وجود آفتاب در پرتو عقل (3) برهان علت غائی
برهان علت غايي
قبل از تبيين برهان علت غايي لازم است كه به مسأله ي غايتمندي افعال خداوند اشاره اي نماييم كه دخالت تامي در برهان دارد.
يكي از مسائل عمومي افعال الهي كه در علم كلام مطرح مي شود اين است كه، آيا افعال خداوند داراي غايت و غرض است يا آن كه بدون هيچ غايت خاصي انجام مي پذيرد؟
با تأمل در افعال اختياري و هدفمند خود در مي يابيم كه ما در چنين افعالي ابتدا غايتي را براي خود در نظر مي گيريم كه از طريق وصول به آن مي توانيم نيازي را از خود برطرف كنيم، تصور اين غايت در ذهن ما قبل از انجام فعل، ما را بر مي انگيزاند تا به انجام آن اقدام ورزيم و از اين رهگذر به منفعتي دست يابيم. بنابراين در افعال ما دست كم دو خصوصيت وجود دارد: نخست آن كه غايت فعل در جهت رفع نيازها و كمبودهاي فاعل است و فاعل از طريق انجام فعل استكمال مي يابد. خصوصيت دوم آن است كه تصور غايت قبل از انجام فعل، در انجام آن تأثير مي گذارد و فاعل را براي ارتكاب فعل بر مي انگيزاند.
اينك بايد در نظر داشت وقتي سخن از غايتمندي افعال الهي در ميان است مقصود ما مشابهت آن با افعال انسان ها نيست. به عبارت ديگر دو ويژگي ياد شده به هيچ وجه در فعل خداوند وجود ندارد؛ زيرا:
اولا: غايت افعال خداوند رسيدن به كمال نيست؛ زيرا فاعل، (يعني ذات مقدس الهي) كامل مطلق است و نقصي ندارد تا بخواهد از طريق فعل خود آن را برطرف سازد، بلكه غايت افعال الهي به مخلوقات او باز مي گردد و در جهت استكمال مخلوقات اوست.
ثانيا: چنين نيست كه تصور غايت فعل سبب انجام آن گردد، زيرا علم خداوند از سنخ علم حصولي كه ملازم با تصور مفاهيم باشد، نيست؛ بلكه ذات الهي به گونه اي است كه به دليل كمال مطلق خود مقتضي رساندن مخلوقات خود به كمال مطلوب آن ها مي باشد.
بدين ترتيب مقصود ما از غايتمند بودن فعل خداوند اين است كه فعل او مشتمل بر مصالح و منافعي است كه به مخلوقات او باز مي گردد و چنين نيست كه انجام و ترك آن به لحاظ منافع آفريدگار او علي السويه باشد. از اين رو، غايت در افعال الهي غايت فعل است نه غايت فاعل؛ زيرا ذات خداوند كامل مطلق و غني است و هيچ غايتي براي آن قابل تصور نيست.
دليل غايتمندي افعال الهي
فعلي كه فاقد غايت باشد عبث و لغو است، و انجام فعل عبث عقلا قبيح مي باشد، و از آنجا كه بر اساس اصل حسن و قبح عقلي ارتكاب كار قبيح از سوي خداوند محال است، ممكن نيست افعال او عبث باشد.
در نتيجه، تمام افعال الهي غايتمند و داراي غرض است.
عرفا و فلاسفه ي اسلامي غايتمند بودن افعال الهي و ترسيم غايت و هدف از افعال او را طور ديگري ترسيم مي كنند، به اين بيان كه آن ها با تمسك به قاعده ي (النهايات هي الرجوع الي البدايات)، و تمسك به آيه ي شريفه ي: «انا لله و انا اليه راجعون» علت خلق را ابتهاج ذاتي خداوند نسبت به تجليات خود مي دانند كه در نتيجه در باب افعال الهي طبق نظر عرفا علت غايي و فاعلي يكي است كه همان خداوند متعال باشد و به تعبير ديگر وحدت فاعل و غايت. (1)
قرآن و غايتمندي افعال خداوند
خداوند متعال مي فرمايد: «أفحسبتم أنما خلقناكم عبثا و أنكم الينا لا ترجعون»؛ (2) «آيا پنداشتيد كه شما را بيهوده آفريديم و اين كه شما به سوي ما باز نمي گرديد؟»
در آيه ي ديگر نيز سخن از حكيمانه بودن آفرينش آسمان ها و زمين و موجودات ميان آن هاست: «و ما خلقنا السماوات و الأرض و ما بينهما لاعبين»؛ (3) «و آسمان ها و زمين و آنچه را ميان آن دو است به بازي نيافريديم».
تبيين برهان علت غايي
مثلا گياه كه در قوس نزول مقدمه است، براي وجود حيوان، و حيوان مقدمه است، براي وجود انسان؛ زيرا انسان اشرف از حيوان است. ولي در قوس صعود، انسان به منزله ي ثمره و غايت براي وجود حيوان است، و حيوان نيز به منزله ي ثمره و نتيجه براي گياه و گياه به منزله ي ثمره براي جماد مي باشد.
و نيز در حكمت متعاليه ثابت شده كه نتيجه، علت فاعليت فاعل است. و به عبارت ديگر: علت غايي مؤخر در وجود و مقدم در تصور است و غايت نيز به وجود علميش مبدأ براي فاعليت فاعل است. (5)
بنابراين هرگاه در عالم خلقت، انساني نباشد خلقت حيوان و وجود او لغو است. و همچنين اگر حيوان موجود نباشد خلقت گياه لغو است و همچنين...
اختلاف در افراد انسان
بنابراين نسبت انسان كامل به بقيه ي افراد انسان به مانند نسبت انسان است به افراد حيوان. و همان طوري كه در قوس صعود، انسان ثمره ي وجود حيوان است، و حيوان نيز ثمره ي وجود گياه، و گياه نيز ثمره ي وجود جماد، همچنين است نسبت به افراد انسان، زيرا انسان درختي است كه ميوه ي آن وجود انسان كامل است، واو كسي نيست جز وجود حضرت حجت (عجل الله تعالي فرجه الشريف). و همان طور كه خلقت درخت براي ميوه دادن است نه به عكس همچنين هدف از خلقت افراد انسان همان انسان كامل است نه به عكس.
علت غايي، وجود خاتم الانبياء
اين مطلب به عينه براي تمام افراد انسان و حجت هاي الهي جاري است؛ زيرا آن ها ـ طبق اين برهان عقلي ـ تكوينا براي ما خلق نشده اند بلكه ما براي آنان خلق شده ايم، زيرا انسان كامل كه همان حجت خدا در روي زمين است ثمره ي درخت انسانيت بوده و انسان نيز براي خلقت تكويني او خلق شده است. و لذا در روايات مي خوانيم: «لو بقيت الارض بغير امام لساخت»؛ (7) «اگر زمين بدون امام شود هر آينه دگرگون خواهد شد»
پس پيامبر اسلام محمد صلي الله عليه و اله اگرچه از اولاد آدم و ذريه ي اوست ولي در واقع حضرت آدم عليه السلام براي او خلق شده نه به عكس؛ زيرا حضرت خاتم در قوس صعود اشرف و افضل از حضرت آدم عليه السلام است. و به تعبير ديگر حضرت خاتم الانبياء محمد صلي الله عليه و اله به منزله ي ذي المقدمه و ثمره، و حضرت آدم عليه السلام به منزله ي مقدمه و درختي است براي حضرت خاتم صلي الله عليه و اله.
لازم به تذكر است كه بدانيم اين بيان منافاتي با اين كه گفته مي شود كه انبيا براي هدايت بشر مبعوث شده اند ندارد، زيرا بعثت انبيا براي هدايت بشر صرفا به جهت تربيت بشر است.
خلاصه برهان اين شد كه انسان كامل كه از او تعبير به حجت خدا بر خلق مي شود چون علت غايي وجود انسان بوده و حيوان نيز علت غايي وجود گياه، و گياه نيز علت غايي وجود جماد است، پس تا مادامي كه جماد و گياه و حيوان و افراد انسان موجود است كشف مي شود از طريق برهان اني كه بايد انسان كامل نيز در خارج موجود باشد.
ضرورت وجود حجت در عالم مادي
آيت الله حسن زاده ي آملي در اين رابطه مي فرمايد: «عالم كارخانه ي عظيم انسان سازي است كه اگر اين چنين انسان؛ يعني انسان بالفعل كه از آن تعبير بر انسان كامل مي شود توليد نكند عبث در خلقت لازم مي آيد، اما خلقت ساير مكنونات به طفيل اوست.
تو اصل وجود آمدي از نخست
دگر هرچه باشد همه فرع توست.
شيخ رئيس در «مبدأ و معاد» كلامي را به كمال در اين مطلب سامي است: «كمال العالم الكوني ان يحدث منه انسان، و سائر الحيوانات و النباتات يحدث اما لأجله، و اما لئلا تضيع الماده، كما ان البناء يستعمل الخشب في غرضه، فما فضل لا يضيعه، بل يتخذه قيسا و خلالا و غير ذلك. و غايه كمال الانسان أن يحصل لقوته النظريه العقل المستفاد، و لقوته العمليه العداله، و هيهنا يتختم الشرف في عالم المواد»؛ (9) «حاصل اين كه مقصود از خلقت منحصر در انسان كامل است، و خلقت ساير اكوان از جمادات و نباتات و حيوانات از جهت احتياج به ايشان در معيشت و انتفاع به آن ها در خدمت است و تا آن كه مواد ضايع و مهمل نگردد صاف و زبده ي مواد خلقت انسان گرديده است؛ چه حكمت الهيه و رحمت ربانيه اقتضا مي كند كه هيچ حقي از حقوق فوت نشود، بلكه هر مخلوقي به قدر استعداد خود به سعادت برسد. پس مبناي قويم حكيم، انسان كامل غايت عالم كوني است، و نشأه ي عنصري هيچ گاه از چنين انساني خالي نيست فافهم».
پی نوشت:
1. رجوع شود به اسفار، ج 2، مبحث علت غايي، منظومه، مقصد 7 مبحث علت و معلول.
2.سوره ي مؤمنون، آيه 115.
3. سوره دخان، آيه 38.
4. رجوع شود به بحث علت غايي در فلسفه از نهايه الحكمه و ديگر كتب فلسفي.
5. رجوع شود به بحث علت و معلول، فصل ارتباط علت فاعلي با علت غايي از كتاب نهايه الحكمه و شرح منظومه و ديگر كتب فلسفي.
6. بحارالانوار، ج 61، ص 65، حديث 51، باب 42.
7. اصول كافي، ج 1، ص 179، حديث 10، بصائرالدرجات، ص 488، حديث 2، باب 12، غيبت نعماني، ص 138، باب 8، حديث 8، كمال الدين، ج 1، ص 201.
8. سوره انعام، آيه 9.
9. نهج الولايه، ص 22 ـ 23.