زندگی نامه ی آيت الله العظمي مرعشي نجفي رحمت الله علیه(1)
ولادت
تحصيل
آية الله مرعشي چنان علاقه به يادگيري داشت كه سر از پا نميشناخت. سالهاي دراز در درس دهها استاد شهير حوزه علميه نجف شركت كرد و از خرمن دانش آنها بهره جست. مدتي نيز نزد علماي زيديه و علماي اهل سنت به فراگيري علم حديث پرداخت و از آنان اجازه نقل حديث گرفت.
تلاش شبانه روزي وي سرانجام در 27 سالگي به ثمر نشست و به درجه اجتهاد نايل شد. كوشش خستگي ناپذير او براي تحصيل دانش ستودني است. خودش در اين باره ميگويد:
هيچ گاه در سنين جواني به دنبال تمايلات نفساني نرفتم، هميشه در پي تحصيل علم بودم، به صورتي كه شبانه روز، بيش از چند ساعت نميخوابيدم و هر كجا نشاني از استادي يا عالمي و يا جلسة درسي كه مفيد تشخيص ميدادم، مييافتم؛ لحظهاي در رفتن به نزد آن استاد، عالم و جلسة درس درنگ نميكردم.
آية الله مرعشي در نجف، كربلا، كاظمين، سامرا، تهران و قم نزد بيش از صد استاد زانوي ادب به زمين زد و از دانش و تقواي آنان استفاده كرد. وي از ابتداي تحصيل به پشتكار عالي، همت بلند، تقوا، نبوغ و ديگر فضايل اخلاقي شهره بود.
ايشان از بسياري از مراجع تقليد شيعه اجازة اجتهاد گرفتند. برخي از آنها عبارتند از:
1. آية الله العظمي آقا ضياء عراقي (متوفاي 1361 ق.)
2. آية الله العظمي سيد ابو الحسن اصفهاني (متوفاي 1365 ق.)
3. آية الله العظمي شيخ عبد الكريم حايري يزدي (متوفاي 1355 ق.)
آية الله مرعشي پس از رحلت پدر در سال 1338 ق، براي ادامه تحصيل به كاظمين، سامرا و كربلا رفت و سالها در حوزههاي علميه آن ديار، از محضر استاداني برجسته استفاده نمود و سرانجام در سال 1342 ق، براي زيارت مرقد مطهر امام رضا ـ عليه السلام ـ به ايران آمد.
پس از زيارت مرقد امام رضا ـ عليه السلام ـ به تهران رفت و در حوزة علميه تهران، نزد آية الله شيخ عبد النبي نوري (متوفاي 1344 ق.) آية الله آقا حسين نجم آبادي (متوفاي 1347 ق.) آية الله ميرزا طاهر تنكابني (متوفاي 1360 ق.) آية الله ميرزا مهدي آشتياني (متوفاي 1372 ق.) و... به فراگيري فقه، اصول، فلسفه و كلام پرداخت.
سال بعد، براي زيارت مرقد حضرت معصومه ـ عليها السلام ـ به قم رفت. به دستور آية الله العظمي شيخ عبد الكريم حائري يزدي در اين شهر ماندگار شد. ايشان مدتي در درس آية الله حائري و شماري از استادان حوزه علميه قم شركت جست و از دانش آنان بهره برد.
بر مسند تدريس
شهيد حسين غفاري، شهيد حاج آقا مصطفي خميني، شهيد مرتضي مطهري، شهيد دكتر محمد مفتح، شهيد دكتر سيد محمد بهشتي، شهيد محمد صدوقي، سيد محمد علي قاضي طباطبايي، سيد محمود طالقاني، شيخ شهاب الدين اشراقي، شيخ مرتضي حائري، حاج ميرزا جواد آقا تهراني، شيخ حسن نوري همداني، آقا موسي صدر، قدرت الله وجداني فخر، سيد مرتضي عسكري، مصطفي اعتمادي، محمد امامي كاشاني، ميرزا جواد تبريزي، شيخ حسين نوري، سيد عبدالكريم موسوي اردبيلي، شيخ علي پناه اشتهاردي، محمد تقي ستوده، شيخ محمد رضا مهدوي كني.
در سايه كريمة اهل بيت
آية الله العظمي مرعشي نجفي علاقه خاصي به اهل بيت و حضرت معصومه ـ عليها السلام ـ داشت. ايشان پيش از انقلاب، هر روز پيش از اذان صبح به حرم مشرف ميشد. هماره مدتي پيش از باز شدن درهاي حرم، پشت در ميماند و سپس داخل حرم ميشد و پس از زيارت، نماز جماعت را اقامه ميكرد.
در يكي از يادداشتهايش آمده است: هنگامي كه در قم سكونت كردم، صبحها در حرم حضرت معصومه ـ عليها السلام ـ اقامه نماز جماعت نميشد و من تنها كسي بودم كه اين سنت را آن جا رواج دادم و از 60 سال پيش به اين طرف، صبح زود و پيش از باز شدن درهاي حرم مطهر و زودتر از ديگران ميرفتم و منتظر ميايستادم. اين انتظار گاهي يك ساعت قبل از طلوع فجر بود تا خدام درها را باز كنند، زمستان و تابستان نداشت. در زمستانها هنگامي كه برف همه جا را ميپوشاند، بيلچهاي كوچك به دست ميگرفتم و راه خود را به طرف صحن باز ميكردم تا خود را به حرم مطهر برسانم. در آغاز خود تنهايي نماز ميخواندم، تا پس از مدتي يك نفر به من اقتدا كرد و پس از آن كم كم افراد ديگر اقتدا كردند و به اين ترتيب نماز جماعت را در حرم مطهر آغاز كردم و تا امروز كه 60 سال از آن تاريخ ميگذرد ادامه دارد. آهسته آهسته ظهرها و شبها نيز اضافه شد و از آن پس روزي سه بار در مسجد بالا سر حضرت معصومه ـ عليها السلام ـ و صحن شريف نماز ميخواندم.
گنجينه ماندگار
كتابخانة آية الله العظمي مرعشي نجفي از بزرگترين كتابخانههاي كشور و در رديف كتابخانه مجلس شوراي اسلامي و كتابخانه آستانه قدس رضوي است. اين كتابخانه بسياري از كتب خطي اسلامي جهان را دارا است. بسياري از اين كتب جزو نفيسترين و باارزشترين متون تاريخي است كه قرنها از عمر آنها ميگذرد.
آية الله مرعشي در دوران جواني كه در حوزه علميه نجف مشغول تحصيل بود به گردآوري كتب خطي پرداخت. وي كه شاهد به غارت رفتن منابع اسلامي و نسخ خطي بود، تاب نياورد و با شهريه ناچيز طلبگي به خريد كتب خطي پرداخت تا اين ميراث فرهنگي را از دستبرد بيگانگان حفظ نمايد. گاه شبها در يك كارگاه برنج كوبي كار ميكرد، روزها روزه استيجاري ميگرفت و نماز استيجاري ميخواند، تا هزينة خريد كتب را تهيه نمايد. ايشان در خاطرهاي ميفرمايد:
يك روز از مدرسه، به قصد بازار ـ كه جنب صحن علوي بود ـ حركت كردم. در ابتداي بازار ناگهان چشمم به زني تخم مرغ فروش افتاد كه در كنار ديوار نشسته بود و از زير چادر وي گوشة كتاب پيدا بود. حس كنجكاوي من تحريك شد، به طوري كه مدتي خيره به كتاب نگاه كردم. طاقت نياوردم، پرسيدم اين چيست؟ گفت: كتاب، و فروشي است. كتاب را گرفتم و با حيرت متوجه شدم كه نسخهاي ناياب از كتاب «رياض العلماء» علامه عبدالله افندي است كه احدي آن را در اختيار ندارد. مثل يعقوبي كه يوسف خود را پيدا كرده باشد، با شور و شعفي وصف ناشدني به زن گفتم: اين را چند ميفروشي؟ گفت: پنج روپيه. من كه از شوق سر از پا نميشناختم، گفتم: دارايي من صد روپيه است و حاضرم همة آن را بدهم و كتاب را از شما بگيرم. آن زن با خوشحالي پذيرفت. در اين هنگام سر كله كاظم دجيلي، كه دلال خريد كتاب براي انگليسيها بود، پيدا شد. او نسخههاي كمياب، نادر و كتابهاي قديمي را به هر طريقي به چنگ ميآورد و توسط حاكم انگليسي نجف اشرف كه گويا اسمش و يا عنوانش «ميجر» (سرگرد) بود، به كتابخانة لندن ميفرستاد. كاظم دلال كتاب را به زور از دست من گرفت و به آن زن گفت: من آن را بيشتر ميخرم و مبلغي بالاتر از آن چه من به آن زن گفته بودم، پيشنهاد كرد.
در آن هنگام من اندوهگين رو به سمت حرم شريف امير المؤمنين ـ عليه السلام ـ كردم و آهسته گفتم: آقا جان من ميخواهم با خريد اين كتاب به شما خدمت كنم، پس راضي نباشيد اين كتاب از دست من خارج شود. هنوز كلامم تمام نشده بود كه زن تخم مرغ فروش رو كرد به دلال و گفت: اين كتاب را به ايشان فروختهام و به شما نميفروشم. كاظم دجيلي شكست خورده و عصباني از آن جا دور شد... بيشتر از بيست روپيه نداشتم. از اين رو تمام لباسهاي كهنه و قديمي را با ساعتي كه داشتم به فروش رساندم تا پول كتاب فراهم شد... طولي نكشيد كه كاظم دلال همراه چند شرطه (پليس) به مدرسه حمله كردند و مرا دستگير نموده و پيش حاكم انگليسي (ميجر) بردند. او نخست مرا به سرقت كتاب متهم كرد و بسيار عربده كشيد... دستور داد مرا زنداني كردند. آن شب در زندان مدام با خدا راز و نياز ميكردم كه كتاب در مخفيگاهش محفوظ بماند. روز بعد مرجع بزرگ آن وقت، آية الله ميرزا فتح الله نمازي اصفهاني معروف به شيخ الشريعه؛ فرزند مرحوم آخوند خراساني را به نام ميرزا مهدي، با جماعتي براي آزادي من به نزد حاكم شهر فرستاد. بالاخره نتيجه اين شد كه من از زندان آزاد شوم با اين شرط كه مدت يك ماه كتاب را به حاكم انگليسي تسليم كنم.
پس از آزادي به سرعت به مدرسه رفتم و همة دوستان طلبهام را جمع كردم و گفتم: بايد كار مهمي انجام بدهيم كه خدمت به اسلام و شريعت است! طلاب گفتند: چه كاري؟ و من گفتم: نسخه برداري و استنساخ از روي اين كتاب فوراً دست به كار شديم و قبل از مهلت مقرر چند نسخه از روي آن استنساخ گرديد...»
www.andisheqom.com