احترام به پدر و مادر از ديدگاه قرآن
نويسنده:سلمان امامي
پدر و مادر به عنوان دو انسان فداكار و زحمتكش كه تمام بار مسئوليت هاي مربوط به تربيت فرزند را بر دوش دارند، در نزد خداوند از جايگاه منحصر به فردي برخوردار هستند به طوري كه در چندين آيه قرآن كريم، بر لزوم اطاعت و تكريم آنها فرمان داده شده است و ذات باري تعالي نام آنان را در رديف نام خود قرار داده و بر رعايت مقام و منزلت آنها تأكيد نموده است. در مقاله حاضر نويسنده ضمن تشريح موضوع احترام، به پاره اي از تأكيدات قرآن درخصوص ضرورت تكريم پاسداشت مقام پدر و مادر اشاره كرده است كه اينك با هم آن را از نظر مي گذرانيم.
جايگاه احترام در جامعه و رفتارهاي انساني
احترام در حوزه كنش هاي ارتباطي از جايگاه خاصي برخوردار است. اصولا انسان هاي بي احترام نمي توانند اجتماعي را تشكيل دهند. از اين رو احترام متقابل به عنوان عنصر و مولفه اصلي در ايجاد جامعه داراي جايگاه و اهميت خاصي است. باحفظ حريم ها و حرمت هاست كه زمينه تعامل سازنده و مثبت ميان دو شخص فراهم مي شود. به هر حال دو شخص، شخصيت ها و انديشه ها و خواسته ها و منافع و نيازهاي مستقل و جداگانه اي دارند و گاه اين تفاوت ها خود عامل مهمي براي اختلاف و جدايي است. از اين رو برخي از انديشمندان چون استاد مرتضي مطهري بر اين باور هستند كه اصل، در ميان انسان اختلاف است و تنها با بهره گيري از اصولي انساني مي توان آن را به اتحاد تبديل كرد.
علامه طباطبايي خاستگاه و ريشه آن را در اصل استخدام مي داند و بر اين نكته تأكيد مي ورزد كه استخدام، خود عاملي مهم در ايجاد اختلافات و هم چنين ايجاد و پديداري جوامع است. به اين معنا كه دو شخص با دو شخصيت مستقل و متفاوت با يك ديگر، اختلاف طبيعي دارند ولي از آن جايي كه مي كوشند منافع خود را كه به تنهايي قابل دست يابي نيست با استخدام و بهره گيري از ديگري برآورده سازند و لذا با دست كشيدن از برخي خواسته هاي كوچك تر و ريزتر و كوتاه آمدن از برخي ديگر، اجتماع را تشكيل مي دهند تا با بهره گيري و استخدام ديگري به خواسته ها و منافع بزرگ تري دست يابند. البته استخدام و ايجاد اجتماع، پيامدهاي نابهنجار و تضادهايي را به همراه دارد كه گاه به تنازع و حتي درگيري هاي خشونت آميز مي انجامد. از اين روست كه قانون براي جلوگيري از افزايش اختلافات و تنازع به وجود آمد.
به هر حال اصول اجتماع بر پايه احترام متقابل و حفظ قانون و رعايت آن نهاده شده است. البته پيش از اين كه قانون حضور يابد احترام متقابل است كه پايه هاي اجتماع را حفظ مي كند و جامعه را معنا مي بخشد. دو شخص، تنها زماني نياز به قانون مي يابند كه نتوانند با توجه به اصول انساني و ظرفيت هاي عاطفي و اخلاقي با يك ديگر تعامل سازنده داشته باشند و كنار بيايند.
زماني قانون پا به ميدان مي گذارد كه عواطف و اصول اخلاقي انساني نتواند تعامل را در موقعيت خود به درستي حفظ و برقرار كند. از اين زمان است كه عقل به شكل قانون حضور مي يابد و با اصول خشك و غيرعاطفي و احساسي مي كوشد تا تعادلي ميان دو سوي درگيري برقرار كند.
بنابراين احترام كه خاستگاهي عاطفي و احساسي دارد عاملي مهم و اساسي در حفظ تعادل اجتماعي و بقاي ارتباط ميان دو شخص و يا اشخاص و يا گروه هاي اجتماعي به شمار مي آيد.
خانواده، اجتماعي متفاوت
مسئله زن و شوهر در تحليل قرآني از هر اجتماع ديگري متفاوت است و تحليل و تبيين ديگري دارد. اصولا نمي توان روابط زن و شوهر را براساس روابط اجتماعي اي سنجيد و يا تحليل كرد كه بيرون از دايره زن و شوهري هستند.
زن و شوهر در تحليل قرآني تنها براي استخدام اجتماع، خانواده تشكيل نمي دهند تا اصول اجتماعي آن را همانند ديگر اجتماع فرض كرد و يا اصول اجتماعي بيرون از دايره خانواده را بدان تعميم و گسترش داد. بررسي اين مطلب فرصت ديگري را مي طلبد ولي در كوتاه سخن مي توان گفت كه خانواده از نظر قرآن تنها نهادي است كه بر پايه عاطفه و احساس شكل مي گيرد و مرد در تحليل قرآني تنها با زن آرامش و سكونت مي يابد و زن بي مرد اصولا قوام نمي يابد و بي بهره گيري از تكيه گاهي به نام شوهر اصولا نمي تواند برپا باشد. از اين رو زن براي قوام خويش به مرد نياز ذاتي دارد و مرد براي دست يابي به آرامش درون، نياز ذاتي به زن دارد بر اين اساس اجتماع زن و شوهر را نمي توان در دايره ديگر اجتماع ديد. اصول و معيارهاي ايجادي و پايداري آن با ديگر اجتماعات، تفاوت اساسي دارد و تنها وجه مشابهت آن در همان جمع و اجتماع دوتن البته با دو جنسيت مخالف و متفاوت يعني زن و مرد است.
هر اجتماعي حتي اجتماع زن و شوهر و خانواده (دراين جا شامل فرزندان نيز مي شود) براساس اصل احترام متقابل قوام مي يابد و پايدار مي گردد. از اين روست كه احترام در همه حوزه هاي اجتماعي از خرد تا كلان نقش سازنده و اساسي ايفا مي كند.
احترام در آموزه هاي قرآني
احترام از واژه هاي غيرمصرح قرآني است كه از ريشه حرم و حرمت گرفته شده. حريم چاه به معناي آن محدوده اي است كه نمي توان بدان نزديك شد و كسي حق تصرف و حفر چاه ديگر در آن محدوده را ندارد.
حرمت شخص به معناي چيزي است كه شخص از آن حمايت و دفاع مي كند. احترام براين اساس چنان كه در اصطلاحات عرفي نيز آمده به معناي تعظيم و تكريم و گرامي داشت شخص است كه بي ارتباط با معناي لغوي آن نيست؛ زيرا شخص يا هر چيز ديگري كه محل احترام است، از نظر مردم داراي حرمت و حريمي است كه مي بايست آن را حفظ كرده و هتك آن نكرد.
چنان كه گفته شد در قرآن اين اصطلاح با لفظ احترام به كار نرفته ولي مفهوم آن به شكل اصطلاحات ديگر و يا بيان مصداقي احترام، تبيين و توصيه شده است. از اين رو در آيات قرآني سخن از حرام به معناي محترم شمردن ماه هاي خاص (توبه آيه 5)، نفس و جان آدمي (انعام آيه 151) خانه خدا (مائده آيه 97) و نيز تكريم (علق آيه 3 و اسراء آيه 70) و احسان و نيكوكاري (بقره آيه 83 و نساء آيه 36) و توقير و بزرگداشت (فتح آيه 9) و تعزيز (همان) و تعظيم (حج آيه 30 و 32)، بسيار آمده كه همه اين ها همان مفهوم احترام اصطلاحي را به گونه اي بازگو مي كند.
قرآن در برخي از موارد با بيان مصاديق، به بازگويي احترام پرداخته و با تبيين موضوعي و مصداقي، مردمان را به عملي كردن احترام توجه داده است. به سخن ديگر احترام را تنها در حوزه گفتاري نگه نداشته و به حوزه عمل و رفتار اجتماعي سوق داده است تا شخص در كنش ها و واكنش هاي رفتاري، هنجار خاصي را به عنوان احترام مراعات نمايد. به عنوان نمونه همان گونه كه از صلوات فرستادن بر پيامبر به زبان و دل به عنوان نوعي احترام و تكريم آن حضرت(صلی الله علیه و آله و سلم) ياد كرده (احزاب آيه 56 و نور آيه 27) و يا از سلام و تحيت گفتن زباني سخن گفته است، (نساء آيه 86) از سجده كردن (يوسف آيه 100) اذن و پيش اجازه (احزاب آيه 53 و نور آيه 27) به عنوان نمودهاي خارجي و عملي احترام ياد نموده است.
عدم تقدم بر ديگري، بلند نكردن صدا در برابر ديگران و آرام سخن گفتن، از ديگر نمونه هاي مصداقي احترام است كه قرآن به آن اشاره كرده است.اين آيات هرچند كه درباره چگونگي احترام گزاري به پيامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) است ولي مي توان آن را به ديگر افراد نيز تعميم داد.
در عرف مردم، روش هاي ديگري براي احترام وجود دارد كه هريك با توجه به سنت ها و آداب اجتماعي و فرهنگي مردم هر منطقه و يا هرجامعه متفاوت است. بلند شدن و يا دست به سينه بودن و يا بوسيدن پاي والدين از نمونه هايي است كه در جوامع مختلف براي احترام گذاشتن استفاده مي شود.
انسان، نيازمند احترام
انسان به طور طبيعي احساس نياز مي كند كه مورد توجه و احترام و تكريم قرار گيرد. گرايش ذاتي انسان به اين است كه آبرومند و با كرامت و با شخصيت و اعتبار اجتماعي باشد و از سوي مردم تكريم شود و آبروي وي حفظ و حرمت هايش پاس داشته شود. در داستان يوسف و زن عزيز مصر به اين نكته به روشني اشاره شده است. با آن كه عمل خلاف و ناهنجاري از سوي همسر عزيز صورت گرفته اما وي از يوسف(علیه السلام) مي خواهد كه به پاسداشت آبرو و حيثيت اجتماعي از بيان داستان و رخداد خودداري كند. (يوسف آيه 29) هم چنين حضرت لوط(علیه السلام) از مردم خويش مي خواهد كه به خاطر حفظ احترام و پاسداشت آن، از تعرض به ميهمانان وي خودداري كرده و او را نزد ميهمانانش شرمنده نسازند. (حجر آيه 68 و 69)
قرآن از مردم مي خواهد كه براي حفظ آبرو و حرمت و احترام خويش به اعمالي نپردازند كه موجبات خواري و بي احترامي شان را فراهم مي آورد و آبروي آنان را در دنيا و آخرت از بين مي برد. (نور آيه 4 و 23 و نيز نساء آيه 148 و زمر آيه 25)
از نظر قرآن احترام به ديگران و بي احترامي به آنان داراي آثار وضعي و تكليفي و نيز پاداش و كيفر خاصي است. در برخي از آيات قرآني به اثر وضعي بي احترامي، اهانت و تحقير ديگران در آخرت اشاره شده است. (مطففين آيه 29 تا 36) در برخي ديگر نيز اشاره شده كه كاهش نعمت و عدم جلب سود و يا خير، به علت و سبب بي احترامي و عدم پاسداشت امري بوده است كه مي بايست حرمت و احترام آن نگه داشته مي شد. (حج آيه 30)
جايگاه تكريم پدر و مادر در نزد خداوند
احسان و تكريم به پدر و مادر از جايگاه بسيار بلندي برخوردار است و خداوند همواره پس از بيان حكم وجوب پرستش خداي يگانه، به احترام و تكريم پدر و مادر اشاره كرده و حكم مي كند: و بالوالدين احسانا (بقره آيه 83 و نيز نساء يه 36)
قرآن در آيه 83 سوره بقره احسان به پدر و مادر را به عنوان پيمان خداوند با بني اسرائيل ياد كرده است و مي فرمايد: و اذ اخذنا ميثاق بني اسرائيل لاتعبدون الاالله و بالوالدين احسانا؛ و هنگامي كه از بني اسرائيل پيمان و عهد گرفتيم كه جز خدا را نپرستند و به پدر و مادر احترام گذارند و احسان و نيكي كنند.
در اين آيه و نيز در چهار مورد ديگر از جمله در سوره اسراء آيه 23 هنگامي كه خداوند به مردمان فرمان مي دهد كه تنها او را بپرستند، بي درنگ حكم و فرمان احسان و نيكي به پدر و مادر را مطرح مي سازد كه بيانگر ميزان اهميت و جايگاه احسان به پدر و مادر در پيشگاه خداوند است. به اين معنا كه پرستش خداي يگانه و احسان به والدين در كنار هم آمده تا مردمان از جايگاه پدر و مادر آگاه شوند.
اگر خداوند به عنوان آفريدگار و پروردگار مي بايست پرستش شود، پدر و مادر نيز به عنوان واسطه فيض وجود و نعمت هاي خداوندي بر انسان، بايد مورد احترام و احسان قرار گيرند. از اين رو خداوند امور چندي را كه مي تواند نسبت به خدا و پدر و مادر به جا آورده شود در كنار هم مي آورد. به سخن ديگر اگر عبوديت و پرستش كسي غير از خدا جايز بود آن شخص همان والدين هستند و از آن جايي كه چنين امري كفر و شرك است خداوند فرمان مي دهد كه به جاي پرستش ايشان در حق آنان احسان شود. احسان، برترين حالتي است كه پس از پرستش مي توان تصور كرد. به اين معنا كه احسان مرتبه دوم پرستش است و اگر پرستشي به غير خدا جايز بوده حكم به آن مي شد و چون امكان پذير نيست مرتبه دوم آن مورد تأكيد قرار گرفته است. امور ديگري كه جايز است انسان هم نسبت به خدا و هم غير خدا به جا آورد، خداوند در آيات قرآني به آنها فرمان داده و از مردمان خواسته است تا آنها را انجام دهند. از اين رو در آيه 14 سوره لقمان فرمان مي دهد: ان اشكر لي و لوالديك؛ از من و پدر و مادرتان تشكر كنيد.
برخي از مفسران باتوجه به نكره بودن احسان در آيه 23 سوره اسراء بر اين باورند كه نكره آوردن به معناي آن است كه فرزندان مي بايست در همه امور در حق آنان مراعات احسان را بكنند و چيزي را فروگذار نكنند. اين حكم قرآني اختصاصي به مؤمنان نداشته و همه انسان ها را دربرمي گيرد. قرآن به اين شيوه ديگراني را كه ايمان به قرآن و خدا ندارند تشويق مي كند كه حداقل در حق پدر و مادر خويش به حكم وظيفه انساني، احسان و احترام بگذارند.
روشهاي احسان و تكريم والدين
احسان و احترام به پدر و مادر باتوجه به سنت ها و فرهنگ ها متفاوت است ولي اصولي انساني است كه مي توان در همه جا آن را يافت و بدان پاي بند بود.
برخورد پسنديده براساس عرف هر جامعه و به كارگيري واژگان زيبا و شيوا، تواضع و فروتني در برابر آنان، مهرباني و محبت، دعاي خير كردن براي ايشان، دوري از درشت گويي و يا حتي به كار نبردن واژه اف و خسته شدم و آخ و ديگر اصوات نابهنجاري كه ايشان را ناخوش آيد از جمله روش هاي احسان و اكرام و احترام به پدر و مادر است.
فرياد زدن و درشتي كردن و اف و اخ كردن و اعتراض نمودن و دشنام و ناسزا دادن و پيشي گرفتن از ايشان در نشستن و دراز كشيدن و امور ديگر مي تواند از مصاديق بي احترامي به آنها باشد كه مي بايست از آنها پرهيز كرد.اطاعت كامل از پدر و مادر امري است كه قرآن بدان فرمان داده و تنها موردي كه استثنا شده و شخص مي تواند از دستور پدر و مادر اطاعت نكند و با حفظ احترام ايشان از آن سرپيچي كند دستور آنها به كفر خداست كه در اين مورد مي توان از حكم و فرمانشان اطاعت نكرد. اما در همأ موارد ديگر مي بايست از ايشان اطاعت كرد و فرمان برد.
در روايت اهل بيت(علیه السلام) احترام به پدر و مادر و احسان به ايشان به معناي برخورد نيكو و رسيدگي به نيازهاي آنان پيش از درخواست، و ابراز قول كريم به معناي طلب مغفرت آمده است.
تعبير جناح الذل نيز نگاه با رأفت و رحمت و دوري از نگاه هاي تيز و تند و بلند نكردن صدا و بالا نبردن دست و پيش نيفتادن از آنان معنا شده است. (كافي ج2 ص715 تا 316) بر جاي بلند و برتر نشاندن از ديگر روش هاي تكريم و احسان به پدر و مادر و احترام نهادن به آنان است كه از آيه 010 سوره يوسف مي توان آن را به دست آورد.به هر حال تكريم و احترام به پدر و مادر امري است كه بيش از هر كار ديگري بدان تأكيد شده و نمي توان از آن چشم پوشيد. ناديده گرفتن و بي احترامي به ايشان در اين دنيا موجب مي شود تا شخص گرفتار مصيبت ها و بلايا گردد و خير و بركت از زندگي او برود و در آخرت نيز خوار و ذليل شود.
جايگاه احترام در جامعه و رفتارهاي انساني
احترام در حوزه كنش هاي ارتباطي از جايگاه خاصي برخوردار است. اصولا انسان هاي بي احترام نمي توانند اجتماعي را تشكيل دهند. از اين رو احترام متقابل به عنوان عنصر و مولفه اصلي در ايجاد جامعه داراي جايگاه و اهميت خاصي است. باحفظ حريم ها و حرمت هاست كه زمينه تعامل سازنده و مثبت ميان دو شخص فراهم مي شود. به هر حال دو شخص، شخصيت ها و انديشه ها و خواسته ها و منافع و نيازهاي مستقل و جداگانه اي دارند و گاه اين تفاوت ها خود عامل مهمي براي اختلاف و جدايي است. از اين رو برخي از انديشمندان چون استاد مرتضي مطهري بر اين باور هستند كه اصل، در ميان انسان اختلاف است و تنها با بهره گيري از اصولي انساني مي توان آن را به اتحاد تبديل كرد.
علامه طباطبايي خاستگاه و ريشه آن را در اصل استخدام مي داند و بر اين نكته تأكيد مي ورزد كه استخدام، خود عاملي مهم در ايجاد اختلافات و هم چنين ايجاد و پديداري جوامع است. به اين معنا كه دو شخص با دو شخصيت مستقل و متفاوت با يك ديگر، اختلاف طبيعي دارند ولي از آن جايي كه مي كوشند منافع خود را كه به تنهايي قابل دست يابي نيست با استخدام و بهره گيري از ديگري برآورده سازند و لذا با دست كشيدن از برخي خواسته هاي كوچك تر و ريزتر و كوتاه آمدن از برخي ديگر، اجتماع را تشكيل مي دهند تا با بهره گيري و استخدام ديگري به خواسته ها و منافع بزرگ تري دست يابند. البته استخدام و ايجاد اجتماع، پيامدهاي نابهنجار و تضادهايي را به همراه دارد كه گاه به تنازع و حتي درگيري هاي خشونت آميز مي انجامد. از اين روست كه قانون براي جلوگيري از افزايش اختلافات و تنازع به وجود آمد.
به هر حال اصول اجتماع بر پايه احترام متقابل و حفظ قانون و رعايت آن نهاده شده است. البته پيش از اين كه قانون حضور يابد احترام متقابل است كه پايه هاي اجتماع را حفظ مي كند و جامعه را معنا مي بخشد. دو شخص، تنها زماني نياز به قانون مي يابند كه نتوانند با توجه به اصول انساني و ظرفيت هاي عاطفي و اخلاقي با يك ديگر تعامل سازنده داشته باشند و كنار بيايند.
زماني قانون پا به ميدان مي گذارد كه عواطف و اصول اخلاقي انساني نتواند تعامل را در موقعيت خود به درستي حفظ و برقرار كند. از اين زمان است كه عقل به شكل قانون حضور مي يابد و با اصول خشك و غيرعاطفي و احساسي مي كوشد تا تعادلي ميان دو سوي درگيري برقرار كند.
بنابراين احترام كه خاستگاهي عاطفي و احساسي دارد عاملي مهم و اساسي در حفظ تعادل اجتماعي و بقاي ارتباط ميان دو شخص و يا اشخاص و يا گروه هاي اجتماعي به شمار مي آيد.
خانواده، اجتماعي متفاوت
مسئله زن و شوهر در تحليل قرآني از هر اجتماع ديگري متفاوت است و تحليل و تبيين ديگري دارد. اصولا نمي توان روابط زن و شوهر را براساس روابط اجتماعي اي سنجيد و يا تحليل كرد كه بيرون از دايره زن و شوهري هستند.
زن و شوهر در تحليل قرآني تنها براي استخدام اجتماع، خانواده تشكيل نمي دهند تا اصول اجتماعي آن را همانند ديگر اجتماع فرض كرد و يا اصول اجتماعي بيرون از دايره خانواده را بدان تعميم و گسترش داد. بررسي اين مطلب فرصت ديگري را مي طلبد ولي در كوتاه سخن مي توان گفت كه خانواده از نظر قرآن تنها نهادي است كه بر پايه عاطفه و احساس شكل مي گيرد و مرد در تحليل قرآني تنها با زن آرامش و سكونت مي يابد و زن بي مرد اصولا قوام نمي يابد و بي بهره گيري از تكيه گاهي به نام شوهر اصولا نمي تواند برپا باشد. از اين رو زن براي قوام خويش به مرد نياز ذاتي دارد و مرد براي دست يابي به آرامش درون، نياز ذاتي به زن دارد بر اين اساس اجتماع زن و شوهر را نمي توان در دايره ديگر اجتماع ديد. اصول و معيارهاي ايجادي و پايداري آن با ديگر اجتماعات، تفاوت اساسي دارد و تنها وجه مشابهت آن در همان جمع و اجتماع دوتن البته با دو جنسيت مخالف و متفاوت يعني زن و مرد است.
هر اجتماعي حتي اجتماع زن و شوهر و خانواده (دراين جا شامل فرزندان نيز مي شود) براساس اصل احترام متقابل قوام مي يابد و پايدار مي گردد. از اين روست كه احترام در همه حوزه هاي اجتماعي از خرد تا كلان نقش سازنده و اساسي ايفا مي كند.
احترام در آموزه هاي قرآني
احترام از واژه هاي غيرمصرح قرآني است كه از ريشه حرم و حرمت گرفته شده. حريم چاه به معناي آن محدوده اي است كه نمي توان بدان نزديك شد و كسي حق تصرف و حفر چاه ديگر در آن محدوده را ندارد.
حرمت شخص به معناي چيزي است كه شخص از آن حمايت و دفاع مي كند. احترام براين اساس چنان كه در اصطلاحات عرفي نيز آمده به معناي تعظيم و تكريم و گرامي داشت شخص است كه بي ارتباط با معناي لغوي آن نيست؛ زيرا شخص يا هر چيز ديگري كه محل احترام است، از نظر مردم داراي حرمت و حريمي است كه مي بايست آن را حفظ كرده و هتك آن نكرد.
چنان كه گفته شد در قرآن اين اصطلاح با لفظ احترام به كار نرفته ولي مفهوم آن به شكل اصطلاحات ديگر و يا بيان مصداقي احترام، تبيين و توصيه شده است. از اين رو در آيات قرآني سخن از حرام به معناي محترم شمردن ماه هاي خاص (توبه آيه 5)، نفس و جان آدمي (انعام آيه 151) خانه خدا (مائده آيه 97) و نيز تكريم (علق آيه 3 و اسراء آيه 70) و احسان و نيكوكاري (بقره آيه 83 و نساء آيه 36) و توقير و بزرگداشت (فتح آيه 9) و تعزيز (همان) و تعظيم (حج آيه 30 و 32)، بسيار آمده كه همه اين ها همان مفهوم احترام اصطلاحي را به گونه اي بازگو مي كند.
قرآن در برخي از موارد با بيان مصاديق، به بازگويي احترام پرداخته و با تبيين موضوعي و مصداقي، مردمان را به عملي كردن احترام توجه داده است. به سخن ديگر احترام را تنها در حوزه گفتاري نگه نداشته و به حوزه عمل و رفتار اجتماعي سوق داده است تا شخص در كنش ها و واكنش هاي رفتاري، هنجار خاصي را به عنوان احترام مراعات نمايد. به عنوان نمونه همان گونه كه از صلوات فرستادن بر پيامبر به زبان و دل به عنوان نوعي احترام و تكريم آن حضرت(صلی الله علیه و آله و سلم) ياد كرده (احزاب آيه 56 و نور آيه 27) و يا از سلام و تحيت گفتن زباني سخن گفته است، (نساء آيه 86) از سجده كردن (يوسف آيه 100) اذن و پيش اجازه (احزاب آيه 53 و نور آيه 27) به عنوان نمودهاي خارجي و عملي احترام ياد نموده است.
عدم تقدم بر ديگري، بلند نكردن صدا در برابر ديگران و آرام سخن گفتن، از ديگر نمونه هاي مصداقي احترام است كه قرآن به آن اشاره كرده است.اين آيات هرچند كه درباره چگونگي احترام گزاري به پيامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) است ولي مي توان آن را به ديگر افراد نيز تعميم داد.
در عرف مردم، روش هاي ديگري براي احترام وجود دارد كه هريك با توجه به سنت ها و آداب اجتماعي و فرهنگي مردم هر منطقه و يا هرجامعه متفاوت است. بلند شدن و يا دست به سينه بودن و يا بوسيدن پاي والدين از نمونه هايي است كه در جوامع مختلف براي احترام گذاشتن استفاده مي شود.
انسان، نيازمند احترام
انسان به طور طبيعي احساس نياز مي كند كه مورد توجه و احترام و تكريم قرار گيرد. گرايش ذاتي انسان به اين است كه آبرومند و با كرامت و با شخصيت و اعتبار اجتماعي باشد و از سوي مردم تكريم شود و آبروي وي حفظ و حرمت هايش پاس داشته شود. در داستان يوسف و زن عزيز مصر به اين نكته به روشني اشاره شده است. با آن كه عمل خلاف و ناهنجاري از سوي همسر عزيز صورت گرفته اما وي از يوسف(علیه السلام) مي خواهد كه به پاسداشت آبرو و حيثيت اجتماعي از بيان داستان و رخداد خودداري كند. (يوسف آيه 29) هم چنين حضرت لوط(علیه السلام) از مردم خويش مي خواهد كه به خاطر حفظ احترام و پاسداشت آن، از تعرض به ميهمانان وي خودداري كرده و او را نزد ميهمانانش شرمنده نسازند. (حجر آيه 68 و 69)
قرآن از مردم مي خواهد كه براي حفظ آبرو و حرمت و احترام خويش به اعمالي نپردازند كه موجبات خواري و بي احترامي شان را فراهم مي آورد و آبروي آنان را در دنيا و آخرت از بين مي برد. (نور آيه 4 و 23 و نيز نساء آيه 148 و زمر آيه 25)
از نظر قرآن احترام به ديگران و بي احترامي به آنان داراي آثار وضعي و تكليفي و نيز پاداش و كيفر خاصي است. در برخي از آيات قرآني به اثر وضعي بي احترامي، اهانت و تحقير ديگران در آخرت اشاره شده است. (مطففين آيه 29 تا 36) در برخي ديگر نيز اشاره شده كه كاهش نعمت و عدم جلب سود و يا خير، به علت و سبب بي احترامي و عدم پاسداشت امري بوده است كه مي بايست حرمت و احترام آن نگه داشته مي شد. (حج آيه 30)
جايگاه تكريم پدر و مادر در نزد خداوند
احسان و تكريم به پدر و مادر از جايگاه بسيار بلندي برخوردار است و خداوند همواره پس از بيان حكم وجوب پرستش خداي يگانه، به احترام و تكريم پدر و مادر اشاره كرده و حكم مي كند: و بالوالدين احسانا (بقره آيه 83 و نيز نساء يه 36)
قرآن در آيه 83 سوره بقره احسان به پدر و مادر را به عنوان پيمان خداوند با بني اسرائيل ياد كرده است و مي فرمايد: و اذ اخذنا ميثاق بني اسرائيل لاتعبدون الاالله و بالوالدين احسانا؛ و هنگامي كه از بني اسرائيل پيمان و عهد گرفتيم كه جز خدا را نپرستند و به پدر و مادر احترام گذارند و احسان و نيكي كنند.
در اين آيه و نيز در چهار مورد ديگر از جمله در سوره اسراء آيه 23 هنگامي كه خداوند به مردمان فرمان مي دهد كه تنها او را بپرستند، بي درنگ حكم و فرمان احسان و نيكي به پدر و مادر را مطرح مي سازد كه بيانگر ميزان اهميت و جايگاه احسان به پدر و مادر در پيشگاه خداوند است. به اين معنا كه پرستش خداي يگانه و احسان به والدين در كنار هم آمده تا مردمان از جايگاه پدر و مادر آگاه شوند.
اگر خداوند به عنوان آفريدگار و پروردگار مي بايست پرستش شود، پدر و مادر نيز به عنوان واسطه فيض وجود و نعمت هاي خداوندي بر انسان، بايد مورد احترام و احسان قرار گيرند. از اين رو خداوند امور چندي را كه مي تواند نسبت به خدا و پدر و مادر به جا آورده شود در كنار هم مي آورد. به سخن ديگر اگر عبوديت و پرستش كسي غير از خدا جايز بود آن شخص همان والدين هستند و از آن جايي كه چنين امري كفر و شرك است خداوند فرمان مي دهد كه به جاي پرستش ايشان در حق آنان احسان شود. احسان، برترين حالتي است كه پس از پرستش مي توان تصور كرد. به اين معنا كه احسان مرتبه دوم پرستش است و اگر پرستشي به غير خدا جايز بوده حكم به آن مي شد و چون امكان پذير نيست مرتبه دوم آن مورد تأكيد قرار گرفته است. امور ديگري كه جايز است انسان هم نسبت به خدا و هم غير خدا به جا آورد، خداوند در آيات قرآني به آنها فرمان داده و از مردمان خواسته است تا آنها را انجام دهند. از اين رو در آيه 14 سوره لقمان فرمان مي دهد: ان اشكر لي و لوالديك؛ از من و پدر و مادرتان تشكر كنيد.
برخي از مفسران باتوجه به نكره بودن احسان در آيه 23 سوره اسراء بر اين باورند كه نكره آوردن به معناي آن است كه فرزندان مي بايست در همه امور در حق آنان مراعات احسان را بكنند و چيزي را فروگذار نكنند. اين حكم قرآني اختصاصي به مؤمنان نداشته و همه انسان ها را دربرمي گيرد. قرآن به اين شيوه ديگراني را كه ايمان به قرآن و خدا ندارند تشويق مي كند كه حداقل در حق پدر و مادر خويش به حكم وظيفه انساني، احسان و احترام بگذارند.
روشهاي احسان و تكريم والدين
احسان و احترام به پدر و مادر باتوجه به سنت ها و فرهنگ ها متفاوت است ولي اصولي انساني است كه مي توان در همه جا آن را يافت و بدان پاي بند بود.
برخورد پسنديده براساس عرف هر جامعه و به كارگيري واژگان زيبا و شيوا، تواضع و فروتني در برابر آنان، مهرباني و محبت، دعاي خير كردن براي ايشان، دوري از درشت گويي و يا حتي به كار نبردن واژه اف و خسته شدم و آخ و ديگر اصوات نابهنجاري كه ايشان را ناخوش آيد از جمله روش هاي احسان و اكرام و احترام به پدر و مادر است.
فرياد زدن و درشتي كردن و اف و اخ كردن و اعتراض نمودن و دشنام و ناسزا دادن و پيشي گرفتن از ايشان در نشستن و دراز كشيدن و امور ديگر مي تواند از مصاديق بي احترامي به آنها باشد كه مي بايست از آنها پرهيز كرد.اطاعت كامل از پدر و مادر امري است كه قرآن بدان فرمان داده و تنها موردي كه استثنا شده و شخص مي تواند از دستور پدر و مادر اطاعت نكند و با حفظ احترام ايشان از آن سرپيچي كند دستور آنها به كفر خداست كه در اين مورد مي توان از حكم و فرمانشان اطاعت نكرد. اما در همأ موارد ديگر مي بايست از ايشان اطاعت كرد و فرمان برد.
در روايت اهل بيت(علیه السلام) احترام به پدر و مادر و احسان به ايشان به معناي برخورد نيكو و رسيدگي به نيازهاي آنان پيش از درخواست، و ابراز قول كريم به معناي طلب مغفرت آمده است.
تعبير جناح الذل نيز نگاه با رأفت و رحمت و دوري از نگاه هاي تيز و تند و بلند نكردن صدا و بالا نبردن دست و پيش نيفتادن از آنان معنا شده است. (كافي ج2 ص715 تا 316) بر جاي بلند و برتر نشاندن از ديگر روش هاي تكريم و احسان به پدر و مادر و احترام نهادن به آنان است كه از آيه 010 سوره يوسف مي توان آن را به دست آورد.به هر حال تكريم و احترام به پدر و مادر امري است كه بيش از هر كار ديگري بدان تأكيد شده و نمي توان از آن چشم پوشيد. ناديده گرفتن و بي احترامي به ايشان در اين دنيا موجب مي شود تا شخص گرفتار مصيبت ها و بلايا گردد و خير و بركت از زندگي او برود و در آخرت نيز خوار و ذليل شود.