شاعر: مشهدى «شفق»
اى آسمان غم زده، امشب، شب على است
مطلوب اولياى خدا، مطلب على است
امشب به كوفه ديده بيدار اختران
مثل هميشه محو نماز شب على است
مسجد گرفته ماتم و گلدسته غريب
چشم انتظار زمزمه يا رب على است
در دوردست حادثه قلب صبور چاه
لبريز سوز سينه و تاب و تب على است
دلجويى از خرابه نشينان مستمند
درس محبّتى است كه در مكتب على است
همكاسه فقير شدن رسم مرتضاست
دمساز با يتيم شدن مذهب على است
تصوير هرچه غم كه تصوّر كند كسى
در چلچراغ اشك غم زينب على است
آيينه جمالش اگر غرقه خون شود
ذكر جميل فاطمه نقش لب على است