شاعر: غلامرضا سازگار
ای ماه آسمانی ماه خدا! حسن
خورشید، مستمند تو از ابتدا حسن
روز نخست نقش جمال تو را کشید
نقاش حسن با قلم ابتدا حسن
از شرم آفتاب رخت خفت آفتاب
در پشت کوهها و پس ابرها حسن
ترسم از این که عقل، خدا خوانَدَت به جهل
از بس که دیده در تو جمال خدا حسن
از کائنات نغمۀ آمین شود بلند
دست تو تا بلند شود بر دعا حسن
افکنده گل صحیفۀ حسنت چو باغ گل
از بوسههای پشت هم مصطفا حسن
روح نبی، روان علی، قلب فاطمه
گیرد به یک اشارۀ چشمت صفا حسن
از صد هزار فیض مسیحا نکوتر است
دردی که با دعای تو گردد دوا حسن
باب تو باب حاجت ارباب حاجت است
ای عالمی به کوی تو حاجت روا حسن
جسم مسیح نه که روان مسیح هم
میگیرد از تبسم گرمت شفا، حسن
گر قاسمت به عرصۀ محشر قدم نهد
بهر نجات خلق کند اکتفا حسن
گویی که از لب تو عسل خورده مصطفی
از بس که داده بوسه دهان تو را حسن
یک جلوه از فروغ تو ماه است و آفتاب
یک صحنه از بقیع تو ارض و سما حسن
وقتی که جای دست خدا میشوی سوار
حیف است پا نهی به سر چشم ما حسن
باید رسول و حیدر و زهرا شوند گوش
تا ذات حق برای تو گوید ثنا حسن
باید نبی زیارت حسن تو را کند
در لالهزار وحی به صبح و مسا حسن
زوار توست جان و رواقت بهشت دل
بالله بوَد مدینۀ تو قلبها حسن
گنجد چگونه عرش به یک گوشۀ بقیع؟
ای گوشهای ز خاک تو عرش عفلا حسن
روزی که نیست روز تو باشد کدام روز؟
جایی که نیست خاک تو باشد کجا؟ حسن
صلح تو کرد روز معاویه را سیاه
صبر تو داد دین خدا را بقا حسن
از بامداد اول خلقت تو بودهای
بنیانگذار نهضت کرب و بلا حسن
آل نبی تمام کریمند و تو شدی
مشهور در کرامت و لطف و عطا حسن
خلقند میهمان و تویی میزبان خلق
ملک وجود آمده مهمان سرا حسن
عمری اگر که بند ز بندم جدا کنند
حاشا که لحظهای ز تو گردم جدا حسن
وهابیان به زائر تو راه بستهاند
سد میکشند دور مزار تو، یا حسن
بیچارههای کوردل پست، غافلند
دارالزیارۀ تو بوَد قلب ما حسن
دشمن چو دید خلق خوشت را به خنده گفت:
غیر از تو کیست صاحب خلق خدا؟ حسن
سوگند میخورم به خدا نیست ناامید
هر کس که آورد به تو روی رجا حسن
دست بریدۀ پسر کوچکت بس است
در حشر بر نجات همه ماسوا، حسن
هر گوشه روز حشر، دراز است سوی تو
دست هزار «میثم» بی دست و پا حسن
خورشید، مستمند تو از ابتدا حسن
روز نخست نقش جمال تو را کشید
نقاش حسن با قلم ابتدا حسن
از شرم آفتاب رخت خفت آفتاب
در پشت کوهها و پس ابرها حسن
ترسم از این که عقل، خدا خوانَدَت به جهل
از بس که دیده در تو جمال خدا حسن
از کائنات نغمۀ آمین شود بلند
دست تو تا بلند شود بر دعا حسن
افکنده گل صحیفۀ حسنت چو باغ گل
از بوسههای پشت هم مصطفا حسن
روح نبی، روان علی، قلب فاطمه
گیرد به یک اشارۀ چشمت صفا حسن
از صد هزار فیض مسیحا نکوتر است
دردی که با دعای تو گردد دوا حسن
باب تو باب حاجت ارباب حاجت است
ای عالمی به کوی تو حاجت روا حسن
جسم مسیح نه که روان مسیح هم
میگیرد از تبسم گرمت شفا، حسن
گر قاسمت به عرصۀ محشر قدم نهد
بهر نجات خلق کند اکتفا حسن
گویی که از لب تو عسل خورده مصطفی
از بس که داده بوسه دهان تو را حسن
یک جلوه از فروغ تو ماه است و آفتاب
یک صحنه از بقیع تو ارض و سما حسن
وقتی که جای دست خدا میشوی سوار
حیف است پا نهی به سر چشم ما حسن
باید رسول و حیدر و زهرا شوند گوش
تا ذات حق برای تو گوید ثنا حسن
باید نبی زیارت حسن تو را کند
در لالهزار وحی به صبح و مسا حسن
زوار توست جان و رواقت بهشت دل
بالله بوَد مدینۀ تو قلبها حسن
گنجد چگونه عرش به یک گوشۀ بقیع؟
ای گوشهای ز خاک تو عرش عفلا حسن
روزی که نیست روز تو باشد کدام روز؟
جایی که نیست خاک تو باشد کجا؟ حسن
صلح تو کرد روز معاویه را سیاه
صبر تو داد دین خدا را بقا حسن
از بامداد اول خلقت تو بودهای
بنیانگذار نهضت کرب و بلا حسن
آل نبی تمام کریمند و تو شدی
مشهور در کرامت و لطف و عطا حسن
خلقند میهمان و تویی میزبان خلق
ملک وجود آمده مهمان سرا حسن
عمری اگر که بند ز بندم جدا کنند
حاشا که لحظهای ز تو گردم جدا حسن
وهابیان به زائر تو راه بستهاند
سد میکشند دور مزار تو، یا حسن
بیچارههای کوردل پست، غافلند
دارالزیارۀ تو بوَد قلب ما حسن
دشمن چو دید خلق خوشت را به خنده گفت:
غیر از تو کیست صاحب خلق خدا؟ حسن
سوگند میخورم به خدا نیست ناامید
هر کس که آورد به تو روی رجا حسن
دست بریدۀ پسر کوچکت بس است
در حشر بر نجات همه ماسوا، حسن
هر گوشه روز حشر، دراز است سوی تو
دست هزار «میثم» بی دست و پا حسن