وجود آفتاب در پرتو عقل (6) برهان امکان اشرف
6. برهان امكان اشرف
در حقيقت اين قاعده را همان طور كه صدرالمتألهين شيرازي مي گويد بايد قاعده ي ممكن اشرف ناميد؛ زيرا اشرفيت و اخسيت عارض بر ممكن و از حالات ممكن است نه امكان.
خلاصه ي اين برهان از اين قرار است كه وجود و حيات و علم و قدرت و رحمت و ساير كمالات از مبدأ فياض به موجود اخس نمي رسد مگر اين كه در مرتبه ي سابق به موجود اشرف رسيده باشد. مثلا چراغي كه نزد ما روشن است ابتدا مكاني كه نزديك اوست از نور او استفاده مي نمايد و بعد مكاني كه دورتر است و همينطور تا هرجا كه نور چراغ به آنجا برسد. و محال است كه نور چراغ به مكان متأخر برسد قبل از آن كه مكان متقدم را روشن نموده باشد زيرا اين عمل طفره است كه در فلسفه بطلان آن به اثبات رسيده است.
اين مسأله در امور ظاهري و حسي، روشن و واضح است. و اما در امور غير حسي از قبيل وجود و حيات و علم و قدرت و تمام كمالات غير متناهي كه از ذات اقدس الهي تجلي نموده و بر ماهيات ممكنه گسترش مي يابد در ابتداي امر از اين كمالات، ماهياتي بهره مي برند كه در رتبه اشرف و اقدم از ساير ماهيات باشند و بعد از آن ماهياتي كه از حيث رتبه پايين ترند...
علامه طباطبايي در اين رابطه مي فرمايد: «معني و مفهوم قاعده ي اشرف آن است كه ممكن اشرف بايد در مراتب وجود اقدم و بيشتر باشد از ممكن اخس، لذا بايد ممكني كه اشرف از اوست بايد قبل از او موجود باشد.اين قاعده مورد توجه جمعي از حکما واقع شده و تعدادي از مسائل عقلي و حکمي را نيز بر آن استوار نموده اند .
ملاصدرا بر اين قاعده اين چنين استدلال مي کند که اگر ممکن اخس از طرف خداوند متعال موجود شده است بايد قبل از او ممکن اشرف موجود شده باشد، و الا اگر جايز مي بود كه همزمان با ممكن اشرف ممكن اخس موجود باشد لازم مي آيد كه دو چيز در يك مرتبه براي يك ذات از يك جهت از واجب لذاته صادر شود و حال آن كه اين امر محال است. و اگر بگوييد كه جايز است كه موجود اشرف بعد از موجود اخس و به واسطه موجود شود لازم مي آيد كه معلول، اشرف از علت بوده و اقدم از علت نيز باشد كه اين امر نيز محال است...
آن گاه ايشان مي فرمايد: ممكن است كه بر اين امر استدلالي واضحتر از اين نمود، و آن اين كه شرافت و خستي كه ذكر شد هر دو وصف وجودند كه مرجعشان به شدت و ضعف به حسب مرتبه ي وجود است، پس بازگشت اين دو به عليت و معلوليت است، و بازگشت عليت و معلوليت نيز به اين است كه يك شييء كه همان علت است موجودي است مستقل في نفسه و شييء ديگري كه همان معلول است موجودي است رابطي و قائم به غير و موجود في غيره. پس هر مرتبه اي از مراتب وجود متقوم به مافوق خود و قائم به او بوده و اخس از اوست، و از طرفي نيز مقوم مادون خود و مستقل به نسبت به او و اشرف از اوست. لذا اگر دو ممكن فرض شود كه يكي از حيث وجود اشرف از ديگري است و ديگري اخس، واجب است كه موجود اشرف قبل از موجود اخس وجود يابد، و الا لازم مي آيد كه موجود اخس في نفسه مستقل بوده و هيچ ارتباط و تقومي به موجود اشرف نداشته باشد در حالي كه ثابت نموديم كه موجود اخس ارتباط و تقوم وجودي به موجود اشرف دارد و اين خلف فرض است. (1)
انسان، موجود اشرف
بنابراين قاعده تا مادامي كه فردي از افراد بشر در خارج موجود است بايد فردي ديگر به نام انسان كامل و حجت خداوند در كنار بشر روي زمين موجود باشد تا زمين خالي از حجت نگردد. و پر واضح است كه آنچه وجودش از حجت خدا ضروري است وجود مادي است نه وجود تجردي او، زيرا غرض و هدف و مقصود از حجت خدا به وجود مادي حاصل مي شود نه به وجود تجردي. و به همين جهت است كه در اخبار مي خوانيم كه هيچ گاه زمين از حجت خالي نبوده و نخواهد بود.
كليني به سندش از امام صادق عليه السلام نقل مي كند كه فرمود: «الحجه قبل الخلق و مع الخلق و بعد الخلق»؛ (2) «حجت قبل از خلق و با خلق و بعد از خلق خواهد بود».
و نيز به سندش از امام باقر عليه السلام نقل مي كند كه فرمود: «لو ان الامام رفع من الأرض ساعه لماجت بأهلها كما يموج البحر بأهله»؛ (3) «اگر امام ساعتي از روي زمين مرتفع شود زمين با اهلش دگرگون شده همان گونه كه دريا با اهلش زيرورو مي شود».
و نيز به سندش از ابي حمزه ي ثمالي نقل مي كند كه از امام صادق عليه السلام سؤال كردم: «أتبقي الأرض بغير امام؟»؛ «آيا زمين بدون امام باقي مي ماند؟» حضرت فرمود: «لو بقيت الأرض بغير امام لساخت»؛ (4) «اگر زمين بدون امام شود دگرگون خواهد شد».
و نيز به سندش از ابن طيار نقل مي كند كه گفت: شنيدم از امام صادق عليه السلام كه فرمود: لو لم يبق في الارض الا اثنان لكان احدهما الحجه»؛ (5) «اگر در روي زمين غير از دو نفر نباشد هر آينه يكي از آن دو نفر امام خواهد بود».
سليمان جعفري مي گويد: «سألت ابالحسن الرضا عليه السلام قلت: تخلو الارض من حجه الله (لله)؟ قال: «لو خلت الأرض طرفه عين من حجه لساخت بأهلها»؛ (6) «سؤال نمودم از امام رضا عليه السلام كه آيا زمين از حجت خدا خالي مي ماند؟ حضرت فرمود: اگر زمين يك چشم به هم زدن از حجت خالي بماند با اهلش زيرورو مي شود».
پی نوشت:
1. نهايه الحكمه، ص 319 ـ 320.
2. كافي، ج 1، ص 177، ح 4.
3. كافي، ج 1، ص 179، ح 12.
4. كافي، ج 1، ص 179، ح 10؛ بصائر الدرجات، ص 488، باب 12، ح 2، غيبت نعماني، ص 138،باب 8 ، ح 8 ، كمال الدين، ج 1، ص 201، باب 21، ح 1، غيبت طوسي، ص 132.
5. كافي، ج 1، ص 179، ح 1.
6. بصائر الدرجات، ص 489، باب 12، حديث 8 ، اصول كافي، ج 1، ص 179، حديث 11، و ...