راههای پیشگیری از دروغ
نويسنده:مژگان مهدوي
منبع: رونامه جام جم
منبع: رونامه جام جم
... مادر در چشمان پسرش آثاري از دروغگويي را حس مي کرد، اما نمي دانست بايد چگونه با اين خصلت ناپسند برخورد کند. يکي از بلاياي بيشتر جوامع بشري ، مساله دروغ و دروغگويي است که باعث مي شود اصول اخلاقي در جامعه بي ارزش شده و افراد درصدد آن برآيند تا با فريفتن يکديگر، به مقاصد مورد نظر خويش برسند. عمل دروغگويي از اين لحاظ محکوم و ناپسند است که ممکن است در روابط بين افراد اختلال ايجاد کند. همان طور که مي دانيم ، زندگي در اجتماع فقط بر اساس نوعي رابطه استوار است که حاکي از اعتماد نسبي دوجانبه است. بنابراين ، اين اعتماد ، بعد از حرکت يا رفتاري دروغ آميز و نادرست در مخاطره مي افتد. از سوي ديگر، دروغ که سبب اين همه کشمکش مي گردد، به منظور پيدا کردن ريشه هاي آن بايد همطراز ساير بلايا و مفاسد اجتماعي ، تجزيه و تحليل و در نظر گرفته شود تا اگر نتوان به اصلاح آن پرداخت ، لااقل پيش بيني هاي لازم براي جلوگيري از شيوع و اشاعه آن شود. بر اساس اعتقاد به اصل تکوين شخصيت در دوران کودکي مي دانيم که اگر کودکي دروغ و دروغگويي را تجربه کند اين عمل به صورت عادت در او تثبيت مي شود و از او شخصيتي مي سازد که در آينده وي را به بزهکاري سوق مي دهد.
يکي از علتهاي دروغگويي ، عدم امنيت عاطفي ، خصوصا عاطفه خانوادگي است. تنبيه نيز اکثرا به پيدايش احساس ناايمني و بي لياقتي مي انجامد. کودکي که تنبيه مي شود، اغلب احساس مي کند از محبتهاي تنبيه کننده محروم شده و بيشتر احساس عدم امنيت مي کند. او رفته رفته خودش را بد، ناشايست و بي ارزش دانسته و رفتارهايي از جمله دروغگويي در پيش مي گيرد که در او به صورت عادت درخواهد آمد. کودک وقتي از اوليا و مربيان خود هم دروغ و هم راست بشنود، برداشتي که از اين تصورات مي کند ، اين است که دروغگويي هم مثل راستگويي لازمه گفتن است ، پس او هم در گفتارش به دروغگويي مي پردازد و نادرست عمل مي کند.
به طور خلاصه با توجه به مطالب فوق مي توان علل دروغگويي را به شرح زير نام برد:
1- اجتناب از ناراحتي و دردسر تعقيب
2- بخاطر جاه و مقام و جبران احساس حقارت
3- فريب دادن ديگران جهت نفع شخصي
4- جلب توجه ديگران
جبران شکست: مکانيسم جبران شکست يک نوع دروغگويي است که فرد پس از از دست دادن موقعيت يا شي مطلوب سعي دارد با دروغگويي ضمن توجيه رفتار خود به جبران شکست پرداخته و از اين راه به تخليه رواني (تنش) در خويش مي پردازد. جبران شکست در فرد دروغگو حتي مي تواند به صورت تخيل در رويا نيز انجام گيرد.
جابجايي: يعني فرد با استفاده از يک موقعيت مناسب به استتار و اختفاي رفتار نامطلوب خود پرداخته و بدين وسيله امر را بر ديگران مشتبه مي سازد و به گونه اي صحنه آرايي مي کند که افراد ديگر فريب خورده و فرد به مقصود خود نايل مي شود. مي توان گفت دروغگويي حتي با استفاده از جابجايي به انتقام گيري از ديگران مي پردازد و ديگران را در انجام گرفتن يا نگرفتن رفتاري ، مقصر دانسته و نتيجه عمل را متوجه آنان مي سازد.
يادگيري (عادت ثانويه): آنچه مسلم است اين است که کودک ، دروغ را در نتيجه تماس اجتماعي ياد مي گيرد و همانند بزرگسالان در دروغ غرق مي شود. کودکي که در محيط خانوادگي تربيت شده که الگوهاي تربيتي خانواده اعم از والدين و ديگران نه تنها از دروغ گفتن باکي ندارند بلکه دروغ گفتن را نوعي زرنگي نيز مي دانند، کودک هم تشويق مي شود دروغ بگويد و حرکات و رفتار صحيح او با مکانيسم خاموشي به فراموشي سپرده مي شود و کودک به جايي مي رسد که در دروغ گفتن حتي از والدين ، بزرگتر و عجيب تر نقل مي کند تا جايي که خود بزرگترها از اين موضوع انگشت به دهان مي شوند. بايد توجه داشت که علاوه بر خانواده ، مدرسه نيز در دروغگويي کودک ، نقش بسزايي مي تواند داشته باشد تا جايي که کودک عادت مي کند براي هر چيزي دروغ بگويد و حتي از راست گفتن ، ابا مي ورزد.
خوشمزگي: والدين اطفال بايد بدانند که کدام رفتار بايد تقويت مثبت شود و کدام رفتار تقويت منفي يا خاموش گردد. کودک وقتي مي بيند افراد با دروغگويي هاي مهيج مي توانند يک ميهماني خانوادگي را گرم نگه دارند و بدين وسيله مورد علاقه همه قرار گيرند، از افراد ديگر دروغگويي را اول به صورت لودگي و خوشمزگي مي آموزد و بر اثر تکرار و دريافت پاداش هاي مثبت ، به جنبه هاي ديگر زندگي خويش سرايت داده و دروغگويي را به صورت عادي از خود بروز مي دهد، در نتيجه فردي مي شود که ديگر قادر به گفتن حرف راست نبوده و ديگران نيز از او انتظاري جز دروغ ندارند.
فقر و نداري: انسان وقتي عزت نفس خود را از دست بدهد و حاضر باشد ذلت نفس را بپذيرد، ديگر او را ياراي مقاومت در برابر مشکلات زندگي از جمله فقر نيست و تمام سعي خود را معطوف به آن مي دارد که خود را از اين رنج مادي نجات دهد، اگرچه به قيمت رنج روحي باشد. فرد فقير با صحنه سازي و بيان غيرمستقيم حالات خويش ، عاطفه و ترحم ديگران را نسبت به خود برمي انگيزد و از اين طريق به مقصد خود که همانا رفع نيازهاي مادي است مي پردازد. وي بدون آن که از عاقبت اين کار اطلاع حاصل کند با ايجاد احساس حقارت در خويشتن ، زمينه ديگر انحرافات را در خود فراهم کرده و فردي مي گردد که زمينه کافي بزهکاري و انجام جرم را دارد و فقط کافي است که اين ذلت نفس بطلبد که او دست به هر اقدامي بزند، اگرچه در نهايت به نابودي خود وي منجر مي شود. براي مثال مي توان زندگي افرادي را مثال زد که منجر به فحشائ، دزدي ، اعتياد و... شده و در نهايت به ورطه سقوط مي انجامد که آخرين مرحله اين راه ، اعدام يا مردن در سر چهارراهها و پياده روهاست.
فرافکني: فرافکني يکي از مکانيسم هاي دفاعي است که فرد با استفاده از آن نتيجه عمل خويش را به ديگري نسبت مي دهد و سبب خلافکاري يا نتيجه نامطلوب اعمالش را به کسي يا جايي يا وسيله اي نسبت مي دهد و به اين ترتيب خود را مبرا مي سازد که اين عمل دروغ است و از طرفي فرد با اين کار به ديگران نيز تهمت مي زند که خود گناه بزرگي است.
لازم به ذکر است غيبت نيز نوعي حقارت شخصيت فرد غيبت کننده بوده و بيشتر اوقات با دروغ و بهتان همراه است که خود خطر سقوط بيشتر فرد را باعث مي شود.
خيال پردازي: کودک تا نزديکي 6 سالگي و گاهي تا بعد از آن ، محيط خود را به تناسب منابع ذهني خود مي سازد و به خيال پردازي مشغول مي شود و از اين راه به تفريح ، تخيل اختراعي ، ترساندن و انتقام گيري از ديگران و ارضاي کنجکاوي خود مي پردازد.
کودک تا سن 6 سالگي به قصد دروغگويي اين خيالات را نمي سازد، بلکه اگر در سنين بالاتر نيز به ساختن چنين خيالاتي پناه ببرد، بايد ردپاي اختلالات عاطفي را در او جستجو کرده و به درمان آن پرداخت.
تمارض (پناه بردن به بيماري): معمولا کودکي که بخواهد منفعتي را جذب کند يا ضرري را دفع کند يا از اين طريق بتواند به جلب محبت بپردازد، خود را به مريضي مي زند تا به اين وسيله به مقاصد خود برسد. کودکاني که با تکرار تمارض ، سعي در سلطه جويي دارند، داراي نشانه هاي اختلالات رفتاري و عاطفي بوده و بايد به درمان آن پرداخت.
نشان دادن ارزش راستي: کودک بايد دريابد و لمس کند که والدين براي راستي احترام قايلند و آن را پاس مي دارند و براي آنها مهم است که کودک در جهت راستي و صداقت زندگي کند و ديگران نيز با او چنين باشند. کودک ياد خواهد گرفت که راستي را سرلوحه کارهايش قرار دهد و از نادرستي پرهيز کند.
پرهيز از سوال پيچ کردن کودک: والديني که فرزند خويش را سوال پيچ مي کنند تا به اين وسيله از او مچ گيري کنند بايد بدانند او فردي ضعيف ، کم اطلاع و کم تجربه است و براي فرار از تنبيه و شرمنده نشدن نزد والدين ، مجبور به دروغگويي مي شود. بنابراين والدين بايد از سوال پيچ کردن فرزند خويش خودداري کنند.
خودداري از تهديدهاي غيرمنطقي: اوليا بايد براي فرزند خود منبع رحمت باشند، نه کانون غضب. پدر و مادري که فرزند خود را در حالت عصبانيت تهديد مي کنند، در حقيقت ميان خود و فرزندانشان ديواري مي کشند و وي را فردي ترسو بار مي آورند و او را وامي دارند که براي فرار از اين تهديدها به درون خويش پناه ببرد و به تصميم هاي غيرمنطقي پناه ببرد و اگر والدين تهديدکننده ، تهديد خود را عملي نکنند در اينجا فرزند به قدرت واقعي آنها ترديد کرده و آنان را بي ثبات و دروغگو مي پندارد.
تطبيق انتظارات با توان کودک: گاهي بزرگترها از انجام بعضي از امور شانه خالي مي کنند و اظهار ناتواني مي کنند، ولي همين افراد از کودکان خردسال کارهايي فوق طاقتشان انتظار دارند و با توقعات بي جا زمينه انحراف او را فراهم مي کنند.
نسبت ندادن افعال بد کودک به غير: وقتي کودک در موقع بازي دچار حادثه مي شود و گريه مي کند و مادر براي ساکت کردن او لگد به زمين مي کوبد و زمين را تنبيه مي کند، کودک ياد مي گيرد که در ازاي عمل خويش ، ديگران را مسوول بداند و به اين وسيله پايه دروغگويي در او شکل مي گيرد. بنابراين اصل ، جرم کودک را متوجه ديگران نکنيد تا او لوس و دروغگو بار نيايد.
موعظه: اگر کودک دروغ مي گويد، او را نصيحت کنيد و با او احساس يگانگي کنيد تا احساس شخصيت کند و از عمل زشت خويش پشيمان شود، ولي متوجه باشيد که خود به کودک دروغ نگفته باشيد تا موعظه شما در او تاثير نکند.
بخشيدن کودک: کودک با تجربه هاي اندک خويش مايل است که همه چيز را تجربه کند وگاهي نيز دچار خطا مي شود و وقتي مي فهمد که اشتباه کرده ، دوست دارد تا اشتباه هايش را ببخشيد، بنابراين در اين دريغ نورزيد تا او با احساس مهرباني و رحمت شما ، صداقت را بياموزد.
سکوت: گاهي يک نگاه معني دار به کودکي که دروغ گفته است سنگين تر از صد تازيانه قضاوت است.بنابراين لازم نيست هميشه با دست و زبان از دروغ گفتن او را منع کنيد، بلکه بگذاريد از نگاه شما بفهمد که حرفهاي او را درست نمي دانيد و از اين راه نخواسته ايد او را بي آبرو کنيد، بلکه کرامت شخصيت او را در نظر داشته ايد که حرفي نزده ايد و از اين طريق او را متنبه کنيد.
فرق گذاشتن ميان پندار و واقعيت کودک: کودک ذهني فعال دارد و در تخيل بيش از اندازه فرو مي رود و خيال خويش را واقعيت مي پندارد و اصرار بر واقعي بودن آن دارد، بنابراين ميان واقعيت و پندار کوک فرق قايل شويد و با نرمش به او بفهمانيد که گفته هاي او تخيلي است تا وي ياد بگيريد که گفتار واقعي خويش را بر زبان جاري کند. البته فرورفتن بيش از اندازه در تخيل خود نوعي بيماري رواني است که احتياج به درمان دارد.
دروغگويي هاي متعدد و متوالي نشان دهنده منشا اضطرابي در کودک: اگر کودک شما دايم دروغ مي گويد و در پاسخ به هر سوالي به دروغگويي پناه مي برد، بايد در جستجوي منشا رواني عاطفي دروغ در وي باشيد، چرا که وي از کمبود محبت ، نگراني ، تشويش ، برخوردار نبودن از پاداش ، مساوي بودن ارزش راستي و دروغ و احساس حقارت و پرخاشگري در رنج است و به اين وسيله مي کوشد با فريفتن ديگران ، خود را از تنبيه در امان داشته و به جلب محبت بپردازد. بنابراين شما بايد در پي اشباع محبت و رفع نگراني در او اقدام کنيد، نه اين که در او ايجاد نگراني و تشويش کنيد.
ايجاد احساس مسووليت در کودکان به عنوان يکي از راههاي موفقيت آميز: کودک اگر احساس کند که به او شخصيت داده مي شود، براي او در انجام فعاليت ها متناسب با توان و علاقه مندي اش برنامه ريزي مي شود و وي متناسب با قواي عقلي ، رواني خويش در برابر انجام کارهايش مسوول است ، احساس مسووليت کرده و خود را شريک در زندگي خانوادگي مي داند و سعي نمي کند نفع جمع را فداي خود کرده و ديگران را با دروغ خود فريب دهد.
به همين منظور مسووليت را در آنان ايجاد کنيد تا آنها با آرامش خاطر به انجام کار پرداخته و خود را صاحب عمل خويش بدانند و براي جلب محبت دروغ نگويند.
يکي از علتهاي دروغگويي ، عدم امنيت عاطفي ، خصوصا عاطفه خانوادگي است. تنبيه نيز اکثرا به پيدايش احساس ناايمني و بي لياقتي مي انجامد. کودکي که تنبيه مي شود، اغلب احساس مي کند از محبتهاي تنبيه کننده محروم شده و بيشتر احساس عدم امنيت مي کند. او رفته رفته خودش را بد، ناشايست و بي ارزش دانسته و رفتارهايي از جمله دروغگويي در پيش مي گيرد که در او به صورت عادت درخواهد آمد. کودک وقتي از اوليا و مربيان خود هم دروغ و هم راست بشنود، برداشتي که از اين تصورات مي کند ، اين است که دروغگويي هم مثل راستگويي لازمه گفتن است ، پس او هم در گفتارش به دروغگويي مي پردازد و نادرست عمل مي کند.
به طور خلاصه با توجه به مطالب فوق مي توان علل دروغگويي را به شرح زير نام برد:
1- اجتناب از ناراحتي و دردسر تعقيب
2- بخاطر جاه و مقام و جبران احساس حقارت
3- فريب دادن ديگران جهت نفع شخصي
4- جلب توجه ديگران
جبران شکست: مکانيسم جبران شکست يک نوع دروغگويي است که فرد پس از از دست دادن موقعيت يا شي مطلوب سعي دارد با دروغگويي ضمن توجيه رفتار خود به جبران شکست پرداخته و از اين راه به تخليه رواني (تنش) در خويش مي پردازد. جبران شکست در فرد دروغگو حتي مي تواند به صورت تخيل در رويا نيز انجام گيرد.
جابجايي: يعني فرد با استفاده از يک موقعيت مناسب به استتار و اختفاي رفتار نامطلوب خود پرداخته و بدين وسيله امر را بر ديگران مشتبه مي سازد و به گونه اي صحنه آرايي مي کند که افراد ديگر فريب خورده و فرد به مقصود خود نايل مي شود. مي توان گفت دروغگويي حتي با استفاده از جابجايي به انتقام گيري از ديگران مي پردازد و ديگران را در انجام گرفتن يا نگرفتن رفتاري ، مقصر دانسته و نتيجه عمل را متوجه آنان مي سازد.
يادگيري (عادت ثانويه): آنچه مسلم است اين است که کودک ، دروغ را در نتيجه تماس اجتماعي ياد مي گيرد و همانند بزرگسالان در دروغ غرق مي شود. کودکي که در محيط خانوادگي تربيت شده که الگوهاي تربيتي خانواده اعم از والدين و ديگران نه تنها از دروغ گفتن باکي ندارند بلکه دروغ گفتن را نوعي زرنگي نيز مي دانند، کودک هم تشويق مي شود دروغ بگويد و حرکات و رفتار صحيح او با مکانيسم خاموشي به فراموشي سپرده مي شود و کودک به جايي مي رسد که در دروغ گفتن حتي از والدين ، بزرگتر و عجيب تر نقل مي کند تا جايي که خود بزرگترها از اين موضوع انگشت به دهان مي شوند. بايد توجه داشت که علاوه بر خانواده ، مدرسه نيز در دروغگويي کودک ، نقش بسزايي مي تواند داشته باشد تا جايي که کودک عادت مي کند براي هر چيزي دروغ بگويد و حتي از راست گفتن ، ابا مي ورزد.
خوشمزگي: والدين اطفال بايد بدانند که کدام رفتار بايد تقويت مثبت شود و کدام رفتار تقويت منفي يا خاموش گردد. کودک وقتي مي بيند افراد با دروغگويي هاي مهيج مي توانند يک ميهماني خانوادگي را گرم نگه دارند و بدين وسيله مورد علاقه همه قرار گيرند، از افراد ديگر دروغگويي را اول به صورت لودگي و خوشمزگي مي آموزد و بر اثر تکرار و دريافت پاداش هاي مثبت ، به جنبه هاي ديگر زندگي خويش سرايت داده و دروغگويي را به صورت عادي از خود بروز مي دهد، در نتيجه فردي مي شود که ديگر قادر به گفتن حرف راست نبوده و ديگران نيز از او انتظاري جز دروغ ندارند.
فقر و نداري: انسان وقتي عزت نفس خود را از دست بدهد و حاضر باشد ذلت نفس را بپذيرد، ديگر او را ياراي مقاومت در برابر مشکلات زندگي از جمله فقر نيست و تمام سعي خود را معطوف به آن مي دارد که خود را از اين رنج مادي نجات دهد، اگرچه به قيمت رنج روحي باشد. فرد فقير با صحنه سازي و بيان غيرمستقيم حالات خويش ، عاطفه و ترحم ديگران را نسبت به خود برمي انگيزد و از اين طريق به مقصد خود که همانا رفع نيازهاي مادي است مي پردازد. وي بدون آن که از عاقبت اين کار اطلاع حاصل کند با ايجاد احساس حقارت در خويشتن ، زمينه ديگر انحرافات را در خود فراهم کرده و فردي مي گردد که زمينه کافي بزهکاري و انجام جرم را دارد و فقط کافي است که اين ذلت نفس بطلبد که او دست به هر اقدامي بزند، اگرچه در نهايت به نابودي خود وي منجر مي شود. براي مثال مي توان زندگي افرادي را مثال زد که منجر به فحشائ، دزدي ، اعتياد و... شده و در نهايت به ورطه سقوط مي انجامد که آخرين مرحله اين راه ، اعدام يا مردن در سر چهارراهها و پياده روهاست.
فرافکني: فرافکني يکي از مکانيسم هاي دفاعي است که فرد با استفاده از آن نتيجه عمل خويش را به ديگري نسبت مي دهد و سبب خلافکاري يا نتيجه نامطلوب اعمالش را به کسي يا جايي يا وسيله اي نسبت مي دهد و به اين ترتيب خود را مبرا مي سازد که اين عمل دروغ است و از طرفي فرد با اين کار به ديگران نيز تهمت مي زند که خود گناه بزرگي است.
لازم به ذکر است غيبت نيز نوعي حقارت شخصيت فرد غيبت کننده بوده و بيشتر اوقات با دروغ و بهتان همراه است که خود خطر سقوط بيشتر فرد را باعث مي شود.
خيال پردازي: کودک تا نزديکي 6 سالگي و گاهي تا بعد از آن ، محيط خود را به تناسب منابع ذهني خود مي سازد و به خيال پردازي مشغول مي شود و از اين راه به تفريح ، تخيل اختراعي ، ترساندن و انتقام گيري از ديگران و ارضاي کنجکاوي خود مي پردازد.
کودک تا سن 6 سالگي به قصد دروغگويي اين خيالات را نمي سازد، بلکه اگر در سنين بالاتر نيز به ساختن چنين خيالاتي پناه ببرد، بايد ردپاي اختلالات عاطفي را در او جستجو کرده و به درمان آن پرداخت.
تمارض (پناه بردن به بيماري): معمولا کودکي که بخواهد منفعتي را جذب کند يا ضرري را دفع کند يا از اين طريق بتواند به جلب محبت بپردازد، خود را به مريضي مي زند تا به اين وسيله به مقاصد خود برسد. کودکاني که با تکرار تمارض ، سعي در سلطه جويي دارند، داراي نشانه هاي اختلالات رفتاري و عاطفي بوده و بايد به درمان آن پرداخت.
پيشنهادهايي درباره پيشگيري از دروغگويي
براي اين که کودک دروغ نگويد و اين عمل در او به صورت عادت در نيايد، توصيه مي شود زندگي و محيط اطراف او را به گونه اي تنظيم کنيم که وي وادار يا تشويق به اين کار نشود، به اين منظور علاوه بر توصيه هاي فوق ، پيشنهادهادي زير را نيز به صورت اجمال بررسي مي کنيم:نشان دادن ارزش راستي: کودک بايد دريابد و لمس کند که والدين براي راستي احترام قايلند و آن را پاس مي دارند و براي آنها مهم است که کودک در جهت راستي و صداقت زندگي کند و ديگران نيز با او چنين باشند. کودک ياد خواهد گرفت که راستي را سرلوحه کارهايش قرار دهد و از نادرستي پرهيز کند.
پرهيز از سوال پيچ کردن کودک: والديني که فرزند خويش را سوال پيچ مي کنند تا به اين وسيله از او مچ گيري کنند بايد بدانند او فردي ضعيف ، کم اطلاع و کم تجربه است و براي فرار از تنبيه و شرمنده نشدن نزد والدين ، مجبور به دروغگويي مي شود. بنابراين والدين بايد از سوال پيچ کردن فرزند خويش خودداري کنند.
خودداري از تهديدهاي غيرمنطقي: اوليا بايد براي فرزند خود منبع رحمت باشند، نه کانون غضب. پدر و مادري که فرزند خود را در حالت عصبانيت تهديد مي کنند، در حقيقت ميان خود و فرزندانشان ديواري مي کشند و وي را فردي ترسو بار مي آورند و او را وامي دارند که براي فرار از اين تهديدها به درون خويش پناه ببرد و به تصميم هاي غيرمنطقي پناه ببرد و اگر والدين تهديدکننده ، تهديد خود را عملي نکنند در اينجا فرزند به قدرت واقعي آنها ترديد کرده و آنان را بي ثبات و دروغگو مي پندارد.
تطبيق انتظارات با توان کودک: گاهي بزرگترها از انجام بعضي از امور شانه خالي مي کنند و اظهار ناتواني مي کنند، ولي همين افراد از کودکان خردسال کارهايي فوق طاقتشان انتظار دارند و با توقعات بي جا زمينه انحراف او را فراهم مي کنند.
نسبت ندادن افعال بد کودک به غير: وقتي کودک در موقع بازي دچار حادثه مي شود و گريه مي کند و مادر براي ساکت کردن او لگد به زمين مي کوبد و زمين را تنبيه مي کند، کودک ياد مي گيرد که در ازاي عمل خويش ، ديگران را مسوول بداند و به اين وسيله پايه دروغگويي در او شکل مي گيرد. بنابراين اصل ، جرم کودک را متوجه ديگران نکنيد تا او لوس و دروغگو بار نيايد.
موعظه: اگر کودک دروغ مي گويد، او را نصيحت کنيد و با او احساس يگانگي کنيد تا احساس شخصيت کند و از عمل زشت خويش پشيمان شود، ولي متوجه باشيد که خود به کودک دروغ نگفته باشيد تا موعظه شما در او تاثير نکند.
بخشيدن کودک: کودک با تجربه هاي اندک خويش مايل است که همه چيز را تجربه کند وگاهي نيز دچار خطا مي شود و وقتي مي فهمد که اشتباه کرده ، دوست دارد تا اشتباه هايش را ببخشيد، بنابراين در اين دريغ نورزيد تا او با احساس مهرباني و رحمت شما ، صداقت را بياموزد.
سکوت: گاهي يک نگاه معني دار به کودکي که دروغ گفته است سنگين تر از صد تازيانه قضاوت است.بنابراين لازم نيست هميشه با دست و زبان از دروغ گفتن او را منع کنيد، بلکه بگذاريد از نگاه شما بفهمد که حرفهاي او را درست نمي دانيد و از اين راه نخواسته ايد او را بي آبرو کنيد، بلکه کرامت شخصيت او را در نظر داشته ايد که حرفي نزده ايد و از اين طريق او را متنبه کنيد.
فرق گذاشتن ميان پندار و واقعيت کودک: کودک ذهني فعال دارد و در تخيل بيش از اندازه فرو مي رود و خيال خويش را واقعيت مي پندارد و اصرار بر واقعي بودن آن دارد، بنابراين ميان واقعيت و پندار کوک فرق قايل شويد و با نرمش به او بفهمانيد که گفته هاي او تخيلي است تا وي ياد بگيريد که گفتار واقعي خويش را بر زبان جاري کند. البته فرورفتن بيش از اندازه در تخيل خود نوعي بيماري رواني است که احتياج به درمان دارد.
دروغگويي هاي متعدد و متوالي نشان دهنده منشا اضطرابي در کودک: اگر کودک شما دايم دروغ مي گويد و در پاسخ به هر سوالي به دروغگويي پناه مي برد، بايد در جستجوي منشا رواني عاطفي دروغ در وي باشيد، چرا که وي از کمبود محبت ، نگراني ، تشويش ، برخوردار نبودن از پاداش ، مساوي بودن ارزش راستي و دروغ و احساس حقارت و پرخاشگري در رنج است و به اين وسيله مي کوشد با فريفتن ديگران ، خود را از تنبيه در امان داشته و به جلب محبت بپردازد. بنابراين شما بايد در پي اشباع محبت و رفع نگراني در او اقدام کنيد، نه اين که در او ايجاد نگراني و تشويش کنيد.
ايجاد احساس مسووليت در کودکان به عنوان يکي از راههاي موفقيت آميز: کودک اگر احساس کند که به او شخصيت داده مي شود، براي او در انجام فعاليت ها متناسب با توان و علاقه مندي اش برنامه ريزي مي شود و وي متناسب با قواي عقلي ، رواني خويش در برابر انجام کارهايش مسوول است ، احساس مسووليت کرده و خود را شريک در زندگي خانوادگي مي داند و سعي نمي کند نفع جمع را فداي خود کرده و ديگران را با دروغ خود فريب دهد.
به همين منظور مسووليت را در آنان ايجاد کنيد تا آنها با آرامش خاطر به انجام کار پرداخته و خود را صاحب عمل خويش بدانند و براي جلب محبت دروغ نگويند.