وجود آفتاب در پرتو عقل (4) برهان مظهر جامع

انسان كامل داراي مقامي است كه هيچ موجودي از موجودات جهان امكان هم وزن آن نيست و هيچ امري از كائنات هم رديف آن نمي باشد. امام رضا عليه السلام در روزگاري كه سخن از امامت و خلافت و چگونگي تعيين و نصب آن در جامعه مطرح بود و نظرهاي گوناگوني عرضه مي شد درباره ي امام كه همان انسان كامل و موحد است مي فرمايد:
دوشنبه، 4 شهريور 1387
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
وجود آفتاب در پرتو عقل (4) برهان مظهر جامع
 وجود امام مهدي عليه السلام در پرتو عقل (3. برهان مظهر جامع)
وجود آفتاب در پرتو عقل (4) برهان مظهر جامع

 برهان مظهر جامع
اين برهان را نيز با ذكر مقدماتي تشريح مي كنيم:

مقدمه ي اول

انسان كامل داراي مقامي است كه هيچ موجودي از موجودات جهان امكان هم وزن آن نيست و هيچ امري از كائنات هم رديف آن نمي باشد.
امام رضا عليه السلام در روزگاري كه سخن از امامت و خلافت و چگونگي تعيين و نصب آن در جامعه مطرح بود و نظرهاي گوناگوني عرضه مي شد درباره ي امام كه همان انسان كامل و موحد است مي فرمايد: «الامام واحد دهره، لا يدانيه احد،‌ و لا يعادله عالم، و لا يوجد له بدل و لا له مثل، و هو بحيث النجم من أيدي المتنازلين، اين العقول من هذا، و أين الاختيار من هذا»؛ (1) «امام يگانه ي دهر خود است به گونه اي كه كسي را به منزلت او راه نيست،‌ و او همانند ستارگان آسمان برتر از دسترس جويندگان است. يعني عقل آدميان را كجا به جايگاه او راه است، تا قدرت تشخيص و انتخاب او را داشته باشد. به اين معنا كه تشخيص امام در قدرت خداوند سبحان است».

مقدمه دوم

ذات واجب به هيچ وصفي حتي وصف اطلاق محدود نمي شود. لذا اطلاق، وصف ذات نبوده بلكه عنوان آن مي باشد. و اما اولين تعيين و ظهور او همان وحدت حقيقي است كه داراي دو چهره ي واحديت و احديت مي باشد، و وحدت حقيقي به جهت سعه و گستردگي خود همه ي موجودات را فرا مي گيرد. و چون موجود به دو قسم واحد و كثير تقسيم شده و غيريت از احكام كثرت است كه به دو گونه ي ذاتي و غير ذاتي منقسم مي شود. و غيريت ذاتي كه همان تقابل است به چهار قسم تقسيم مي گردد، وحدت حقيقي، جميع اين اقسام و از آن جمله جميع متقابلات و حتي اموري را كه از تناقض برخوردار هستند فرا مي گيرد.

مقدمه ي سوم

هويت مطلقه ي خداوند چون در مقام ظهور، احكام وحدت بر آن غلبه دارد لذا كثرت نه تنها مقهور بلكه محو مي گردد.
عوالم سه گانه ي عقلي، مثالي و طبيعي كه ره آورد ظهور عيني لوازم اسماء و صفات هستند با اظهار احكام متكثره ي خود در تفاصيل عيني و متفرقات فعلي، احكام وحدت حقيقي را مخفي و پوشيده مي دارند. پس حق گرچه در مقام ظهورات ذاتي وحدت قاهره و در ظهورات متكثره ي فعلي تعينات خاصه را اظهار مي دارد،‌ لكن آن وحدت بدون كثرت، و اين كثرت بدون وحدت است. از اين رو براي ارائه ي ذاتي كه در اين دو مقام به دو نحو تفصيل و وحدت ظهور كرده است مظهر كاملي را كه واجد جميع مظاهر تفصيلي و اجمالي و مشتمل بر جميع حقايق سري از اسماء ذاتي و اسماء صفاتي و فعلي باشد طلب مي نمايد، و اين مظهر همان انسان كامل است.
نتيجه: چون در وحدت ذاتي مجالي براي اسماء تفصيلي نيست، زيرا كه تفصيل نحوه اي از كثرت است و هرگونه كثرتي در آنجا مقهور است و در مظاهر تفصيلي كه در عالم خارج ظاهر مي شوند، احكام كثرت غالب بر وحدت و احكام آن است، يعني وحدت ذاتي در اين مظاهر ظهوري ندارد، پس فرمان الهي مقتضي صورتي اعتدالي است كه در آن وحدت ذاتي و يا كثرت امكاني بر يكديگر غلبه نداشته باشند، تا آن كه بتواند براي حق مظهري از جهت اسماء تفصيليه و وحدت حقيقيه آن باشد. و آن صورت اعتدال كه از عدالت كبري برخوردار است همان انسان كامل است كه احاطه بر جميع مراتب مطلقه ي ذاتي و مقيده ي كوني دارد و از يك سو به واحديت كه در دايره ي عالم الوهيت و فوق آن است مرتبط است و از ديگر سو به عالم طبيعت وابسته است.
انسان كامل از جهت اول دو قوس نزول و صعود را پي نهاده و به مصداق: «ثم دنا فتدلي فكان قاب قوسين أو أدني» (2) به مقام قرب نهايي بار يافته و از اين طريق به دليل وساطتي كه در اعطاي فيض به ماسوي دارد مظهر ربوبيت حق شده است.
امام باقر عليه السلام با توجه به اين مقام است كه در تفسير آيه ي كريمه ي: «و لله الاسماء الحسني» (3) مي فرمايد: «نحن الأسماء الحسني التي لا يقبل الله من العباد عملا الا بمعرفتنا»؛ (4) «ما همان اسماء حسني هستيم كه خداوند هيچ عملي را بدون معرفت ما قبول نمي كند».
از سوي ديگر انسان كامل به مصداق: «أنا بشر مثلكم» (5) در عالم طبيعت به سر برده و با ديگران اكل و مشي نموده و بر عبوديت و بندگي خود افتخار مي نمايد.
گستره وسعه ي انسان كامل نسبت به جميع مراتب، دليل واضح اين گفتار مولي الموحدين امام علي عليه السلام است كه: «ما لله آيه اكبر مني» (6) يعني خداي را آيت و نشاني بزرگ تر و برتر از من نيست.
قابليت انسان براي پذيرش و بعد متقابل موجب شده است تا برخي از آدميان در نهايت شرافت و اوج ظهور قرار گرفته و برخي ديگر در پايين ترين و نازل ترين مراتب واقع شوند.
يكي چون پيامبر خاتم به لحاظ وحدت و اطلاق خود صدرنشين كائنات مي گردد، و ديگري چون ابوجهل به نازل ترين دركات سقوط مي كند.
از آن جمله كه هر نامي داراي مظهر است، «و ليس كمثله شييء» از اسماء خداوند سبحان است، انسان كامل به دليل جامعيت بي مانند خود،‌ مظهر اين اسم شريف مي باشد لذا در حضرات ديگر مانندي ندارد.
از احتجاجي كه هشام بن حكم با عمرو بن عبيد دارد مي توان اين نظر را كه وحدت عالم به انسان كامل حاصل مي شود استفاده نمود؛ زيرا او در اين احتجاج از امام به منزله ي قلبي ياد مي كند كه عهده دار پيوند و اتصال اعضا و اجزاء پراكنده ي يك بدن واحد و تنظيم كننده ي ادراك هاي قواي ادراكي آن است. و امام با تأييد خود بر برهان او صحه مي گذارد. (7)
آيت الله حسن زاده ي آملي در ارتباط با اين دليل مي فرمايد: «بر مبناي تحقيق اهل شهود كه واحد شخصي بودن وجود است هرجا كه سلطان بودن وجود است هرجا كه سلطان وجود نزول اجلال فرمود عساكر اسما و صفاتش در معيت او بوده بلكه در زير علم عزت او سبحانه مي باشند...
اسماي حسني كه خارج از حد احصايند تعينات شئون الهي و خصوصيات نسب علميه و صور عينيه ي او هستند كه عين ظاهر او سبحانه و شأن باطن او تعالي شأنه است چه اين كه حق حسب عين احدي و به حسب اسماء كثير است، و كون در لسان صدق اين فريق جمع بين آندو است، و انسان كامل كه جامع آثار كل اسماء است كون جامع است كه مرآت جامعه بين صفات قدم و حدثان يعني برزخ بين وجوب و امكان است.
تجلي حق متحقق به كمال ذاتي متوقف بر ظهور است هرچند به حسب ذاتش منزه از استكمال به مصالح و اغراض و غني از عالمين است. و مظهر اتم آن مربوط به اسم شريف الله است كه قبله و قدوه ي جميع اسماء و غايت حركت وجودي و ايجادي و كمال عالم كون طبيعي، و مقصد نهايي قوافل نشأه عنصري اعني انسان كامل است كه آخر مظاهر است و از اينجا غرض و سر ياد شده حاصل مي گردد فافهم». (8)
و نيز در جايي ديگر مي فرمايد : « اهل تحقيق بر مبناي رصين وحدت شخصي وجود بر اين عقيدت راسخ اند که مراتب تمامي موجودات در قوس نزول از تعينات نفس رحماني و حقيقت ولايت است ، و در قوس صعود حقيقت انسان کامل داراي جميع مظاهر و جامع جميع مراتب است . پس تمام حقايق عقلانيه و دقايق برزخيه ي آن ها که گاهي به عقل و گاهي به شجره وگاهي به كتاب مستور،‌ به عبارات و اسامي مختلفه مذكور مي شود تماما نفس حقيقت انسان كامل است كه برحسب هر درجه اي از درجات، تعين خاص و اسم مخصوص حاصل نموده،‌ و بدين جهت حقيقت انسان كامل را جائز است كه آثار تمامي آن تعينات را به حقيقت خود اسناد دهد». (9)
ابن فناري در فصل پنجم تمهيد جمله اي از كتاب (مصباح الانس) در اين جهت نقل كرده كه به گوشه اي از آن اشاره مي كنيم:
وي پس از تقديم چند اصل در امكان اين كه يك شييء به دو اعتبار مظهر و ظاهر مي شود مي گويد: «فالانسان الكامل مظهر له من حيث الاسم الجامع، و لذا كان له نصيب من شأن مولاه، فاذا تحقق بمظهريه الاسم الجامع كان التروح من بعض حقائقه اللازمه، فيظهر في صور كثيره من غير تقييد و انحصار، فيصدق تلك الصور عليه و يتصادق لاتحاد عينه،‌ كما يتعدد لاختلاف صوره»؛ (10) «انسان كامل مظهر خداوند از حيث اسم جامع است و لذا براي او بهره اي از شأن مولايش مي باشد. و هنگامي كه به مظهريت اسم جامع تحقق پيدا نمود از بعض حقايق لازم خداوند متأثر خواهد شد، و لذا به صورت هاي گوناگوني ظهور پيدا مي كند بدون هيچ قيد و انحصاري، و آن صور بر او صدق كرده هر دو بر يكديگر تصادق دارند به جهت اتحاد عينش، همان گونه كه به جهت اختلاف صورش با يكديگر تعدد پيدا مي كنند».
و نيز صدر المتألهين در كتاب مفاتيح مي گويد: «ان الانسان الكامل حقيقه واحده، و له آطوار و مقامات و درجات كثيره في القيود، و له بحسب كل طور و مقام اسم خاص»؛ «انسان كامل حقيقت واحدي است،‌ و براي او طورها و مقامات و درجات زيادي در قيود است. و براي او به حسب هر طور و مقامي اسم خاص است».
و نيز در جايي ديگر مي فرمايد: «النفس الانسانيه من شأنها أن تبلغ الي درجه يكون جميع الموجودات أجزاء ذاتها، و تكون قوتها ساريه في الجميع، و يكون وجودها غايه الكون و الخليفه»؛ «نفس انساني به حدي است كه شأنيت رسيدن به درجه اي را دارد كه جميع موجودات اجزاي او باشند، و قوت او جاري در جميع موجودات شود، و نيز وجود او غايت و هدف عالم و خلايق گردد».
و نيز در موضع ديگر مي گويد: «و اعلم ان الباري تعالي وحداني الذات في اول الأولين، و خليفه الله مرآتي الذات في آخر الآخرين، كما بدأكم تعودون. فالله سبحانه رب الأرض و السماء، و خليفه الله مرآه يظهر فيها الأسماء، و يري بها صور جميع الأشياء»؛ «و بدان كه خداوند باري تعالي وحداني الذات در اول الاولين، و خليفه الله و مرآتي الذات در آخر الآخرين است، همان گونه كه قرآن مي فرمايد: «كما بدأكم تعودون» (11) پس خداوند سبحان رب زمين و آسمان است، و خليفه الله آينه اي است كه اسماء الهي در آن ظهور پيدا كرده و جميع صور اشياء به آن ديده مي شود».

پی نوشت:

1. كافي، ج 1، ص 201.
2. سوره نجم، آيات 9 ـ8 .
3. سوره اعراف، آيه 180.
4. نورالثقلين، ج 2، ص 103، به نقل از كافي.
5. سوره فصلت، آيه 6.
6. بحارالانوار، ج 23، ص 206، روايت 2، باب 11.
7. رجوع شود به تمهيد القواعد ابن تركه، ص 172، با شرح آن (تحرير تمهيدالقواعد) از آيت الله جوادي آملي، ص 555 ـ 548.
8. حسن زاده آملي، نهج الولايه، ص 20 ـ 21.
9. نهج الولايه،‌ ص 27.
10. مصباح الانس، ص 37.
11. سوره اعراف، آيه 29.

منبع:کتاب وجود امام مهدي عجل الله فرجه در پرتو عقل




نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط