كارواني كه سر قبر شما آوردهام
نيمه جانهايي است تا كرب و بلا آوردهام
من نيابت دارم از مادر زيارت آمدم
من وصيتهاي مادر را به جا آوردهام
كي رود از ياد وقتي آمدم در قتلگاه
نيزه بيرون از تن تو بارها آوردهام
روي ني، ما را تو ميديدي كجاها ميبرند
دخترانت را ز بازار جفا آوردهام
دستهگلهاي بنفشي كه به همراه منند
از حراج كوفه و شام بلا آوردهام
بارها شد حرمله خنديد بر اشك رباب
مادري پاره جگر در نينوا آوردهام
پشت خيمه روي خاكستر به دنبال علي است
بر سر قبر پسر صاحب عزا آوردهام
دخترت لطمه به پهلو خورده زير خاك رفت
بس حكايت ز آن شب پر ماجرا آوردهام
شد رقيه پيش مرگ حضرت زين العباد
تربتي از قبر او بهر شما آوردهام
ناله اش چون ناله مادر ميان كوچه بود
خاطره از قدرت آن باوفا آوردهام
تا كه ديگر تازيانه ور بيفتد جان سپرد
گفت با خود همت خير النسا آوردهام
تا كه با چشم كنيزي بر سكينه ننگرند
گفت جان خويش را به فدا آوردهام
غيرتش آيينه مير و علمدار تو بود
من از او شرمندگي خويش را آوردهام
پاسبان حرمت شير خدا در شام شد
داد پيغامي به من تا كربلا آوردهام
گفت: اي بابا شبيهت بي كفن تدفين شدم
رسم عشق و عاشقي را من به جا آوردهام