امام موسي كاظم (ع) و چالش هاي پيش رو
نويسنده:خليل پورمنصوري
منبع:روزنامه کیهان
منبع:روزنامه کیهان
بازخواني شيوه هاي امامان معصوم(ع) در برابر مشكلات و چالش هاي پيش رو مي تواند راهكارها و سازوكارهايي را به ما نشان دهد كه در جامعه حاضر براي برداشتن چالش هاي اساسي در حوزه هاي مختلف و گوناگون بدان نيازمنديم.
امامان معصوم(ع) به عنوان اسوه هاي كامل و نمونه هاي عيني مي توانند در ايجاد جامعه تمدني و مهندسي فرهنگي، بسيار به نخبگان و تصميم سازان و برنامه نويسان ياري رسانند. از اين رو به منظور يافتن سازوكارهايي از زندگي امامان(ع) به بازخواني دوباره زندگي آنان نياز است كه مقاله زير به هدف دست يابي به آن به سراغ يكي از آن بزرگواران كه در سخت ترين شرايط، زمام مديريت نظام ولايي را به عهده گرفت. امام موسي كاظم(ع) از آن جايي كه در حساس ترين زمان ها و در اوج قدرت فرعوني مستكبران نظام خلاقت سلطنتي به امامت رسيد، نقش بسيار حياتي و اساسي در ايجاد تمدن جامعه برتر قرآني و تثبيت نظام ولايي ايفا كرد كه نمي توان هيچ يك از آثار اين تلاش هاي متنوع و متعدد ايشان را ناديده گرفت.
خلافت سلطنتي به شكل خلافت شورايي با ابوبكر آغاز مي شود و به شكل انتصاب عمر ادامه مي يابد و سپس به صورت شورايي نيم بند، عثمان را به خلافت مي رساند. آن گاه خلافت قدرت شمشير با معاويه آغاز مي شود و مدار حق و باطل و مشروعيت و عدم مشروعيت، شمشير و قدرت مي شود.
عصر معاويه به جهت اقتدار شمشير، عصر طلايي است و حكومت به گونه اي تثبيت مي شود كه نداي مخالف نه تنها خفه مي شود بلكه حتي اگر حجربن عدي پرآوازه اي هم باشد شهيد و از گردونه مخالفت بيرون رانده مي شود.
دراين تحليل از خلافت امير مؤمنان(ع) يادي به ميان نمي آوريم؛ زيرا خلافت ايشان بيرون از چارچوب هاي نظام خلافت شورايي- سلطنتي است و حتي شيوه انتخاب او نيز به گونه اي است كه همه مردم حتي از غيرمدينه در انتخاب ايشان مشاركت جدي دارند. از اين رو دهان همگان بسته مي شود جز عده اي منافق و قدرت طلب كه دين را تنها ابزاري براي دنياي خويش مي خواستند.
عصر پس از معاويه به جهت تضاد جدي ميان نظام ولايي برگرفته از سنت و سيره پيامبر(ص) و نظام خلافت سلطنتي، همواره با مشكل عدم مشروعيت روبه رو بوده است و هرگز دولت هاي اموي نتوانستند به تثبيت قدرت خويش چنان كه بايد و شايد دست يابند.
هرچند معاويه و حاكمان پس از وي، كوشيدند تا براساس پايه هاي بيرون ديني و انديشه هاي التقاطي و حقوق و فرهنگ غربي و شرقي (ايران و هند و يونان و روم) مهندسي جديدي از فرهنگ عمومي و حقوق و علم ارائه دهند و نظام خلافت سلطنتي را با عناصر درون و بيرون ديني تثبيت كنند ولي در همان عصر، امام باقر(ع) كوشيد تا نظام مهندسي ديگري را در برابر آن با الهام از انديشه هاي ناب قرآني و سيره نبوي و علوي بنيادگذارد. اين گونه است كه عصر امام باقر(ع) را بايد عصر مهندسي فرهنگ جامعه برتر قرآني دانست كه با شيوه هاي ابتكاري و بديع خويش، جامعه اي از نخبگان علمي و فرهنگي و سياسي را پديد آورد كه در همه حوزه ها مشروعيت هاي فقهي و حقوقي و كلامي و سياسي و حتي علوم جديد دولت خلافت سلطنتي را به چالش مي كشيد.
پس از امام باقر(ع) دولت اموي سقوط مي كند و امام صادق(ع) در شرايطي به امامت مي رسد كه نظام سياسي در حال جابه جايي است. دولت اموي تحت تأثير عدم مشروعيت حاصل از انقلاب عاشورايي، فروريخت و عباسيان با بهره گيري از همان عناصر خلافت سلطنتي، كوشيدند تا جانشين طبيعي آنان شوند؛ زيرا توده مردم به نظام خلافت سلطنتي عادت كرده بودند وتنها براين باور بودند كه حاكمان آن نظام كه متشكل از بني اميه بودند عناصر فاسدي بودند كه مي بايست به كنار مي رفتند و از خانواده پيامبر(ص) كساني به اين مقام دست مي يافتند، زيرا اگر خلافت از آن قريش است بني عباس به آن محق تر هستند. تفكر عمومي با تفكر عباسي همراهي داشت از اين رو آنان زمام امور را به دست مي گيرند و به جاي پذيرش نظام ولايي همان نظام خلافت سلطنتي را تثبيت مي كنند با عناصر جديد كه همان حاكمان عباسي باشند.
امام صادق(ع) در اين زمان مي كوشد تا مهندسي نظام ولايي با همه عناصر تمدني آن را كه امام باقر(ع) آغاز كرده بود ادامه دهد. اين گونه است كه همان شيوه پيشين را در پيش مي گيرد و در اكمال آن مي كوشد.
امام صادق همه عناصر و مؤلفه هاي نظام تمدن جامعه برتر ايماني و قرآني را به شكل كامل علمي تبيين مي كند و عنصري را فروگذار نمي كند. آن حضرت در اين راستا دانشمندان و نخبگاني را در همه حوزه هاي علوم انساني و علوم پايه مي پروراند، نخبگان و دانشمنداني كه بيش از چهار هزار نفر را شامل مي شوند و افرادي چون هشام بن حكم و هشام بن سالم در علم كلام و اصول اعتقادات، زراره بن اعين و ابي بصير و ده ها تن ديگر در حوزه علم حقوق و فقه زندگي و همچنين جابر بن حيان در علم شيمي و ديگران در علوم ديگر از اين مكتب علمي و تخصصي بيرون مي آيند كه قابليت ايجاد يك نظام برتر را دارا باشند.
عباسيان مي كوشيدند تا با ايجاد رقبايي براي امام موسي(ع)، وي را تضعيف كرده و موقعيت ايشان را باخطر جدي مواجه سازند. در اين زمان است كه حتي مذهب اسماعيلي را در برابر مذهب امامي قرار مي دهند. تا اين زمان، فرقه هاي كوچك و بزرگي به عنوان رقيب ايجاد شده بودند و حتي مذهب زيدي به صورت مستقيم در برابر امام مي ايستاد. در اين دوره براساس تز دشمن دشمن من، دوست من است، عباسيان به عناصر مديريتي زيدي نزديك مي شدند ولي اين اقدام سودي به حال ايشان نداشت؛ زيرا در تفكر زيدي همانند خوارج عدم مشروعيت نظام سياسي عباسي، حرف اول را مي زد. از اين رو عباسيان به سوي مذاهب و فرقه هاي ديگر متمايل مي شدند تا امام به حق را در تنگناي سياسي و مشروعيت ديني قرار دهند.
مذهب اسماعيلي، نخست بسياري را به خود جلب و جذب مي كند ولي ديري نمي پايد كه از پيروان آن كاسته مي شود منصور دوانيقي مي كوشيد تا بفهمد مديريت به چه كسي واگذار مي شود ولي امام صادق(ع) زيركانه وي را گمراه مي سازد و حتي در يك وصيت نام منصور دوانيقي را نيز مي گنجاند.
هارون پس از نوميدي به اين نتيجه مي رسد كه مي بايست امام را در بازداشت خانگي قرار دهد. بدين ترتيب آن حضرت سال ها در بازداشت قرار مي گيرد و زماني كه هارون از اين راه نيز به نتيجه نمي رسد ايشان را به سياه چال مي اندازد و دژخيمان را بر او مسلط مي سازد. با اين همه امام جامعه اي را چنان كه مي خواهد از دور مديريت مي كند و حتي دژخيمان خويش را تحت تأثير قرار مي دهد.
هارون پيش از اين مسئله را درك كرده بود. براي همين محدوديت ها را تشديد مي كند و مي كوشد با شناسايي رهبران و وكيلان، گروه ها را به تشتت و درگيري بكشاند. ولي وي در اين كار موفق نمي شود و در نتيجه ناچار مي شود تا خود امام را به شهادت برساند.
از آن جايي كه شهادت آن حضرت كاري آسان و ساده نبود و موجبات طغيان را فراهم مي كرد ايشان را به گونه اي خاص مسموم مي كند و به افراد مي سپارد تا اعلام كنند امام رافضيان، خود مرده است. با اين همه شورش هاي چندي درمي گيرد كه با خشونت هر چه تمام تر سركوب مي شود.
امام كاظم(ع) در عصري به حكومت و امامت مي رسد كه حكومت هاي رقيب وي فرعون هاي زمانه خود بوده اند و داراي ارتشي ظاهري و پنهاني بودند كه شرق و غرب عالم را در بر مي گرفت. آن حضرت(ع) با ايجاد تشكيلات و سازمان وكيل محور كوشيد تا مديريت هر بخشي را به وكيلي بسپارد و آنان بودند كه در جاهاي مختلف جهان، جامعه نخبه را مديريت مي كردند و زمينه هاي تأثيرگذاري ضدخلافت سلطنتي را فراهم مي آوردند. اين گونه است كه اين هسته هاي به ظاهر پراكنده و در اصل وكيل محور، توانستند قيام هاي پياپي را در عصر مأمون و امين به راه اندازند و مشروعيت خلافت سلطنتي را با خطر فروپاشي مواجه سازند.
تلاش هاي آن حضرت سرانجام موجب مي شود تا مأمون به نوعي مشروعيت خلافت سلطنتي را زيرسؤال ببرد و نظام ولايي را امضا كند هر چند كه بعدها وي نيز همان راهي را مي رود كه ديگر طاغوت ها و فرعون هاي زمانه رفتند.
امامان معصوم(ع) به عنوان اسوه هاي كامل و نمونه هاي عيني مي توانند در ايجاد جامعه تمدني و مهندسي فرهنگي، بسيار به نخبگان و تصميم سازان و برنامه نويسان ياري رسانند. از اين رو به منظور يافتن سازوكارهايي از زندگي امامان(ع) به بازخواني دوباره زندگي آنان نياز است كه مقاله زير به هدف دست يابي به آن به سراغ يكي از آن بزرگواران كه در سخت ترين شرايط، زمام مديريت نظام ولايي را به عهده گرفت. امام موسي كاظم(ع) از آن جايي كه در حساس ترين زمان ها و در اوج قدرت فرعوني مستكبران نظام خلاقت سلطنتي به امامت رسيد، نقش بسيار حياتي و اساسي در ايجاد تمدن جامعه برتر قرآني و تثبيت نظام ولايي ايفا كرد كه نمي توان هيچ يك از آثار اين تلاش هاي متنوع و متعدد ايشان را ناديده گرفت.
اوج اقتدار خلافت سلطنتي، اوج درماندگي
خلافت سلطنتي به شكل خلافت شورايي با ابوبكر آغاز مي شود و به شكل انتصاب عمر ادامه مي يابد و سپس به صورت شورايي نيم بند، عثمان را به خلافت مي رساند. آن گاه خلافت قدرت شمشير با معاويه آغاز مي شود و مدار حق و باطل و مشروعيت و عدم مشروعيت، شمشير و قدرت مي شود.
عصر معاويه به جهت اقتدار شمشير، عصر طلايي است و حكومت به گونه اي تثبيت مي شود كه نداي مخالف نه تنها خفه مي شود بلكه حتي اگر حجربن عدي پرآوازه اي هم باشد شهيد و از گردونه مخالفت بيرون رانده مي شود.
دراين تحليل از خلافت امير مؤمنان(ع) يادي به ميان نمي آوريم؛ زيرا خلافت ايشان بيرون از چارچوب هاي نظام خلافت شورايي- سلطنتي است و حتي شيوه انتخاب او نيز به گونه اي است كه همه مردم حتي از غيرمدينه در انتخاب ايشان مشاركت جدي دارند. از اين رو دهان همگان بسته مي شود جز عده اي منافق و قدرت طلب كه دين را تنها ابزاري براي دنياي خويش مي خواستند.
عصر پس از معاويه به جهت تضاد جدي ميان نظام ولايي برگرفته از سنت و سيره پيامبر(ص) و نظام خلافت سلطنتي، همواره با مشكل عدم مشروعيت روبه رو بوده است و هرگز دولت هاي اموي نتوانستند به تثبيت قدرت خويش چنان كه بايد و شايد دست يابند.
عصر امام باقر عصر مهندسي فرهنگي قرآني
هرچند معاويه و حاكمان پس از وي، كوشيدند تا براساس پايه هاي بيرون ديني و انديشه هاي التقاطي و حقوق و فرهنگ غربي و شرقي (ايران و هند و يونان و روم) مهندسي جديدي از فرهنگ عمومي و حقوق و علم ارائه دهند و نظام خلافت سلطنتي را با عناصر درون و بيرون ديني تثبيت كنند ولي در همان عصر، امام باقر(ع) كوشيد تا نظام مهندسي ديگري را در برابر آن با الهام از انديشه هاي ناب قرآني و سيره نبوي و علوي بنيادگذارد. اين گونه است كه عصر امام باقر(ع) را بايد عصر مهندسي فرهنگ جامعه برتر قرآني دانست كه با شيوه هاي ابتكاري و بديع خويش، جامعه اي از نخبگان علمي و فرهنگي و سياسي را پديد آورد كه در همه حوزه ها مشروعيت هاي فقهي و حقوقي و كلامي و سياسي و حتي علوم جديد دولت خلافت سلطنتي را به چالش مي كشيد.
پس از امام باقر(ع) دولت اموي سقوط مي كند و امام صادق(ع) در شرايطي به امامت مي رسد كه نظام سياسي در حال جابه جايي است. دولت اموي تحت تأثير عدم مشروعيت حاصل از انقلاب عاشورايي، فروريخت و عباسيان با بهره گيري از همان عناصر خلافت سلطنتي، كوشيدند تا جانشين طبيعي آنان شوند؛ زيرا توده مردم به نظام خلافت سلطنتي عادت كرده بودند وتنها براين باور بودند كه حاكمان آن نظام كه متشكل از بني اميه بودند عناصر فاسدي بودند كه مي بايست به كنار مي رفتند و از خانواده پيامبر(ص) كساني به اين مقام دست مي يافتند، زيرا اگر خلافت از آن قريش است بني عباس به آن محق تر هستند. تفكر عمومي با تفكر عباسي همراهي داشت از اين رو آنان زمام امور را به دست مي گيرند و به جاي پذيرش نظام ولايي همان نظام خلافت سلطنتي را تثبيت مي كنند با عناصر جديد كه همان حاكمان عباسي باشند.
امام صادق(ع) در اين زمان مي كوشد تا مهندسي نظام ولايي با همه عناصر تمدني آن را كه امام باقر(ع) آغاز كرده بود ادامه دهد. اين گونه است كه همان شيوه پيشين را در پيش مي گيرد و در اكمال آن مي كوشد.
امام صادق همه عناصر و مؤلفه هاي نظام تمدن جامعه برتر ايماني و قرآني را به شكل كامل علمي تبيين مي كند و عنصري را فروگذار نمي كند. آن حضرت در اين راستا دانشمندان و نخبگاني را در همه حوزه هاي علوم انساني و علوم پايه مي پروراند، نخبگان و دانشمنداني كه بيش از چهار هزار نفر را شامل مي شوند و افرادي چون هشام بن حكم و هشام بن سالم در علم كلام و اصول اعتقادات، زراره بن اعين و ابي بصير و ده ها تن ديگر در حوزه علم حقوق و فقه زندگي و همچنين جابر بن حيان در علم شيمي و ديگران در علوم ديگر از اين مكتب علمي و تخصصي بيرون مي آيند كه قابليت ايجاد يك نظام برتر را دارا باشند.
هراس منصور داونيقي از حركت هاي فرهنگي امام صادق(ع)
امام كاظم(ع) و رقابت با اوج اقتدار خلافت سلطنتي
عباسيان مي كوشيدند تا با ايجاد رقبايي براي امام موسي(ع)، وي را تضعيف كرده و موقعيت ايشان را باخطر جدي مواجه سازند. در اين زمان است كه حتي مذهب اسماعيلي را در برابر مذهب امامي قرار مي دهند. تا اين زمان، فرقه هاي كوچك و بزرگي به عنوان رقيب ايجاد شده بودند و حتي مذهب زيدي به صورت مستقيم در برابر امام مي ايستاد. در اين دوره براساس تز دشمن دشمن من، دوست من است، عباسيان به عناصر مديريتي زيدي نزديك مي شدند ولي اين اقدام سودي به حال ايشان نداشت؛ زيرا در تفكر زيدي همانند خوارج عدم مشروعيت نظام سياسي عباسي، حرف اول را مي زد. از اين رو عباسيان به سوي مذاهب و فرقه هاي ديگر متمايل مي شدند تا امام به حق را در تنگناي سياسي و مشروعيت ديني قرار دهند.
مذهب اسماعيلي، نخست بسياري را به خود جلب و جذب مي كند ولي ديري نمي پايد كه از پيروان آن كاسته مي شود منصور دوانيقي مي كوشيد تا بفهمد مديريت به چه كسي واگذار مي شود ولي امام صادق(ع) زيركانه وي را گمراه مي سازد و حتي در يك وصيت نام منصور دوانيقي را نيز مي گنجاند.
چالش هارون با امام كاظم(ع)
امام كاظم خليفه قلبها
هارون پس از نوميدي به اين نتيجه مي رسد كه مي بايست امام را در بازداشت خانگي قرار دهد. بدين ترتيب آن حضرت سال ها در بازداشت قرار مي گيرد و زماني كه هارون از اين راه نيز به نتيجه نمي رسد ايشان را به سياه چال مي اندازد و دژخيمان را بر او مسلط مي سازد. با اين همه امام جامعه اي را چنان كه مي خواهد از دور مديريت مي كند و حتي دژخيمان خويش را تحت تأثير قرار مي دهد.
مديريت وكيلان در غياب امام
هارون پيش از اين مسئله را درك كرده بود. براي همين محدوديت ها را تشديد مي كند و مي كوشد با شناسايي رهبران و وكيلان، گروه ها را به تشتت و درگيري بكشاند. ولي وي در اين كار موفق نمي شود و در نتيجه ناچار مي شود تا خود امام را به شهادت برساند.
از آن جايي كه شهادت آن حضرت كاري آسان و ساده نبود و موجبات طغيان را فراهم مي كرد ايشان را به گونه اي خاص مسموم مي كند و به افراد مي سپارد تا اعلام كنند امام رافضيان، خود مرده است. با اين همه شورش هاي چندي درمي گيرد كه با خشونت هر چه تمام تر سركوب مي شود.
امام كاظم(ع) در عصري به حكومت و امامت مي رسد كه حكومت هاي رقيب وي فرعون هاي زمانه خود بوده اند و داراي ارتشي ظاهري و پنهاني بودند كه شرق و غرب عالم را در بر مي گرفت. آن حضرت(ع) با ايجاد تشكيلات و سازمان وكيل محور كوشيد تا مديريت هر بخشي را به وكيلي بسپارد و آنان بودند كه در جاهاي مختلف جهان، جامعه نخبه را مديريت مي كردند و زمينه هاي تأثيرگذاري ضدخلافت سلطنتي را فراهم مي آوردند. اين گونه است كه اين هسته هاي به ظاهر پراكنده و در اصل وكيل محور، توانستند قيام هاي پياپي را در عصر مأمون و امين به راه اندازند و مشروعيت خلافت سلطنتي را با خطر فروپاشي مواجه سازند.
تلاش هاي آن حضرت سرانجام موجب مي شود تا مأمون به نوعي مشروعيت خلافت سلطنتي را زيرسؤال ببرد و نظام ولايي را امضا كند هر چند كه بعدها وي نيز همان راهي را مي رود كه ديگر طاغوت ها و فرعون هاي زمانه رفتند.
نگاهي گذرا به زندگي و رخدادها