خديجه همسر رسول خدا (صلی الله علیه و اله)
استاد جعفر مرتضى در كتاب (الصّحيح من سيرة النّبى (صلی الله علیه و اله) گويد: بـعـضـى روايـات بـر ايـن دلالت مـى كـنـد كـه پـيـامـبـر (صلی الله علیه و اله) با هيچ دخترى جز عايشه ازدواج نـكـرد.روايـات ديـگـرى دلالت دارد كـه خـديجه ، قبل از پيامبر، دو ازدواج كرده بود، ولى ما در صـحـّت ايـن روايـات شك داريم . اول اينكه ابن شهر آشوب گفته : احمد بلاذرى و ابوالقاسم كـوفـى در كـتـابهايشان و سيّد مرتضى در شافى و ابو جعفر در تلخيص ، روايت كرده اند كه پـيـامـبـر(صلی الله علیه و اله) بـا خـديـجـه ازدواج كـرد در حالى كه باكره بود. دوم اينكه ـ هيچ بعيد نيست كه خديجه در اين مدت طولانى ، ازدواج نكرده باشد؛ چون پدرش در (جنگ فِجار) كشته شد و ولّى او بـه انـدازه پـدر، بر وى تسلّط نداشت ، كه بتواند او را به ازدواج با كسى اجبار كند، و در ايـن مـدت ازدواج نكرده بود و بزرگانى را كه به خواستگارى او آمده بودند، ردّ كرده بود تا كسى را كه داراى صفات عالى و شاءن ممتاز باشد، بيابد. سنّ حضرت خديجه به هنگام ازدواج نـيـز، مـورد اخـتـلاف واقـع شـده ، اگـر چـه مـشـهـور ايـن اسـت كـه ايـشـان چـهـل سـال داشـتـه ، ولى اقـوال ديـگـرى هـم مـطـرح اسـت كـه 25، 28، 30، 35 و 45 سال نيز، گفته شده است .(1)
خـديـجـه ، داراى ثـروت فـراوانـى بـود و هـمـه ساله ، عده زيادى را اجير مى كرد، يا از طريق (مـضـاربـه) بـه تـجـارت مـى فـرسـتـاد. او عـلاوه بـر ثـروت ، از جـمـال و كـمـال بـى نـظـيـرى ، بـرخـوردار بـود. اخـلاق عـالى و صـفـات كمال او زبانزد خاص و عام بود. و به همين جهت در مكه به لقب (طاهره) معروف شده بود.
ابو طالب (علیه السلام) در خواستگارى او را چنين توصيف كرد:
اى جـمـع حـاضـر، بـدانـيـد كـه بـرادر زاده مـا، مـحمد فرزند عبداللّه ، كريمه شما (قريش) را خـواسـتـگار است . بانوى مشهور و معروف به سخاوت و عفّت ، بانويى كه فضيلتش مشهور و زبانزد خاص و عام و شاءنش عظيم و بزرگ است .(2)
استاد جعفر مرتضى مى نويسد: خـديـجـه (سلام الله علیها) ، از بـهـترين ، شرافتمندترين ، ثروتمندترين و زيباترين زنان قريش بود و بـه لقب (طاهره) و سيّده قريش خوانده مى شد و همه بزرگان قوم ، بر ازدواج با او حريص بودند.
بـزرگـان قـريـش از او خـواسـتـگـارى كـرده و حـاضـر شـدنـد بـراى مـهـريـه او، امـوال فـراوانـى بـپـردازنـد كـه از آن جـمـله عُقْبَةِ بن اَبى مُعَيْط، صَلْتِ بن ابى يَهاب ، ابو جـهـل و ابـو سـفـيـان بـودنـد، ولى ايـن بـانـوى بـزرگ ـ كـه مـطـلوبـش فـضائل انسانى بود، نه بزرگى ظاهرى و نه اموال فراوان ـ دست ردّ به سينه همه آنها زد و رسول خدا (صلی الله علیه و اله) را به خاطر فضايل اخلاقى ، شرافت ، عزت نفس و صفات پسنديده انسانى ، اختيار كرد.(3)
(ابوالحسن تكبرى) مى نويسد:
روزى ، خديجه بنت خويلد در جمع كنيزان و خدمتكارانش نشسته و دانشمندى از دانشمندان يهود، در مجلس حاضر بود. رسول خدا (صلی الله علیه واله) از آنجا عبور كرد. عالم يهودى ، چون حضرت را ديد، شناخت و از خديجه خواهش كرد كه حضرت را به آن مجمع ، دعوت كند. خديجه كنيزى را در پى حضرت فـرسـتـاد و از ايـشـان دعـوت كـرد كـه در آن جـمع حاضر شود. عالم يهودى ، علامتى را بر كتف حضرت مشاهده كرد، و گفت : به خدا قسم ، اين (خاتم نبوّت) است .
خديجه گفت : اگر عموهايش بدانند كه تو بدن او را تفتيش كرده اى ، تو را تنبيه خواهند كرد؛ چون آنها از علماى يهود، نسبت به جان او بيمناكند.
يـهـودى گـفـت : چه كسى قادر است نسبت به او بدى كند؟ به حقِ كليم خدا، او پيامبر آخر الزّمان اسـت . پـس خـوشا به حال كسى كه اين بزرگوار، همسر او باشد كه چنين زوجه اى ، همانا به شـرف دنـيـا و آخـرت نـايـل شـده اسـت . از هـمـيـن جـا خـديـجـه مـحـبـت رسول خدا (صلی الله علیه و اله) را به دل گرفت .(4)
بـا گـذشـت زمـان ، عـشـق و علاقه خديجه نسبت به پيامبر زيادتر مى شد؛ چه او هر روز، شاهد كـمالات وجودى و صفات نيكوى آن حضرت بود، تا اينكه با خبر شد كه ابوطالب ، قصد دارد حـضـرت مـحـمـد (صلی الله علیه و اله) را بـه سـفـر تـجـارتـى بـفـرسـتـد، از ايـن رو زودتـر پـيـشـنهاد داد كه رسول خدا با اموال او به تجارت شام رود و دو برابر سودى كه به ديگران مى پردازد، به پيامبر بپردازد. پيامبر نيز پذيرفت . خديجه غلام خود، (مَيْسَرَه) را نيز به خدمت آن حضرت گماشت .
پـس از مـراجـعـت از شـام ، مـيـسـره تـمـام رويـدادهـاى عـجـيـب و كـرامـات پـيـامـبـر در طول مسير را كه حاكى از قدر و منزلت پيامبر بود، براى بانويش تعريف كرد و در آخر، پيام (راهب نصرانى) را به او رساند، كه به ميسره گفته بود: اى مـيسره ! از من به مولايت خديجه ، سلام برسان و به او بگو: به (سيّد بشر) دست يافته و شـأن عـظـيـمى پيدا كرده اى . نسبت به ساير خلق ، برترى خواهى داشت ، از اينكه همنشينى اين آقا از دستت برود، بر حذر باش .(5)
پس از شنيدن اين سخنان ، محبت خديجه نسبت به پيامبر (صلی الله علیه و اله) بيش از پيش افزون گشت ، و به خـاطـر شـكـر ايـن نـعـمـت ، مـيـسـره ، همسر و اولادش را آزاد كرده ، سرمايه اى نيز، براى شروع زندگى در اختيارشان گذاشت (6).
روز بعد، وقتى كه رسول خدا (صلی الله علیه و اله) براى محاسبه تجارت مراجعه كرد، خديجه با سؤ الاتى از آن حضرت دريافت كه حضرت محمد (صلی الله علیه و اله) اراده ازدواج دارد؛ بدين جهت عرض كرد:
آيا راضى هستى كه من براى شما زنى را كه مورد پسند خودم باشد، عقد كنم ؟ پيامبر فرمود: آرى .
خديجه گفت : براى شما زنى از اهل مكه يافته ام كه از قوم شماست ـ از قريش كه بهترين قبيله هـاى عـرب اسـت ـ ثـروتـمـنـدتـريـن ، زيـبـاتـريـن ، بـا كمال ترين ، عفيف ترين ، بخشنده ترين و پاكيزه ترين آنهاست . شما را در كارت يارى مى دهد و بـه كـمـتـريـن چيزى ، از شما راضى مى شود، و در زندگى با شما، سرسازگارى دارد، در حالى كه اگر ديگران براى او مال فراوان عطا كنند راضى نمى شود ....
و در آخر اضافه كرد: آن زن ، مملوك و كنيز شما، خديجه است .
رسـول خـدا (صلی الله علیه و اله) كـه خـديـجـه را زنـى پـاكـدامن ، عفيف و با فضيلت مى دانست ، پيشنهاد وى را پـذيـرفـت و بـا او ازدواج نـمـود(7) . ثـمـره اين ازدواج ، دو پسر به نام (قاسم) و (عبداللّه) و چهار دختر، از جمله حضرت زهرا بود.(8).
الف ـ خديجه اُسوه :
او بـا حـضـرت مـحـمـد (صلی الله علیه و اله) كـه جـوانى بود، بى بهره از امكانات مادّى و بدون منصب ظاهرى ، ازدواج كرد. خـديـجـه ؛ فـضيلت ، انسانيّت ، كرم و بزرگوارى را انتخاب كرد. وى پيامبر را كه آينه تمام نـمـاى فـضـايـل بـود، بـه عـنـوان همسرى برگزيد، و به خاطر اين انتخاب و پشت پازدن به مـعـيـارهاى غلط و مرسوم جامعه آن روز، مورد بى مهرى كسانى قرار گرفت كه ارزش را در دنيا مى ديدند و ملاك انتخابشان ظواهر پر زرق و برق مادّى بود.
بـا انـتخاب و ازدواج خديجه ، سرزنشها و خرده گيريها شروع شد. ايراد آنها اين بود كه چرا دست ردّ بر سينه بزرگان قريش زدى و با جوانى كه يتيم و فقير است ازدواج كردى ؟
در هـمـان مـجلس عقد و ازدواج ، وقتى ديو سيرتان ديدند كه خديجه سلام اللّه عليها خود هزينه عـقـد ازدواج را بـه عـهـده گـرفـتـه اسـت و مـهـريـه را از اموال خود مى پردازد، زبان به سرزنش گشودند.
ابو جهل گفت :
چه مى بينيم ؟ مردان براى زنان مهريه مى دهند يا زنان براى مردان ؟
ابو طالب (علیه السلام) او را جواب گفت :
اى احمق مردمان ، و اى سركرده اراذل و اوباش ، همچون محمّد را شايسته است كه هديه ها و پولها نـثـار قـدمـش كـنـنـد و همچون تويى را شايسته است كه عطايايش را نپذيرند و او را همچون سگ برانند.(9)
اين ملامتها آن قدر اوج گرفت كه ناچار، خديجه زنان قريش را جمع كرد و گفت :
(اى زنـان قـريـش ! بـه مـن خـبـر رسيده است كه شوهران شما بر اينكه من محمد (صلی الله علیه و اله) را اختيار نـموده ام ، عيب مى گيرند. من از شما سؤ ال مى كنم كه آيا مانند او در بين شما وجود دارد؟ آيا در مـكـّه مـثـل او از نظر جمال ، كمال ، فضل و اخلاق پسنديده پيدا مى شود؟ بدانيد كه من وى را به خـاطـر فـضـايلى كه در او ديدم انتخاب كردم و در مورد او چيزهايى شنيده ام و ديده ام كه از هيچ كس مشاهده نشده است . پس در چيزى كه نمى دانيد مداخله نكنيد و سخن نگوييد.(10)
خـديـجـه كـه تـا آن زمـان ، بزرگ زنان قريش بود؛ به خاطر اين اقدام ، مورد بى مهرى قرار گرفت و زنان قريش از او كناره گيرى كردند.
امام صادق عليه السلام مى فرمايد:
(وقـتـى كـه خـديـجه (سلام الله علیها) با پيامبر ازدواج كرد، زنان مكّه از او دورى گزيدند، و ديگر با او رفت و آمد نمى كردند، به او سلام نمى گفتند و اجازه نمى دادند كه زنان ديگر نيز با او رفت و آمد داشته باشند.بدين جهت ، دلتنگى به آن بانوى بزرگ ، دست داد. اين وضع ادامه داشت ، تا اينكه به حضرت زهرا (سلام الله علیها) حامله شد. از آن به بعد، جنين ، در شكم با مادر صحبت مى كرد و او را دلدارى مـى داد. خـديـجـه ، در مـوقـع ولادت حـضـرت زهـرا (سلام الله علیها) ، دنبال زنان قريش فرستاد و از آنها خواست كه كارهاى قابلگى او را عهده دار شوند، ولى آنها پـيـام دادنـد كـه چـون تـو از راءى مـا سرپيچى كردى ، و با محمد (صلی الله علیه و اله) كه يتيم ابى طالب و فقير و تهيدست بود، ازدواج نمودى ، تو را يارى نمى دهيم .(11) سرزنشها در اعتقاد خديجه نسبت به پيامبر (صلی الله علیه و اله) خللى ايجاد نكرد.
او آگـاهـانـه ، رسـول خـدا را به خاطر فضايل نفسانى آن حضرت انتخاب كرده و به انتخابش پـايـبـنـد بـود. از لحـظـه ازدواج ، خـود را كـنيز رسول اللّه معرفى كرد و با ايمان به او، تا آخـريـن لحـظـه حـيـات يـاورش بـود. همه اموالش را به پيامبر بخشيد، و در هنگام رسالت او را تصديق كرد، و در برابر اذيتها و تكذيبهاى قريش آن حضرت را دلگرمى مى داد.
خديجه ، به عمويش (ورقه) گفت :ايـن امـوال را خـدمـت حـضـرت مـحـمـد (صلی الله علیه واله) بـبـر و بـه آن حـضـرت بـگـو كـه هـمـه ايـن امـوال را بـه شـمـا هـديه نمودم ؛ هر طور كه مى خواهيد، در آن تصرّف كنيد و از جانب من در جمع مردم ، بين زمزم و صفا اعلام كن كه خديجه ، خود، ثروت ، بندگان ، خدمتكاران ، اَحشام ، صداق ، هـدايـاى عـروسـى و هـر چـه به او بذل شده را به محمد (صلی الله علیه و اله) بخشيد تا او را بزرگ شمرده باشد. وسپس مردم را بر اين هبه ، شاهد بگير.
عموى خديجه ، طبق دستور او در جمع مردم حاضر شد، و آنچه را كه خديجه گفته بود به مردم اعلام كرد.(12) در مورد اموال خديجه ابوالحسن بكرى مى گويد: خـديـجـه در تـمـامـى نواحى ، بندگان و اموال فراوان داشت . بطورى كه گفته شده او بيش از هـشـتـاد هـزار شـتـر مـاده داشـت كـه در مـناطق مختلف پراكنده بود و در مصر و حبشه و جاهاى ديگر مال التجاره داشت .(13)
ب ـ فضايل خديجه (سلام الله علیها)
از شاءن خديجه همين بس كه خداوند، بر او سلام مى رساند.
پيامبر (صلی الله علیه و اله) فرمود:
(در شـب مـعـراج ، وقـتـى مـراجـعـت كـردم ، هـنـگـام خـداحـافـظـى بـا جـبـرئيـل ، گـفـتـم : آيـا حاجتى دارى ؟ گفت : حاجت من ، اين است كه به خديجه ، از طرف خدا و من سلام برسانى .(15)
و به نقل ديگر، پيامبر (صلی الله علیه و اله) به خديجه فرمود:
(خداى عزّوجلّ، در هر روز چندين بار، به تو بر ملائكه مُباهات مى كند.) (16)
وقتى بعضى از همسران پبامبر اسلام (صلی الله علیه و اله) به او اعتراض كردند، كه چرا هميشه خديجه را ياد مى كنى ؟ آن حضرت ، سخت عصبانى شد و فرمود: (او هنگامى مرا تصديق كرد كه شما تكذيب مى كرديد و وقتى به من ايمان آورد كه شما كفر مى ورزيديد و براى من فرزند آورد در حالى كه شما عقيم هستيد.)(17)
در روايت ديگرى آمده است ، كه عايشه گفت : (خـداونـد، بهتر از او را به شما داده است .پيامبر (صلی الله علیه و اله) ناراحت شد و فرمود: نه ، سوگند به پـروردگـار، خـداونـد بـهـتـر از او عـوض نـداده است . او به من ايمان آورد، هنگامى كه مردم كفر ورزيـدنـد، و مـرا تـصديق نمود آن گاه كه مردم مرا محروم ساختند و پروردگار، مرا تنها، از او به ولادت فرزند روزى داد.)(18)
وقتى خديجه از دنيا رفت ، فاطمه (سلام الله علیها) گريه مى كرد و از تنهايى و غم از دست دادن مادر، به پيامبر پناه مى برد. جبرئيل (علیه السلام) نازل شد و گفت :
(اى رسول خدا! پروردگارت امر مى كند كه به فاطمه سلام برسان و به او بگو، مادرت در خـانـه اى از زمـرد، بـيـن آسيه و مريم است كه پايه هاى آن خانه از طلا و ستونهايش از ياقوت قرمز است .)(19)
خـديـجـه (سلام الله علیها) ، در ماه رمضان سال دهم بعثت چشم از جهان فرو بست و سه روز بعد از وفات او، ابـوطـالب دومـيـن حـامـى بـزرگ پـيامبر نيز دارفانى را وداع گفت . پيامبر خديجه را در حجون (20) دفن كرد.
حضرت خود، ابتدا وارد قبر شد و به دست خود خديجه را در قبر نهاد.(21)
پي نوشت :
1ـ الصـحـيـح مـن سـيـرة النـبـى الاعـظـم ، ج 1، ص 121، 126، بـا دخل و تصرف .
2ـ بحار الانوار، ج 16، ص 69.
3ـ الصـحـيـح مـن سـيـرة النـّبـى ، ج 1، ص 112، بـا دخل و تصرّف .
4ـ بحار الانوار، ج 16، ص 20، با دخل و تصرف .
5 ـ بـحـار الانـوار، ج 16 ص 22 و 44، بـا دخل و تصرف .
6 ـ بحار الانوار، ج 16، ص 52، با دخل و تصرف .
7ـ بحار الانوار، ج 16، ص 54.
8 ـ بـرخـى گفته اند: فاطمه (س) تنها دختر خديجه است و دختران ديگر، فرزندان هاله ـ خواهر خديجه ـ بوده اند، كه تحت سرپرستى خديجه ، زندگى مى كرده اند (الصحيح من سيرة النبى الاعظم ، ج 1، ص 121).
9ـ بحار الانوار، ج 16، ص 70.
10ـ بحار الانوار، ج 16، ص 71.
11ـ همان مدرك ، ص 80، با دخل و تصرف .
12ـ بحارالانوار، ج 16، ص 71.
13ـ همان مدرك ، ص 22.
14ـ خـديـجـه ، عـلى مـحـمـد عـلى دخـيـل ، تـرجـمـه ، حـريـرچـى ، ص 16، بـا دخل و تصرف .
15ـ بحارالانوار، ج 16، ص 7.
16ـ همان مدرك ، ص 78.
17ـ همان مدرك ، ص 8.
18ـ خديجه ، ص 22.
19ـ بحارالانوار، ج 16، ص 1.
20ـ نـام كوهى است ، بالاى مكّه ، و قبرستانى نيز به همين نام در كنار كوه وجود داشته است (معجم البلدان ، ج 2، ص 225).
21ـ بـحـارالانـوار، ج 16، ص 13 و سـيـره حـلبـى ، ج 1، ص 347، بـا دخل و تصرف .