شاعر: محمد حياتی
اين چه شور است عزيزان كه بهر انجمن است
شاد و خرم دل ياران و به دور از محن است
هر طرف میگذرم بانگ طرب میشنوم
زانكه ميلاد حسـن نور دل بوالحسن است
دختر ختم رسولان پسرى آورده است
كه جمالش حسن و نام نكويش حسن است
سروى آزاد عيان گشته كه از خرميش
جلوهى باغ بهشت است و صفاى چمن است
شهر يثرب شده فرخنده ز ميلاد حسن
وز تجلى رخ او بر مه و خور طعنه زن است
تهنيت گوی ملائک به زمين آمدهاند
كه فضا خوش نفس از مشگ و عبير ختن است
شيعيان شاد و فرحناک ز مولود حسن
شادمان خاطر سرگشتهى هر مرد و زن است
صبر ايوب فراموش شد از خاطرهها
ديدهى خلق جهان خيره به صبر حسن است
پسر فاطمه از مهر به ياران نظری
ديدهها سوى تو اى دلبر شيرين سخن است
تو «حياتی» چه غم از وحشت محشر داری
كه حسن روز جزا دافع رنج و محن است
شاد و خرم دل ياران و به دور از محن است
هر طرف میگذرم بانگ طرب میشنوم
زانكه ميلاد حسـن نور دل بوالحسن است
دختر ختم رسولان پسرى آورده است
كه جمالش حسن و نام نكويش حسن است
سروى آزاد عيان گشته كه از خرميش
جلوهى باغ بهشت است و صفاى چمن است
شهر يثرب شده فرخنده ز ميلاد حسن
وز تجلى رخ او بر مه و خور طعنه زن است
تهنيت گوی ملائک به زمين آمدهاند
كه فضا خوش نفس از مشگ و عبير ختن است
شيعيان شاد و فرحناک ز مولود حسن
شادمان خاطر سرگشتهى هر مرد و زن است
صبر ايوب فراموش شد از خاطرهها
ديدهى خلق جهان خيره به صبر حسن است
پسر فاطمه از مهر به ياران نظری
ديدهها سوى تو اى دلبر شيرين سخن است
تو «حياتی» چه غم از وحشت محشر داری
كه حسن روز جزا دافع رنج و محن است