اگر فرض نزدیک بودن زمان ظهور امام (علیه السلام) را در حدّ یک روز برای خود تداعی کنیم، تصدیق خواهیم کرد که اولین و مؤثرترین لازمهی آن، پُررنگ شدن یاد امام (علیه السلام) و غفلت نکردن از ایشان در همهی ساعات و دقایق زندگی است. منتظر واقعی امام زمان (علیه السلام) نمیتواند از یاد ایشان و انتظار قدومشان غافل شود. و این چیزی نیست که به صورت تصنّعی در مؤمن به وجود آید، بلکه معرفت و محبّت و انتظارش او را به طور طبیعی به این حالت میرساند. خوب است این ویژگی را از زبان یک منتظر راستین فرج - مرحوم سیدمحمد تقی موسوی اصفهانی (رحمهالله) - بیان کنیم:
«و امّا انتظار قلبیِ کامل، پس به این حاصل میشود که شخص مؤمن در هیچ حالی از حالات و هیچ وقتی از اوقات و هیچ مکانی از مکانها، از یاد امامش و انتظار قدوم مبارکش خالی و فارغ نباشد، بلکه اگر در مجالس و محافل مردم هم حاضر میشود و با اهل عالم گفتگو میکند، قلبش پیش امام (علیه السلام) باشد و به انتظار او و خیال او و شوق وصال او باشد. مثل شخصی که اولادش منحصر باشد به یک نفر و آن یک نفر هم به جمیع کمالات آراسته باشد و وجودش انواع و اقسام فوائد و منافع از برای این شخص داشته باشد و به سفری رفته باشد و این پدر از جا و منزل او خبر نداشته باشد، تصور کن آیا یک ساعت از خیال او بیرون میرود یا آنکه از جستجوی او تغافل میکند؟ حاشا و کلّا! بلکه شب و روز بلکه در تمام ساعات و حالات و حرکات و سکنات، محبوب او پیش نظر او ممثّل است چنانچه شاعر گفته:
ای غایب از دو دیده چنان در دل منی *** کز لب گشودنت به من آواز میرسد
... و همین که انتظار قلبی به این درجه از کمال رسید، آثار ظاهریهی او هم به درجهی کمال میرسد.» (1)
زندگی با یاد امام زمان (علیه السلام) از جنبهی تربیتی بسیار بسیار سازنده است و خیرات و برکات زیادی از این طریق به شخص منتظر میرسد. یاد امام (علیه السلام) و توجّه دائمی به ایشان باعث میشود که انسان در همهی صحنههای زندگیاش مطابق با خواست ایشان عمل کند و حرکات و سکناتش را با پسند ایشان تنظیم کند.
شاهد دانستن ایشان در همهی امور - چه کارهای پنهان و چه آشکار - سبب میشود تا منتظر فرج، دست از پا خطا نکند و همواره مسیری را پیش بگیرد که به جلب رضای خاطر امامش اطمینان حاصل کند. حفظ دین برای این شخص مهمتر از هر مسأله دیگری است و حاضر نیست به هیچ قیمتی و برای رسیدن به هیچ لذّتی از کسب خشنودی امامش صرفنظر کند. چون میداند که اهل تقوا محبوب مولایش هستند، در تهذیب نفس خویش از رذائل اخلاقی و مفاسد روحی میکوشد و نمیتواند خود را در وضعیّتی ببیند که اگر مولایش ظهور فرمود، از دیدن روی ایشان احساس شرمندگی و خجالت بکند. لذا خود را همواره به گونهای میسازد که در اولین نگاه، لبخند خشنودی مولا را به روی خود امید داشته باشد.
اینجاست که پرداختن به تهذیب نفس و شناخت راههای آن برای منتظر فرج اهمیت ویژهای پیدا میکند. ما در این خصوص بر سه محور اساسی تربیت روحی که نقش مهمّی در سازندگی انسان دارند، اشاره میکنیم:
1. رعایت تقوا و ورع، اهتمام به واجبات و پرهیز از محرّمات
اولین و پایهایترین شرط سازندگی خود، عمل به واجبات دینی و اهتمام داشتن نسبت به انجام آنهاست. مؤمن منتظر نمیتواند ببیند که واجبی از او فوت میشود و میداند که محبوبترین کارها نزد خداوند، عمل به فرائض است. امام صادق (علیه السلام) فرمودند:قال اللهُ تَبارَک و تَعالی: ما تَحَبَّبَ اِلیَّ عبدی بأحبِّ ممّا افتَرَضتُ علیه. (2)
خداوند تبارک وتعالی فرمود: بندهی من به وسیلهی چیزی محبوبتر از انجام واجبات به من اظهار دوستی نکرده است.
البته مقیّد شدن به انجام واجبات سختی دارد و مطابق طبع حیوانی و راحت طلبِ نفس انسان نیست، ولی منتظر واقعی بر این امر صبر پیشه میکند و خود را برخلاف امیال نفسانی به انجام آنها مقیّد می سازد.
امام صادق (علیه السلام) در ذیل آیهی شریفهی: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ اصْبِرُواْ وَصَابِرُواْ وَرَابِطُواْ وَاتَّقُواْ اللّهَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ» (3) فرمودند: اِصبِرُوا عَلَی الفَرائِض (4) بر (انجام) واجبات صبر کنید.
اگر عمل به واجبات زحمت و سختی نداشت، تعبیر «صبر» در مورد آن مناسب نبود. انسان باید برای درک این مقام قدری خودش را به زحمت بیندازد و مقیّد کند تا به انجام طاعات عادت کند و کم کم سختی و تلقی ابتدائیِ انجام آن - که احتمالاً برای بعضی افراد وجود دارد - به سهولت، شیرینی و لذّت تبدیل شود. منتظر واقعی به درجهای از ایمان میرسد که توفیق در عمل به واجبات بیش از هر لذّت دیگری برایش شیرین است و ارتقا یافتن به رتبهی متّقیان از هر چیز دیگری او را بیشتر خوشحال میسازد. او میداند که بالاترین درجهی تقوا از طریق عمل به واجبات برای او حاصل میشود. پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند:
اِعمَل بِفَرائِضِ اللهِ، تَکُن اَتقَی الناسِ. (5)
به واجبات الهی عمل کن تا متقیترین مردم باشی.
همچنین بالاترین عبادت خداوند همین است که کسی واجبات را درست ادا نماید. رسول خدا (صلیالله علیه و آله و سلم) فرمودند:
اَعبَدُ النّاسِ مَن اَقامَ الفَرائِضَ. (6)
عابدترین مردم کسی است که واجبات را به پا دارد.
برترین عبادت خدا را اعمال مستحبّی ندانستهاند و عابدترین فرد کسی نیست که مستحبّات بیشتری انجام دهد. با این وجود ارزش انجام مستحبّات و تأثیر آن در بالا بردن مرتبهی عبادت غیرقابل انکار است.
در کنار عمل به واجبات و هم ارز آن، پرهیز و دوری از محرّمات الهی است. منتظر امام زمان (علیه السلام) به دنبال راهی است که او را به ایشان هرچه بیشتر نزدیک سازد تا هنگام استقبال از مولایش جزء دوستان و عزیزان ایشان قرار بگیرد. بر طبق احادیث، تقرّب به امام عصر (علیه السلام) جز از طریق تقرّب به خداوند نیست و بهترین راه تقرّب به پروردگار، حریم گرفتن نسبت به محرّمات است که از آن به «ورع» تعبیر میشود. امام صادق (علیه السلام) فرمودند:
فِیما ناجَی اللهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِه موسی (علیه السلام): یا موسی، ما تَقَرَّبَ اِلیَّ المُتَقَرِّبُونَ بِمِثلِ الوَرَعِ عَن مَحارِمی. (7)
از جمله مناجاتهای خدای عزوجل با حضرت موسی (علیه السلام) این بود که فرمود: ای موسی، کسانی که (به من) تقرّب میجویند، با هیچ وسیلهای همچون پرهیز و حریم گرفتن از محرّمات من، به من تقرّب پیدا نمیکنند.
«ورع» کمالی است در انسان که زمینهی پرهیز و حتی فرار از گناهان را در او فراهم میکند، به طوری که از نزدیک شدن به آن وحشت دارد و از ترس اینکه مبادا به حرام بیفتد، به حدّ و مرز آن نزدیک هم نمیشود. به همین جهت در ترجمهی آن، تعبیر حریم گرفتن را به کار بردیم.
اگر تقوا و ورع نباشد، هیچ امیدی به اعمال خوب آدمی نیست؛ چون همهی آنها در معرض تباهی و از دست رفتن است. امام صادق (علیه السلام) دربارهی این آیهی شریفه:
« وَ قَدِمْنَا إِلَى مَا عَمِلُوا مِنْ عَمَلٍ فَجَعَلْنَاهُ هَبَاءً مَّنثُوراً». (8)
و به سراغ اعمالی که انجام دادهاند رفتیم پس آن را غباری پراکنده (نابود) ساختیم.
چنین فرمودند:
أما واللهِ اِن کانَت اَعمالُهُم اَشَدَّ بَیاضَاً مِنَ القَباطیِّ (9) ولکن کانُوا اِذا عَرَضَ لهم الحَرامُ لم یَدَعُوه. (10)
بدانید قسم به خدا هر آینه اعمال آنها از پارچههای نازک کتانی سفید رنگ، سفیدتر بود، امّا چون در معرض کار حرام قرار میگرفتند، از آن نمیگذشتند.
کسانی که در آیهی شریفه اعمالشان « هَبَاءً مَّنثُورًاً» شده است، به فرمودهی امام صادق (علیه السلام) اعمالشان بسیار خوب و در مقایسه با پارچههای سفید رنگ کتانی مصری، روشنتر و سفیدتر بوده است. دلیل تباه شدن آن اعمال خوب، چیزی نبوده جز اینکه ایشان تقوا نداشتند و اگر در معرض عمل حرامی واقع میشدند نمیتوانستند از آن بگذرند؛ آن قدر خویشتندار و خود نگهدار نبودند که بتوانند از آلوده شدن به معصیت، خود را سالم نگه دارند.
به صریح قرآن، خداوند فقط از اهل تقوا اعمال خوب را میپذیرد:
«اِنَّمَا یَتَقَبَّلُ اللّهُ مِنَ الْمُتَّقِینَ». (11)
اگر تقوا نباشد، هیچ امیدی به پذیرفته شدن اعمال خوب هم نیست و بیتقوایی همهی خوبیها را نابود میسازد. تقوا سبب میشود که هنگام پیش آمدن معصیت، یاد خدا در مؤمنِ متّقی زنده گردد و همین یاد است که او را از انجام گناه باز میدارد. از امام جعفر صادق (علیه السلام) چنین نقل شده است:
مِن اَشَدِّ ما فَرَضَ اللهُ عَلی خَلقِهِ ذِکرُ اللهِ کثیراً. ... لا أعنی سُبحانَ اللهِ و الحَمدُللهِ و لا اِلهَ الّا اللهُ و اللهُ اکبرُ، و إن کانَ مِنه، وَلکِن ذِکرَاللهِ عِندَ ما اَحَلَّ وَ حَرَّمَ فإن کانَ طاعةً عَمِلَ بِها و إن کانَ مَعصِیَةً تَرَکَها. (12)
از سختترین اموری که خداوند بر خلق خود واجب ساخت زیاد یاد خدا کردن است... . مقصودم (گفتنِ) سبحان الله و الحمدالله و لا اله الّا الله و الله اکبر نیست، گرچه این هم از مصادیق ذکر خداوند است، ولی منظور یاد کردن خداوند است در مورد آنچه حلال و حرام فرموده که اگر اطاعت (خدا) است به آن عمل کند و اگر معصیت است آن را ترک نماید.
هر چه تقوا کمتر باشد، غفلت از یاد خداوند بیشتر است و همین غفلت زمینهی انجام معاصی را فراهم میسازد. پس «ذکر الله» نقش اساسی و محوری در ترک گناه و فرار از نافرمانیها دارد و با توجّه به اینکه فرمودهاند: «إِنَّ ذِکرَنا مِن ذِکرِالله» (13) و یا اینکه: «اِنّا إذا ذُکِرنا ذُکِرَ اللهُ» (14). میتوان فهمید که یادِ اهل بیت (علیهم السلام) از یاد خداوند جدا نیست و همان اثری که بر یاد کردن خداوند مترتّب است، بر یاد امام عصر (علیه السلام) نیز بار میشود. بنابراین زندگی منتظر واقعی همواره با یاد محبوبش میگذرد و لذا نمیتواند همراه با بیتقوایی و آلوده شدن به گناهان باشد. هر قدر انتظار مؤمن شدیدتر باشد، بیشتر به یاد مولای منتظَر خویش هست، و هر چه یادِ بیشتری از ایشان کند، کمتر دست و دلش به سوی گناه متمایل میگردد.
با وجود تقوا اگر چه حجم اعمال انسان کم باشد، ولی ارزش آن نزد خداوند زیاد است. چون معیار قبولی عمل تقواست و اگر عملی مورد قبول قرار گیرد، دیگر کم نخواهد بود، هر چند که ظاهر آن در مقایسه با بعضی اعمال دیگر ناچیز شمرده شود. حضرت باقر (علیه السلام) از امیرمؤمنان (علیه السلام) نقل کردهاند که ایشان فرمودند:
لایَقِلُّ عَمَلٌ مع تقوی. وَ کَیفَ یَقِلُّ ما یُتَقَبَّلُ؟ (15)
هیچ عملی با وجود تقوا کم نیست. و چگونه آنچه که پذیرفته میشود، کم باشد؟!
زیادی عمل نزد پروردگار متعال با معیار قبولی آن سنجیده میشود. هر چه شرایط یک عمل به مقبول شدن نزدیکتر باشد، آن عمل بیشتر و در میزان الهی سنگینتر خواهد بود.
مفضَّل که یکی از ارادتمندان با اخلاص امام صادق (علیه السلام) بود نقل کرده است که: زمانی در حضور امام (علیه السلام) سخن از اعمال به میان آوردیم. من گفتم: عمل من چقدر کم و ناچیز است! حضرت فرمودند: مَه! اِستَغفِرِاللهَ: ساکت شو! از خدا آمرزش بخواه. سپس اضافه فرمودند:
اِنَّ قَلیلَ العَمَلِ مَعَ التَقوی خَیرٌ مِن کَثیرِ العَمَلِ بِلا تَقوی.
همانا عمل ناچیزِ همراه با تقوا، بهتر از عمل زیاد بدون تقواست.
من پرسیدیم: چطور امکان دارد عمل زیاد بدون تقوا باشد؟ حضرت فرمودند:
نَعَم، مِثلُ الرَّجلِ یُطعِمُ طَعامَةُ و یَرفُقُ جیرانَه و یُوَطِّیُ رَحلَه، فإذا ارتَفَعَ لَه البابُ مِن الحَرامِ دَخَلَ فیه. فهذا العَمَلُ بِلا تَقوی. و یَکونُ الآخَرُ لَیسَ عِندَهُ فإذا ارتَفَع لَه البابُ مِنَ الحَرامِ لَم یَدخُل فیه. (16)
آری مانند مردی که از غذای خود (به مردم) میخوراند و با همسایگان خود مدارا میکند و درِ خانهاش باز است، ولی چون دری از حرام به سویش گشوده شود، داخل آن میگردد. این عمل بدون تقواست. دیگری آن اعمال را ندارد، ولی وقتی دری از حرام به رویش باز گردد، داخل آن نمیشود. (این مصداق عمل کم امّا باتقواست.)
پس آنچه اهمیت دارد این است که انسان در مواجهه با حرام چگونه خویشتنداری و خود نگهداری کند. میزان ارزش اعمال انسان به همین عامل بستگی دارد که تقوا نامیده میشود. اگر انسان حتی نسبت به یک گناه این حالت را نداشته باشد، نباید امیدی به پذیرفته شدن کارهای خوب خود ببندد.ابوبصیر از امام صادق (علیه السلام) نقل کرده است که فرمودند:
لا وَاللهِ لا یَقبَلُ اللهُ شَیئاً مِن طاعَتِهِ عَلی الإصرارِ عَلی شَیءٍ مِن مَعاصِیهِ. (17)
نه، قسم به خدا، خداوند هیچ طاعتی را با وجود اصرار (شخص) بر یکی از گناهان خود نمیپذیرد.
اصرارِ بر گناه نشانهی بیتقوایی انسان است و همین امر سبب میشود که خداوند هیچ عمل خیری را از کسی که اصرار بر یک گناه دارد، نپذیرد. معنای اصرار این نیست که شخص گناهی را به طور مکرّر انجام دهد، بلکه اگر نسبت به انجام یک گناه بیباک و لااُبالی باشد، اهل اصرار بر آن شمرده میشود. جابر از امام باقر (علیه السلام) در توضیح آیهی شریفهی « وَلَمْ یُصِرُّواْ عَلَى مَا فَعَلُواْ وَهُمْ یَعْلَمُونَ » (18) نقل کرده است:
الاِصرارُ هُو أن یُذنِبَ الذَّنبَ فَلا یَستَغفِرُ اللهَ وَ لا یُحَدِّثٌ نَفسَهُ بِتَوبَةٍ. فَذلِکَ الاِصرارُ. (19)
اصرار این است که گناهی را مرتکب شود ولی از خدا (به خاطر آن) طلب مغفرت نکند و به فکر توبهای (از آن گناه) نباشد. پس این حالت (همان) اصرار است.
توبه به معنای بازگشتن است. و کسی که به فکر توبه نیست، در حقیقت تصمیم به بازگشت از گناه خود ندارد. بنابراین اگر باز هم امکان تکرار آن برایش پیش آید، از ارتکاب آن هیچ اِبایی ندارد. و معنای اصرار بر گناه همین است و این لازمهی بیتقوایی میباشد.
شخص متّقی نسبت به هیچ گناهی - ولو یک گناه - چنین حالتی ندارد، و اگر گناهی مرتکب شود یا گناه گذشتهی خود را تکرار کند، پس از هر بار انجام آن، فوراً پشیمان شده، به فکر توبه و استغفار میافتد و هیچگاه نسبت به آن بیتفاوت و لااُبالی نمیباشد.
آیهی شریفهای که جابر تفسیر قسمتی از آن را از امام باقر (علیه السلام) نقل کرده، در وصف اهل تقوا آمده است. (20) مضمون خود آیه همراه با توضیح امام (علیه السلام) به روشنی ارتباط تقوا را با اصرار نداشتن بر گناه بیان میکند. به طور خلاصه میتوان گفت: تقوا آن حالت خویشتنداری و خودنگهداری است که انسان مؤمن را در هنگام مواجهه با گناه، از ارتکاب آن حفظ میکند. و لازمهی وجود این حالت این است که شخص با تقوا نسبت به انجام هیچ گناهی - حتی یک گناه - اصرار نداشته باشد، و اگر هم گناهی مرتکب شد، بلافاصله نسبت به آن طلب مغفرت میکند و به فکر توبه میافتد.
با این ترتیب نمیتوان گفت که مؤمن باتقوا هرگز گناهی مرتکب نمیشود. آنچه مسلّماً در او نیست، همان حالت اصرار بر گناه است. و بنابراین گناهانی که گاهی مرتکب میشود، در واقع لغزش( زَلَّة) محسوب میشود. لغزش وقتی است که اختیار و تصمیم قلبی در مورد آن وجود ندارد. کسی که در راه رفتن پایش میلغزد و به زمین میخورد، هیچگاه از قبل تصمیم به زمین خوردن نگرفته و عمداً به گونهای راه نمیرود که پایش بلغزد.مؤمن باتقوا هم نسبت به ارتکاب گناه همینطور است. او هیچگاه پیش از ارتکاب گناه، بنای بر انجام آن ندارد و حالت بیپروایی و جسارت نسبت به آن در او نیست، امّا ممکن است گاهی در شرایطی قرار گیرد که پایش بلغزد و به درّه گناه سقوط کند، و اگر چنین شد، فوراً پشیمان میشود و تصمیم به ترک آن برای همیشه میگیرد. و اگر به فرض، بار دیگر هم چنین اتفاقی تکرار شود، باز هم همان پیامد را خواهد داشت، و هیچگاه مؤمن متّقی مجوّز انجام گناه را در هیچ حالی - حتی برای یک بار هم - به خود نمیدهد.
اگر چنین صفتی در شخصی باشد، امید است که خداوند اعمال خویش را بپذیرد و گناهانش را هم عفو نماید. ولی اگر این صفت در کسی نباشد، نمیتواند اطمینانی نسبت به شمول رحمت و مغفرت الهی در حق خود داشته باشد.
نتیجهای که از مجموع این بحث گرفته میشود این است که: منتظران فرج بقیّة الله الاعظم ارواحنا فداه، باید در بالاترین سطح تقوا و ورع باشند، به طوری که در میان اطرافیان خود و حتی اهل شهر خویش در پاکی و خوبی، زبانزد و مشهور باشند.
امام صادق (علیه السلام) به یکی از شیعیان خود به نام عیسیبن عبدالله که اهل قم بود، آن گاه که برایشان وارد شد، فرمودند:
یا عیسی بنَ عبدِالله، لَیسَ مِنّا - ولا کَرامَةَ - مَن کانَ فی مصرٍ فیه مِأَةُ اَلفٍ أو یَزیدونَ وَ کانَ فی ذلِکَ المِصر أحَدٌ أَورَعُ مِنهُ. (21)
ای عیسی بن عبدالله، از ما نیست، و کرامتی هم ندارد - هر کس که در شهری با صد هزار نفر جمعیّت یا بیشتر باشد و در آن شهر کسی باورعتر از او باشد!
شیعهی که حقیقتاً در انتظار فرج مولایش میسوزد. باید باورعترین انسان مؤمن در شهر خودش باشد و اگر چنین نباشد کرامت و شرافتی نزد خدا و اهل بیت (علیهم السلام) ندارد.
در فرمایش دیگری حضرت موسی بن جعفر (علیه السلام) همین حقیقت را با تعبیر دیگری از پدر گرامی خود نقل فرمودهاند:
کَثیراً ما کُنتُ اَسمَعُ أبی یَقُولُ: لَیسَ مِن شیعَتِنا مَن لا تَتَحَدَّثُ المُخَدَّراتُ بِوَرَعِهِ فی خُدُورِهِنَّ. وَ لَیسَ مِن اَولیائِنا مَن هُو فی قَریَةٍ فیها عَشَرَةُ آلافِ رجلٍ فیهِم [مِن] خَلقِ اللهِ اَورَعُ مِنه. (22)
من از پدرم بسیار میشنیدم که میفرمود: از شیعیان ما نیست کسی که (در تقوا و ورع به اندازهای شهرت نیافته باشد که) زنان پرده نشین در پس پردهی خویش از ورع او سخن نگویند. و از دوستان ما نیست کسی که در شهری با ده هزار نفر مرد باشد که در میان آنها خدا مخلوقی با ورعتر از او داشته باشد.
عفّت و پاکیِ دوست امام عصر (علیه السلام) باید آنقدر شدید باشد که حتی مخدّرات که پرده نشین هستند و تماس مستقیمی با مردان نامحرم ندارند، از ورع و پاکدامنی این مؤمن، در پس پرده سخن بگویند. آری؛ این است صفتِ منتظر فرج امام (علیه السلام)
2- خوف و رجاء واقعی
یکی دیگر از اساسیترین پایههای سازندگی روحی مسألهی خوف و رجاء است. به تصریح روایات، ایمان بدون خوف و رجاء در انسان محقق نمیشود. امام صادق (علیه السلام) فرمودهاند:لا یَکونُ المؤمِنُ مؤمِناً حَتی یَکونَ خائِفاً راجیاً. و لایکونُ خائفاً راجیاً حَتی یَکونَ عامِلاً لما یَخافُ و یَرجُو. (23)
مؤمن تا وقتی ترسان و امیدوار نباشد، مؤمن نیست. و ترسان و امیدوار نیست مگر آنکه مطابق آنچه میترسد و امید دارد، عمل کند.
ترس و امید لازمهی لاینفکّ ایمان هستند و این دو، حالتهای روحی انسان هستند که هر کدام عمل مناسب خود را اقتضا میکنند. و مؤمن تا وقتی به مقتضیات این دو حالت عمل نکند، در واقع مؤمن نیست. با توجه به اینکه معصوم (علیه السلام) در فرمایش خود، سخن به گزاف نمیگوید، باید معنای دقیق این دو خصلت و لوازم آنها را با استفاده از احادیث به دست آوریم.
خود امام صادق (علیه السلام) دو چیز را منشأ خوف در انسان شمردهاند:
المُؤمِنُ بَینَ مَخافَتَینِ: ذَنبٌ قَد مَضی لا یَدری ما صَنَعَ اللهُ فیه؛ وَ عُمرٌ قَد بَقِیَ لایَدری ما یَکتسِبُ فیه مِنَ المَهالِکِ. فَهُوَ لایُصبِحُ إلّا خائِفاً وَلا یُصلِحهُ اِلّا الخَوفُ. (24)
مؤمن بین دو ترس قرار دارد: (اول) گناه گذشته که نمیداند خداوند در مورد آنچه کرده است. و (دوم) عمرِ باقی مانده که نمیداند چه زمینههای هلاکت را در آن (برای خود) ایجاد خواهد کرد. پس او (مؤمن) همیشه ترسان است و چیزی جز ترس او را به صلاح نمیآورد.
یک ترس مؤمن به گذشتهاش مربوط است و یکی هم به آینده. و این دو ترس، مؤمن را کاملاً احاطه کرده است. ترس از گذشته مربوط به گناهانی است که مرتکب شده و نمیداند که: آیا بخشایش خداوند شامل آنها شده است یا خیر؟ آیا از همهی گناهان گذشته توبه کرده است یا گناهانی دارد که در وقتِ خودش توبه نکرده و بعد هم فراموشش شده است؟ اگر از گناهانی توبه کرده، آیا توبهاش مقبول درگاه الهی افتاده است یا خیر؟ مؤمن جواب این پرسشها را نمیداند و اطمینان ندارد که پروندهی سیاه اعمالش نزد خداوند بسته شده باشد. به همین جهت همواره نگران است که مبادا مورد عفو و رحمت الهی قرار نگرفته باشد و این باعث ترس او میگردد.
ترس دیگر مربوط به آینده است. مؤمن نمیداند چه پرتگاههایی را پیش رو دارد و چه گناهانی را در باقیماندهی عمرش ممکن است مرتکب شود. از این نگران است که در آینده خداوند او را به حال خود رها کند و در نتیجه به انجام معصیتهایی مبتلا شود که چه بسا در گذشته انجام نداده، یا اینکه کارهای بد خود را تکرار کند. این دومین ترسی است که او را فرا گرفته و همواره نگرانش میسازد. این دو ترس از دو سو مؤمن را در چنبرهی خود گرفتهاند و لذا همیشه ترس در او هست.
آخرین جملهی حدیث نکتهی بسیار عمیقی را دربارهی تربیت انسان مطرح کرده که بسیار جای دقّت و تأمّل دارد: «انسان را چیزی جز ترس اصلاح نمیکند.» انسان هر چند که مؤمن است ولی همیشه باید چنان ترسی که در حدیث فرموده بودند، در او باشد تا از مسیر صحیح خارج نشود. تنها راه به صلاح رسیدن آدمی این است که با خوف زندگی کند، و هرگاه که این حالتِ روحی در او نباشد، دیگر امیدی به صالح شدنش نمیتوان داشت. نتیجه اینکه در راهکارهای تربیتی برای انسان، باید وجود این عامل مورد توجه قرار گیرد و به بهانههای واهی از زندگی انسان مؤمن حذف نشود. حذف این عامل مساوی با سقوط او در وادی هلاکت است.
پس شرط ایمان، وجود خوف در مؤمن است. ولی البته هرگونه خوفی در این جا مطلوب نیست، بلکه این خوف باید اثر عملی در فرد داشته باشد. یعنی باید عمل فرد مؤمن، عمل انسان ترسان باشد و اگر چنین نباشد، ایمان در فرد محقّق نیست. نشانهی وجود خوف در انسان چیست؟ امام صادق (علیه السلام) این سؤال را چنین پاسخ فرمودهاند:
مَن خافَ مِن شَیءٍ هَرَبَ مِنه. (25)
کسی که از چیزی بترسد، از آن فرار میکند.
این فرمایش امام (علیه السلام) کاملاً جنبهی وجدانی دارد. انسان اگر از چیزی بترسد، از آن فرار میکند. پس مؤمن اگر واقعاً اهل خوف باشد، از گناهان گذشته و لغزشهای احتمالیاش در آینده وحشت میکند و از آنها میگریزد. هر کس میتواند درجهی ایمان خود را با همین معیار معلوم سازد که چقدر از گناهانش وحشت دارد و چه اندازه از آنها میگریزد. اگر کسی نسبت به گناهان گذشتهاش خیلی احساس نگرانی نمیکند و در برابر لغزشهای احتمالی آینده نیز چندان دلشوره و ترس ندارد - طبق فرمایش امام صادق (علیه السلام) - نمیتواند خود را به معنای واقعی کلمه، مؤمن بداند.
با کمال تأسف باید گفت که در بسیاری از اهل ایمان، ترسی که مناسب با عظمت و کبریای خدای قّهار است، وجود ندارد اغلب با توجیهات نادرست و ساختگی چنین وانمود میکنند که از خداوند کریم و بخشاینده ترس زیادی نباید داشت و تحت عنوان «با کریمان کارها دشوار نیست» خود را از هرگونه ترس و نگرانی نسبت به گناهان گذشته و خذلانهای آینده میرهانند.
آری؛ از کریم از آن جهت که کریم است، نباید ترسید، ولی خداوند کریم؛ «عادل» هم هست و این عدل اوست که منشأ ترس میشود. هر کس به گناهانی آلوده شده، از اینکه خداوند بخواهد در مورد آنها با عدل خویش رفتار کند، باید بترسد. به همین جهت در دعاهای رسیده از معصومین (علیهم السلام) بر این درخواست تأکید شده است.
الهی، اِن عَفَوتَ فَبِفَضلِکَ وَ إِن عَذَّبتَ فَبِعَدلِک. فیا مَن لا یُرجی إلّا فَضلُه ولا یُخافُ اِلّا عَدلُه، صَلِّ علی محمدٍ و آلِ مُحمّد وامنُن عَلینا بِفَضلِک وَلا تَستَقِص عَلَینا فی عَدلِک. (26)
خدایا، اگر عفو فرمایی پس به فضل تو است و اگر عذاب کنی پس به عدل تو میباشد. پس ای آنکه جز به فضلش امیدی نیست و جز از عدلش ترسی نیست، بر پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و آل او درود بفرست و بر ما با فضل خود منّت گذار و به سبب عدل خود بر ما سختگیری و موشکافی مکن.
خداوند هم عادل است و هم «مُفضل» (27). عدل او منشأ ترس است. چون وقتی انسان معصیت خدا را مرتکب میشود، استحقاق عقوبت او را پیدا میکند و عدل این است که معصیت کار به کیفری که استحقاقش را یافته است، برسد. در این صورت هیچ ظلمی صورت نگرفته است. چون هر عقوبتی که خداوند به عنوان کیفر گناه شخص تعیین کند، استحقاقش را دارد. این عقوبت هم دنیوی میتواند باشد و هم اخروی. عقوبت در دنیا بلاهایی است که به خاطر گناهان بر سر انسان میآید و سختترین آنها این است که خداوند در مواجههی بنده با گناه، او را به حال خودش واگذارد و مانع انجام گناهش نشود. از این عقوبت به «خذلان» تعبیر شده است. عقوبت اخروی هم انواعی دارد که سختترین آنها آتش غضب الهی است.
امام زین العابدین (علیه السلام) در یکی از دعاهای خویش خطاب به پروردگار متعال عرضه میدارند:کانَ جزائی منک فی اَوَّلِ ما عَصَیتُکَ النّارَ. فَاِن تُعَذِّبنی فَاَنتَ غیرُ ظالِم لی. (28)
کیفر من در همان آغازِ معصیت تو، آتش (جهنم) بوده است. پس اگر مرا عقوبت کنی، نسبت به من ستمکار نیستی.
بنده با شروع در انجام گناه استحقاق عقوبت به آتش غضب الهی را پیدا میکند و مهمترین انگیزهی خوب از خداوند همین است. در حقیقت خوف مؤمن از این است که خداوند بخواهد مطابق عدلِ خود، او را به سزای اعمال بدش برساند. بنابراین در واقع از عواقب کارهای بَد خود میترسد. در دعا به پیشگاه الهی چنین عرضه میداریم:
جَلَلتَ أن یُخافَ مِنک الّا العَدلُ و أن یُرجی منک الّا الاحسانُ و الفَضلُ. فَامنُن علیَّ بِما اَوجَبَه فَضلُک و لا تَخذُلنی بِما یَحکُمُ بِهِ عَدلُک. (29)
(خدایا) تو برتر و منزّهتر هستی از اینکه جز به سبب عدل از تو بترسند و اینکه جز به فضل و احسانِ تو امیدوار باشند. پس (حال که چنین است) به مقتضای فضل خود بر من منّت بگذار و به حکم عدل خود مرا گرفتار خذلان (رها شدن به حال خود) مساز.
عدل الهی خذلان گناهکار را اقتضا میکند. و بندهی مؤمن از این میترسد، و باید بترسد! امّا دریغا که انسان کفور (30) از خدای قهّار به اندازهی ترسی که از بندهی مخلوق او دارد، نمیترسد! و این دردی است که امیر کلام (علیه السلام) در فرمایش صریح خود، عیان فرمودهاند:
إن هُوَ خافَ عَبداً مِن عَبیدِه، أعطاهُ مِن خَوفِهِ ما لا یُعطی رَبَّه. فَجَعَلَ خوفَه مِن العِبادِ نَقداً و خَوفَه مِن خالِقِهم ضِماراً و وَعداً. (31)
(این انسان) اگر از یکی از بندگان خدا بترسد، چنان ترسی از او دارد که از پروردگارش ندارد. پس ترس خویش را از بندگان نقد قرار داده، امّا ترسش را از آفرینندهی آن بندگان، وعدهی دور و درازی دانسته که به انجام آن امیدی نیست.
هر ترسی دارای نشانهای است. و ترس از عدل الهی هم نشانههایی دارد که اگر آن نشانهها نباشند، آن ترس، ترس واقعی نیست بلکه به فرمایش مولا امیرالمؤمنین (علیه السلام) ترس معیوب و علیل است که متأسفانه نسبت به خداوند عموماً چنین میباشد:
کُلُّ خَوفٍ مُحَقِّقٌ إلّا خَوفَ اللهِ فَإنَّه مَعلُولٌ.
هر ترسی ثابت و محقِّق است، جز ترس از خدا که معیوب و جدا از قلب است. (32)
بسیار دور از انصاف است که ترس از مخلوقات خدا واقعی باشد و ترس از خود خداوند غیر واقعی.
انسان وقتی از کسی حساب میبرد، به اندازهای که روی او حساب میکند، با او در نمیافتد و کاری که موجبات غضب او را فراهم کند انجام ندهد. و اگر بنده ذرّهای ترس واقعی از خدای خود داشته باشد، به هیچوجه انجام معصیت او برایش ساده و روان نمیشود و با همهی وجود در برابر گناه ایستادگی میکند. هر که عاقل و خداشناس است، از عدلِ خداوند میترسد. و این ترس نشانهی فهم و درایت مؤمن است. آنکه چنین ترسی ندارد، نه عقل درستی دارد و نه معرفت صحیحی نسبت به خدای متعال.
امام صادق (علیه السلام) میفرمایند:
مَن عَرَفَ اللهَ، خافَ اللهِ. وَ مَن خافَ اللهَ، سَخَت نَفسُه عَنِ الدنیا. (33)
کسی که خداوند را بشناسد، از خدا میترسد. و کسی که از خدا بترسد، دل از دنیا بر میکَند.
نشانهی معرفت خداوند، خوف از او و نشانهی خوف از او دل کندن از دنیاست. و هر کس میتواند با این معیار، میزان خوفِ واقعی را در خود ارزیابی کند.
امّا در مقابل عدل، فضل است. و این فضل البته به خاطر استحقاق شامل بنده نمیشود (34) بلکه صرفاً لطف و احسانِ اوست. بنابراین منشأ ترس از خداوند، عدلِ او و علّت امید به خداوند، فضل اوست. آنچه به عنوان «رجاء» در کنار «خوف» مطرح شده است، همین امید به فضل و رحمت الهی است. ولی باید توجّه داشت که رجاء واقعی با امید واهی و بیاساس تفاوت میکند. رجاء واقعی هم مانند خوب واقعی نشانههایی دارد که اگر در کسی یافت شود، قابل قبول است و گرنه فایدهای ندارد و مردود میباشد.
امیر مؤمنان (علیه السلام) دربارهی رجاء میفرمایند:
کُلُّ مَن رَجا، عُرِفَ رَجاؤُه فی عَمَلِه.
هر کس امید داشته باشد، این امید از عمل وی شناخته میگردد. (35)
اعمال انسان نشانگر امیدهای اوست. و اگر کسی به خیالِ لطف و رحمت الهی، به راحتی و بدون نگرانی و ترس دست به انجام معاصی بزند، این امیدواری، رجاء واقعی نیست و چنین کسی اهل ولایت ائمه (علیهم السلام) هم محسوب نمیگردد. راوی میگوید: خدمت امام صادق (علیه السلام) عرض کردم که گروهی از دوستان شما مرتکب گناهان میشوند و میگویند: ما امید (به رحمت خدا و شفاعت اهل بیت (علیهمالسلام)) داریم. حضرت فرمودند:
کَذَبُوا؛ لَیسُوا لَنا بِمُوالٍ. اولئِکَ قومٌ تَرَجَّحت بِهِمُ الأَمانِیُّ. مَن رَجا شَیئاً عَمِلَ له. (36)اینها دروغ گفتهاند؛ دوستان ما نیستند. آنها کسانی هستند که آرزوها ایشان را به این سو و آن سو میبرد. کسی که به چیزی امید دارد، برای (رسیدن به) آن عمل میکند.
در حدیث دیگری دربارهی همان افراد از همان امام (علیه السلام) نقل شده که فرمودند:
... کَذَبُوا؛ لَیسُوا بِراجینَ. اِنَّ مَن رَجا شیئاً طَلَبَه. (37)
... دروغ گفتهاند. اینها امیدوار (واقعی) نیستند. همانا کسی که به چیزی امید دارد، آن را طلب میکند.
هر کس امیدِ به دست آوردن چیزی را دارد، راه رسیدن به آن را طی میکند. کسی که امید به روزی دارد، برای کسب آن از راههای صحیح تلاش میکند. کسی که امید به شفا یافتن بیمارش دارد، برای رسیدن به مطلوب خود سراغ طبیب میرود و به دستورات لازم عمل میکند. و اگر چنین نکند، امیدش امید واقعی نیست، بلکه «اُمنیّه» و آرزوی بیاساس میباشد. لذا امام صادق (علیه السلام)، راجی (امیدوار) بودنِ آن افراد را نفی کرده و فرمودهاند که چون نشانهی امید راستین در آنها نیست، واقعاً اهل رجاء نیستند.
با هزار افسوس باید گفت که امید انسانها نسبت به خودشان و همهی امور دنیوی، امید واقعی و صحیح است، ولی نسبت به فضل و رحمت خدا نوعاً مغشوش و ناخالص میباشد. امیرمؤمنان (علیه السلام) این حقیقت تلخ را با همین تعبیر بیان فرمودهاند:
کُلُّ رَجاءٍ اِلّا رَجاءَ اللهِ تَعالی فَإِنَّه مَدخُولٌ.
هر امیدی خالص و ثابت است جز امید به خدای تعالی که مغشوش و ناخالص است. (38)
به همین جهت است که ایشان دربارهی «انسانهایی که گمان میکنند به خدا امید و از او بیم دارند لیکن در عمل نشانی از این امید و بیم در آنها دیده نمیشود» (39)، میفرمایند:
یَدَّعی بِزَعمِهِ أنّه یَرجُو اللهَ. کَذَبَ وَ العظیمِ! ما بالُه لا یَتَبَیَّنُ رَجاؤُه فی عَمَلِه؟
او به گمان خود ادّعا میکند که به خدا امید دارد. سوگند به خدای بزرگ دروغ میگوید! کار و فکر او چیست که امید او (به خدا) در عملش آشکار نمیشود؟!
آنگاه حضرت برای اینکه دروغ بودن چنین امیدی را روشن کنند، مقایسهای بین امید به خدا و بندهی خدا به عمل میآورند:
یَرجُو اللهَ فی الکَبیرِ وَ یَرجُو العِبادَ فی الصَغیر فَیُعطِی العَبدَ ما لایُعطِی الرَبَّ. فَما بالُ اللهِ جَلَّ ثَناؤُه یُقَصَّرُ به عَمّا یُصنَعُ لِعِبادِه؟ أتَخافُ أن تکونَ فی رَجائکَ لَه کاذِباً؟ أو تَکونَ لا تَراهُ لِلرجاءِ مَوضِعاً؟
او در کارهای بزرگ (از قبیل رحمت خدا در آخرت و آمرزش گناهان) به خدا امید دارد و در کارهای کوچک (یعنی امور دنیوی) به بندگان خدا امید میبندد. پس (در برابر بندهی خدا) خضوع و خشوع و رفتاری از خویشتن نشان میدهد که نظیر آن را برای خدا انجام نمیدهد. پس چه سببی است در مورد خدا - که ستایش او عظیم و بزرگ است - که آنچه دربارهی بندگان او انجام میشود... از انجام آن برای وی کوتاهی میگردد؟ (ای بندهی خدا) آیا از این بیم داری که در امید بستن به خدا دروغگو باشی؟ یا او را محلّ امید خود نمیبینی؟ (40)
هر قدر چیزی که انسان به آن امید بسته است، بزرگتر و مهمتر باشد، طلب کردن آن از راه خودش باید شدیدتر و بیشتر باشد. کسی که به کسب درآمدِ کلانی امید بسته، نسبت به کسی که امیدِ به دست آوردن درآمدِ ناچیزی دارد، تلاش متفاوتی انجام میدهد، و اگر به همان اندازه در راه طلب آن کوشش کند، میتوان فهمید که امید واقعی به کسب درآمدِ کلان ندارد.
به همین قیاس میتوان گفت که تلاش برای کسب رحمت الهی باید بسیار بیش از تلاش برای به دست آوردنِ منافع مادّی باشد. زیرا چیزهایی از خداوند امید میرود که هیچ مخلوقی توان برآوردنِ آنها را ندارد و به سعادت ابدی و جاودانی انسان مربوط است. ما یقین داریم که هیچ کس از عفو و رحمت خدای متعال بینیاز نیست و نجات از عذاب و غضب الهی برای هیچ کس جز به سبب مغفرت پروردگار ممکن نمیباشد. امام زین العابدین (علیه السلام) به صراحت در دعای خود این مطلب را تعلیم فرمودهاند:
اللّهُمَّ ... لا نجاةَ لاحد منّا دونَ عَفوِک. (41)
خدایا... هیچیک از ما بدون عفو تو اهل نجات نیستیم.
سعادت دنیا و آخرت جز به فضل خدای متعال به دست نمیآید. بنابراین، برای کسب این سعادت باید از راههایی که خود خداوند معیّن فرموده است. تلاش کرد. و این تلاش باید بسیار بسیار بیش از تلاش و کوششی باشد که در امور مادّی و دنیوی انجام میدهیم. اگر دغدغهی عمل وجود نداشته باشد، معلوم میشود که امید به فضل الهی یک امید واقعی و راستین نیست، بلکه واهی و دروغ میباشد و چنین امید واهی از انسان دستگیری نمیکند.
کسی که چنین باشد، نمیتواند خود را دوستدار امام عصر (علیه السلام) و منتظر ایشان بداند چرا که امام صادق (علیه السلام) به صراحت دوستی اینگونه افراد را با خود نفی فرمودند. تنها راه اتصال روحی با حضرات معصومین (علیهم السلام) همین است که خوف و رجاء واقعی را نسبت به خدای متعال در خود تقویت کنیم.
این بحث را با نقل حدیثی لطیف از امیرمؤمنان (علیه السلام) که در مقایسهی «خوف» با «رجاء» فرمودهاند، به پایان میبریم:
خَف رَبَّکَ خَوفاً یَشغَلُک عَن رَجائه. وارجُهُ رَجاءَ مَن لا یَأمَنُ خَوفَه. (42)
از پروردگارت ترسی داشته باش که تو را از امید نسبت به او باز دارد. امّا امیدت به او امیدِ کسی باشد که از ترس او در امان نیست.
برای روشن شدن عمق فرمایش حضرت امیر (علیه السلام) در این حدیث دُرَربار، لازم است ریشه و سرچشمهی خوف از خدا در انسان - علاوه بر آنچه گذشته - بیان گردد. تاکنون از دو عامل ترس سخن گفته شد که عبارت بودند از: گناهان گذشته و لغزشهای احتمالی در آینده. و این هر دو علّت به اعمال انسان بر میگردد. امّا ریشهی عمیقتری هم برای ترس از پروردگار میتوان یافت که از خودِ انسان نشأت میگیرد نه از اعمالش.
این ریشه چیزی نیست جز فقر حقیقی و بیچارگی ذاتیِ انسان نسبت به خدای خود. اگر کسی خودش را خوب بشناسد، در حقیقت به ناداری و ضعف خود در برابر پروردگارش به خوبی واقف میشود. یعنی با تمام وجود خود را در پیشگاه او فقیر و بیچاره مییابد؛ آنگاه میفهمد که اگر کار خیری بتواند انجام دهد، جز با توفیق و عنایت خداوند عالم، میسّر نمیشود و اگر به حال خود رها شود، هرگز به سمتِ خیر نخواهد رفت؛ چون او چیزی از خود ندارد و همهی داراییاش لطف و فضل خداوند در حقّ اوست. بنابراین با اتّکای به خودش توانایی انجام یک طاعت را هم ندارد.
این است سرّ اینکه انسان هرگز نباید بر خود اتّکال و اعتماد داشته باشد؛ چون هیچ چیز قابل اعتماد و اتکایی از خودش ندارد و تا خدا از او دستگیری نکند، هیچ کار خوبی از او سر نمیزند. پس توفیق انجام خیرات فقط و فقط به لطف خداوند برای انسان میسّر میگردد و از ذاتِ او جز عجز و بیچارگی نتیجهای حاصل نمیشود.
حال اگر این حقیقت برای کسی وجدانی شود، واقعاً به خوف میافتد؛ چون زیر پایش را خالی و سست میبیند. او از اینکه خدا دستش را نگیرد و به او لطف نکند، با همهی وجودش میترسد؛ به خصوص که به خوبی میداند دستگیری خداوند از او براساس فضل است نه عدل؛ پس چنین لطفی از ناحیهی خداوند بر او واجب نیست. این ترس نتیجهی مستقیم شناخت خود است. و اگر فقر ذاتی انسان برای او وجدانی نشود، چنین ترسی هم نخواهد داشت.
با توجه به این پایهی وجدانی میتوانیم معنای فرمایش مولا امیرمؤمنان (علیه السلام) را درک کنیم. ایشان به تفاوت بین خوف و رجاء صحیح در انسان اشاره فرمودهاند که منشأ آن توجه به فقر ذاتی انسان است. انسانی که به بیچارگی ذاتی خود متنّبه شده، به کلّی از خودش و اینکه بتواند - متّکی به خود - کار خوبی انجام دهد، قطع امید میکند و همین منشأ ترس واقعی در او میگردد؛ به طوری که هیچ روزنهای به سوی نجات از هلاکت از ناحیهی خودش باز نمیبیند. اینجاست که خوف او مطلق و فراگیر میشود و جای هیچگونه «رجاء» نمیماند.
تا وقتی ترس به این حد نرسد، نتیجهی صددرصد آن حاصل نشده است. چون اگر انسان قدری به خودش امیدوار باشد، هنوز قطع امید کامل از خود نکرده و باز هم تا حدّی به خود متّکی است. تنها وقتی که هیچ متّکایی - از ناحیهی خودش - برای خود نبیند، ترس کامل برایش به وجود میآید، و در این صورت، دیگر جایی برای «رجاء» باقی نمیماند. پس ترس از خداوند وقتی کاملاً مفید و صددرصد مؤثر است که خالص بوده و مَشوب به غیر ترس (امید) نباشد.
امّا رجاء نسبت به خدا چگونه است؟ آیا در مقام امیدواری هم نباید جایی برای خوف از خدا باقی بماند؟ پاسخ امیرالمؤمنین (علیه السلام) به این سؤال در حدیث مورد بحث منفی است. فرمودهاند امید به خداوند باید به صورتی باشد که انسان را از خوف نسبت به او به کلّی غافل نسازد.
علّت این فرمایش، توجّه به همان حقیقتِ وجدانی در شناخت انسان از خود میباشد. هر قدر انسان، بیچارگی ذاتی خود را به صورت عمیقتری وجدان کند، از خودش بیشتر قطع امید میکند. و هر اندازه ناامیدی از خود شدیدتر شود، امید به فضل و رحمت الهی فزونی مییابد. تنها زمانی امید به خداوند صددرصد و کامل میگردد که انسان به کلّی از خودش ناامید گردد و هیچ پناه و متّکایی از ناحیهی خود برای خودش نبیند. اگر چنین شود ترس از خدا هم قطعاً باقی میماند؛ چون منشأ ترس، چیزی جز همین وجدانِ بیاتّکایی و بیپناهی ذاتی نیست. بنابراین هر قدر رجاء به خداوند بیشتر و شدیدتر باشد، به همان اندازه خوف از او هم در عمق و شدّت بیشتری خواهد داشت و هیچگاه امید به پروردگار، ترس از او را کم نمیکند.
سرّ این مطلبِ ارزشمند همان امید انسان به فضل و رحمتِ خداوند و ترسِ او از بیچارگی و ضعفِ ذاتی خودش است و اینکه مبادا مورد تفضّل الهی قرار نگیرد. این دو حقیقت - فضل خداوند و بیچارگی انسان - با هم وجدان میشوند و یافتن هر کدام با یافتن دیگری ملازمت دارد. پس فهمِ یکی به وجدان دیگری کمک بسیار میکند. نتیجهی این بحث همان نکتهای است که امیرمؤمنان (علیه السلام) تذکر فرمودهاند. رجاء نسبت به خداوند باید همراه با خوفِ از او باشد. و انسان امیدوار نباید نسبت به ترس از خدا غافل گردد. این نکتهی بسیار دقیقی است که تنها به لطف پروردگار برای انسان وجدانی میشود.پینوشتها:
1. راز نیایش منتظران ص 29 و 30.
2. اصول کافی، کتاب الایمان و الکفر، باب اداء الفرائض، ح 5.
3. آل عمران/ 200.
4. اصول کافی، کتاب الایمان و الکفر، باب اداء الفرائض، ح 2.
5. اصول کافی، کتاب الایمان و الکفر، باب اداء الفرائض، ح 4.
6. بحارالانوار ج 71 ص 206 ح 13.
7. اصول کافی، کتاب الایمان و الکفر، باب اجتناب المحارم، ح 3.
8. فرقان/ 23.
9. قَّباطیّ یا قُباطیّ جمع «قُبطیّه» است و به معنای پارچههای کتانی نازک سفید رنگ است که در مصر بافته میشود (المعجم الوسیط ص 711).
10. اصول کافی، کتاب الایمان و الکفر، باب اجتناب المحارم، ح 5.
11. مائده/ 27.
12. اصول کافی، کتاب الایمان و الکفر، باب اجتناب المحارم، ح 4.
13. اصول کافی، کتاب الایمان و الفکر، باب تذاکر الاخوان، ح 1.
14. وسائل الشیعه ج 16 ص 345 باب 23 ح 21722.
15. اصول کافی، کتاب الایمان و الکفر، باب الطاعة و التقوی، ح 5.
16. اصول کافی، کتاب الایمان و الکفر، باب الطاعة و التقوی، ح 7.
17. اصول کافی، کتاب الایمان و الکفر، باب الاصرار علی الذنب، ح 3.
18. قسمتی از آیهی 135 سورهی آل عمران. کلّ آیه این است: «وَالَّذِینَ إِذَا فَعَلُواْ فَاحِشَةً أَوْ ظَلَمُواْ أَنْفُسَهُمْ ذَكَرُواْ اللّهَ فَاسْتَغْفَرُواْ لِذُنُوبِهِمْ وَمَن یَغْفِرُ الذُّنُوبَ إِلاَّ اللّهُ وَلَمْ یُصِرُّواْ عَلَى مَا فَعَلُواْ وَهُمْ یَعْلَمُونَ»: و کسانی که وقتی کار زشتی مرتکب میشوند یا به خود ستم میکنند، خدا را یاد میکنند پس به خاطر گناهانشان طلب مغفرت مینمایند - و چه کسی جز خداوند، گناهان را میآمرزد - و اینها نسبت به آنچه مرتکب شدهاند با علم و آگاهی اصرار نمیورزند.
19. اصول کافی، کتاب الایمان و الکفر، باب الاصرار علی الذنب، ح 2.
20. رجوع شود به آیهی 133 از سورهی آل عمران: «وَسَارِعُواْ إِلَى مَغْفِرَةٍ مِّن رَّبِّكُمْ وَجَنَّةٍ عَرْضُهَا السَّمَاوَاتُ وَالأَرْضُ أُعِدَّتْ لِلْمُتَّقِینَ».
21. اصول کافی، کتاب الایمان و الکفر، باب الورع، ح 10.
22. اصول کافی، کتاب الایمان و الکفر، باب الورع، ح 15.
23. اصول کافی، کتاب الایمان و الکفر، باب الخوف و الرجاء، ح 11.
24. اصول کافی، کتاب الایمان و الکفر، باب الخوف و الرجاء، ح 12.
25. اصول کافی، کتاب الایمان و الکفر، باب الخوف و الرجاء، انتهای ح 6 .
26. بحارالانوار ج 94 ص 107 از مناجاتهای امیرالمؤمنین (علیه السلام).
27. مهج الدعوات، دعاء الصحیفه، ص 181.
28. صحیفهی سجادیه دعای 16.
29. قسمتی از دعای بعد از نماز زیارت امام رضا (علیه السلام) (بحارالانوار ج 102 ص 56).
30. اشاره به آیهی شریفهی: «... إِنَّ الْإِنسَانَ لَكَفُورٌ» (حج/ 66).
31. نهج البلاغه با ترجمهی فقیهی ص 504 و 505 خطبهی 158.
32. نهج البلاغه با ترجمهی فقیهی ص 504 و 505 خطبهی 158.
33. اصول کافی، کتاب الایمان و الکفر، باب الخوف و الرجاء، ح 4.
34. امام سجاد (علیه السلام) در دعای شانزدهم صحیفهی سجادیه در مورد عفو الهی میفرمایند: فانَّ ذلک غیرُ واجبٍ لی بِاستِحقاقٍ.
35. نهج البلاغه فقیهی، ص 502 و 503 خطبهی 158.
36. اصول کافی، کتاب الایمان و الکفر، باب الخوف و الرجاء ح 6.
37. همان، ح 5.
38. نهج البلاغه فقیهی ص 502 و 503 خطبهی 158.
39. نهج البلاغه فقیهی پاورقی ص 503 به نقل از شرح قطب راوندی.
40. نهج البلاغه فقیهی ص 504 و 505 خطبهی 158.
41. صحیفهی سجادیه، فرازی از دعای دهم.
42. غرر و درر ح 3713
بنیهاشمی، سیّدمحمّد؛ (1390)، سلوک منتظران، تهران: مرکز فرهنگی انتشاراتی منیر، چاپ ششم