ناکامی در عشق و تبدیل عشق به نفرت

دو فرد که به یکدیگر دلبسته اند مهم ترین چیز برایشان «اطمینان از دوام دوستی» است؛ ولی شاید سزاوار باشد که بدین حقیقت نیز توجه کنند که «حفظ عشق از فرسایشی که زمان به وجود می‌آورد، ساده نیست».
پنجشنبه، 24 دی 1394
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
ناکامی در عشق و تبدیل عشق به نفرت
دو فرد که به یکدیگر دلبسته اند مهم ترین چیز برایشان «اطمینان از دوام دوستی» است؛ ولی شاید سزاوار باشد که بدین حقیقت نیز توجه کنند که «حفظ عشق از فرسایشی که زمان به وجود می‌آورد، ساده نیست». وقتی دو عاشق درباره حافظ رابطه‌ای که برایشان خیلی مهم است چیزی نمی‌دانند چگونه می‌توانند به دوام رابطه‌ی خود اطمینان داشته باشند!
 
ما همیشه بر این باوریم که وقتی کسی را به دوستی انتخاب می‌کنیم انتخابامان درست است؛ ولی حقیقت تلخ این است که بسیاری از این انتخابها به نتایج ناگوار و دردناک بدل می‌شود. خیلی از ما فرد نامناسب را برمی گزینیم و سپس که روابطمان به تیرگی می‌گراید از خود می‌پرسیم چرا دوستی مان پایدار نماند!
مهم ترین اشتباهات ما در هنگام انتخاب دوست چیست که سبب نافرجامی دوستی می‌شود؟

دلایل درستی و نادرستی روابط چیست؟

چراگاه عشق های آتشین به سردی یا حتی به نفرت می‌انجامد؟

چگونه می‌توان اطمینان یافت که دوستی و روابط ما به تیرگی نمی‌گراید؟

اینها مسایلی است که می‌خواهم درباره آن با شما گفتگو کنم.
 

ترس و گریز از دوستی و مهرورزی

آیا شما هم جزو کسانی هستید که وقتی کسی به شما ابراز علاقه می‌کند وحشت زده می‌شوید؟ آیا شما از ایجاد صمیمیت می‌گریزید؟ آیا همیشه دوستان و اطرافیانتان شما را به بی مهری و سردی متهم می‌کنند؟

اگر پاسخ شما آری است، احتمالاً شما دست کم یک بار در عشق شکست خورده اید یا چندان از اعتماد به نفس برخوردار نیستید - که این خود علت های مختلف دارد. وقتی انسان به دلایلی خود را سزاوار محبت و دوستی عمیق نداند، در پیوند خود با دیگران خونسرد، بی تفاوت و کم احساس می‌شود. بیشتر کسانی که در خود احساس شخصیت نمی‌کنند یا از بدی خود با خبرند، در دوستی پیشقدم نمی‌شوند و زمانی هم که کسی دست دوستی و محبت به سویشان دراز می‌کند خود را عقب می‌کشند. مشکل آنها این است که خود را شایسته عشق نمی‌بینند. شاید هم از کودکی احساس مرموزی در آنها به وجود آمده است که «دوست داشتنی نیستند».

خاطرات دوران کودکی، تلقینهای دیگران، قضاوت دیگران درباره‌ی هوش و استعداد ما، همه در آینده ما تأثیر دارد. ما سالها با پدر و مادر زندگی کرده‌ایم و به احتمال زیاد همیشه آنها را از خود باهوش تر، آگاهتر و با تجربه‌تر دیده‌ایم. در حقیقت آنها را باور و دوست داشته‌ایم. نظر آنها درباره ما به شدت در روح و روان ما تأثیر گذاشته است. اگر یکی از آنها به ما می‌گفت که به اندازه‌ی کافی خوب و باهوش یا دوست داشتنی نیستیم، سخن و قضاوت آنها در اعماق جان ما تأثیر می‌نهاده و برنامه فکری آینده ما را تنظیم می‌کرده است. وقتی بزرگ می‌شویم آن برنامه ها که در درون ما اندوخته و تنظیم شده است تأثیر خود را خواهد بخشید. از طرفی وقتی انسان شاهد مرگ عشق در زندگی خود یا دیگری باشد سعی می‌کند تا حد امکان از پدید آمدن آن در زندگی خود بگریزد و بدان بدبین باشد و جلوگیری از آن را بهتر از رنج های بعدی اش بداند.

در حقیقت این ترس از عشق و ایجاد رابطه صمیمی، ترس از اصل آن رابطه نیست، ترس از عواقب آن است. این افراد شاید در کودکی یا نوجوانی با کسی بسیار صمیمی بوده اند و سرانجام روابطشان به سردی گراییده و روحشان صدمه دیده است و اینک نمی‌خواهند دوباره در موقعیتی قرار گیرند که آینده اش روشن نیست.

ناکامی در عشق و تبدیل عشق به نفرت
 

تبدیل عشق به نفرت

آیا تا به حال فکر کرده اید که چرا بعضی از روابط سرانجام خوبی ندارند؟ آیا ممکن است تیرگی روابط بی سبب - بدون کوتاهی از جانب یکی از دو طرف - رخ دهد؟

«تقریباً تمام زن و شوهرهایی که در دادگاه طلاق، سیل کلمات سرزنش آمیز و تنفرانگیز به همدیگر نثار می‌کنند، در زمانی گاه نه چندان دور، مدعی عشق جاودانی نسبت به یکدیگر بوده اند. زن جوانی که به علت کشتن شوهرش به دادگاه کشانده می‌شود چه بسا زمانی با عشق ازدواج کرده است.»(1)
 

روابط اینان چگونه به سردی یا نفرت گراییده است؟

من بسیار مایلم که این نظر روان شناسان را بپذیرم که «مخالف عشق، نفرت نیست، بلکه بی تفاوتی و سردی است.» امّا مردم گویا به دلایلی روانی دوست دارند حالت بی تفاوتی خود را در مقایسه با عشق گدازنده قبل، نفرت بنامند؛ حال آنکه در حقیقت عشق به نفرت تبدیل نشده است. بسیار رخ می‌دهد که در همان زمان که به نظر ما روابط دو فرد به تیرگی (نفرت) گراییده است، در زوایای وجودشان نور ضعیف عشق همچنان وجود دارد. در حقیقت چون آنها دیگر نمی‌توانند شاهد همان عشق گدازنده باشند و یادآوری لذت دوستی گذشته - که در حال حاضر اثری از آن باقی نیست - رنجشان می‌دهد، ترجیح می‌دهند که به یکباره همه چیز را دگرگون کنند و دیگر همان نور ضعیف را هم خاموش نمایند.

دو فرد که به یکدیگر دلبسته اند مهم ترین چیز برایشان «اطمینان از دوام دوستی» است؛ ولی شاید سزاوار باشد که بدین حقیقت نیز توجه کنند که «حفظ عشق از فرسایشی که زمان به وجود می‌آورد، ساده نیست». وقتی دو عاشق درباره حفظ رابطه‌ای که برایشان خیلی مهم است چیزی نمی‌دانند چگونه می‌توانند به دوام رابطه خود اطمینان داشته باشند!

دردناکی تبدیل عشق به نفرت یکی بدان سبب است که فرد از شکست در عشق احساس ناتوانی، بی کفایتی و ناامیدی می‌کند و به شدت اعتماد به نفسی خود را از دست می‌دهد. یکی از بدترین رنجهای آدمی پی بردن به اشتباه انتخاب خود است. وقتی کسی مطمئن می‌شود که در انتخاب خود دچار اشتباه بزرگ شده و علایق خود را نثار فردی کرده است که لایق آن نبوده، سخت دچار اندوه می‌شود و به ملامت خود می‌پردازد. این اندوه و ملامت برای وی بسیار دردآور است.

حال شاید دوست داشته باشید بدانید که چه عواملی دوستی و عشق را به نفرت تبدیل می‌کند و چه عواملی زمینه ساز یا پیشگیری کننده آن است. چرا برخی روابط سرانجام خوبی ندارند؟ دلایلی که روابط و علایق را با شکست روبه رو می‌سازد، چیست؟ در این باره چه دانستنیهای ضروری وجود دارد؟

پیش از شناخت عواملی که سبب تیرگی روابط دوستی و عشق می‌شود بیان دو نکته‌ی امیدوار کننده از اهمیت برخوردار است:
 
1) چندان نگران نباشید
این انتظار که عشق شما هیچ اوج و فرودی نداشته باشد چندان عاقلانه نیست. عشق نیز مانند هر پدیده دیگر دستخوش تغییر و تلاطم است. همانگونه که در بحث «اوج و فرود عشق» گفتم حالات و روحیات افراد در دوره‌های مختلف عمر یکسان نیست. یک کشتی بسیار بزرگ و مجهز هم ممکن است همچنان که با سرعت پیش می‌رود به کوه یخ برخورد کند و آسیب ببیند. بنابراین نباید اگر عشق شما دچار اندکی تلاطم شد نگران شوید. گاه می‌شود که این تلاطم شما را به تفکر و توجه بیشتر وامی دارد و پایه های دوستی شما را محکم می‌کند.
 
2) نفرت تدریجی و نه یکباره
جز در مواردی که یک حادثه یا خطای بزرگ، عشق را یکباره به نفرت تبدیل می‌کند در بقیه موارد، نمی‌توان نفرت یکباره را پذیرفت. وقتی از عشق سخن به میان می‌آید از پدیده‌ای یاد می‌شود که پایه هایی استوار و ریشه‌ای عمیق در دل دارد و نمی‌توان پذیرفت که چنین چیزی به یکباره متلاشی شود. بنابراین تردید نیست که آنچه ما یکباره‌اش می‌پنداریم به تدریج به وجود آمده است؛ گرچه نتوانیم دلایل آشکاری برای سیر تدریجی آن بیابیم.

هنگامی که دو فرد به یکدیگر عشق می‌ورزند تردید نیست که دوست ندارند چیزی موجب تیرگی روابط آنان را فراهم آورد. در آن صورت اگر رفتار یا گفتاری را هم مشاهده کنند که بر پیکر عشق شان صدمه وارد می‌سازد آن را در اندیشه‌ی خودآگاهشان نگاه نمی‌دارند و به بایگانی ناخودآگاهشان می‌سپارند. در آنجا کمترین جمله یا رفتار بی مهرانه باقی می‌ماند؛ تا آنکه به میزانی برسد که افزون بر گنجایش باشد.(2)

در آن صورت عشق به تدریج راه کاستی پیش می‌گیرد. در این برهه است که تحمل هر دو فرد اندک می‌شود و دیگر همانند قبل نیستند که هر چه بشنوند و ببینند دم فرو بندند. پس رفته رفته چون پیشامدی خاطر آنها را از یکدیگر اندوهگین کند هر یک به سراغ حافظه ناخودآگاه می‌روند و پرونده‌های بایگانی شده دوره های گذشته را یکی یکی بیرون می‌کشند و درباره اش به قضاوت می‌نشینند. طولی نمی‌کشد که همین امر کدورتهای ناخواسته و پیش بینی نشده‌ای میان آنان ایجاد می‌کند. پرده ی شرم از میانشان برداشته می‌شود و کم کم چیزهایی به هم می‌گویند که هرگز در ایام عشق نثار هم نمی‌کردند. بدین سان هر جمله سبب می‌شود که پاره های عشق به شعله‌های نفرت تبدیل گردد.

وسوسه‌ای که در این هنگام بیشتر عاشقان را رنج می‌دهد «انکار عشق گذشته» است. گویا آنها بی تمایل نیستند که اعتراف کنند که هرگز عاشق نبوده اند و تنها خود را با باور عشق فریب داده و زندگی خود را بر مبنای یک توهم بنا نهاده اند. این وسوسه و واکنش در حقیقت مرهمی برای کاهش درد است وگرنه آنها خود بهتر از بقیه می‌دانند که به واقع ایشان سالها عاشق یکدیگر بوده اند.

ناکامی در عشق و تبدیل عشق به نفرت

دلایل تیرگی روابط

الف) ارزیابیهای نادرست
تیرگی روابط میان افراد گاهی بدین علت است که آنها از مسایل ارزیابی درستی ندارند؛ از آن نمونه اینکه فرونشینی میل جنسی را در سالهای میانی زندگی، کاهش عشق قلمداد می‌کنند. کسانی که عشق و میل جنسی را یک پدیده فرض می‌کنند یا میان آن دو آمیختگی شدیدی برقرار می‌بینند، زمانی که یکی کاهش یابد تصور می‌کنند دیگری نیز از بین رفته است.

این توهم و خطا همواره خطرساز است و بیشتر کسانی را تهدید می‌کند که میان عشق و کشش شدید جنسی، تساوی و تشابه قائل اند. پس از فرونشانی میل جنسی گویا نفرت فراگیر در دیگر جنبه ها به ایشان تلقین می‌شود و همین تلقین ها به حقیقت می‌پیوندد. آنها مدت زمانی درنگ می‌کنند تا شاید میل جنسی کاهش یافته بازگردد و احساس عشق در آنها زنده شود و چون چنین بازگشتی مشاهده نمی‌کنند گمان می‌کنند همسرشان در دیگر جنبه ها جاذبه‌ای نداشته که موجب عشق را فراهم آورد. از این رو از علایقشان به شدت کاسته می‌شود.

این احتمال نیز وجود دارد که گاهی دو نفر بیش از روزهای نخست دوستی عاشق یکدیگرند، ولی به شیوهای متفاوت با گذشته. در این صورت نباید احساس کرد که عشق و علاقه گذشته نابود شده است. در حقیقت شکل آن تغییر کرده است. بعضی اوقات نیز آنچه به سردی گراییده، عشق نبوده است، در حقیقت آنها پیشتر دچار توهم عشق بوده اند، نه عشق.
 
ب) ناتوانی در استمرار عشق
وقتی انسان نتواند به هر علت جنبه هایی را که پیشتر سبب عشق را فراهم آورده است، حفظ کند، ترجیح می‌دهد خود را از آن دور سازد. گاهی هم تفاهم اخلاقی گذشته که به وجود آورنده پیوند دوستی بوده از بین رفته است و دیگر هر دو میان خود پیوندی نمی‌بینند که بخواهند بر اساس آن دوستی و عشق را ادامه دهند.

همیشه باید کوشید که در روابط دوستانه و عاشقانه روز به روز نقاط مشترک تازه‌ای کشف کرد که بتوان بر اساس آن دوستی را استمرار و توسعه بخشید.
 
ج) ناتوانی در پی گیری روشهای صحیح مهرورزی
برای اینکه دوستی و عشق به شکست نینجامد تنها همین کافی نیست که دو فرد به یکدیگر اظهار علاقه و محبت کنند. اگر انسان طرز صحیح مهرورزی را نداند و از روشها و عادت‌های ضعیف ارتباطی استفاده کند یا نداند چطور صمیمت واقعی و پایدار به وجود آورد بسیار دشوار خواهد توانست رابطه‌ی دوستی را حفظ کند.
 
د) مزاحمت عشق‌ها
شاید نتوان کسی را یافت که در جهان تنها به یک فرد یا یک چیز عشق بورزد. بدون شک در قلب هر فرد ده ها و بلکه صدها پیوند با پیرامونش برقرار است. چه بسا فردی همچنان که به دیگری عشق می‌ورزد، علایق فراوانی به حد عشق، در سر داشته باشد که به واقع برایش بسیار باارزش است؛ مانند عشق به درس، ثروت و مقام. در آن صورت هر گاه یک رابطه عشق آفرین بخواهد سد راه دیگر علایق شود رفته رفته عشق جایگاه نخست خود را در قالب از دست می‌دهد.(3)

موارد زیادی را می‌توان یافت که فردی برای موفقیت تحصیلی خود یا دستیابی به ثروت و یا مقام، علایق خود را با دیگران گسسته است.
 
هـ) احساس فریفتگی
زمانی که فردی بپندارد که کسی او را فریفته و راه بازگشت به وضعیت گذشته را بر او مسدود ساخته است از وی متنفر می‌شود. دختری جوان مدتها با پسری دوستی می‌ورزد و سرانجام ازدواج می‌کنند. هنوز چند ماهی نمی‌گذرد که دختر درمی یابد که جوان او را فریفته است و وی قلب خود را اسیر عشق کسی ساخته که شایسته آن نبوده است. اینجاست که با نفرت، از او انتقام می‌گیرد. «نفرت » آخرین کوشش فردی است که راه دیگری برای انتقام نمی‌شناسد یا نمی‌تواند.
بی پایه نیست که در آموزه های دینی بر صداقت در آغاز و ادامه زندگی بسیار تأکید شده است. (لنجاة فی الصادق: رهایی در راستی است.) ترک صداقت، عشق را به نفرت تبدیل می‌کند.
 
و) اشتباهات آغاز روابط
باربارا دی آنجلیس (روان شناس آمریکایی) می‌نویسد:
«در طی سالها کار با هزاران مرد و زن، و تجزیه و تحلیل زندگی خود و دیگران، چنین دانسته می‌شود که ما می‌توانیم از قسمت اعظم رنج، دلشکستگی و ناامیدی که در عشق مشاهده می‌کنیم، جلوگیری نماییم؛ اگر فقط توجه بیشتری به «شروع» یک رابطه داشته باشیم.

بسیاری از ما قبل از شروع یک رابطه حتی به اندازه‌ای که می‌خواهیم یک جفت کفش بخریم پرسش نمی‌کنیم. با این اشتباه ما فرصت کشف چیزهایی را که می‌تواند درباره شریک زندگی مان از اهمیت حیاتی برخوردار باشد و در موفقیت یا شکست ازدواج و دوستی مان سهم بسزایی داشته باشد از دست می‌دهیم.
کسی که برای مهرورزی انتخاب می‌کنید شخصیتش به همان اندازه «روشی» که برای مهرورزیدن بر می‌گزینید مهم است. راستی چرا قبل از عشق ورزیدن، به اندازه کافی از او و اطرافیانش پرسش نمی‌کنیم؟!

شاید در حقیقت شما نمی‌خواهید جوابها را بدانید. چون ممکن است جواب هایی را که خواهید شنید، دوست نداشته باشید. نمی‌خواهید چیز بدی بشنوید که رابطه را ویران کند. ما چنان به دنبال اینکه «چرا باید کسی را دوست داشته باشیم» هستیم، که دیگر وقت کافی برای پرداختن به اینکه «چرا نباید او را دوست داشته باشیم» پیدا نمی‌کنیم.

تصور کنید پس از مدتها تنهایی، کسی را برای ازدواج انتخاب کرده اید. از اینکه به طور مرتب به این و آن فکر کرده‌اید، خسته اید و می‌خواهید سرانجامی بگیرید. بنابراین از پرسیدن مسایلی که ممکن است این «رابطه خوب» را خراب کند، بیزارید.

شاید هم از اینکه طرف مقابل از شما نیز سؤالاتی کند، هراس دارید! با ترک سؤال از او می‌خواهید وی را هم از سؤال درباره خود بازدارید. وقتی از وضعیت خود احساس خوبی ندارید، به طرزی ناخودآگاه از دقت در زندگی همسر آینده تان خودداری می‌کنید. گویی با وی قرار می‌گذارید که: «من کاری به کار تو ندارم. تو هم کاری به کار من نداشته باش.» واضح است که چنین رابطه‌ای سرانجام خوبی ندارد.

ای کاش ما باور می‌کردیم که «ندانستن» خوشبختی نمی‌آورد و چیزی که از آن آگاهی نداریم به ما صدمه می‌زند. هر چه اطلاعات ما درباره کسی بیشتر باشد بهتر می‌توانیم درباره دوستی او تصمیم بگیریم.

نکته دیگر نادیده گرفتن علامت های هشدار دهنده است که در آغاز روابط مشاهده می‌شود. کوچکترین سخن یا رفتار هر یک از ما ممکن است گویای وضعیت تربیتی، فرهنگ و اخلاق ما باشد.] بی توجهی به این علایم هشدار دهنده، یکی از خطرناک ترین اشتباهاتی است که ما به هنگام انتخاب دوست یا شریک زندگی مرتکب می‌شویم. وقتی ضریب هوشی پایین باشد انسان نمی‌تواند از رفتارهای ساده، استنباط‌های کلی تر کند و شخصیت هرکس را با همان رفتارها و گفتارهای ساده اش تشخیص دهد. ما چشممان را به روی چیزهایی که نمی‌خواهیم ببینیم، می‌بندیم و بدین گونه خود را برای آینده گرفتار ناامیدی، خشم و اجحاف می‌کنیم.

گاه به سازش عجولانه و زودهنگام دچار می‌شویم و گویا تصمیم می‌گیریم با هر چه پیش آمد، بسازیم.»(4)

یا خود را در مقابل کار انجام شده می‌پنداریم و از ترس ملامت دیگران، تصمیم می‌گیریم انتخاب خود را ادامه دهیم و از آن اظهار پشیمانی نکنیم. سپس سعی می‌کنیم فرد برگزیده را همان طور که پیشتر دوستش داشته‌ایم دوست بداریم؛ ولی هر چه زمان به پیش می‌رود در می‌یابیم که فرد مورد نظر هیچ شایسته دوستی و محبت نبوده است.
 
ز) «عاشق شدن» به دلایل نادرست
وقتی شما راه رسیدن به جایی را اشتباه انتخاب کنید، هر چند مسیر خود را به بهترین صورت طی کنید به محل مقصود نمی‌رسید. در دوستی و عشق نیز اگر با دلایل نادرست به کسی علاقه مند شوید، نخواهید توانست از لذت آن دوستی تا پایان بهره مند شوید. وقتی انسان به دلایل واهی عاشق می‌شود احساس خوب عاشق شدن در زمانی کوتاه به تأسف تبدیل می‌شود.

 

پی‌نوشت‌ها:

1. روان شناسی عشق ورزیدن، ص 209.
2. بخش ناخودآگاه وجود آدمی گرچه گنجایش نامحدود دارد، در شرایطی خاص اطلاعات خود را به بخش خودآگاه منتقل می‌سازد و در آنجا است که فرد در مقابل آن واکنش نشان می‌دهد.
3. در زندگی مردان متأهل نمونه چنین تزاحمی دیده می‌شود. یکی از عواملی که عشق به همسر اول را به نفرت تبدیل می‌کند، عشق به زنی دیگر است. مرد در آن صورت همسر اول خود را مزاحم می‌پندارد؛ به ویژه آنگاه که ازدواج دومی به ضرورت انجام گرفته و همسر اول بخواهد شیوه آزار و مزاحمت پیش گیرد.
4. آیا تو آن گمشده ام هستی، ترجمه هادی ابراهیمی، ج 1، ص 165-172 (با تصرف).

 

منبع مقاله : غلامی، یوسف؛ (1392)، اخلاق و رفتارهای جنسی، قم: دفتر نشر معارف، چاپ ششم


نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط