شاعر: مهدی محمدی
ای همیشه خواهر غم پرورم
ای خمیده مثل زهرا مادرم
بشکن این بغضی که داری در گلو
هرچه میخواهد دل تنگت بگو
بر حسینت شام را توصیف کن
از خرابه رفتنت تعریف کن
از درخت خشک و سنگ و سر بگو
از لب و از چوب و طشت زر بگو
صورت خورشید و نوک نی چه بود
قصهی قرآن و بزم می چه بود
جان من بنشین و حرف دل بگو
از جبین و چوبه محمل بگو
به چه بزمی، بزم اشک و ماتم است
بزمتان جمع است و یک کودک کم است