ارتباط موثر از نوع ماهرانه

مهارت هاي اجتماعي استعدادي است که باعث بروز رفتارهايي مي شود که به صورت مثبت يا منفي تقويت مي شوند و نه رفتارهايي که مورد تنبيه واقع يا از سوي ديگران خاموش مي شوند. اين مهارت ها مي توانند در روابط آدمي با ديگران به نتايج مثبت و موفقيت آميز منجر شوند. مهارت هاي اجتماعي شامل مهارت در تشخيص خصوصيات گروه ، مهارت در ارتباط با ديگري ، مهارت در گوش دادن ، مهارت در همدردي و مهارت در ارتباط غيرکلامي و مهارت در تشخيص احساسات خوش است .
يکشنبه، 22 ارديبهشت 1387
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
ارتباط موثر از نوع ماهرانه
ارتباط موثر از نوع ماهرانه
ارتباط موثر از نوع ماهرانه

نويسنده:فرهاد بلاش
منبع: روزنامه جام جم

کودکان و مهارت هاي زندگي اجتماعي

مهارت هاي اجتماعي استعدادي است که باعث بروز رفتارهايي مي شود که به صورت مثبت يا منفي تقويت مي شوند و نه رفتارهايي که مورد تنبيه واقع يا از سوي ديگران خاموش مي شوند. اين مهارت ها مي توانند در روابط آدمي با ديگران به نتايج مثبت و موفقيت آميز منجر شوند.
مهارت هاي اجتماعي شامل مهارت در تشخيص خصوصيات گروه ، مهارت در ارتباط با ديگري ، مهارت در گوش دادن ، مهارت در همدردي و مهارت در ارتباط غيرکلامي و مهارت در تشخيص احساسات خوش است .
روانشناسان ، مهارت هاي اجتماعي را چنين تعريف مي کنند:
رفتارهاي انطباقي ياد گرفته شده اي که فرد را قادر مي کند تا با افراد ديگر روابط متقابل داشته باشد و از خود پاسخ هاي مثبت بروز دهد و همچنين از رفتار نامناسب اجتناب کند.
مهارت هاي زندگي براي کودکان توانايي هايي هستند که به آنان کمک مي کنند با موقعيت هاي زندگي ، بويژه موقعيت هاي پرخطر به طور صحيح برخورد کنند. وقتي اين مهارت ها را کسب کردند، مي توانند از ايجاد ارتباط با ديگران سازگارانه عمل کنند و بدون توسل به اعمالي که به خودشان و ديگران صدمه مي زنند، مشکلات را حل مي کنند. اين مهارت ها چه مهارت هايي هستند؟

مهارت خودآگاهي

اولين و زيربنايي ترين مهارت از سري دهگانه مهارت هاي زندگي است . کسب مهارت خودآگاهي نقش مهمي در سلامت و بهداشت روان ما دارد. خودآگاهي عبارت است از شناخت ويژگي ها، صفات ، رفتارها، عقايد، باورها، توانايي ها و استعدادهاي خود.
اولين جز خودآگاهي ، شناخت ويژگي ها و صفات خويش است . يک قسمت بااهميت از نحوه نگريستن به خودمان عبارت است از ارزيابي مثبت و منفي راجع به خودمان . اين نحوه نگرش به خود ، عزت نفس ما را مي سازد. شکل گيري عزت نفس و خودپنداره در ما، از دوران کودکي آغاز مي شود. دومين جز از خودآگاهي شناخت توانايي ها، استعدادها و پيشرفت هايمان است.
هريک از ما موفقيت هايي را در زندگي کسب کرده ايم که ناشي از توانايي ها و استعدادهاي ماست که آجرهاي ساختمان اعتماد به نفس ما را تشکيل مي دهد. اعتماد به نفس هم مانند خودپنداره و عزت نفس در تعاملات اجتماعي شکل مي گيرد.
يکي ديگر از اجزاي خودآگاهي تصوير واقع بينانه اي است که از خود داريم . پذيرفتن خود واقعي و همسو کردن آن با ايده آل ، تصويري که ما دوست داريم و مي خواهيم مانند او باشيم ، نيازمند تمرين و کسب مهارت خودآگاهي است .
چهارمين جزء خودآگاهي شناخت افکار، ارزش ها و باورهايمان است . مجموعه افکار ما باورهاي ما را مي سازند و مجموعه اي از اين باورها، ارزش هاي ما را مي سازند. در حقيقت افکار، باورها و ارزش هاي ما چارچوب و ساختار ذهني ما را مي سازد و ما براساس اين چارچوب يا ساختارهاي ذهني اطلاعات دريافتي از محيط پيرامون را پردازش مي کنيم و بر مبناي آن به دنيا و محيط پيرامونمان مي نگريم و يا در خصوص ديگران ، خودمان و محيط اجتماعي مان رفتار و قضاوت مي کنيم .
آخرين جز و مهمترين جز خودآگاهي که رابطه تنگاتنگي با ديگر اجزاي آن دارد، شناخت احساس رضايت و نارضايتي ما از خودمان ، زندگي ما يا احساس تغيير است .
شناخت اشتباه ها، نقاط ضعف ، نارضايتي ها و شکست ها، اولين قدم در جهت شناخت تغيير و اقدام در جهت رفع و اصلاح آن است .
از آنجا که نوع رفتار ما ناشي از احساسات ، افکار و نگرشها، نوع برداشت ها، طرز تلقي ، باورها و ميزان اعتماد به نفس و عزت نفس ماست ، کسب مهارت خودآگاهي عامل مهمي در ارتباطات ، موفقيت ها و شکست هايمان است .
خودآگاهي عاملي است که موجب مي شود، افکار ما به توانمندي ها و نقاط مثبتمان معطوف گردد. به طور کلي ، کسب مهارت خودآگاهي منشا رفتارهاي سازنده مفيد، مسوولانه و احترام به خود است .در آموزش مهارت هاي زندگي براي اين که کودک بتواند از خود ارزيابي مثبتي داشته باشد و خود را با ارزش بداند، بايد از خصوصيات مثبت ، توانايي ها، زيبايي ها و استعدادهاي خود آگاه باشد و به آنان ارج گذاشته و از اين ويژگي ها احساس خوشحالي و رضايت کند.
علاوه بر اين ، کودک بايد قادر باشد به طور واقع بينانه محدوديت ها، کاستي ها و ناتوانايي هاي خود را ببيند و آنها را به عنوان قسمتي از خود بپذيرد و از وجود آنها شرمنده نباشد. قبول اشتباه ها و يادگيري از آن يکي ديگر از نکاتي است که باعث افزايش عزت نفس و کسب مهارت خودآگاهي در کودکان و نوجوانان مي گردد.
پس به طور کل از خودآگاهي يعني شناخت خودآگاهي از نقاط ضعف و قوت ، خواست ها، ترس ها، رغبت ها و تمايلات خود اين توانايي به ما کمک مي کند تصوير واقع بينانه اي از خود داشته باشيم و حقوق و مسووليت هايمان را بهتر بشناسيم .

همدلي

همدلي يعني اين که بتوانيم زندگي ديگران را حتي زماني که در آن شرايط قرار نداريم درک کرده و بتوانيم انسان هاي ديگر را حتي وقتي با آنها نيز متفاوت هستيم پذيرفته و به آنها احترام بگذاريم. همدلي نوع خاصي از توجه داشتن به ديدگاه هاي ديگران است. همدلي داراي دو جزء شناختي و عاطفي است. جزء شناختي همدلي عبارت است از توانايي در شناسايي و نامگذاري حالات ديگران و توانايي در تشخيص و حدس ديدگاه هاي شخص مقابل.
جزء عاطفي همدلي نيز توانايي نشان دادن پاسخ عاطفي مناسب است . يعني در موقعيت هاي مختلف و در برخورد با اطرافيانمان بتوانيم ديدگاه ها، طرز فکر، عقايد و حالات عاطفي آنها از جمله خشم ، ترس ، غم ، شادي و غيره را تشخيص دهيم و به طرز مناسب و شايسته اي به آنها جواب دهيم .
شرط لازم براي چنين کاري خودآگاهي است و از ديگر شرايط لازم براي ايجاد همدلي بين افراد، شناخت تفاوت هاي فردي و احترام گذاردن به آن است .
در برنامه آموزش مهارت زندگي ؛ دانش آموز ابتدايي با مهارت خودآگاهي به ويژگي ها و توانايي و علايق خود پي مي برد که به دنبال آن در مهارت همدلي متوجه مي شوند که ديگران هم افرادي ارزشمند هستند، لذا بايد به آنها احترام گذاشت. کودک مي آموزد که احترام و قدرداني از ديگران مانند رفتارهاي احترام به خود است ، به طور کلي مهارت همدلي به معني توانايي درک و فهم و احساسات ديگران است .

ارتباط بين فردي

همه ما در طول روز با افراد زيادي در ارتباط هستيم ؛ از پدر و مادر تا... در تمام اين ارتباطات اطلاعات و مطالبي رد و بدل مي شود که به اين طريق مي توانيم نيازهاي خود را برطرف کنيم. اولين و اساسي ترين نيازهاي ما نياز به زنده ماندن و نيازهاي فيزيولوژيکي از قبيل آب ، هوا و پوشاک است . دومين نياز اساسي ما نياز به امنيت و آرامش يا به عبارتي ديگر سرپناهي امن و ايمن است مثل خانه امن ، اما بسياري از ارتباطات نيازهاي مهمتر ديگري مانند نيازهاي عاطفي و رواني را هم در بر دارد.
در سومين سطح از سلسله مراتب نيازها به نياز تعلق خاطر يا نيازهاي اجتماعي مي رسيم . ما به دنبال يافتن کساني هستيم که با آنها احساس خوشبختي کنيم و از ارتباطات با آنها لذت ببريم و در کنار آنها تجارب بيشتري کسب کنيم . ما نياز به معاشرت با ديگران ، پذيرش و تاييد آنها داريم .
آخرين سطح از نيازهاي فردي نياز به خود شکوفايي است ، ما انسان ها به دنبال کمال خود هستيم . دوست داريم ابعاد جديدي را در خودمان پرورش و ديدگاه هاي خود را بسط دهيم و مهارت هاي جديدي را کسب کنيم . ما مي خواهيم با محقق کردن ظرفيت هاي خود به بالاترين حد وجوديمان برسيم . واقعيت اين است که در روابط بين فردي حرکت ما در مسير کمال و خودشکوفايي تسهيل مي شود و راه را به ما نشان مي دهد. اين توانايي به ما کمک مي کند با ديگران همکاري و مشارکت بهتري داشته باشيم ، به آنها اعتماد کنيم ، مرزهاي روابط با ديگران را تشخيص دهيم ، دوستي هاي مطلوب را حفظ کنيم و در شروع و خاتمه ارتباطات به طور موثرتري رفتار کنيم .

مهارت ارتباطات موثر

همه ما براي ارتباط برقرار کردن با ديگران ، صرف نظر از اين که چقدر با آنها صميمي يا ناآشنا هستيم ، با صحبت و گوش کردن (گفتگو) ارتباط برقرار مي کنيم.
همکلاسي ها، دوستان ، آشنايان و خانواده همه جزو شبکه گسترده ارتباطي ما هستند که امکان پذيرش ، آرامش و دانستن احساس بهتري را براي ما مهيا مي کنند. بزرگترين شبکه اجتماعي ، ارتباطي و بهبود کيفيت روابط اين شبکه ، يکي از روش هاي بسيار مهم رسيدن به سلامت روان است .
در حقيقت در مهارت برقراري رابطه موثر مي خواهيم شيوه صحيح يک ارتباط کلامي و غيرکلامي را بياموزيم تا بتوانيم نظرها، عقايد، خواسته ها، نيازها و هيجان هاي خود را به طور صحيح ابراز کرده و به هنگام نياز از ديگران درخواست کمک و راهنمايي کنيم .
ضعف در مهارت هاي اجتماعي منشا بسياري از آسيب ها، از جمله ترک تحصيل ، کم سوادي ، فقدان موفقيت تحصيلي ، خشونت ، بزهکاري و اعتياد است . به طور عمده ، ضعف در مهارت هاي اجتماعي از جمله توانايي برقراري رابطه موثر در کودکان و نوجوانان علت رفتارهاي پرخاشگرانه يا گوشه گيري و انزواست . اين افراد پرخاشگر و ناکام و منزوي معمولا احساس حقارت کرده و عزت نفس ضعيفي دارند. به همين علت ، وجود مشکلات روان پزشکي از جمله افسردگي و اضطراب در اين دانش آموزان زياد است. در واقع ارتباط مفهومي است که از درون فرد برخاسته و به ديگران راه يافته و از فردي به فرد ديگر منتقل مي شود.
اولين جزء اصلي ارتباط تفهيم است که اين تفهيم يک فرايند دوطرفه است يعني خود فرد هم معاني پيامي را که مي خواهد انتقال دهد بايد بداند و بفهمد و هم بتواند به مخاطب خود بفهماند که چه مي خواهد بگويد و منظورش چيست . به عبارت ديگر، يک جزئ ارتباط تفهيم و يک جزء ديگر آن تفاهم است .
ارتباط به تسهيم هم نيازمند است که داراي جوانب مختلفي است . گاهي غذاي خود را قسمت مي کنيم ، گاهي چيزهايي را که ياد گرفته ايم به ديگران ياد مي دهيم ، گاهي خبري را که شنيده ايم به آنها مي گوييم ، گاهي شادي و عواطف يا مشکلات و سختي ها و ناراحتي هاي خود را با آنها در ميان مي گذاريم و به اين طريق آنان نيز حمايت هاي عاطفي خود را با ما در ميان مي گذارند تا ما احساس آرامش و راحتي بيشتري کنيم. آموزش هاي مهارت هاي ارتباط موثر حول يه مقوله کلي گوش کردن ، صحبت کردن و ارتباطات غيرکلامي است.
در گوش کردن آنچه مهم است ، کيفيت گوش کردن است . توجه در گوش کردن دو هدف را مدنظر دارد اول اين که با تمرکز به محتواي صحبت طرف مقابل پي مي بريم و دوم اين که احساس و هيجان او را هم درک مي کنيم که سهل انگاري در هريک از اين موارد موجب خواهد شد ارتباط دو طرف کاهش يابد.

مهارت مقابله با هيجانات و استرس

احساسات و هيجانات بخش مهمي از زندگي و رفتارهاي ما را تشکيل مي دهند. احساس و هيجان رابطه تنگاتنگي باهم داشته و گاهي معادل همديگر به کار مي روند. بروز هيجانات و احساسات بر حسب سن ، به 2دسته هيجان هاي اوليه و هيجان هاي ثانويه تقسيم مي شوند.
هيجان هاي اوليه ، هيجان هايي هستند که در بدو تولد و در 2سال اول زندگي ظاهر مي شوند. مانند هيجان هاي شادي ، غم ، عصبانيت و ترس با افزايش سن کودک هيجانات و احساسات رشد يافته و هيجانات ثانويه در کودک ظاهر مي شود.
کودک در اواخر سال دوم زندگي شروع به نشان دادن هيجانات ثانويه مي کند. مانند خجالت ، حسادت و غرور. به اين گونه احساسات ، هيجانات خودآگاهي نيز مي گويند. دليل اين نامگذاري احساس خوشايند و ناخوشايندي است که به دنبال چنين احساسي نسبت به خود پيدا مي کنيم .
به طور کلي ، با توجه به اهميت و قدرت هيجانات و احساسات ، نحوه کنار آمدن با شيوه هاي کنترل و مديريت احساسات و هيجانات از اهميت خاصي برخوردار است . به طوري که امروزه اصطلاح هوش هيجاني در کنار استعداد تحصيلي و هوش مطرح مي شود.
هوش هيجاني توانايي است که به ما کمک مي کند تا بتوانيم انگيزه هاي خود را حفظ کرده و در مقابل ناملايمات پايداري کنيم و تکانش ها و حالات هيجاني شديد خود را کنترل و تنظيم کنيم و به موقعيت ها و ناملايمات پاسخ منطقي بدهيم .
براي چنين کاري ابتدا بايد احساسات خود را بخوبي شناخته ، به احساسات و حالات هيجاني خوب ، برچسب مناسب بزنيم. مثلا من در حال حاضر عصباني هستم. در مرحله بعدي احساسات و هيجانات خود را تنظيم يا کنترل کنيم. يعني سعي در حفظ آرامش خود کنيم .
براي کاهش هيجان مي توان از روش هايي مانند پرت کردن حواس ، تنفس عميق ، درددل کردن ، صحبت کردن با يک دوست يا انجام کاري که احساس خوبي به ما مي دهد؛ پياده روي ، ورزش کردن و... همزمان با شناخت و کنترل احساسات و هيجانات ديگران نيز مهم است .
آخرين مرحله از هوش هيجاني ، حفظ ارتباطها و روابط بين فردي است . در اين مرحله به دنبال مهارت شناخت و کنترل عواطف در خود و ديگران بهترين پاسخ به موقعيت داده مي شود. مهارت مقابله با استرس ، به نحوه کنار آمدن و سر و کار داشتن با استرس هاي روزانه مي پردازد.
استرس به هر موقعيت و شرايطي اطلاق مي شود که تعادل و سازگاري ما را به هم مي زند. پس نحوه کنار آمدن يا مقابله با استرس ها، بسيار مهم و ضروري است.
منظور از مقابله يا کنار آمدن با يک استرس ، کوشش ها و تلاش هايي است که ما براي از ميان بردن ، برطرف کردن يا به حداقل رساندن و يا تحمل آن انجام مي دهيم . براي مقابله با استرس از دو شيوه مقابله مساله مدار و مقابله هيجان مدار استفاده مي شود.
شيوه مقابله مساله مدار به تلاش هايي گفته مي شود که به منظور از ميان بردن استرس انجام مي گيرد. مثل مشورت کردن ، مشاوره کردن ، فکر کردن ، تصميم گيري ، حل مساله و برنامه ريزي کردن ، جمع آوري اطلاعات ، مطالعه کردن شامل شيوه هاي مساله مدار است.
در شيوه هيجان مدار کار خاصي انجام نمي دهيم، بلکه سعي مي کنيم خود را آرام کنيم يا ناراحتي خود را کاهش دهيم زيرا در مواجهه با استرس ابتدا سازگاري و آرامش ما به هم مي خورد. شيوه هاي هيجان مدار عبارت است از دعا، نيايش ، تخليه و ابراز احساسات ، مانند گريه کردن ، بي قراري کردن ، ابراز خشم به طور صحيح. گفتگوي دروني مانند دلداري دادن به خود، مثبت انديشي ، توکل کردن به خدا، صبر کردن ، درد دل کردن با دوستان و آشنايان و....
اين شيوه به دليل اين که آرامش را به ما بازمي گرداند، بسيار مهم و ضروري است و از انجام مقابله هاي ناسالم و خطرناک و راه حل هاي عجولانه و تکانشي جلوگيري مي کند. يکي ديگر از مقابله هاي هيجان مدار که خود شيوه اي از مقابله به حساب مي آيد، مقابله هاي معنوي و مذهبي است.
يعني افرادي که اعتقادات مذهبي و معنوي دارند بهتر در مقابل استرس ها و حتي بيماري ها دوام مي آورند و از سلامت رواني و جسماني بهتري برخوردارند. مقابله هاي مذهبي و معنوي در کشور ما مانند نذر کردن ، دعا کردن ، نيايش ، قرباني کردن ، اميدوار بودن ، صبر کردن ، هراس نداشتن از اتفاقات ، پيش آمدها، تسليم قسمت و سرنوشت بودن و... بايد توجه داشت براي هميشه و براي هر استرسي نمي توان از اين شيوه استفاده کرد. لذا توصيه مي شود تا از هر دو شيوه توامان استفاده کرد.

تفکر انتقادي

تفکر انتقادي يا نقادانه تفکري است که در جستجوي شواهد، دلايل و مدارک براي يک قضاوت و نتيجه گيري است. اولين جزء مهارت تفکر انتقادي ، تفکر فعال است . يعني وقتي با يک موقعيت تصميم گيري مواجه شديم ، بايد فعالانه به جمع آوري اطلاعات بپردازيم ، احتمالات مختلف را بررسي و با افراد باتجربه و متخصص مشورت کنيم و سپس درباره تمامي اين موارد به جمع بندي و نتيجه برسيم.
دومين جزء مهارت تفکر انتقادي ، بررسي دقيق موقعيت ها با پرسش است . در واقع توانايي پرسيدن سوالات يکي از قدرتمندترين ابزارهاي تفکر است که غالبا استفاده چنداني از آن نمي شود.
اين نوع تفکر به ما کمک مي کند مسائل را از زواياي مختلف دريابيم و راه حل هاي مختلف مساله و پيامدهاي آن را ارزيابي کنيم و بلافاصله راه حل هاي تازه اي براي مشکلاتمان پيدا کنيم . با استفاده از اين مهارت تصميم گيري هاي ما مناسب تر و مسائل را به طور عملي تر حل مي کنيم و معلمان براي پرورش خلاقت در کودکان بايد به نحوه شکل گيري انديشه خلاق در آنان توجه کنند.

مهارت حل مساله

آموزش مهارت حل مساله يک فرآيند چند مرحله اي است. اولين مرحله مهارت حل مساله ، مرحله خودآگاهي است . يعني آگاهانه بدانيم در چه وضعيتي به سر مي بريم . اصلي ترين شاخص خودآگاهي ما، گفتار دروني ماست. حال اگر گفتار دروني ما مثبت باشد، به طبع آن محتواي رفتاري و اعمالي ما نيز مثبت خواهد بود و اگر منفي باشد، اعمال ما نيز منفي مي شود بنابراين ، اولين و مهمترين مرحله حل مساله اين است که بکوشيم خودآگاهي منفي خود را با به کار بردن گفتارهاي دروني مناسب مثبت کنيم .
مرحله دوم حل مساله و تعريف دقيق مساله است . به اين منظور که مشکل را به شکل دقيق تعريف کنيم . بيشتر فکر کنيم و با کمک روش هاي تفکر انتقادي و خلاق به بررسي بپردازيم .
مرحله سوم مهارت حل مساله ، يافتن راه حل است. براي حل مشکل نيز احتياج به راهکارهاي عملي و مفيد مي باشد که پيش نياز اين مرحله ، بارش فکري (يعني راه حل هاي متعدد و زياد براي مشکل) است.
مرحله چهارم مهارت حل مساله ، ارزيابي راه حل هاست . در اين مرحله به کيفيت توجه مي شود. آنچه در اين مرحله رخ مي دهد، انديشيدن به مزايا و معايب راه حل هاست . نکته بسيار مهم آن است که راه حل به نفع خود ما و ديگران باشد. در اين محله از روش (اگر آن وقت ) براي ارزيابي مي توان استفاده کرد.
مرحله پنجم مهارت حل مساله ، انتخاب راه حل ، اجرا و بازبيني راه حل هاست. بهترين راه حل آن است که بيشترين مزايا و کمترين ضعف و ضرر را براي ما داشته باشد. براي حل يک مساله ، بايد بکوشيم بيش از يک راه حل مناسب را در نظر بگيريم.
ما در زندگي به طور مداوم در حال حل مساله ايم. برخي از اين مسائل بسيار ساده اند ولي برخي ديگر به فعاليت هاي فکري پيچيده اي نياز دارند. توانايي حل مساله به ما کمک مي کند مسائل زندگي مان را به نحو مطلوب حل کنيم. اگر مسائل مهم زندگي ما حل نشده باقي بماند، با فشار رواني روبه رو مي شويم و سلامت رواني و جسماني ما تهديد مي شود.

مهارت تصميم گيري

اين مهارت به ما کمک مي کند به نحو موثرتري با مسائل زندگي برخورد کنيم . عوامل مختلفي در تصميم گيري هاي موثر دخيل هستند. آگاهي از اطلاعات تصميم ، از عواملي است که بايد در روند تصميم گيري به آن توجه کنيم . اگرچه همه ما تصميم مي گيريم ، ولي هميشه تصميم هاي هوشمندانه نمي گيريم .
برخي از اين تصميم گيري هاي غلط به پيامدهاي ناخوشايند منجر مي شود. مهارت هاي تصميم گيري به ما کمک مي کنند به طور صحيح در مورد اعمالمان تصميم بگيريم و جوانب مختلف انتخاب ها و پيامدهاي مثبت و منفي هر يک از آنها را در نظر داشته باشيم. تصميم گيري مناسب و واقع بينانه موجب بالا رفتن سطح سلامت رواني مي شود.

نتيجه گيري

همه ما در زندگي با موقعيت هايي روبه رو مي شويم که اگر بدرستي عمل نکنيم ، سلامت رواني خودمان و ديگران به خطر مي افتد. اين موقعيت ها مختلفند. براي مثال ، چگونه با دوستان و اطرافيان خود ارتباط برقرار کنيم ؟ چگونه مسووليت هاي جديد را بپذيريم ؟ چگونه تصميم بگيريم ؟ چگونه مشکلاتمان را حل کنيم ؟ چگونه با ترس و اضطراب ، ناکامي ، افسردگي و فشارهاي رواني مقابله کنيم؟ و... رفتار کردن در اين موقعيت ها نياز به يادگيري دارد. يعني بايد چگونه عمل کردن را تمرين کرد، ياد گرفت و آن را در زندگي به کار برد.

مهارت تفکر خلاق

پرورش خلاقيت در کودکان يکي از اهداف مهم تعليم و تربيت است اما با افزايش سن کودکان از ميزان خلاقيت آنها کم مي شود.خلاقيت يک مهارت است و هر مهارت با تمرين و تلاش کسب مي شود.
مهارت تفکر خلاق باعث غناي زندگي مي شود. از اين مهارت مي توان در منزل ، به هنگام تفريح بويژه در رابطه با ديگران و در زمينه هاي شغلي و اجتماعي استفاده کرد. خلاقيت احساسات نيروبخش همچون حس لذت ، ماجراجويي و تفريح در زندگي ايجاد مي کند. با به کارگيري مهارت هاي تفکر خلاقانه ، افکار جديد و راه حل هاي نوآورانه به ذهن خطور مي کند.




ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط