فضای اجتماعی شیعیان در عصر حضرت عبدالعظیم حسنی

اختلاف فكرى عميق و گسترده موجود در عصر عباسى،و بويژه دوران مصادف با حيات علمى - سياسى حضرت عبدالعظيم حسنى، اخلاق و رفتار اجتماعى پيروان گرايشهاى مختلف مذهبى را به شدت تحت تأثير قرار داده بود
يکشنبه، 21 مهر 1387
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: حجت اله مومنی
موارد بیشتر برای شما
فضای اجتماعی شیعیان در عصر حضرت عبدالعظیم حسنی
فضاى اجتماعى شيعيان در عصر حضرت عبدالعظيم حسنى(علیه السلام)
 
 
نویسنده: محمدعلی سلطانی
اختلاف فكری عمیق و گسترده موجود در عصر عباسی،و بویژه دوران مصادف با حیات علمی - سیاسی حضرت عبدالعظیم حسنی، اخلاق و رفتار اجتماعی پیروان گرایشهای مختلف مذهبی را به شدت تحت تأثیر قرار داده بود. درگیریهای فكری گسترده، باعث جبهه‏بندیها و فرقه‏گراییهای بسیاری گشته، و اخلاق و رفتارهای مبتنی بر اصول كرامت و بزرگواری را دست خوش تحوّل ساخته بود.
نقضها و رد و ایرادهایی كه افراد نسبت به همدیگر داشتند، گویای فضایی آكنده از بدبینی و عناد و دشمنی بود و تخریب شخصیت افراد و اتهام بی‏دینی و ارتداد به بهانه‏های كم ارزش، قبح و زشتی خود را از دست داده بود. انتساب افراد و شخصیّتهای علمی به گرایشهایی چون تجسیم، جهمیّه، شبّهه و امثال آن و از بین بردن اعتبار آنان بسیار متداول بود.(1)
شاید حاكمیتهای وقت هم به این فضای آلوده دامن می‏زدند و از این راه، دشمنی و كینه را بین اندیشوران مذاهب گوناگون تشدید می‏كردند و تفاهم و در نتیجه، احتمال خطر آنان را پایین می‏آوردند، بویژه آنكه در این دوران، حركتهای سیاسی برانداز از قبیل تحركّات نظامی خوارج، شیعیان زیدی و به خصوص طالبیان، حركتهای ملّی‏گرایانه در قلمرو وسیع حاكمیت وقت از قبیل گرایشهای خرّم دینی، مازیاری و یا در افریقا حركتهای سیاهان زمینه‏ای لازم را در اختیار اندیشوران دینی گذاشت تا بعضی از این حركتها را تأیید كرده و موجب دردسر بیشتر حاكمیت گردند.
بدیهی است ایجاد تفرقه فكری و اعتقادی و به تبع آن،تشدید كینه و نفرت بین عالمان و به خصوص متكلمان و فقیهان می‏توانست هدف جذّابی برای حاكمیّتهای وقت باشد.
برگزاری مجالس مناظره بین گرایشهای مختلف فقهی و یا كلامی و گاه، ادبی در حضور خلیفه و یا امرا را نمی‏توان تنها به انگیزه دانش دوستی خلفا نسبت داد. طرح مباحث اختلاف برانگیز در این مجالس و رودررو قرار دادن دانشوران راه گمانهای نیكو را می‏بندد و پژوهشگر را به تأمل وامی‏دارد.(2)
عامل دیگری كه زمینه لازم برای بدبینی و تردید و در نتیجه، اختلاف و عناد و كینه را به‏وجود می‏آورد، روشهای مبارزاتی بود كه مخالفان هر گروه نسبت به گروه دیگر به كار می‏گرفتند. جعل حدیث و ساختن مطالب دروغ و بی‏پایه و نسبت دادن آنها به رؤسای جریانات فكری و مذهبی و تخریب مجموعه معارف مذاهب و گرایشهای فقهی و یا كلامی از سوی پاره‏ای از افراد بی‏اخلاق و فاسد باعث می‏شد(3) پیروان هر گرایشی در حالت روانی ویژه‏ای برای پذیرش اتهامها نسبت به افراد قرار گیرند و در نتیجه اصل را بر فساد بگذارند و از حسن ظن نسبت به یكدیگر فاصله بگیرند.
این فضای زشت و سنگین، عرصه را برای پیروان تشیّع نیز سخت و تنگ می‏ساخت، بویژه آنكه در بین شیعیان نیز چندین گرایش عمده كلامی وجود داشت‏(4) و شرایط سخت سیاسی هم در مواردی موجب می‏شد تا امام پیشین نتواند امام بعدی خود را به صورت صریح و بی‏ابهام معرفی كندتا پیروان وی در شناخت امام بعدی دچار تردید نشوند.
از این رو، سوء استفاده‏كنندگان از این فضای تاریك و ابهام‏آلود بهره جسته و وارد گود می‏شدند و خود را جانشین امام پیشین می‏شمردند و گرایش جدیدی ایجاد می‏كردند.(5) وجود مسایل مالی هم به این موضوع دامن می‏زد و طمع‏ورزی افراد، آتش معركه را شعله‏ورتر می‏ساخت.(6)
در عصری كه دست‏رسی به امام معصوم بسیار سخت نبود، مراجعه به ایشان و شنیدن استدلالهای آنان باعث فروكشی آتش اختلافات می‏شد و و دامنه آن وسعت پیدا نمی‏كرد و رفتن به محضر امام(ع)، فصل الختام اختلافها بود؛(7) اما در روزگاری كه حاكمان بر امامان(ع) سخت می‏گرفتند و آنان را در زندان و یا تحت نظر جاسوسان نگهداری می‏كردند، فضا بسیار تیره‏تر و زمینه اختلاف در درون شیعه بیشتر می‏شد.
در روزگار امامت امام هادی(ع) كه -حاكمیت در دست خلیفه مستبد عباسی، متوكّل بود این قبیل اختلافات بسیار گسترده بود و از آنجایی كه آن حضرت به شدت تحت مراقبت بودند،(8) راه دست‏یابی همه به وی غیر ممكن بود در نتیجه، تلاش برای ایجاد تفرقه بین یاران و پیروان ائمه(ع) بسیار آماده بود.
از این اختلافها گزارشهای بسیاری نقل شده است، امّا گزارشی كه عبدالعظیم حسنی در قالب یك توصیه امام(ع) به یاران خود آورده است، به روشنی فضای حاكم بین شیعیان و پیروان آن حضرت را ترسیم می‏كند، فضایی كه در این سفارش ترسیم شده است، بسیار غمبار و تأمل برانگیز است.
حضرت عبدالعظیم حسنی از امام هادی(ع)(9) چنین نقل می‏كند كه:
ای عبدالعظیم، به دوستانم سلام برسان و به آنان بگو كه برای شیطان راهی در دلهای خود باز نكنند. آنان را به راستگویی در سخن و ادای امانت و ترك جدال و مخاصمه در مسائل بی‏اهمیّت و به رویكرد به یكدیگر و زیارت همدیگر دستور ده؛ چون این كار، موجب نزدیكی به من می‏شود، به تخریب شخصیت یكدیگر مشغول نباشند. من با خود پیمان بستم كه هركس چنین رفتار كند و دوستی از دوستان مرا ناخشنود سازد، از خداوند بخواهم كه او را در دنیا به شدیدترین كیفرها برساند و در آخرت از زیان‏كاران قرار دهد.
به آنان بیاموز كه خداوند نیكوكارانِ آنان را آمرزیده و از بدكارانِ آنان درمی‏گذرد، مگر كسانی كه به او شرك ورزند و یا دوستی از دوستان او را بیازارند و یا در دل خود بدی و كینه‏ای علیه او داشته باشند؛ چون خداوند این قبیل افراد را نمی‏بخشد، مگر از آن نیّت برگردند، وگرنه روح ایمان را از دل ایشان برمی‏كند و از ولایت من خارج می‏سازد و از ولایت ما هم بهره‏ای نمی‏برد و من به خداوند از این فرایند پناه می‏برم.(10)
این گزارش گویای آن است كه مناظرات ناسودمند و انحرافی در بین شیعیان روزگار امام هادی بسیار گسترده شده بود. موضوعات كم ارزش و بی‏اهمیّت به محور مناظرات و مشاجرات بین آنان تبدیل گشته و آتش اختلاف و كینه شعله‏ور شده بود، به گونه‏ای كه پاره‏ای از آنان برای دست‏یابی به هدف خود در تخریب شخصیّت دیگران، گاه به شیوه‏های غیراخلاقی نظیر دروغ‏گویی و حدیث‏سازی نیز روی می‏آورند.
كینه‏ها و عداوتها موجب دوری و قهر و جدایی آنان شده، به گونه‏ای كه از دیدار همدیگر نیز پرهیز داشتند.
بدیهی است چنین حالتی مطلوب‏ترین حالت برای مخالفان آن حضرت، بویژه برای حاكمیّت وقت بود. آنان خود را منتسب به جریان فكری امام هادی(ع) می‏شمردند. از این روی، امام(ع) تأكید می‏كند كه در صورتی به من نزدیك می‏گردید كه از دشمنی و كینه‏توزی با یكدیگر دست بردارید و قهر و جدایی را كنار گذاشته، به دیدار هم بروید.
تخریب شخصیت همدیگر در میان شیعیان، موجب آزردگی خاطر بسیاری از یاران امام(ع) می‏شد و امام ضمن نهی از این كار، در برابر این روند به سختی موضوع‏گیری كرده، بر چنین افرادی نفرین سنگینی می‏كند.
عمده مشكل این قبیل افراد، دست گذاشتن روی نقاط ریز زندگی افراد دیگر است. قشری‏گری و تأكید بر آموزه‏های ظاهری و بی‏توجّهی به محتوا و بن مایه دین انگیزه جدّی را در این افراد ایجاد می‏كرد تا نقاط ضعف كوچك افراد را بزرگ جلوه داده و در نتیجه، توجیه لازم را برای ایراد اتهام بر آنان و رهایی وجدان خویش از ملامت نفس پیدا كنند.
در نگرش پیامبر اكرم(ص) دایره دین بسیار وسیع است و افراد گوناگون را با سلایق و گرایشها و رفتارهای متنوع و متفاوت پذیراست. امامان معصوم(ع) نیز همواره همین دید را توصیه می‏كردند. حضرت عبدالعظیم حسنی در گزارشی از حضرت هادی(ع) از طریق پدرانش از پیامبر اكرم(ص) نقل كرده است كه:
أمرنی ربّی بمداراة الناس كما أمرنی بإقامة الفرائض؛(11)
پروردگارم مرا به مدارا با مردم سفارش كرده است، همان گونه كه به برپاداری واجبات دستور داده است.
این نگرش به انسان سعه صدری می‏دهد كه به راحتی نمی‏تواند دیگران را نفی كند و به آنان اتهام بزند، بلكه دایره زندگی دینی را وسعت می‏بخشد تا بسیاری افراد در آن جای گیرند.
امام هادی(ع) در توصیه مورد بحث، در ادامه، تأكید می‏ورزد كه پیروان آن حضرت باید بدانند كه خداوند بخشنده و پرگذشت است خوبیها را در نظر می‏گیرد و از بدیها درمی‏گذرد و تنها دو حوزه خاص است كه از این دایره «گذشت» خارج است: نخست، شرك به خداوند متعال و دیگری، آزار یاران كه شماری از شیعیان آن روز به بهانه‏های بی‏پایه و به خاطر مجادلات تنگ نظرانه در آن گرفتار بودند.
تأكیدی كه امام(ع) بر ضرورت سعه صدر و پرهیز از تنگ‏نظری و لزوم كنار گذاشتن كینه‏ها و نفرتها می‏كند، بیانگر نیاز مبرم فضای فكری شیعه به اصلاح و پاك‏سازی است. امام هادی(ع) به علّت قطع ارتباط با پیروان خود، دغدغه بسیاری نسبت به جامعه شیعی داشت و اخباری كه از جدالهای بی‏جهت و زیان‏آور به گوش آن حضرت(ع) می‏رسید، نگران كننده بود. از این‏رو، تلاش می‏كرد ارتباط بین افراد را از طریق گسترش یك حركت اخلاقی - اجتماعی مستحكم كرده، از تفرقه فزون‏تر جلوگیری كند.
در روایت دیگری از حضرت عبدالعظیم(ع) از امام هادی(ع) چنین آمده كه آن حضرت فرمود:
ملاقاة الإخوان نشرة و تلقیح للعقل و إن كان نزراً قیلاً.(12)
در این روایت ،دیدار هم فكران و برادران هم مسلك موجب گسترش فهم و دانش و رشد خرد دانسته شده است، گرچه این دیدارها كم باشد، باز هم از عدم ارتباط به مراتب ارزشمندتر است. شاید قسمت پایانی روایت، پاسخ به بهانه‏ای است كه ممكن بود شیعیان آن روزگار به خاطر شرایط خفقان و عدم امكان ملاقاتهای گسترده در پیش خود مطرح می‏كردند. امام(ع) بر این باور است كه نشستها و ملاقات دوستانه ،در هر صورت، موجب تقویت خرد و گسترش فهم و شعور افراد جامعه می‏شود.
شاید یكی از عوامل گسترش بدبینی بین پیروان اهل بیت(ع) در روزگار امام هادی(ع) عدم امكان گرد آمدن و تجمّع آنها بود. از این رو، معمولاً تعالیم ائمه(ع) از طریق واسطه‏ها به آنان می‏رسید و بدیهی است در این انتقال، افزون بر بازتاب ناتوانیهای بشری كه در نقل ضعیف و ناقص تعالیم ظاهر می‏شد، پاره‏ای از شیطنتها و خیانتها هم راه پیدا می‏كرد و در نتیجه، تعالیم ائمه(ع) به صورت همگون و درست به همه نمی‏رسید و در نتیجه، زمینه اختلاف برداشت و به تبع، اختلاف دیدگاه وموضوع‏گیری را به وجود می‏آورد.(13)
دستورالعملهایی كه حضرت عبدالعظیم حسنی(ع) از امام صادق(ع) به پیروان اهل بیت(ع) برای شناسایی حدیث درست از نادرست نقل می‏كند، شاید در همین رابطه قابل تفسیر باشد. در این خصوص عبدالعظیم به سند خود دو روایت از امام صادق(ع) نقل می‏كند:
عبدالعظیم الحسنی، عن علی بن اسباط، عن یونس بن عبدالرحمان، عن داود بن فرقد، عن ابی عبداللّه(ع): قال: إذا أحدثوكم بحدیث عن الأئمه فخذو به حتی یبلغكم عن الحیّ، فإذا بلغكم شی‏ء فخذوا به.
ثم قال: انّا واللّه لاندخلكم فیما لا یسعكم؛(14)
هرگاه حدیثی از امامان برای شما نقل شد، آن را بپذیرید تا آنكه حدیثی از امام زنده به شما برسد. آن‏گاه، وقتی از امام زنده حدیثی رسید، آن را پذیرا باشید. سپس فرمود: سوگند به خدا ما شما را در كارهای طاقت‏فرسا وارد نمی‏كنیم.
به همان سند از داوود بن فرقد، از عبدالأعلی مولی آل سام، از ابن عبداللّه(ع) قال: قلت له: إذا جاء الحدیث عن أولكم و حدیث عن آخركم فایّهما نأخذ؟
فقال: بحدیث الآخر؛(15)

به امام صادق(ع) عرض كردیم: هرگاه حدیثی از امام پیشین رسید و حدیثی از امام بعدی، كدام یك را پذیرا گردیم؟
امام(ع) فرمود: سخن امام بعدی را بپذیر.
در حدیث نخست به وسعت دایره زندگی دینی تأكید شده است و راه را برای افرادی كه با تأكید بر نصوص، فضا را روی دیگران می‏بندند، مسدود می‏كند. معمولاً جزم گرایان بر نصْ تأكید ورزیده، به پشتوانه آن، به تخطئه اعمال و رفتار دیگران می‏پردازند، درحالی‏كه در این روایتْ ملاك اعتبار اعمال و رفتار شیعیان بر آگاهی گذاشته شده است. افراد بر پایه دانش و آگاهی خود از گفتار امامان(ع)،موظّف به تكلیف هستند و اشخاص تا زمانی كه این آگاهی و اطلاع با آگاهی جدیدی جابه‏جا نشده، امكان رفتار بر مبنای آگاهی قبلی خود دارند، حتی اگر در واقع هم دستور جدید وجود داشته باشد و اشخاص نسبت به آن آگاهی و اطمینان كافی نداشته باشند.
اینكه در این دو حدیث، حجیّت سخن امام پیشین تا حصول علم و اطلاع به سخن امام بعدی پذیرفته شده و پس از آگاهی از سخن امام بعدی به آن سخن ارجاع داده شده، به خاطر آن است كه معمولاً امامان با توجّه به شرایط و اوضاع روز سخن می‏گفتند و با تبدیل آن شرایط سخن جدیدی ارائه می‏كردند و این امر، گاه موجب می‏شد تا پیروان آنان در سر دو راهی و تردید قرار گیرند و زمینه لازم برای اختلاف بوجود آید.(16)
امامان(ع) با این دستورالعملها راه تشخیص را معرّفی و از بروز اختلاف پیش‏گیری می‏كردند.
فضای حاكم بر روزگار امام هادی(ع) در عصر پدرشان امام جواد و جدشان امام رضا(ع) نیز وجود داشت و حضرت عبدالعظیم -كه عمده روزگار علمی و فكری‏اش در عصر این سه امام(ع) بود در فضایی آكنده از اختلاف نظر و درگیریهای فكری و اعتقادی در مجموعه پیروان ائمه(ع) و در خارج از این مجموعه، زندگی می‏كرد.
افزون بر آنچه كه یاد شد، چیزی كه نقش جدّی در پیدایش اختلاف دیدگاه در بین پیروان ائمه(ع) ایجاد كرد، شهادت نا بهنگام حضرت امام رضا(ع) بود، شهادت آن حضرت در زمانی اتفاق افتاد كه از سویی به خاطر فضای نسبتاً باز عصر مأمون، دانشوران بسیاری در میان شیعیان به وجود آمده و در اقصی نقاط جهان اسلام پراكنده شده بودند و از سوی دیگر، زمان شهادت آن حضرت، فرزندش امام جواد كودكی بیش نبود(17) و مدّعیان زیادی برای جانشینی امام وجود داشت.
از آنجایی كه سابقه نداشت فردی در سنین كودكی امامت و پیشوایی را به دست بگیرد، مطرح شدن امام جواد(ع) به عنوان جانشین حضرت رضا(ع) بسیار دور از انتظار بود، به گونه‏ای كه بزرگان شیعه نیز در این امر، نخست به تردید و دو دلی گرفتار شدند و سپس با مراجعه به امام(ع) و آزمایش وی به امامت او ایمان آوردند.(18)
بدیهی است كسانی كه خارج از مدینه (محل سكونت امام‏ع) بودند، در شرایط سخت انتخاب قرار گرفتند و در چنین فضای تیره و مه‏آلود، زمینه برای ایجاد اختلاف بیشتر می‏شد. شبیه جریان فوق در زمان امام هادی(ع) نیز به وجود آمد. آن حضرت نیز در زمان درگذشت پدرش در سنّ پایین قرار داشت‏(19) و در نتیجه، تردید یاد شده بار دیگر ظهور كرد، با این تفاوت كه در آغاز عصر امام جواد(ع) حاكمیّت وقت تلاش می‏كرد از خود چهره‏ای طرفدار اهل بیت(ع) نشان بدهد و حتّی ادعای تشیّع داشت‏(20) و به همین خاطر، سخت‏گیریهای ظاهری برای دستیابی شیعیان به امام جواد(ع) كمتر بود، برخلاف عصر امام هادی(ع) كه چنین شرایطی وجود نداشت و اختناق فزون‏تری برقرار بود.
گرچه شیعیان در این مورد از یك سابقه برگزیده شدن فردی در سنین پایین به امامت برخوردار بودند و همین سابقه كار را آسان‏تر می‏كرد؛ با این حال، تأثیر لازم را در ایجاد فضایی برای گسترش اختلاف و تفرقه داشت.
مجموعه عوامل یاد شده دست به دست هم داده و روزگار عبدالعظیم حسنی را به روزگاری پرتنش، پر دغدغه، آكنده از اختلاف، بدبینی، كینه و دشمنی ساخته بود و آن حضرت به نمایندگی از امام هادی(ع) به زدودن فضای مزبور و پاكسازی جامعه شیعی از اختلاف و دوگانگی همّت می‏گماشت.
شاید این اختلاف و درگیری در ایران آن روز -كه از سویی تحت تأثیر عقل‏گرایی شدید كوفه و بصره قرار داشت‏(21)و تنها راه ارتباطی آن با حجاز از همین مسیر بود و از سوی دیگر امكان دسترسی آنان به مدینه چندان آسان نبود فزون‏تر بود و در ری -كه مركز درگیری فكری و اعتقادی بین گرایشهای گوناگون فقهی بین شیعیان و سنّیان و نیز در بین خود سنّیان بود و گاه این درگیریها به جنگ و جدال و خونریزی كشانده شد شدیدتر بود(22) و در واقع، رسالت حضرت عبدالعظیم به زدودن این اختلاف نظرها در حوزه مزبور بازمی‏گشت.

پی نوشت:

1. در این باره می‏توان از كتب ملل و نحل اطلاعات فراوانی به دست آورد. همچنین كتب رجالی قصّه‏های بسیاری در این باره آورده‏اند. در یكی از روایات، هشام بن ابراهیم جبلّی مشرقی نقل می‏كند كه در یكی از مجالس حضرت رضا(ع)، جعفر بن عیسی به آن حضرت گفت: مولایم، به پیشگاه تو و پیشگاه خداوند از این اوضاعی كه یارانمان گرفتار هستند شكایت می‏كنم. امام پرسید: مگر چه كار می‏كنند؟ جعفر گفت: مولایم، آنان ما را زندیق می‏شمارند، تكفیرمان می‏كنند و از ما بیزاری می‏جویند. امام فرمود: یاران علی بن حسین و محمد بن علی و یاران جعفر و موسی(ع) هم چنین بودند. اطرافیان زراره دیگران را تكفیر كردند و دیگران آنان را تكفیر می‏كردند... (اختیار معرفة الرجال، ص 498، ح 956 ، چاپ دانشگاه مشهد).
2. ر.ك: داستان مجلس مناظره هشام و دیگران در مجلس هارون با نقشه یحیی بن خالد برمكی برای مبغوض نشان دادن هشام بن حكم (همان، ص 258، ح 477).
3. ر.ك: به گزارش احمد بن محمد بن عیسی و ابراهیم بن شیبه و سهل بن زیاد از مشكلاتی كه به وسیله علی بن حكم و قاسم بن یقطین قمی در احادیث اهل بیت(ع) ایجاد كرده بودند (همان، ص 516 ، 517 و 518 ، ح 994، 995 و 997).
4. ر.ك: الفرق بین الفرق،ص 23 به بعد، عبدالقاهر بن طاهر بن محمد اسفراینی (م 429ق)، المكتبة العصریه؛ مقالات الإسلامیین،ص 16 به بعد، تحقیق هلموت ریتر، ابوالحسن الأشعری (م 1324ق) و دیگران.
5. در این باره امام موسی بن جعفر(ع) سخنی قابل تأمّل دارد. یزید بن سلیط زیدی می‏گوید: موسی بن جعفر را دیدم و گفتم: از امام بعد از خود، همان‏گونه كه پدرت نسبت به تو خبر داده، خبر بده. امام فرمود: پدرم در روزگاری بود كه امروز چنان نیست. یزید گفت: هر كس به چنین كاری جاسوسی‏6 نسبت به تو راضی باشد، به لعنت خدا گرفتار آید. امام(ع) خندید و فرمود: ای ابو عماره، خبرت می‏دهم. من از خانه‏ام خارج شدم و به طور آشكار به پسرم وصیت كردم و دیگران را هم با او شریك ساختم و در باطن و پنهانی تنها به او وصیت كردم (بحارالأنوار، ج 49، ص 11، باب 3 از نصوص بر امامت آن حضرت).
6. ر.ك: اختیار معرفة الرجال، روایت 946 و 1120.
7. ر.ك: همان، روایت 1146، 1143، 1126، 1121 و 759.
8. ر.ك: بحارالأنوار، ج 50، باب 4 (ماجری بینه و بین خلفاء زمانه).
9. در این روایت عبدالعظیم حسنی از ابوالحسن الرضا(ع) روایت می‏كند. امّا از آنجایی كه روایت وی از حضرت رضا(ع)، به خصوص چنین روایتی كه جنبه نصیحتی دارد، متناسب با سنّ او نیست به احتمال بسیار زیاد، منظور ابوالحسن ثالث امام هادی(ع) است. اطلاق الرضا به هر كدام از امامان(ع) از اواخر دوره حاكمیّت بنی‏امیّه رواج پیدا كرد و قیام كنندگان علیه حاكمیت هم به الرضا من آل محمد دعوت می‏كردند. از این‏رو، بعید نیست كه الرضا در این روایت لقب نباشد بلكه وصف عامی باشد كه بر همه ائمه دلالت می‏كند و یا آنكه در سند، تصحیف به وجود آمده، ناسخان به اجتهاد خود تعبیر الرضا را افزوده‏اند و روایت از ابوالحسن الثالث است و یا ابوالحسن ابن الرضا بوده، كه باز هم بر امام هادی اطلاق می‏شد؛ چون ابن الرضا(ع) بر فرزندان با واسطه امام رضا(ع) نیز اطلاق می‏شد. ر.ك: بحارالأنوار، ج 50، ح‏3، پاورقی دوم.
10. عبدالعظیم الحسنی حیاته و مسنده، ص 137، ح 33، عطاردی.
11. همان، ص 163، ح 61.
12. الأمالی للمفید، ص 328؛ الأمالی للطوسی، ص 94؛ مسند عبدالعظیم حسنی، ص 122، ح 71.
13. ر.ك: اختیار معرفة الرجال، ص 393، ح 741 .
14. مسند عبدالعظیم الحسنی، ص 158، ح 100.
15. همان، ح 101.
16. مطالعه روایات تقیّه در این خصوص حائز اهمیّت است. به عنوان نمونه ،ر.ك: اختیار معرفة الرجال، ح 483 و 502 .
17. بنا به گزارش مرحوم مجلسی آن حضرت به هنگام درگذشت پدرش هشت سال داشت (بحارالأنوار، ج 50، ص 2).
18. مقالات الإسلامیین، 30 - 31 ؛ اصول كافی، ج 2، ص 139، ح 3 از باب الإشارة والنّص علی بن جعفر الثانی(ع).
19. بنا به گزارش مرحوم مجلسی سنّ آن حضرت به هنگام درگذشت پدرش شش سال و پنج ماه بود. (بحارالأنوار، ج 50، ص 115، باب اوّل از ابواب تاریخ امام دهم).
20. ر.ك: تاریخ الخلفاء، ص‏207، جلال‏الدین سیوطی، مطبعة السعادة مصر .
21. در جهان اسلام ،مدینه و مكّه همواره به عنوان مركز سنّت و حدیث‏گرایی شهرت داشت و كوفه و بصره و به تبع آنها، ایران مركز عقل‏گرایی بود و نفوذ معتزله و نیز شیعه در این منطقه بسیار بود. حاكمیّت علی(ع) در كوفه در این امر بی‏تأثیر نبود.
22. ر.ك: تاریخ گسترش تشیع در ری، رسول جعفریان، نشر مشعر، فصل سیزدهم، «جدالهای مذهبی در ری».

منبع: فصلنامه علوم حدیث

 


نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط