7. مجموعه روايى حضرت عبدالعظیم حسنی (ع)
مجموعه روايات حضرت عبدالعظيم حسنى و مسند ارزشمند وى نشان از والايى اين شخصيت بزرگ دارد؛ چنان که گويا همه ارزشها، بينشها و منشهاى اين راوى بزرگ در اين مجموعه تجلى کرده است. با نيم نگاهى به اين مجموعه بزرگ اين حقيقت روشن خواهد شد.شيخ صدوق(ره) مجموعه روايى حضرت عبدالعظيم را با عنوان اخبار عبدالعظيم گردآورى کرده است.
در حدود چهل سال پيش مولف گرانقدر کتاب عبدالعظيم الحسنى حياته و مسنده، 78 روايت را با عنوان مسند حضرت عبدالعظيم جمعآورى کرده است و همراه با ترجمه و مقدمه و مؤخرهاى بسيار استوار و گويا به چاپ رسانده است.
مؤلفى ديگر، کتابى با نام الشريف المعتمد شاه عبدالعظيم الحسنى حياته و مسنده را در سال 1422ق، به چاپ رسانده که در آن، مجموعه روايات حضرت عبدالعظيم همراه با تبويب ارائه شده است.
کنگره حضرت عبدالعظيم حسنى(ع) نيز در تلاش است تا مسند حضرت را کاملتر و جامعتر با فهرستى موضوعى فنى در اختيار علاقهمندان قرار دهد. در اين مسند تاکنون 118 روايت جمعآورى شده و چون نوزده روايتش تقطيعى و تکرارى است، در نتيجه حدود 99 روايت بدون تکرار در اين مسند کنگره گرد آمده است. اين مسند حدود بيست روايت، بيش از مسندهاى قبلى ارائه کرده است. بايد سه روايت ديگر را به اين نود و نه روايت افزود:
يک روايت(42) از کتاب عبدالعظيم حياته و مسنده و دو روايت(43) از کتاب الشريف المعتمد شاه عبدالعظيم الحسنى حياته و مسنده.
حضرت عبدالعظيم در مجموعه روايىاش -که ميراث وى محسوب مىشود، 26 روايت از امام جواد(ع) و نُه روايت از امام هادى(ع) و دو روايت از امام رضا(ع) نقل مىکند.
اينها رواياتى است که ايشان بىواسطه از امامان(ع) نقل کرده است. مجموع اين دسته 37 روايت مىشود:
اما روايات با واسطه وى، در حدود 65 روايت است.
مجموعه روايات حضرت عبدالعظيم، که تاکنون ما به 102 روايت از اين مجموعه دست يافتهايم، همه برگرفته از کتابهاىِ معتبر روايىِ شيعه است. گذشته از قرائنى بر درستى اين مجموعه روايى، که اعتبار ويژهاى به اين مجموعه مىبخشد، اعتبار سندى مجموعه روايات وى نيز در حد بسيار بالايى است. بنابراين بر مبناى حجيت خبر موثوق به که مورد قبول اکثريت قريب به اتفاق عالمان و فقيهان شيعه است، روايات حضرت عبدالعظيم با توجه به مضمون، حضور در منابع معتبر روايى شيعه و با توجه به معاضدتهاى بسيار، اعتبار مطلوبى پيدا مىکند. ما بيش از اين درباره اين مجموعه روايى سخن نمىگوييم و تنها به ارائه فهرستى از اين مجموعه بسنده مىکنيم.
الف. روايات بىواسطه از امام
1. کباير در قرآن،2. چند روايت تفسيرى ،
3. چند روايت درباره غيبت و ظهور حضرت مهدى (ارواحنا فداه)،
4. چند روايت در شأن زيارت حضرت رضا(ع)،
5. جايگاه امامت و ولايت در اسلام،
6. حديث معراج و دستههاى گوناگون زنانِ معذب،
7. شانزده حکمت از کلمات اميرالمومنين(ع)،
8. ميهمانى سلمان از ابوذر (دو مورد)،
9. نهى از افراط در غضب،
10. کراهت ازدواج و آميزش جنسى در برخى زمانها،
11. دليل خلت حضرت ابراهيم(ع)،
12. علت بوى بد مدفوع انسان،
13. معناى رجيم،
14. پيام حضرت امام رضا(ع)،
15. خطبه ازدواج،
16. انتساب گناه به بنده،
17. توصيههاى پيامبر(ص) به امام على(ع) در هنگام يمن رفتن،
18. رعايت سطح عقل مردم و مدارا با مردم،
19. سنت واجب و سنت مستحب،
20. مريضى و آمرزش گناهان،
21. مناجات موسى(ع) با خداوند،
22. عرض دين بر امام هادى(ع)،
23. دعاى رؤيت هلال ماه رمضان،
24. دعاى تعويذ فرزند،
25. تأويل يک آيه،
26. ديدار با دوستان،
27. چهار گفته حضرت على(ع) که قرآن در تأييد آن نازل شده است،
28. مکاتبه حضرت عبدالعظيم حسنى،
29. ايمان ابوطالب،
30. داستان نوح(ع) و فرزندانش،
31. داستان نوح(ع) و ابليس .
ب. روايات با واسطه از امام
1. چند دستور دينى همراه با استناد قرآنى2. تفسير برخى آيات:
- سبحان الله.
- يوم لايغنى مولى عن مولى شيئاً و لاهم ينصرون الا من رحم اللّه.
- أوَلا يذکر الإنسان أنّا خلقناه من قبل و لم يک شيئاً.
- هل أتى على الإنسان حين من الدهر لم يکن شيئاً مذکوراً.
- فبشر عباد الذين يستمعون القول فيتبعون أحسنه.
- و اُوحى الى هذا القرآن لاُنذرکم به و من بلغ.
- و ترکهم فى ظلمات لايبصرون.
- ختم اللّه على قلوبهم و على سمعهم.
- وجوه يومئذٍ ناضرة إلى ربّها ناظرة.
- الّو استقاموا على الطريقة لأسقيناهم ماءً غدقاً.
- إنّ فى ذلک لايات للمتوسّمين و إنّها لبسبيل مقيم.
- أولى لک فأولى ثمّ أولى لک فأولى.
- ثمّ ليقضوا تفثهم.
- لئن أشرکت ليحبطن عملک.
- کذّبوا باياتنا کلّها.
- فآمنوا باللّه و رسوله و النور الذي أنزلنا.
- قل للذين آمنوا يغفروا للذين لايرجون أيّام اللّه.
3. بيان شان نزول و قرائت در چند آيه:
- و لو أنّهم فعلوا ما يوعظون به.
- فبدّل الذين ظلموا قولاً غير الذي قيل لهم.
- و تعيها اُذن واعية.
- إنّ الذين کفروا و ظلموا.
- يا ايها الناس قد جاءکم الرسول بالحق من ربکم.
- فأبى أکثر الناس إلاّ کفوراً.
- قل الحق من ربکم.
- هذا صراط عليٍّ مستقيم.
- قل اعملوا فسيرى اللّه عملکم و رسوله و المؤمنون.
4. خطبه موعظهاى اميرالمومنين(ع).
5. حديث لوح.
6. امور وابسته به قضا و قدر الهى.
7. وجوب روزه رمضان با رؤيت هلال و حکم روزه يومالشک.
8. پذيرش از امامان صادق(ع).
9. شکر مخلوق.
10. مدح آب کشى از چاه زمزم.
11. سکوت از لغو.
12. کشندگان پيامبران.
13. درباره زنان.
14. کشتن شتر مريض.
15. علت مخالفت با شيعه.
16. انواع نشستن.
17. نماز در مکان تصوير دار.
18. زکات نگرفتن مستحق.
19. تحريف زدائى از يک خبر.
20. محبت به خدا، پيامبر و خويشان وى.
21. نور امام در دلهاى مؤمنان.
22. فضيلت زيارت با معرفت حضرت رضا(ع) در توس.
23. يک گام در راه زيارت امام حسين(ع).
24. تيمم با خاک راه.
25. گريه آسمان و زمين بر امام حسين(ع).
26. گريه آسمان و زمين بر يحيى سلاماللّه عليه و امام حسين(ع).
27. نُه نام از نامهاى حضرت زهرا(س).
28. موسى بن جعفر(ع) فرزندشان على را رضا ناميدند.
29. ارزش انتظار.
30. چند شعر پندآموز در پاسخ به نامه مأمون.
31. اولى الامر.
32. قباله خريد خانه براى شريح.
33. بروز ارزش عقيده به امامت در هنگام مرگ.
34. وجوب اطاعت از امام واجب.
35. پيامبر(ص) و خوردن غذا با امام على(ع).
36. وظيفه ما، گفته امام زنده است.
37. ترجيح حديث امام اخير.
38. خواب ديدن ام سلمه.
39. خواب امام رضا(ع).
40. درباره قم وا هل قم.
41. گفتارى از ابوذر.
42. تفسير آيات حج.
43. نماز.
44. مؤمن واقعى.
ج. مهمترين روايات حضرت عبدالعظيم
1. کباير در قرآن2. جايگاه امامت در اسلام
3. حديث معراج و دستههاى گوناگون زنان معذب
4. شانزده حکمت از کلمات اميرالمومنين(ع)
5. پيام حضرت رضا(ع) به شيعه
6. مناجات موسى(ع) با خدا و سؤالهايش از خداوند
7. عرض دين بر امام هادى(ع)
8. خطبه پندآميز اميرالمومنين(ع) در جمع ياران
9. روايت لوح
10. دعاى امام جواد(ع) در شب اول ماه مبارک رمضان پس از نماز مغرب
11. روايت امام زينالعابدين(ع) درباره امامت، نام بردن تک تک امامان و سخن درباره خصوص حضرت امام زمان سلاماللّه عليه در زمان غيبت
12. روايت چهار گفتار اميرالمومنين(ع) که در قرآن آمده است.
13. روايت تفسير اضطرار و اقسام غير مذکّى
8. توثيق امام(ع) از وى
بسيارى از رجال و راويان، از سوى رجاليّونى چون نجاشى توثيق گرفتهاند، ولى راويان بزرگى چون حضرت عبدالعظيم حسنى چنان برجستهاندکه از امامان(ع) توثيق دارند.امام هادى(ع) با ديدن عبدالعظيم مىگويد: «مرحبا بک يا اباالقاسم، أنت ولّينا حقّاً»(44) و پس از آنکه عبدالعظيم دين خويش را بر امام عرض کرد، امام در تأييد دين وى مىگويد: «هذا واللّه دين اللّه الذى ارتضاه لعباده فاثبت عليه(45)؛ به خدا سوگند اين همان دين خداست که براى بندگانش پسنديدهاست، بر آن پايدار بمان». و آنگاه او را دعا مىکند که «ثبتک اللّه بالقول الثابت في الحياة الدنيا و في الآخرة».(46)
باز هنگامى که نزد امام حسن عسکرى(ع)، از عبدالعظيم حسنى صحبتى به ميان آمد، وى را چنين مىستايد: «اگر عبدالعظيم نبود، مىگفتم که على بن حسن بن زيد بن حسن فرزندى از خود باقى نگذاشته است».(47) مىنگريد که توثيق حضرت عبدالعظيم، توثيق معمولى و عادى رجالى نيست؛ اين توثيق از سوى امام معصوم(ع) و در اوج آن است. بنابر اين رواياتى که عبدالعظيم در سند آن باشد، از جهت وى موصوف به صحت خواهد بود.
حال بنگريد که محقق ميرداماد، چگونه از اين حقيقت دفاع مىکند و اين سخن را که عبدالعظيم توثيق رجالى ندارد و بدين جهت رواياتش وصف صحت نمىگيرد را، چگونه مىکوبد! وى مىنويسد:
من الذايع الشايع أنّ طريق الراوية من جهة أبي القاسم عبدالعظيم بن عبداللّه الحسنى المدفون بمسحد الشجرة بالرى رضىاللّه تعالى عنه و أرضاه من الحسن؛ لأنّه ممدوح غيرمنصوص على توثيقه.
و عندي أنّ الناقد البصير و المتبصّر الخبير يستهجنان ذلک و يستقبحانه جدّاً و لو لم يکن له الاّ حديث عرض الدين و ما فيه من حقيقة المعرفة و قول سيّدنا الهادى أبي الحسن الثالث(ع):«يا أباالقاسم، أنت وليّنا حقّاً». مع ماله من النسب الظاهر و الشرف الباهر لکفاه؛ اذ ليس سلالة النبوة و الطهارة کأحد من الناس اذا ما آمن و اتقى و کان عند آبائه الطاهرين مرضيّاً مشکوراً... .(48)
معروف و مشهور است که سند روايت از جهت ابوالقاسم عبدالعظيم بن عبداللّه حسنى که در مسجد شجره در رى مدفون است، حَسَن خواهد بود؛ چون عبدالعظيم ممدوح است، ولى تصريحى به وثاقت وى نشده است. من بر اين باورم که ناقد بينا و روشن دل آگاه، اين سخن را زشت مىداندو جداً تقبيح مىکند و اگر نبود جز همان روايت عرض دين و حقيقت شناختى که در آن آمده و گفته سرور ما امام هادى ابوالحسن ثالث(ع) درباره او کافى بود. امام هادى(ع) فرمود: اى ابوالقاسم، تو به حق، ولىّ ما هستى به علاوه، حضرت عبدالعظيم نسبى آشکار و شرافتى روشن دارد؛ چرا که سلاله نبوت و طهارت چون يک فرد معمولى از مردم نيست، اگر ايمان و تقوى پيشه سازد و در نزد پدران پاکش پسنديده و مورد تقدير باشد.
بدين دليل است که آيةاللّه خويى(ره)، فقيه و رجالى بزرگ، که در پذيرفتن توثيق رجال بسيار سختگير است، پس از نپذيرفتن روايتى که عبدالعظيم بىواسطه از حضرت رضا(ع) نقل کرده، مىنويسد:
والذى يهوّن الخطب أنّ جلالة مقام عبدالعظيم و إيمانه و ورعه غنيّة عن التشبث في إثباتها بأمثال هذه الروايات الضعاف(49)؛ آنچه که مشکل را آسان مىسازد، اين است که والايى مقام عبدالعظيم و ايمان و ورع وى نياز ندارد که براى اثبات آن به اين روايات ضعيف تمسک جوييم.
هم اکنون شايسته است در اين جمله امام هادى(ع) درباره حضرت عبدالعظيم تأمل کنيم که فرمود: «مرحبا بک! أنت وليّناً حقّاً؛ خوش آمدى، آغوشم براى تو گشوده است! تو به راستى ولىّ مايى».
براى توضيح اينکه ولى امامان بودن چه مفهوم و محتوايى دارد، نگاهى بيفکنيد به گفتار امام باقر(ع) با جابر بن يزيد جعفى. امام باقر(ع) در وصيت طولانى خويش به جابربن يزيد جعفى مىفرمايد:
واعلم بأنّک لاتکون لنا وليّاً حتّى لو اجتمع عليک أهل مصرک و قالوا: إنّک رجل سوء لم يخزنک ذلک ولو قالوا إنّک رجل صالح لم يسرّک ذلک ولکن اعرض نفسک على کتاب اللّه. فإن کنت سالکاً سبيله زاهداً في تزهيده راغباً في ترغيبه خائفاً من تخويفه.فاثبت و أبشر؛ فإنّه لايضرک ما قيل لک و إن کنت مبائناً للقرآن فما ذاالذي يغرک من نفسک. إنّ المومن معنىّ بمجاهدة نفسه ليغلبها على هواها. فمرّة يقيم أودها و يخالف هواها في محبةاللّه و مرّة تصرعه نفسه فيتّبع هواها فينعشه اللّه فينتعش و يقيل اللّه عثرته فيتذکّر و يفزع إلى التوبة و المخافة فيزداد بصيرة و معرفة لما زيد فيه من الخوف و ذلک بأنّ اللّه يقول:«إنّ الذين اتّقوا إذا مسّهم طائف من الشيطان تذکّروا فإذا هم مبصرون»(50)؛
اى جابر، بدان که تو ولى ما نيستى تا آنکه اگر همه مردم ديارت بر ضد تو اتفاق کنند و همه درباره تو بگويند که تو مرد بدى هستى، اين تو را محزون نسازد و اگر بگويند که تو فرد شايستهاى هستى، اين هم تو را شاد نسازد (سخن مردم ملاک نيست)؛ بلکه بايد خويش را بر قرآن عرضه کنى. اگر راه قرآن را مىروى و آنجا که قرآن دعوت به زهد مىکند زهد مىورزى و در موردى که ترغيب مىکند تمايل نشان مىدهى و از بيم دهى قرآن بيم مىگيرى، پس ثابت و استوار باش و بشارت باد تو را؛ چرا که آنچه درباره تو گفته شده است، آسيبى به تو نمىرساند و امّا اگر از قرآن جدا افتادهاى، پس اين چه است که تو را درباره خودت مغرور ساخته است.
مؤمن به جهاد با خويش اهتمام مىورزد تا بر هواى خويش پيروز گردد. گاه کجى خود را راست مىکند. و در راه محبت خدا با هواى خويش مخالفت مىورزد و گاه نفس وى او را زمين مىزند و او در پى هواى خود حرکت مىکند، ولى خداوند او را زنده مىسازد و او زنده مىشود و خداوند لغزش وى را جبران مىکند و مؤمن متوجه مىشود و توبه مىکند و از عقاب خداوند به هراس مىافتد و بينايى و معرفت او به دليل فزونى يافتن ترس در او، فزونى مىيابد. و اين حقيقت بر پايه آن است که خداوند مىگويد: پرهيزکاران هنگامى که گرفتار وسوسههاى شيطان مىشوند متذکر مىگردند و ناگهان بينا مىشوند.
بنابر گفته امام باقر(ع) ولىّ امامان(ع) کسى است که حرف مردم کوچکترين تأثيرى در او نگذارد. و تنها خويش را بر پايه کتاب خدا ساخته باشد و در اين راه پيوسته در جهاد با نفس باشد از اين سخن امام باقر(ع)، فهميده مىشود که شخصيت حضرت عبدالعظيم چه تعالى و اوجى دارد!
ولىّ واژهاى است که هم به خدا و پيامبر(ص) و امامان(ع) اطلاق ميشود و هم از اين سو درباره مردمى ويژه. در آن سو، معناى مطاع بودن را مىرساند و در اين سو، معناى مطيع بودن را.
حضرت عبدالعظيم ولىّ امامان است؛ يعنى دوست نزديک و مطيع و پيرو امامان(ع) است و آنان را مطاع خود مىداند.
در روايتى ديگر، ولىّ امامان چنين تفسير مىشود:
... من کان للّه مطيعاً فهو لنا وليّ و من کان للّه عاصياً، فهو لنا عدؤ. ما تنال ولايتنا الا بالعمل و الورع(51)؛
در اين روايت امام به جابر مىگويد، هر کس مطيع خداوند است او ولىّ ما است و هر کس خدا را عصيان مىکند، او دشمن ما است ولايت ما جز با عمل و ورع دست يافتنى نيست.
باز در روايتى مىخوانيم: «يا جابر، من أطاع اللّه و أحبّنا فهو وليّنا؛ اى جابر کسى که خدا را اطاعت کند و ما را دوست بدارد، ولىّ ما است».
از آنچه گفته شد؛ فهميده مىشود که جمله «انت ولينا حقّاً» و ارجاع و اعتماد امام به وى، تا چه ميزان وثاقت حضرت عبدالعظيم را مىرساند.
9. دعاى معصوم(ع) در حق او
دعاى امام معصوم مستجاب است و اگر در حق کسى دعاکند به استجابت مىرسد. اين يک نکته درباره اصل دعا از سوى امام معصوم. نکته ديگر اينکه امام چه دعايى در حق عبدالعظيم حسنى کرده است. توجه به مضمون و محتواى دعاى امام نيز بسيار مهم است و ارجمندى حضرت عبدالعظيم را در نگاه امام ترسيم مىکند. به علاوه، مورد دعاى معصوم قرار گرفتن خود از ارزشهاى ويژه است؛ چون دعا نشانه رضايت دعاکننده از کسى است که دعا مىشود.بنگريد: «ثبتک اللّه بالقول الثابت في الحياة الدنيا و الآخرة؛ خداوند تو را با گفتار ثابت و استوار در دنيا و آخرت استوار و ثابت سازد».
در آيه 27 از سوره ابراهيم مىخوانيم:
يثبّت اللّه الذين آمنوا بالقول الثابت في الحياة الدنيا و في الآخرة؛ خداوند کسانى را که ايمان آوردهاند به خاطر گفتار و اعتقاد ثابتشان استوار ميدارد، هم در اين جهان و هم در سراى ديگر.
اين تثبيت الهى و اين دعاى معصوم است که کار مومن را کامل مىسازد و او را مصونيت مىبخشد. باقيماندن بر اين دين پيراسته و اين ايمان آراسته و پايدارى بر آن، چيزى است که بالاتر از آن تصور نمىشود لذا امام(ع) به حضرت عبدالعظيم مىفرمايد: بر اين دين استوار بمان و آنگاه وى را دعا مىکند که خداوند او را در دنيا و آخرت با اين ايمان استوار و پايدار بدارد.
يافتن دين حق و پسنديده و پايدارى بر آن تا قيامت ارزشمندترين ارزشها است.
و حضرت عبدالعظيم حسنى اين دين حق و پسنديده را يافته و امام(ع) او را در اين جهت تأييد کرده واز آن سو براى اينکه بر اين دين پايدار بماند؛ دعاى حضرت همراه او است.
10. دين مرضى
امام هادى(ع) درباره دين حضرت عبدالعظيم فرمود: هذا و اللّه دين اللّه الذي ارتضاه لعباده؛ به خدا سوگند اين دين، دين مرضى خداوند است.صاحب بن عباد درباره حضرت عبدالعظيم مىنويسد:
ذو ورع و دين... عالم بامور الدين....(52)
دين دارى و دينشناسى از ارزشهاى شخصيت عظيم الشان حضرت عبدالعظيم است.
دين مرضى دين تکميل شده با ولايت است. قرآن بر اين سخن تصريح دارد:
اليوم اکملت لکم دينکم و اتممت عليکم نعمتى و رضيت لکم الاسلام دينا؛(53) امروز دين شما را کامل کردم و نعمت خود را بر شما تمام نمودم و اسلام را به عنوان آيين شما پذيرفتم.
دين مرضى دين تکميل شده با ولايت و حاکميت امام است.
بنگريد: «وليمکّن لهم دينهم الذى ارتضى لهم»؛(54) «و دين و آيينى را که براى آنان پسنديده، پابرجا و ريشهدار خواهد ساخت».
مهم اين است که حضرت عبدالعظيم دين مرضى را برگزيده است؛ چون دين غيرمرضى، يعنى دين منهاى ولايت و امامت، حتى براى سخت کوشترين ناسکان ارزش ندارد.
دردين غيرمرضى ناسک ومتهتک همسانند وتنهابراىناسک رنجىبيهوده ماندهاست.
11. تسليم بودن
حقيقت دين همان تسليم بودن در برابر خدا و حجتهاى الهى است: «إنّ الدين عنداللّه الإسلام»؛(55) «دين در نزد خدا اسلام (و تسليم بودن در برابر حق) است.» اين تسليم بودن برخاسته از فهم درست و سرشت پاک فرد است. هر قدر که فرد فهيمتر و پاکتر باشد، خصلت تسليم وى در برابر خداوند و حجتهاى او بيشتر خواهد شد.دين باوران فهيم که از طهارت و پاکى ويژهاى برخوردارند به اين خصلت دست مىيابند و روح تسليم در آنان موج مىزند. برخى مىپندارند که تعبّد و تسليم نشان ضعف فکرى و نارسايى درک فرد است؛ ولى چنين نيست؛ تعبّد و تسليم در برابر خداوند و حجتهاى الهى نشان اوج فهم و پاکى است.
قدرت فهم و شناخت بالاى خدا و حجتهاى الهى انسان را به کرنش وا مىدارد و پايههاى تسليم را در او محکم مىسازد.
در آيه هفتم از سوره آل عمران مىخوانيم: «والراسخون في العلم يقولون آمنا باللّه کلّ من عند ربّنا».
اينکه اعتراف مىکنند و اقرار دارند، نشان رسوخ و عمق علم آنان است. دانشمندان پس از به اوج رسيدن در علم تازه اقرار به جهل مىکنند و اين اقرار نشان اوج علم و درکشان خواهد بود.
حضرت اميرالمؤمنين(ع) مىفرمايد:
واعلم أنّ الراسخين فى العلم، هم الذين أغناهم عن اقتحام السدد المضروبة دون الغيب الإقرار بجملة ما جهلوا تفسيره من الغيب المحجوب. فمدح اللّه تعالى اعترافهم بالعجز عن تناول ما لم يحيطوا به علماً و سمّى ترکهم التعمق فيما لم يکلفهم البحث عن کنهه رسوخاً؛(56)
بدان، آنان که در علم دين استوارند، خدا آنها را از فرو رفتن در آنچه که بر آنها پوشيده است و تفسير آن را نمىدانند و از فرو رفتن در اسرار نهان، بىنياز ساخته است و آنان را از اين رو که به عجز و ناتوانى خود در برابر غيب و آنچه که تفسير آن را نمىدانند اعتراف مىکنند، ستايش فرموده و ترک ژرف نگرى آنان در آنچه که خدا بر آنان واجب نساخته را راسخ بودن در علم شناسانده است. پس به همين مقدار بسنده کن و بزرگى خدا را با ميزان عقل خود ارزيابى مکن.
آرى، رها کن کسانى را که مىپندارند همه چيز را مىفهمند و يا مىتوانند بفهمند؛ اينان واقعاً نمىفهمند.
اين از درک بالاى فرد است که مىفهمد همه حقايق دست يافتنى نيست و ما حقايق مافوق علم و عقل داريم که با تسليم در برابر وحى به دست مىآيد. اينان مىفهمند که بايد در برابر خدا و حجتهاى وى تسليم باشند. تسليم نشان معرفت و شناخت است.
الامام الباقر(ع):
أحقّ من خلق اللّه بالتسليم لما قضى اللّه من عرف اللّه؛(57)
کسى که خدا را شناخت، از همه به تسليم در برابر قضاى الهى سزاوارتر است.
عبدالعظيم حسنى سرشار از اين روح تسليم است و اساساً مشخصه ارزشآفرين و ويژگى مشهود اين راوى بزرگ همان تسليم و تعبّد او در برابر خداوند و حجتهاى الهى است. اين ويژگى را با کمترين نگاه به زندگى اين عبد بزرگ همه مىيابند. ما به برخى از آنچه اين تسليم را مىنماياند، اشاره مىکنيم:
الف. درک محضر امام و دانشپذيرى از امام،
ب. پرسش از امام چه حضوراً و چه کتباً،
پ. عرض دين خويش بر امام،
ت. تأييد ويژه امام از او و شهادت امام بر اينکه حضرت عبدالعظيم حسنى به حق ولىّ امام است،
ث. ارجاع و اعتماد امامان به وى.
مناسب است به اسوه ديگرى از تسليم منشان اشاره کنيم:
امام صادق(ع) درباره عبداللّه بن ابى يعفور فرمود:
ما وجدت أحداً يقبل وصيّتي و يطيع أمري إلاّ عبداللّه بن أبي يعفور(58)؛
کسى را که سفارش مرا بپذيرد و دستورم را اجرا کند، جز عبداللّه بن ابى يعفور نمىشناسم.
در روايتى آمده است که عبداللّه بن ابى يعفور به امام صادق(ع) گفت: اگر يک انار را دو نيم کنيد و شما بگوييد که اين نيم حرام و اين نيم حلال است مىپذيرم که همان را که شما حلال گفتهايد حلال و همان را که حرام گفتهايد حرام است. امام صادق(ع) دو مرتبه فرمود: خداوند تو را رحمت کند.(59)
شناخت ژرف و عميق از حجت خدا، زمينه ساز چنين تسليم و تعبدى است.
12. عبادت
نجاشى درباره حضرت عبدالعظيم حسنى(ع) از احمد بن محمدبن خالد برقى نقل مىکند که عبدالعظيم پس از آن که از چنگ سلطان زمان فرار کرد و به رى آمد، در خانه مردى از شيعيان در سکّة الموالى ساکن شد و در آنجا به عبادت اشتغال ورزيد. روزها روزه داشت و شبها را به عبادت مىپرداخت؛ چنان که نقل شدهاست: «و کان (فکان) يعبد اللّه في ذلک السرب و يقوم نهاره و يقوم ليله» (60)صاحب بن عباد نيز در شرح حال حضرت عبدالعظيم به اين ويژگى حضرت اشاره دارد و مىنويسد: «... عابد... و کان يعبداللّه عزّوجلّ في ذلک السرب يصوم النهار و يقوم اللّيل»(61) عبادت خدا و روزهدارى و شبزندهدارى کار مردان خدا است؛ آنان که در سويداى قلبشان حبّ خدا جا دارد و شور و هوايى ديگر به سر دارند. جّد اعلاى ما حضرت آيةاللّه شيخ محمدعلى صفايى حايرى قمى براى فرزندشان نقل کردند که شبى از شبها براى نماز شب بيدار شدم، ولى گويا حال برخاستن از بستر را نداشتم. در اين هنگام از بادگير خانه صدايى شنيدم که مىگفت: برخيز! عاشقى شيوه رندان بلاکش باشد.عبادت سلوک صراط مستقيم است، خداوند مىفرمايد: «و أن اعبدوني هذا صراط مستقيم»؛(62) و مرا بپرستيد که راه مستقيم اين است حضرت عبدالعظيم حسنى -سلاماللّه عليه با عبادتى که با کيفيت «احمزه(63)» و با کميت استمرار زينت يافته بود رهپوى صراط مستقيم بودهاست.
13. امانتدارى
امانتدارى از خصلتهاى بنيادينى است که ريشه بسيارى از فضيلتها و ارزشها است. تأکيد بر اين فضيلت در آيات و روايات نشان ارزشمندى فوقالعاده اين فضيلت است. شخصيّتهاى بزرگى چون پيامبر(ص) با اين وصف بزرگ ستوده شدهاند.برخى از احکام اسلام خاص مردان يا زنان است. حجّ از احکام خاص مستطيع است و بعضى از احکام مقيد به اسلام و ايمان است؛ ولى امانتدارى جزء قوانين بينالمللى اسلام است؛ يعنى امانت را بايد به صاحب آن بازگرداند گرچه کافر حربى باشد و هيچ قيدى مانع از پرداخت امانت نمىشود، نه کفر امانت دهنده و نه فسق و نه چيز ديگرى.
پيامبر(ص)، اميرالمؤمنين(ع) را در مکه گذاشتند تا امانتهاى حضرت را باز پردازند و امين از نخستين و افتخار آميزترين القاب پيامبر(ص) است.
اين تخصيص نخوردن در امانتدارى و دقتهايى که دين مقدس اسلام در پرهيز از افراط و تفريط درباره امانت کرده است، عظمت امانتدارى و ارزش شخص امين را مشخص مىکند.
البته امانت، قلمرو گستردهترى از حوزه مالى دارد.
از ويژگيها و صفات بارز و شهرت يافته حضرت عبدالعظيم حسنى امانتدارى است.
صاحب بن عبّاد در وصف کوتاه و پرمحتواى خود درباره شخصيت حضرت عبدالعظيم آورده است که: «معروف بالأمانة»؛ امانتدارى آن حضرت از خصلتهاى شناخته شده و مشهورشان بوده است.
اعتماد و ارجاع امامان به وى حاکى از امين بودن اين شخصيت بزرگ است.
14. عمل به تقيّه
تقيّه يک عملکرد خردمندانه و محتاطانه براى پاسدارى از دين و دين مداران است. نقش تقيّه در گسترش دين و در پاسدارى از دين باوران چونان نقش هجرت و جهاد است. ما جلوههاى گوناگون تقيّه را در گفتار و کردار پيشوايان دين مىنگريم و به نقش پوياى آن در سختترين شرايط ممکن پى مىبريم.در زمان سلطه نيزهها و بستن دهانها و شکستن قلمها و نابودى حقيقتها، تنها تقيّه است که علىرغم فشار، حقيقتها و حقيقت باوران را پاس مىدارد و زيرکانه قلم را بر نيزه، حق را بر شمشير و حقيقت را بر سلطه پيروز مىگرداند.
روند تقيّه را مىتوان از آغاز بعثت بررسى کرد. پنهان بودن دعوت، افشا نکردن حقايق و اسرار، همشکلى و همزيستى ظاهرى با اهل اديان و مکاتب، ابرازِ تبرّى نکردن، نفوذ و حضور در حلقه مخالف، از جلوههاى تقيّه است.
زندگى حضرت عبدالعظيم با اين ارزش همراه بوده است؛ صاحب بن عبّاد مىنويسد:
و خاف من السلطان فطاف البلدان على أنّه قيج ثمّ ورد الرىّ و سکن بساربانان في دار رجل من الشيعة في سکّة الموالي و کان يعبداللّه عزّوجلّ في ذلک السرداب يصوم النهار و يقوم الليل و يخرج مستتراً فيزور القبر الّذى يقابل الآن قبره و بينهما الطريق و يقول هو قبر رجل من ولد موسى بن جعفر(ع) و کان يقع خبره إلى الواحد بعد الواحد من الشيعة حتّى عرفه أکثرهم؛(64)
حضرت عبدالعظيم حسنى -سلاماللّه عليه از بيم سلطان به گردش در شهرها به عنوان پيک پرداخت. آنگاه به رى آمد و در محله ساربانان در خانه مردى شيعى در سکة الموالى سکونت کرد و در آن سرداب به عبادت خدا مشغول شد. روز را روزه مىگرفت و شب خيزى داشت و پنهان و ناشناس از خانه بيرون مىآمد و به زيارت قبرى مىرفت که امروز روبهروى قبر خود ايشان است و ميان اين دو قبر راه است و مىفرمود: اين قبر مردى از فرزندان حضرت موسى بن جعفر(ع) است و اين چنين خبر حضرت عبدالعظيم حسنى به شيعيان تک تک مىرسيد تا آنکه اکثر شيعيان از حضور ايشان باخبر شد».
15. اعتماد و ارجاع امام به وى
و أمّا الحوادث الواقعة فارجعوا فيها إلى رواة حديثنا؛ فإنّهم حجّتى عليکم و أنا حجةاللّه عليهم؛(65)در حوادثى که پيش مىآيد، به راويان حديث ما مراجعه کنيد؛ چرا که آنان حجّت من بر شما و من حجّت خدا بر آنان هستم.
روى ابوتراب الرويانى قال: سمعت أبا حمّاد الرازى يقول: دخلت على عليّ بن محمّد(ع) بسرّ من رأى. فسألته عن أشياء من الحلال و الحرام. فأجابنى فيها. فلمّا ودّعته، قال لي: يا حمّاد، إذا اشکل عليک من أمر دينک بناحيتک، فسل عنه عبدالعظيم بن عبداللّه الحسنى و اقرأه منّي السلام؛(66)
ابو حماد رازى گويد: در سرّ من رأى به خدمت امام هادى(ع) رسيدم و سؤالاتى درباره حلال و حرام از ايشان کردم و ايشان جواب دادند چون با ايشان وداع کردم حضرت به من فرمود: اى حمّاد، هر زمان که در منطقهات چيزى از امور دينى بر تو مشکل شد دربارهاش از عبدالعظيم بن عبداللّه الحسنى بپرس و سلام مرا نيز به او برسان.
ارجاعهاى امامان حاکى از آن است که آن شخصيت کاملاً شايسته بوده و اهليّت آن را داشته که شيعه در مشکلات دينىاش به او مراجعه کند.
با يک بررسى ساده، روشن مىشود که ارجاعهاى امامان به چه گونه افرادى است؛ بنگريد به: ارجاع به زکريّا بن آدم، ارجاع به ابان، ارجاع به يونس بن عبدالرحمن، ارجاع به زراره، ارجاع به محمّدبن مسلم ثقفى، ارجاع به ابابصير.
امام رضا(ع) در پاسخ به سؤال على بن مسيّب که مىپرسد: فاصلهام دور است و هر زمان نمىتوانم محضرتان شرفياب شوم، معالم دينم را از چه کسى بپرسم؟ مىفرمايد: از زکريّا بن آدم قمى که بر دين و دنيا مأمون است، بپرس.(67)
امين بر دنيا و امين بر دين بودن اوج اخلاق و علم زکريّا بن آدم قمى را مىرساند و از اين حديث به دست مىآيد که چه شخصيتهاى برجستهاى و با چه شرايطى مورد ارجاع امامان قرار مىگرفتهاند.
حضرت صادق(ع) فيض بن مختار را به زراره ارجاع مىدهد و به او مىگويد:
«إذا أردت حديثاً فعليک بهذا الجالس» و أومأ إلى رجل من أصحابه. فسألت أصحابنا عنه. فقالوا: زرارة بن أعين؛(68)
اگر حديث خواستى، بر تو باد به اين فردى که نشسته است و اشاره فرمود به يک نفر از ياران خويش فيض گويد: از يارانمان پرسيدم اين کيست؟ گفتند: زرارة بن اعين است.
ارجاع در ميان فقيهان معناى والايى دارد. اينکه يک فقيه بزرگ حتّى مسئلهاى را به فقيه ديگرى ارجاع دهد، از چنان ارزشى برخوردار است که اعلميّت و برترى وى را در رتبه بعد از خود اثبات مىکند.
هم اکنون اگر امام معصومى به طور مطلق کسى را به عبدالعظيم حسنى ارجاع دهد و بگويد که در مشکلات دينى به عبدالعظيم مراجعه کن؛ آيا شخصيّت ارزشمند و والاى او را نمىرساند؟ اين چنين است که نجاشى پس از نقل ارجاع حضرت رضا(ع) به يونس بن عبدالرحمن مىنويسد: «و هذه منزلة عظيمة(69)؛ اين موقعيت بس بزرگى است» براى يونس که امام(ع) به وى ارجاع داده است.
عبدالعزيز بن المهتدى گويد:
إنّي سألته فقلت انّي لا اقدر على لقائک في کل وقت فعمّن آخذ معالم ديني؟ فقال: خذ عن يونس بن عبدالرحمن؛(70)
از امام رضا(ع) پرسيدم من هميشه نمىتوانم به ديدارتان نايل شوم؛ پس از چه کسى معالم دينم را بگيرم؟ حضرت فرمود: از يونس بن عبدالرحمن.
ارجاع مکرّر امام صادق(ع) به ابان بن تغلب، شخصيتى که سه امام را درک کرده و سى هزار حديث تنها از امام صادق(ع) روايت کرده است، نيز حکايت از منزلت ابان دارد.
گفتنى است ارجاعهاى مطلق، اوج و ارج بيشترى دارد و شخصيت عبدالعظيم حسنى -سلاماللّه عليه از چنين ارجاعى بهرهمند است و او را در رديف راويان بزرگ و بىمانند قرار مىدهد.
16. مأموريّت پيام رسانى
در قلمرو اديان الهى سفارت يکى از مأموريّتهايى بوده است که در کنار رسالت و پا به پاى رسالت براى گسترش پيام در رساندن حقيقت جلوه کرده است. حضرت عيسى(ع) سفير به انطاکيه مىفرستد. پيامبر اکرم(ص) براى رساندن پيام به مراکز قدرت و هر کدام از امامان نيز سفيرانى داشتهاند.از سويى همچنان که وارد شده: «رسولک ترجمان عقلک؛(71) سفير و فرستاده تو نشان دهنده خردورزى توست». از اين رو، گزينش سفير به وسيله امام معصوم نشان لياقت و نمود عظمت مُرسِل است؛ آن گونه که پيامبران و اوصياى الهى نشان عظمت خداوند متعال بودهاند و با عظمت خويش عظمت او را بازگو کردهاند.
گزينش حضرت عبدالعظيم حسنى سلاماللّه عليه از سوى حضرت رضا(ع) جلوه دگرى از عظمت و ارزشمندى او است. در روايتى از حضرت رضا(ع)مىخوانيم:
يا عبدالعظيم، أبلغ عنّي أوليائي السلام و قل لهم أن لا يجعلوا للشيطان على أنفسهم سبيلاً، و مرهم بالصدق في الحديث و اداء الأمانة، و مرهم بالسکوت و ترک الجدال فيما لا يعنيهم و إقبال بعضهم على بعض و المزاورة؛ فانّ في ذلک قربة إلىّ، و لا يشتغلوا أنفسهم بتمزيق بعضهم بعضاً؛ فانّى آليت على نفسى أنه من فعل ذلک و أسخط وليّاً من أوليائى دعوت اللّه ليعذّبه في الدنيا أشدّ العذاب و کان في الآخرة من الخاسرين، و عرّفهم أنّ اللّه قد غفر لمحسنهم و تجاوز عن مسيئهم إلاّ من أشرک به أو آذى وليّاً من أوليائى أو أضمر له سوءً؛ فإنّ اللّه لا يغفر له حتّى يرجع عنه فإن رجع و إلاّ نزع روح الإيمان عن قلبه و خرج عن ولايتى و لم يکن له نصيباً فى ولايتنا و أعوذ باللّه من ذلک؛(72)
عبدالعظيم حسنى از حضرت رضا(ع) روايت کرده که آن حضرت فرمودند: اى عبدالعظيم، دوستان مرا از جانب من سلام برسان و به آنان بگو: شيطان را به دلهاى خويش راه ندهند و آنان را به راستگويى در گفتار و اداى امانت امر کن. و نيز آنان را به سکوت، ترک منازعه و جدال در کارهاى بيهوده، توجه به يکديگر و به ديدار يکديگر رفتن دستور بده؛ چرا که اين کار مايه قرب به من است. دوستان من نبايد به مخالفت و دشمنى با يکديگر خود را مشغول سازند؛ چون من با خويش پيمان بستهام که هر کس چنين کارى کند و يکى از اولياى مرا خشمگين سازد دعا کنم و از خداوند بخواهم تا او را در دنيا به شديدترين عذاب مجازات کند و او در آخرت از زيانکاران باشد. دوستان مرا متوجه ساز که خداوند نيکوکاران آنان را آمرزيده و از بدکاران آنان درگذشته است، مگر کسى که براى خداوند شريک گيرد و يا ولىاى از اولياى مرا آزار دهد و يا در دل کينه و عداوت او را نهان دارد و تا از اين کار برنگردد خداوند او را نمىبخشد و اگر بازنگردد، خداوند روح ايمان را از قلبش در آورد و از ولايت من بيرون رود و بهرهاى از ولايت ما را نداشته باشد. من از اين امر به خداوند پناه مىبرم.
17. بىشبهه بودن شخصيّت حضرت عبدالعظيم
برخى از اصحاب امامان علىرغم تقرّب، نجابت، صداقت و پيشينه افتخارآميز، در بعضى از عملکردها مورد نقد شديد برخى از امامان(ع) قرار مىگرفتهاند؛ مثلاً با اينکه على بن يقطين يک عامل محبوب، نفوذى، کاردان و کارساز در دربار عباسى بود، هنگامى که به مدينه آمد و اجازه تشرّف خواست، به او اجازه ندادند. همچنين گويا احمدبن اسحاق، با داشتن عنوان وکالت، صداقت و پيشينه اعتمادآميز، هنگامى که به محضر مقدّس امام حسن عسکرى(ع) رسيد به او اجازه ورود ندادند. ابوالاسود دوئلى با کمال قرب وى به اميرالمؤمنين(ع) از سوى حضرت عزل مىشود. عثمان بن مظعون از سوى پيامبر توبيخ شده؛ چرا که او لذّت برى از زنان را ترک کرد. همسرش به رسول خدا شکايت برد و پيامبر عثمان را از اين کار باز داشت.(73)برخىديگر ازاصحاب پيامبر وامامان(ع)، گاه بهعملکردمعصوم انتقاد مىکردند و به زعم خويش در فکر تصحيح بودند که اين باز نشان پايين بودن معرفت و بينش آنان بود.
حضرت عبدالعظيم حسنى در هيچ کدام از اين دو گروه نبود؛ او در زمره تسليمان محض امامت بود و در طول مصاحبت و همراهىاش با چند امام، نقطه منفى از او ديده نشد که اين نشان اوج معرفت و اوج تسليم او است.
18. اختفا و شهادت احتمالى
باتوجّه به تعقيب و مراقبت مأموران عباسى از حضرت عبدالعظيم و با توجه به هجرت، آوارگى و اختفاى ايشان از دست سلطه عباسى در رى و با توجه به نقش عظيم ايشان، شهادت آن حضرت دور از گمان نيست. شاهدى که اين گمان را تقويت مىکند، شهادت همگنانان ايشان است. به علاوه، تشبيه زيارت حضرت عبدالعظيم حسنى سلام الله عليه به زيارت حضرت سيدالشهداء(ع)، که سمبل مظلوميت و شهادت است، احتمال به شهادت رسيدن ايشان را تقويت مىکند.در کتاب الشجرة المبارکة فى الانساب الطالبية، ص 64 آمده است که: عبدالعظيم در رى کشته شد و مزار او بدان جا معروف و مشهور است.(74)
به هر حال هجرت نيز، همچون جهاد امرى مقدس است و اجر فراوانى دارد. خداوند عزوجل مىفرمايد:
و من يخرج من بيته مهاجراً إلى اللّه و رسوله ثمّ يدرکه الموت فقد وقع أجره على اللّه؛(75) و هر کس به عنوان مهاجرت به سوى خدا و پيامبر او از خانه خود بيرون رود و سپس مرگش فرا رسد پاداش او بر خداست.
گفتنى است که نجاشى و صاحب بن عباد، مرگ اين راوى بزرگ را در پى مريضى ايشان گفتهاند و اشارهاى به شهادت ايشان نداشتهاند.(76)
19. ملجأ بودن قبر حضرت عبدالعظيم حسنى(ع)
در ميان قبور فراوانى که زيارت مىشوند، قبر عبدالعظيم حسنى، پس از امام معصوم(علیهم السلام)موقعيت بسيار ويژهاى را دارا است، چون:
الف. وى پس از امام معصوم، از بزرگترين امامزادههايى است که زيارت شدهاند.
ب. بسيارى از صالحان، سالکان و عالمان بزرگ تشيّع وصيت کردهاند که در جوار حضرت عبدالعظيم به خاک سپرده شوند و آرزوى اين همجوارى نشان عظمت حضرت عبدالعظيم است.
پ. در تاريخ سياسى ايران، بسيارى از گلايهمندان از حکومتها و يا کسانى که مورد تعقيب سلطهها بودهاند، در حرم عبدالعظيم حسنى بست مىنشستهاند و شکوه حرم عبدالعظيم و احترام و حرمت آن مانع از تعقيب و شکنجه وآزار آنان مىشد.
ت. عنايتيافتهگان و توسل جستهگان به قبر عبدالعظيم حسنى در طول تاريخ بسيارند و اين عنايتها و کرامتها نشان مقام عظيم حضرت عبدالعظيم است.
حضرت عبدالعظيم حسنى از معدود ساداتى است که هم جلالت قدر فوقالعادهاى داشته و هم قبرشان مشخص و معروف بوده است؛ چرا که عدهاى از نوادگان امامان(ع) چندان برجسته نيستند و عدهاى که شخصيت فوقالعاده دارند، قبرشان مشخص نيست و در محل قبر آنان اختلاف است، چون على بن جعفر، ولى حضرت عبدالعظيم هم شخصيت بلندمرتبهاى دارد و هم قبرش قطعى، مشخص و معين است. اين دو جهت، قبر اين سلاله پيامبر را برجسته و ملجأ ساخته است.
20. زيارت حضرت عبدالعظيم حسنى(ع)
صاحب بن عبّاد درباره فضيلت زيارت حضرت عبدالعظيم مىنويسد:دخل بعض أهل الري على أبي الحسن صاحب العسکر(ع) فقال: أين کنت؟ فقال: زرت الحسين صلواتالله عليه.
فقال: أما إنّک لو زرت قبر عبدالعظيم عندکم. لکنت کمن زار الحسين(ع)؛(77)
فردى از اهل رى خدمت امام هادى(ع) رسيد. حضرت از او پرسيد: کجا بودى؟ پاسخ گفت: به زيارت قبر امام حسين(ع) رفته بودم. حضرت فرمود: آگاه باش! اگر قبر عبدالعظيم را که نزد شما است زيارت کنى، چون کسى هستى که حسين(ع) را زيارت کرده باشد.
محقق ميرداماد در الرواشح مىنويسد:
و فى فضل زيارته روايات متظافرة، قد ورد من زار قبره و جبت له الجنة؛(78) درباره فضيلت زيارت عبدالعظيم روايات بسيارى آمده است. در روايت است که هرکس به زيارت قبر وى برود، بهشت بر او واجب مىشود.
اينکه زاير قبر حضرت عبدالعظيم حسنى بهشتى مىشود و زيارت قبر آن حضرت چونان زيارت قبر سيد شهيدان حسين بن على(ع) ارزش مىيابد، نشان شخصيت ارجمند و ارزشمند صاحب قبر است.
بى جهت نيست که تشبيه زيارت او به زيارت حضرت سيد الشهداء(ع) اين حدس را در انسان قوى مىسازد که اين بزرگ مرد از سلاله آل محمد(ع) در نهايت به فوز شهادت نائل آمده است، آنگونه که برخى بدان اشاره کردهاند.
شخصيتى که دارنده ارزشهاى فراوان است، پاره تن پيامبر است، نسب او با چهار واسطه به حضرت امام حسن مجتبى(ع) مىرسد، از مدينه و ديار خويش هجرت مىکند، آواره شهرها مىگردد و مدتها در رى مخفيانه به سر مىبرد و شيعه کم کم با او آشنا مىشود و به محضرش راه مىيابد؛ چنين شخصيت بزرگ و شناخته شدهاى که از سوى حکومت وقت به جرم دوستى با خاندان پيامبر اکرم(ص) مورد تعقيب است و در شهرها به عنوان نامهرسان مىچرخد، تا از دشمن در امان بماند؛ آيا با اين همه، احتمال نمىرود که وى پس از شناخته شدن در رى و اقبال شيعه به وى، از سوى حکومت و به دست ظالمان به شهادت رسيده باشد.
و آيا تشبيه زيارت او به زيارت سيدالشهداء(ع) اشاره تلميحى به اين پايان فوزبخش شهادت نيست.
او که هم حسنى و هم حسينى است، از جد بزرگوار خويش امام حسين(ع) فرار و آوارگى را به ارث برده است.
چون امام حسين(ع) که مأمنى نداشت و از سوى دشمن در تعقيب بود، تا آنجا که خانه خدا و مکه نيز براى او امن نبود، از شهر و ديار خويش مىگريزد و در شهرها آواره مىشود. هيچ بعيد نيست که در پايان نيز چون سيدالشهدا(ع) به شهادت برسد.
آيا با وجود اين همه فضايل، تشبيه زيارت او به زيارت سيدالشهداء(ع) استبعادى دارد؟ و چنانکه در برخى از گفتهها ديده شده، اين تشبيه براى ايشان سنگين است؟ آيا اگر گفته شود که زيارت قبر پاره تن پيامبر، چونان زيارت قبر پيامبر است، چنين تشبيهى درست نيست؟ وجه شباهت در اين تشبيه بسيار روشن است:
همين که بهشت براى زاير او واجب مىشود، مىتواند وجه شباهت در اين تشبيه باشد.
همچنين اينکه او از نسل پيامبر است و نسبش به فرزندان بلافصل پيامبر(ص) مىرسد، مىتواند وجه شبه در اين تشبيه باشد. همين فرار، آوارگى و شهادت احتمالى او مىتواند وجه شباهت در اين تشبيه بلند باشد.
سه عنصر در زيارت بايد در نظر گرفته شود:
يک. مقام و عظمت مزور (صاحب مزار).
دو. کرم معطى.
سه. رنج، معرفت و محبت زاير.
بى ترديد با توجه به مقام عظيم حضرت عبدالعظيم(ع) که مورد زيارت قرار گرفته و کرم بى کران و نامحدود خداوند کريم و معرفت و محبتى که بايد در هر زايرى در نظر گرفت، جاى هيچ استبعادى را براى پاداش زيارت حضرت عبدالعظيم، همانند پاداش زاير امام حسين(ع) باقى نمىگذارد.
پی نوشت:
42. ص 153، ح 52.
43. ص 69، ح 16 و ص 93، ح 31.
44. مسند کنگره، ح 83.
45. همان.
46. همان.
47. عزيزاللّه عطاردى قوچانى، عبدالعظيم حسنى حياته و مسنده، ص 25.
48. الرواشح السماوية، ص 86.
49.معجم رجال الحديث، ج 11، ص 54.
50. تحف العقول، باب ماروى عن أبيجعفر الباقر(ع)، حديث اوّل.
51. الکافى، ج 2، باب الطاعة و التقوى، ح 2.
52. خاتمه مستدرک به نقل از رساله صاحب بن عباد.
53. سوره مائده، آيه 3.
54. سوره نور، آيه 55.
55. سوره آل عمران، آيه 19.
56. نهجالبلاغه، خطبه 91.
57. ميزان الحکمة، ج 2، ص 1354، ح 8869.
58. معجم رجال الحديث، ج 11، ص 104-105.
59. همان.
60. رجال النجاشى.
61. خاتمه مستدرک به نقل از رساله صاحب بن عباد.
62. سوره يس ، آيه 61.
63. «افضل الاعمال احمزها».
64. خاتمه مستدرک به نقل از رساله صاحب بن عباد.
65. وسائل الشيعه، ج 18، ص 101، چاپ اسلاميه، کتاب القضاء، باب 11 از ابواب صفات القاضى، ح 9.
66. خاتمه مستدرک به نقل از رساله صاحب بن عباد.
67. وسائل الشيعة، ج 18، ص 106، باب 11 از ابواب صفات القاضى، ح 27.
68. همان، ص 104، باب 11 از ابواب صفات القاضى، ح 19.
69. رجال النجاشى، ص 447.
70. همان.
71. نهج البلاغه، حکمت 301.
72. مسند حضرت عبدالعظيم حسنى(ع)، ح 50، به نقل از اختصاص شيخ مفيد، ص 247.
73. معجم رجال الحديث، ج 12، ص 140.
74. به نقل از مقاله(عظمت و شخصيت حضرت عبدالعظيم از ديدگاه امامان و عالمان) نوشته دکتر سيد جعفر شهيدى.
75. سوره نساء، آيه 100.
76. رجال النجاشى و خاتمه مستدرک
77. سفينة البحار، واژه عبدالعظيم
78. همان