغی
منابع:
مجله دیدار آشنا
آنان پاسبانان «زیاد» بودند و میخواستند که سربازان و شخص پیروز و شمشیرهای شخص غالب باشند. کارشان به جایی رسید که کوفه را به خود نسبت دادند و گفتند: «کوفه حمراء»
صلح حسن، شیخ راضی آل یاسین، ص 250 تا 260
زندگانی تحلیلی پیشوایان ما ائمه اطهار، استاد عادل ادیب، مترجم: دکتر اسدالله مبشری، ص 105 تا 115