ديباچه ي شخصيت
پژوهشي درباره ي نام، نامگذاري، فلسفه، ابعاد و آثار آن «قسمت اول»
آغوش آفرينش در وجود خود آفريده هاي بسياري پرورش داده است و هر يک را صحيفه اي از کتاب پر عظمت هستي مي داند که خداوند مهربان خود به خلقت آنان پرداخت تا جلوه هايي از صفات ارجمند او باشند.
در اين ميان انسان، به سان نگيني درخشان بر فراز هستي نمايان است و با برتريهاي روحاني و عقلاني خويش زينتي چشم نواز و دل آرا به آفرينش بخشيده است؛ آفريده اي که پروردگار بزرگ از جان و هستي خويش در وجود او دميد: «نفخت فيه من روحي» (1) خلقت او را به تمامي فرشتگان بازگو نمود: «اذ قال ربک للملائکه اني خالق بشرا من طين» (2) و سرانجام، وي را در بهترين جلوه و عالي ترين چهره ي روح نواز آفريد: «لقد خلقنا الانسان في احسن تقويم» (3) تا در سختيها و کاستيها (لقد خلقنا الانسان في کبد) (4) با سختکوشي و تلاش فراوان خود، بار ديگر به سوي آفريدگار خويش رهسپار شود: «يا ايها الانسان انک کارح الي ربک کدجا فملاقيه» (5) و آرام و مطمئن، قرار يابد: «يا ايتها النفس المطمئنه ارجعي الي ربک» (6).
آغاز خلقت تا فرجام هستي در نگاه پيشوايان فکري فرهنگي، همانند آموزشگاهي است که بايد دين و باورهاي پاک آسمان زاد در آن فرا گرفته شود و با روشني انديشه و دقتي ژرف به کار آيد تا انسان قائم مقام پروردگار در زمين شود و «خليفه الله» گردد: «اذ قال ربک للملائکه اني جاعل في الارض خليفه». (7) بدون شک، دستيابي به اين مرتبه ي والا و بالا، نيازي جدي به تقويت باورهاي ديني، رشد بيشتر فکري و پرداخت هويت فرهنگي دارد تا در پرتو اين تلاش ارزشمند، بنيانهاي ناب ارزشي در اعماق وجود شکل گيرد، پاسداري از مرزهاي فرهنگي برتري روز افزوني يابد و رسالت انسان در حفظ اصالت ديني خود و ديگران بيش از پيش شود. از نمودهاي چشمگير اين پاسداري و رسالت که در عرصه ي اجتماع و گذر زندگاني تجلي مي کند، چگونگي گفتار و بيان انسان در به کارگيري الفاظ و واژه هاست. زيرا سخن آدمي، نماينده ي انديشه و فکر وي و سفير احساسات نهفته ي او است و همانند عنوان کتابي است که چون شنيده شود فهرست صفات و صحيفه ي ويژگيهاي شخص در صفحه ي ذهن انسان مي نشيند و به شخصيت نويسنده پي مي برد.
جلوه ي روشن و شفاف اين شخصيت دو سويه که در صحنه هاي مختلف زندگاني نمايان مي شود؛ نهادن نام و استفاده از اسمهاي گوناگون است که گاه بر افراد و فرزندان و زماني بر مکانها، خيابانها، کوچه ها و مؤسسات نهاده مي شود و نمايي گويا از دستمايه هاي فکري و فرهنگ ملي خواهد بود.
... اين نوشتار که چشم اندازي اين چنين را پي مي گيرد، بر آن است با نگاهي به تمدن و فرهنگ يک ملت و با اشاره به فرهنگ ديني مان، گذري بر ارزش نام و نامگذاري، تأثير آن و ابعاد وجودي انسان در اين رهگذر نمايد. تا در پي آن به گنجينه ي گرانقدر معرفتي خود پرداخته و افزون بر سخنان معرفت افروز خداوندي و پيشگامان الهي، از زندگاني و سيره ي معصومان عليهم السلام بهره بريم و همانند دانش آموزي شيفته، راههاي رهايي از خودباختگي، شخصيت پردازي پوچ و عنوان آفريني بي ارزش را فرا گيريم. مروري بر ابعاد گوناگون نام در عرصه هاي فرهنگي، جامعه شناسي، روانشناسي و هنري مي نماييم تا از نظرات برخي از انديشمندان روانشناس و جامعه شناس نيز بهره گيريم. و سرانجام به تجزيه و تحليل مفاهيم برخي از نامهايي که با شعاعي چشمگير از قداست و عظمت، الگوي امروز و فرداي جامعه ي ما در نامگذاري است اشاره نمود و در پايان، کاروان فکر و انديشه ي خود را در منزل جانان؛ حضرت مهدي عليه السلام فرود مي آوريم تا از پرتو روشني بخش نام آن امام نيز ره توشه اي برگيريم، با اين يادآوري که اين مقاله در دو قسمت تقديم مي شود.
ادب و فرهنگ ملت؛ کتيبه ي شخصيت او
چنين انسان فرزانه اي، چنان عظمتي مي يابد که قرآن سخن او را بسان طوباي برکت، پاک و پيراسته از هر ناپاکي دانسته که ريشه اي استوار داشته و شاخه اش در آسمان فراز مي يابد و با اذن خداوند بزرگ ميوه اش هر دم پديدار مي سازد. (8)
اما گاه پيشينه ي عرشي و تمدن افتخار آفرين يک ملت ـ که در رفتار و گفتار، ظواهر جامعه و اشخاص و عبارات و واژه هايي که در گفتمانها استفاده مي شود ـ در سنگلاخهاي بي بصيرتي، بينشهاي منجمد، استدلالهاي چوبين و يا نوجوييهاي روشنفکر مآبانه و شخصيت جويانه، دستخوش تغيير و دگرگوني مي شود؛ پاره اي از فرهنگ خود، پوسته اي دانسته اند و برخي تمدن و فرهنگ را در اصطلاحات و واژه هاي بسته بندي شده از آن سوي مرز مي يابند و در پي آن لباس خود را با اشاره ديگران تغيير مي دهند، آرايش خويش را با دلخواه بيگانگان انجام مي دهند و حتي چگونگي خوراک و مسکن خود را با الگوهاي آنان مي پسندند. و سرانجام، در اثر حاکميتها و نفوذ در قلمرو ارتباطها و خودباختگيها، ادب و فرهنگ دين باوران از فرهنگ بيگانه رنگ مي گيرد و گاه در برابر آنها رنگ مي بازد و بي اصالت و حباب گونه مي شود. (9)
با هم سخنان مسيحا صفت رهبر فرزانه ي انقلاب را در اين باره به گوش جان مي سپاريم تا ارمغانهاي معرفتي نصيب خود سازيم:
«بزرگترين بلا براي يک ملت اين است که بخشهايي از فرهنگ و تمدن خودش به مرور زمان از حافظه اش پاک شود و اصلا آن را به ياد نداشته باشد. اين خيلي بلاي بزرگي است و متأسفانه غريبها با ما اين کار را انجام دادند. سبک حرف زدن، سبک نگارش و افعال زبانهاي خارجي را آوردند با معناهاي بسيار نامناسب کمکي در داخل زبان ما وارد کردند و حال اينکه خودمان زبان داريم، مگر زبان فارسي با اين عظمت و وسعت زبان کوچکي است؟ زبان فارسي يک خصوصيتي دارد که کمتر زباني در دنيا مي تواند اين خصوصيت را داشته باشد و آن، خصوصيت ترکيب پذيري است... حتي زبانهاي وسيع دنيا مثل زبان عربي هم اين خصوصيت را ندارد. آن وقت اين زبان با اين همه وسعت را شما مي بينيد که تعبيرات و افعال کمکي در آن آوردند. مثلا اينکه مي روم که اين کار را بکنم! ... کسي مي خواهد برود حمام مي گويند: برويد يک حمامي بگيريد. مگر حمام را مي گيرند؟! اينها هم همان درد خود فراموشي است.» (10)
استاد شهيد آيت الله مطهري اين پديده ي شوم را از زاويه ي ديگري نگريسته و با توجه به ابعاد ارزشمند مکتبي و حفظ شعارهاي دين در چهره امر به معروف مي فرمايد:
«شعارهاي دين را زنده نگهداريد، يکي از شعارهاي دين اسمهاست. من نمي فهمم اينکه مي گويند فلام اسم دمده شده، کهنه شده، يعني چه؟ مگر اسم هم نو و کهنه دارد. چون اسم فلان کلفت فاطمه است، پس فاطمه اسم کلفتهاست! خيلي عجيب است! پس ديگر اسم دخترمان را فاطمه نگذاريم! همين خودش يک امر به معروف و نهي از منکر است که: مردم! بر فرزندانتان اسمهاي اسلامي بگذاريد ... براي مؤسساتتان نام اسلامي بگذاريد، نامهاي اسلامي را زنده نگهداريد. زبان اسلام را زنده نگهداريد، زبان عربي زبان يک قوم نيست، زبان اسلام است... از اهم وظايف ما اين است که اين زبان را حفظ کنيم. هر فرهنگي، هر تمدني اگر بخواهد زنده بماند بايد زبانش زنده بماند، اگر زبانش مرد، خودش مرده است. اين مبارزه علني را که با زبان عربي مي بينيد... مبارزه با اسلام است، با حروف الفبا که کسي مبارزه ندارد.
... [دشمنان مي خواهند] افکارشان را به ما تحميل کنند، تمدن خودشان را به ما تحميل کنند، روح خودشان را بر روح ما تحميل کنند، براي اينکه روح ما را خرد کنند.» (11)
نام و نامگذاري؛ معنا و فلسفه ي آن
آنچه در عرصه ي پژوهش و تحقيق درباره ي نام و نامگذاري، مهم مي نمايد، فلسفه ي اين عمل است که برخي از آنها را مرور مي کنيم تا آشنايي بيشتري در اين باره پيدا کنيم:
1. برقراري ارتباط و آسان نمودن آن
از آنجا که انسان موجودي اجتماعي ـ مدني الطبع ـ است و براي حضور در جامعه نيازمند ارتباطات اجتماعي است، براي رفع نيازهاي خود و ديگران ناچار به شرکت در صحنه هاي مختلف اجتماع است و براي آسان نمودن حضور خود بايد براي افراد و اشياء نام و نشان قرار دهد تا بدين وسيله تبادل افکار و مقاصد خود را به انجام برساند. از اين رو هم خود بايد داراي نام و نشاني باشد تا ديگران توان برقراري ارتباط يابند و هم ديگران نيازمند به اين پديده هستند تا ارتباط از اين سو فراهم شود.
2. تنظيم روابط اجتماعي
افزون بر اصل ارتباط و نياز به تسهيل آن، انضباط روابط اجتماعي ايجاب مي کند، افراد و اشياء نام نشان داشته باشند تا هر فرد يا مؤسسه اي قادر بر ايجاد ارتباط بر اساس تدوين و تنظيم اين روابط، باشد و بدين وسيله از آنان نيز خود را طلب کند تا نياز آنان را برطرف سازد. از اين رو حذف نام و نشان از افراد و اشياء مايه ي بي انضباطي اجتماعي، تشويش، سرگرداني و سردرگمي در روابط اجتماعي شده و بسياري از قوانين را در مرحله ي اجرا دچار کندي و يا تعطيلي مي نمايد.
3. جاودان نمودن افراد و اشياء در تاريخ
مانا بودن و جاودان ماندن بر اساس نام افراد يا اشياء است تا بدين وسيله از حافظه ي تاريخ محو نشده و در صفحات آن همچنان درخشان بمانند. شيوه ي رسول اکرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ در زندگاني چنين بوده که علاوه بر انسانها، بر اشياء و لوازم منزل نيز نام و نشان مناسب و مطلوبي مي نهادند تا از نسيان و فراموشي و يا گم شدن، مصون بمانند.
4. ابزار بيان احساسات و تبادل عواطف
حفظ ارتباطات و مشارکتهاي اجتماعي نياز به شناختن و شناساندن دارد و اين مرحله با همراهي نوعي احساسات و عواطف عملي مي شود، که نام، فاميل، لقب و مشخصات ديگر راهي براي رسيدن به اين هدف ارزشمند است.
پيامبر اسلام ـ درود خداوند بر او و دودمان پاکش باد ـ در سخني لبريز از بصيرت و احساس مي فرمايند:
«هرگاه کسي را دوست داشتيد، از نام او، نام پدرش و از منزل و جايگاهش پرسش کنيد، اگر مريض شد از او عيادت کنيد و اگر دچار گرفتاري شد به او کمک کنيد.» (13)
و در ديگر سخن، پرسش از نام جد و طايفه ي او نيز مطرح شده است. پس گام نخستين در ارتباط و استمرار تبادل عاطفي و انساني، پرسش از نام فرد و نزديکان او است. عمل ارزشمندي که پاره اي از دانشمندان آن را به عنوان «ظريف ترين و عالي ترين تعارفات» در وجود آن شخص دانسته که در پي آن رابطه اي اجتماعي آغاز مي شود زيرا اسم يک شخص براي او، شريف ترين و مهمترين صدا در کليه ي زبانهاست». (14)
نام و ابعاد گوناگون آن
اسم در آموزه هاي ديني، نشان از ابعاد روحي، معنوي و شخصيتي انسان در جامعه است و از چنان اهميت و قداستي برخوردار است که در برخي از آيات قرآن، خداوند از سوي خود، نام بعضي از اولياي محبوب خويش را تعيين مي نمايد، همانند نام عيسي عليه السلام که فرشتگان الهي از سوي پروردگار بشارت فرزندي به نام عيسي را به حضرت مريم عليهاالسلام دادند: «اذ قالت الملائکه يا مريم ان الله يبشرک بکلمه منه اسمه المسيح عيسي ابن مريم وجيها في الدنيا و الاخره و من المقربين» (15) و يا در کريمه اي ديگر، خداوند نام يحيي ـ که در تاريخ بشريت چنين نامي سابقه نداشته است ـ بر فرزند زکريا گذاشته و خطاب به او مي فرمايد:
يا زکريا انا نبشرک بغلام اسمه يحيي لم نجعل له من قبل سميا (16)
اي زکريا! همانا ما تو را بشارت مي دهيم به فرزند پسري به نام يحيي که پيش از او همنام وي وجود نداشته است.
آري! نام و نامگذاري با فضايي از ابهت و عظمت همراه است؛ به گونه اي که خداوند آغاز هر کاري را با نام خود مي آموزاند. اين رو در آغاز سوره هاي قرآن ـ به جز يک سوره که فضاي آن رحمت الهي نيست ـ عبارت «بسم الله الرحمن الرحيم» بيان شده است و به هنگام خواندن و آموزاندن، تعليم مي دهد که بخوان [اما] به نام پروردگارت که آفريد: «اقرأ باسم ربک الذي خلق» (17) و درباره ي حضرت نوح، سخن او را به هنگام سوار شدن بر کشتي بيان مي کند که به همراهان و رستگاران فرمود: «ارکبوا فيها بسم الله مجراها و مراسها ان ربي لغفور رحيم» (18) به نام خدا بر آن کشتي سوار شويد و هنگام حرکت و توقف ياد او کنيد و پروردگارم آمرزنده و مهربان است.
گويي کيمياي نام خداوند، چنان تأثيري دارد که وجود ملکه ي سبا را شرافتي بخشيد که هنگام بيان ماجراي نامه ي حضرت سليمان به اطرافيان خود گفت:
اي اشراف! نامه ي با ارزشي به سوي من افکنده شده؛ اين نامه از سليمان است و چنين مي باشد:
«به نام خداوند بخشنده ي مهربان، پيام من اين است که برتري جويي نسبت به من نکنيد و به سوي من آييد در حالي که تسليم (حق) هستيد». (19)
گاهي که فراتر از اين سخنان، در آيات ديگر قرآن غور و انديشه نماييم مي يابيم که هر معبودي غير از خدا اسمي بي مسمي است و مشرکان، عابدان اسم بي مسمايند. (20) بيان نام خداوند از چنان ضرورتي برخوردار است که هنگام ذبح قرباني، بايد اسم پروردگار برده شود (21) و آن گاه که سگ شکاري براي به دست آوردن شکار فرستاده مي شود، واجب است نام خداوند بر زبان جاري شود تا شکار پاک و حلال باشد. (22)
جالب توجه آن است که چون اعتراض فرشتگان بر آفرينش آدم و گماردن «خليفه الله» بر زمين به گوش رسيد، خداوند «اسمهايي» به حضرت آدم آموخت، سپس آنها را بر فرشتگان عرضه کرد و فرمود:
«اگر راست مي گوييد، از اسامي اينها به من خبر دهيد.»
در اين هنگام ملائکه از عمل خويش پشيمان شدند و خداوند را به دانايي و حکمت ستودند. (23)
اينک که درباره ي آثار نام و نامگذاري و چگونگي آن از بعد فرهنگي به بحث نشسته ايم، نگاهي درس آموز به سخنان سعادت بخش معصومان عليهم السلام مي نماييم تا از زلال حکمت و عصمت جرعه هايي بدرقه ي زندگاني خود کنيم:
رسول اکرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ فرمود: نخستين نيکي پدر به فرزند خود اين است که اسم او را به اسمي نيک و زيبا نامگذاري کند؛ پس بايد اسم خوبي بر فرزندانتان بگذاريد. (24) در کلام ديگري مي فرمايند:
نام پسنديده و نيکو براي خود برگزينيد. همانا شما روز قيامت با نامهاي خود خوانده مي شويد [و گفته مي شود] برخيز اي فلان فرزند فلان به سوي نور خود برو و يا برخيز اي فلان فرزند فلان که نوري براي تو نيست. (25)
بهترين نام و صادق ترين آنها در نظر امام پنجم عليه السلام، نامي است که با اطاعت و عبوديت همراه باشد و برترين اين نامها، اسامي انبياء رسولان الهي است. (26)
نکته ي قابل توجهي که نشان از ارزش والاي نام افراد در چگونگي حيات و زندگاني آنان دارد، آن است که توصيه شده کودکان خود را قبل از تولد، نامگذاري کنيد، گرچه فرزندانتان پيش از به دنيا آمدن تلف شوند، زيرا آنان در صحراي قيامت پدر و مادر خود را ملاقات مي کنند و از آنها پرسش مي نمايند که چرا آنها را نامگذاري نکرده اند.
اميرمؤمنان علي عليه السلام پس از اين سخن، فرمودند:
به همين خاطر رسول گرامي اسلام ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ فرزندي را که فاطمه ي زهرا ـ سلام الله عليها ـ هنوز متولد نشده بود به اسم محسن نام نهاد گر چه مکر و حيله ستمکاران اجازه نداد او از مادر به سلامت به دنيا آيد و پيش از تولد او را به شهادت رساندند. (27)
از شيوه هاي ارزشمند پيامبر اسلام (ص) آن بوده که اسامي زشت و بي معنا را که بر افراد و شهرها بوده، تغيير مي دادند. از اين رو اسم دختري که «عاصيه» بود را «جميله» نهادند. (28)
از مجموع آيات و روايات در مي يابيم، نام نهادن بر اشياء وافراد، کاري ارزشي، آرماني و گاه سياسي است که در پرتو آن نوعي انتقاد و باور قلبي مقدس يا نامقدس و زشت نهفته است. نامها، شعاعي از شناخت و معرفت خانواده نامگذاران است و همانند آينه اي روشن و شفاف، گستره ي شخصيت آنان، نوع تربيت و چگونگي معرفت آنها را نمايان مي کند. از سوي ديگر، تأثير نامگذاري چنان بوده که گاهي حکومتهاي ستمگر جهت محو نام پيشوايان ديني که نام و يادشان حرکت بخش و شورآفرين توده هاي دين باور بوده، در صدد حذف نام آنان و تحقير آن بوده اند؛ همانند حکومتهاي اموي که نام امام اميرالمؤمنين علي (ع) را مانعي جهت اهداف شوم خود دانسته و در صدد محو نمودن آن بر آمدند اما امام حسين (ع) که خود از بصيرتي ژرف و بينشي عرشي بهره داشت از همين حربه استفاده نمود و نام سه فرزند خود را علي گذارد (علي اکبر، علي اوسط و علي اصغر) و در جمله اي پر پيام فرمود:
«اگر براي من صد پسر هم متولد شود، همه ي آنها را به نام علي نامگذاري مي کنم».
ويژگي ارزنده اي که از طريق نام گذاري مي توان به آن دست يافت، بيان تبعيت و اطاعت از اولياي دين، اظهار ارادت به پيشگاه قدسي آنان و اعلام وفاداري در پيمودن راه آنهاست. همان که چون مردي خدمت امام صادق (ع) رسيد و گفت: ما فرزندانمان را به نام شما و پدرانتان اسم مي گذاريم، آيا اين کار براي ما سودي دارد؟
حضرت فرمودند: آري به خدا قسم، «و هل الدين الا الحب» مگر دين چيزي غير از دوستي است؟ پس اين آيه ي شريفه را تلاوت و بدان استناد فرمودند که:
قل ان کنتم تحبون الله فاتبعوني، يحبيکم الله. (29)
بگو، پيامبرم اگر دوستدار خداييد پس تبعيت و پيروي کنيد مرا تا خدا دوستدار شما گردد.
با اين سخن، فلسفه ي گفتار رسول اکرم (ص) به روشني آشکار مي شود که فرمود:
کسي که چهار فرزند (پسر) به دنيا بياورد و هيچ يک را به اسم من نامگذاري نکند به من جفا کرده است. (30)
ارزش ديگري که در حسن سليقه ي ما، در نامگذاريها پديدار مي شود بزرگداشت شعائر ديني و قداستهاي مذهبي است تا آشناسازي نسلهاي بعدي با آداب آسماني مذهب، زنده نگه داشتن نام الگوهاي هدايت بخش و گسترش ارزشهاي والاي مذهبي به ديگر جوامع در پرتو آن ايجاد شود. علت برگزاري نماز جمعه و نمازهاي جماعت، حضور در محافل مذهبي و مجالس با شکوه ديني، اقامه عزاداري براي امامان معصوم (ع)، فرياد مؤذن در خواندن اذان و يا تلاوت زيباي قرآن توسط افراد، حفظ شعائر ديني و برافراشتن بيرق سرافرازي و عظمت مسلمانان، براي هميشه و نشان دادن شکوه غير قابل وصف آموزه هاي مذهبي به ديگران خواهد بود و نام گذاري نيز از اين نوع است.
برخي از انديشمندان و عالمان بر اين باورند که پشت کردن به اين ارزشها ـ و استفاده از نامهاي غير مذهبي که هيچ پيامي در برندارد و از سوي ديگر آثار تخريبي فراواني به دنبال خواهد داشت ـ نوعي «جنگ با شعارهاي دين و پيشوايان معصوم عليهم السلام» است.
مرحوم شهيد آيت الله مطهري در اين باره مي فرمايد:
«به خدا تمام اينها مبارزه با اسلام است، ميراندن اسلام است، شعارهاي دين را زنده نگهداريد، يکي از شعارهاي دين اسمها است همين خودش يک امر به معروف و نهي از منکر است». (31)
آنان که در نامگذاري خود اعتقاد راسخي به تفأل و فال نيک زدن دارند، با انتخاب نام خجسته و مبارکي براي فرزند يا مؤسسه ي خود آرزوي موفقيت، کاميابي و پيروزي او را در تفأل به اين نام دارند اسمهايي همانند بهاءالدين، آيت الله، عمادالدين، روح الله، فاضل، علامه و صدرا از اين نوع محسوب مي شوند. بسياري نام فرزند خود را روح الله مي گذارند تا در فرداي زندگي همانند حضرت امام ـ رحمه الله عليه ـ ناخداي کشتي خداجويان شده و افواج مردم را به ساحل نجات و رستگاري رهنمون شود.
ب) جامعه شناسي
راجر پرايس در کتاب «چه اسمي براي کودک انتخاب نکنيم» با اشاره به برخي از اسمهاي متداول، درباره ي شخصيت مرتبط با هر نام توضيح مي دهد که بي ترديد اسامي مستعار، اسامي کوتاه شده و يا هر اسمي که روي کودک نوزاد گذاشته مي شود، مقصدي را که والدين براي کودک انتخاب کرده اند مشخص مي سازد؛ و اگر کودک در مراحل بعدي زندگي خود بخواهد اين سرنوشت و مقصد را تغيير دهد به تلاش سختي نياز دارد. (32)
دکتر اريک برن در کتاب «بعد از اسلام چه مي گوييد؟» مي نويسد:
اغلب اوقات اسامي به عنوان شاخصهاي وجودي افراد، ابعاد تازه اي مي يابد و اين زماني است که آنان با مطالعه ي اسطوره ها و تاريخ به معناي بسياري از اسامي پي مي برند اما در عين حال همشاگرديهاي ستمگر بچه ها هميشه حاضرند تا معاني پنهان اسامي را به آگاهي صاحبان آنان برسانند. اين چيزي است که در حيطه ي اختيار پدر و مادر است و چه بهتر که آن را از قبل پيش بيني کنند.
وي مي افزايد: راههاي تأثير اسم کوچک بر شخص و زندگي او چهار نوع است: 1- عمدي 2- اتفاقي 3- غير عمدي 4- اجباري.
1- عمدي: ممکن است کسي به دليل بخصوصي اسمي روي فرزندش بگذارد مانند آنکه اسامي دانشمندان مشهور و فيلسوفان شهير را به عنوان اسم کوچک نوزاد خود برگزيند. پس از مدتي آن نوزاد در صدد برمي آيد سبک حرف زدن و طرز زندگي خود را با کسي که پيش از او به اين نام شهرت داشته، يکسان کند. گاهي که اسامي نامناسب گزينش مي شود و نام افرادي که جايگاه ارزشمندي ندارند انتخاب مي شود، با دلخوري و حتي اعتراض شخص همراه مي شود و سايه ي اين دلخوري به خاطر به يدک کشيدن اين نام تا آخر عمر مي ماند.
2- اتفاقي: ممکن است اسمي را که پدر و مادر براي نوزاد خود برمي گزينند تا مقطع سني خاصي توليد اشکال نکند و يا در شهر و روستايش مطلوب باشد اما فراتر از آن توجه همگان را به خود جلب کند مانند آنکه نام پسرانه بر دختر گذاشته شده و يا نام دخترانه بر پسر نهاده شده است [و در برخي اوقات نامهايي تنها در سن طفوليت زيبا و پر احساس است و در سن نوجواني، جواني و ميانسالي بسيار زشت و ناهنجار خواهد بود.]
3- غير عمدي: گاه پدر و مادر سهوا اسامي مخصوص حيوانات دست آموز خانگي را بر فرزندانشان مي گذارند که بعدا دردسرساز مي شود.
4- اجباري: نام خانوادگي نامي اجباري است که پدر و مادر از پدربزرگشان به ارث گرفته اند و بر فرزندانشان مي گذارند. ابعاد زشتي برخي از اين نامها در جلسات، محافل عمومي و مجامع شلوغ که همگان با نام خانوادگي انسان رو به رو مي شوند، نمايان مي شود. (33)
نکته ي ارزشمندي که در انتخاب نامهاي افراد و اشياء قابل توجه به نظر مي رسد آن است که بايد هميشه در مقياس کلان انديشيد و در مقياس خرد عمل نمود. در نوع انتخاب خود دورنگري داشت و از درون خانواده به برون آن فکر کرد و حتي فراسوي کلان را نيز، مورد نظر و تأمل قرار داد. (34)
واقعيت تلخي که پيشتر بدان اشاره شد آن است که پاره اي از افراد و خانواده ها اجتماعي بودن، کسب شخصيت در جامعه اظهار فراگيري هنجارهاي شخصيتي و نمايش دانايي باورهاي والاي اجتماعي را در نوع انتخاب نامهاي دور از فرهنگ و اصالت ديني مي دانند و درصدد جلوه آرايي با نامهاي بيگانه اند. تا بدين وسيله تصويري از شخص خود را در آينه اي زنگار گرفته و قاب منيت و خود برتربيني به رخ ديگران کشيده و در نقشي بازي کنند که خود را بزرگ جلوه دهند و ويژگي شخصيتي يابند. (35)
فردريک پرلز با توجه به ويژگيهاي روحي اخلاقي اين افراد مي نويسد:
«ديوانه مي گويد: من آبراهام لينکن هستم و عصبي مي گويد: کاش من آبراهام لينکن بودن و آدم سالم مي گويد: من منم و تو تويي» (36)
از مجموع آموزه هاي ناب ديني در اين باره در مي يابيم که رجوع به اصالت خويشتن، درک ارزشهاي واقعي و ضد ارزشها، تقويت و بالندگي بنيانهاي فکري، قرار گرفتن در مسير صحيح زندگي اجتماعي، بي اعتنايي نسبت به عنوانها و الفاظ پوشالي و پوچ و دوري از نماسازي بر شخصيت خود با کيف و عينک و لباس و ... موجب خويشتن يابي و استحکام معيارهاي اصيل و ارزشي در وجود انسان خواهد بود.
ادامه دارد.
پي نوشت :
1. حجر، آيه 29؛ رک: تفسير البرهان، ج 2، ص 329؛ الميزان، ج 12، ص 154؛ مجمع البيان، ج 6، ص 335.
2. همان، آيه 28؛ رک: تفسير الکشاف، ج 2، ص 557؛ اطيب البيان، ج 8 ، ص 28؛ طبري، ج 14، ص 22.
3. تين، آيه 4؛ رک: تفسير التبيان، ج 10، ص 376؛ منهج الصادقين، ج 10، ص 290؛ نمونه، ج 27، ص 144.
4. بلد، آيه 4؛ رک: تفسير ابن کثير، ج 4، ص 512؛ انوار التنزيل، ج 5، ص 186؛ البرهان، ج 4، ص 462.
5. انشقاق، آيه 6؛ رک: تفسير اطيب البيان، ج 14، ص 49؛ الدر المنثور، ج 67، ص 329؛ الکشاف، ج 4، ص 726.
6. فجر، آيه 28، رک: تفسير البحر المحيط، ج 8 ، ص 472؛ اطيب البيان، ج 14، ص 114؛ التبيان، ج 10، ص 348.
7. بقره، آيه 30: رک: تفسير البرهان، ج 1، ص 73؛ التبيان، ج 1، ص 128؛ الميزان، ج 1، ص 119؛ نورالثقلين، ج 1، ص 48.
8 . ابراهيم، آيه 25 و 24 (الم تر کيف ضرب الله مثلا کلمه طيبه، کشجره طيبه، اصلها ثابت و فرعها في السماء تؤتي اکلها کل حين باذن ربها...)
9. نک: فرهنگ غلطهاي رايج، حسن عرفان، ص 5 تا 7 و غلط ننويسيم، غلامحسين نجفي.
10. فرهنگ و تهاجم فرهنگي، ص 106.
11. حماسه ي حسيني، استاد مطهري، ج 2، ص 80 و 81 [با تلخيص].
12. پيام قرآن، ناصر مکارم شيرازي و جمعي از نويسندگان، ص 37؛ مجمع البحرين، طريحي، ج 1، ص 424؛ فرهنگ بزرگ جامع نوين، احمد سياح، مجلد 1، ص 669.
13. نک: محجه البيضاء، ج 3، ص 322
14. رک: آيين دوست يابي، ديل کارنگي، ص 123.
15. آل عمران، آيه 45؛ نک: تفسير التحرير، ج 28، ص 183؛ تفسير ابن کثير، ج 1، ص 31.
16. مريم، آيه 7؛ نک: تفسير التحرير، ج 21، ص 249 (ذيل آيه ي 1 احزاب).
17. علق، آيه 1؛ نک: تفسير انوار التنزيل، ج 5، ص 190؛ صافي، ج 57، ص 348؛ المراغي، ج 30، ص 198.
18. هود، آيه 41؛ نک: تفسير بيان السعاده، ج 2، ص 328؛ تقريب القرآن، ج 12، ص 42؛ الميزان، ج 10، ص 229.
19. نمل، آيه 29، 30 و 31 (قالت يا ايها الملأ القي الي کتاب کريم، انه من سليمان و انه بسم الله الرحمن الرحيم الا تعلوا علي و آتوني مسلمين).
20. يوسف، آيه 39 و 40؛ رک: تفسير ابن کثير، ج 1، ص 31؛ جامع الاحکام، قرطبي، ج 9، ص 199.
21. حج، آيه 34 و 36؛ انعام، آيه 119.
22. مائده، آيه 4؛ انعام، آيه 119.
23. بقره، آيه 30 تا 33. رک: تفسير ابن کثير، ج 1، ص 111؛ پرتوي از قرآن، ج 1، ص 117؛ البيان، ج 1، ص 22، 138 و 139.
24. بحارالانوار، علامه مجلسي، ج 104، ص 130.
25. ميزان الحکمه، ج 4، ص 556.
26. بحارالانوار، ج 104، ص 129.
27. نک: محجه البيضاء، ج 3، ص 133.
28. ميزان الحکمه، ج 4، ص 557.
29. رک: بحارالانوار، ج 23.
30. نامها و نامگذاريها، ص 10.
31. حماسه ي حسيني، ج 2، ص 65 و 66.
32. رک: چه اسمي براي کودک انتخاب نکنيم، راجر پرايس، نيويورک، 1904.
33. بعد از اسلام چه مي گوييد؟، دکتر اريک برن، مترجم مهدي قراچه داغي، ص 95 تا 97 (با اندکي تغيير و تلخيص).
34. برنامه ريزي استراتژيک در نظام آموزشي، تأليف راجر کافمن و جري هرمن، ترجمه ي دکتر فريده ي مشايخ و دکتر عباس بازرگان، ص 5 تا 8 (با تلخيص فراوان).
35. نک: درآمدي به جامعه شناسي، بروس کوئن، ترجمه ي محسن ثلاثي، ص 75 تا 80 .
36. براي موفقيت و خوشبختي آفريده شده ايم، دکتر موريل جيمز و دوروتي جنگوارد، ترجمه دکتر حسن قاسم زاده، ص 42.