شاعر: مهدی محمدی
چگونه با تو بگویم چگونه خواهر رفت
تمام سوی دو چشمم پس از برادر رفت
به جای آن همه تیری که بر تنت آمد
لباس کهنه و انگشتر مطهر رفت
صدای حرمله میآمد و نوای رباب
کنار نیزه طفلش زهوش مادر رفت
حرم در آتش دختر نفس نفس میزد
نگاهها پی غارت به سمت دختر رفت
برای غارت یک گوشواره کوچک
دو چشم رفت، گل سر شکست، معجر رفت